You are currently browsing the tag archive for the ‘سعیدامامی’ tag.

پارادوکس نفاق

«ازنماینده‌ی ولی فقیه و مدیرمسوول روزنامه کیهان نقل شده که «درفقه بابی داریم تحت عنوان«مباهته».مطابق با این بابِ فقهی،اگرمردم به دور کسی جمع شوندکه محبوبیت و نفوذ زیادی داردودرعین حال خلاف اسلام سخن می گویدونمی توان مردم راازاطراف اوپراکنده کرد،می توان به او«بهتان»و«تهمت»زدو شخصیت او را تخریب کرد وازاین طریق بااودرپیچیدوازنفوذوتأثیرش کاست».

این،چکیده ای از«مانیفست»نظام جمهوری اسلامی ست!

8شهریور1360؛جلسه شورای امنیت؛همه هستند؛رئیس جمهوری(محمدعلی رجایی)نخست وزیر(محمدجوادباهنر)ومسعودکشمیری(دبیرشورا).موردوثوق ومورد اعتماد…چندلحظه بعد،انفجاری مهیب،همه چیز رابه آتش می کشد؛ازدفتر نخست وزیر،جزتل خاکستر،چیزی باقی نمی ماند.

همه کشته می شوندجزیک نفر،او«مسعودکشمیری»ست که چندلحظه قبل از انفجار،ازجلسه خارج و بعدهم ازکشور!

لفظ منافق ومنافقین ازهمان زمان برچسب دائم برای اعضا وسازمان مجاهدین خلق شد.اماآیاآنهامنافق هستند؟یاهمانی که می گویند هستیم،خودرانشان داده اند!؟

مرحوم«محمدمنتظری»درسوم مهر1358،درنامه ای به«خمینی»نوشت:

«پیشنهاد می کنم که شما در کلیه پیشنهاد دهندگان و یا مشاورینتان تجدید نظر بفرمائید…همیشه میکرب ها به سراغ خیار وچغندر نمی روند،بلکه گوشت چربی دار را محاصرگرند…»

گوشت چربی دار کجاست؟

مرجع تقلید شعیه،روحانیت و حوزه های علمیه.

بیت رهبری.

وزارت اطلاعات.

نهاد ریاست جمهوری.

وزارت ارشاد

سپاه پاسداران.نیروی انتظامی.حفاظت اطلاعات ها.

دستگاه قضایی کشور.

روزنامه«سلام»در12خرداد1370،به نقل از«هاشمی رفسنجانی»نوشت:

«بدترین نوع غیبت،غیبت هایی است که بعضی آقایان مقدسین می کنند،اول آدم را کافرمی کنندوبعدبدی هایش رامی گویند؛تابگویند ما غیبت مسلمانان رانمی کنیم»!

دبیرکل جمعیت دفاع از ارزش های انقلاب(محمدی ری شهری اولین وزیر اطلاعات) طبق آنچه که  مطبوعات نوشتند،گفته است:

«حضرت امام خمینی،درحضورحضرات آیات:خامنه ای،مشکینی،امینی،وهاشمی رفسنجانی ومرحوم احمدآقاخمینی،آقای منتظری را تفسیق کردند».

تفسیق کردند یعنی اینکه ایشان فاسق هستند!

درنشریه«راه مجاهد»،ش72سال1372نقل قولی از«آیت الله منتظری»کرده است،که احتیاج به هیچ تفسیری ندارد.

«آیت الله منتظری:یکی ازبرزگانی که حالا اسمش رانمی برم،ایشان در تهران از علما است.چهارپنج ماه پیش گفته بودکه من خیلی دلم می خواهد فلانی راببینم.بعدگفته بودکه چند نفرازافرادرده بالای اطللاعات به من گفتند،مارادرآن شرایط وادارکردند که گواهی بدهیم که بیت فلانی دراختیارمنافقین قرارگرفته ومنافقین به فلانی خط می دهندوماهم متاسفانه این گواهی رادادیم!آیاخدااز سرتقصیرات ما می گذرد؟».(پایان نقل قول).

روحانیت ومرجع تقلید شیعه درحوزه علمیه،قبل از انقلاب نفوذش تنهادرمیان مردم عوام و متدینین ووجوهات دهندگان بود.

برخی ازآنها(وشایداغلب)،رادیو گوش نمی کردند وحتی فلسفه نمی خواندند که یک وقت به تقوایش آسیب نزد!!

شخصی که به لباس«روحانیت»ملبس شد،اگرناقلا وجنسش شیشه خورده هم داشته باشد،بازدرآشکارودرمیان مردم بایدخلاف آنرا وانمود کند.واین یعنی  اولین مرحله نفاق.که بی نتیجه بودن وعظ وموعظه آنان بر روی عوام،اولین اثرش می باشد.

وچنانچه واقعامومن ومقیّدباشد،ونخواهدخودش هرچیزی راتجربه کند،ببیند وبشنود، چون فکر می کندآسیب می بیند،وبه گناه می افتد!!(که دراین تقوا هم باید شک و تردید کرد)،دراینجابه افرادی اعتمادمی کند،که ممکن است این افرادآن نباشد که فکر می کند!

هویت ونشانه بیتوته کردن این افراد در بیوت علما،همان واکنش هایی ست که مراجع تقلیدبه موضوعات وحوادث واقعه جامعه دارند.چنانچه منطبق برواقعیت وحقیقت باشد،سلامت وصداقت رامی شود باهمه وجود حس کرد؛وچنانچه غیرآن باشد،این یعنی وجودپارادوکس نفاق دربیت مرجع تقلید.

روحانیت بعدازانقلاب(جهشی)قدرت وثروت دراختیارش قرارگرفت.وبه غیرازتعداد معدودی،آئین راه و رسم مملکت داری را نمی دانستند.وبه یکباره مدیریت اداره کشوردرتمامی نهادهای نظامی،اطلاعاتی،فرهنگی وارگان هاوبنیادهای خاص  به آنها واگذار شد.

الان،یک طلبه مبتدی که«سطح»راهم سطحی خوانده،درفلان نهاد،یادایره سیاسی، عقیدتی،ویاحوزه نمایندگی ولی فقیه وهکذامثالهم،می شود ولی فقیه آنجا!

آن آیت الله ومرجع ونماینده مجلس،خودش فیلم نمی بیند،موسیقی گوش نمی دهد و قس علیهذا…

معتمد و مورد وثوق وی به ایشان گزارش می دهد.

ایشان(این آقا،این مرجع که حالابعدازسالهاکهولت سن مقدس هم شده است)بر اساس این گزاش موضع گیری می کند.

بعدواکنش ها.وسپس جریان سازی پیرامون آن سوژه بمباران می شود تا بالاخره به سمت دلخواه صحنه گردان هدایت شود.

این صحنه گردان-که ازنظرماهمان«دولت سایه»است-مثل بختک چترش برحاکمیت ودولت وروحانیت سایه انداخته،همه چیزرا دراختیار داردوبرای حفظ آن،حتی تامرز بی آبرو وبی حیثیت کردن خودش هم پیش می رود.

کافی ست رگِ خواب روحانیت را بدست آورند؛(که آورده اند)ازهمین جا شروع پارادوکس نفاق است.

زمانی«فخرالدین حجازی»درحضور«خمینی»وی راتاحد«امام زمان»بالابرد؛همانجا «خمینی»برخود لرزید؛وایشان رامورد شماتت قرارداد.

ویادرحضور روزنامه نگاران که خدمت وی رفته بودند،گفت:«هی از من ننویسیدوعکس مرانزنید.من حرف های تکراری زیاد می زنم»(به این مضمون).

اما تاثیرپارادوکس نفاق بیشتر بود.وتنها شیوه ای است که می شود باآن ثروت وقدرت رادراختیاروحفظ کرد.لذاادامه پیداکرد.تاجایی که آمدند وگفتند:

«وقتی آقای خامنه ای از رحم مادر خارج شد-همچون حضرت مسیح به ربان گشود-وگفت:«یاعلی»…»!!

الان کسی جرات نمی کندعلنابه سخنان ایشان که تکراری ست(مخضوصا«دشمن» که کلمه مورد علاقه وی می باشد)و هفته ای حداقل یک نوبت هم وعظ می فرماید، «ان قلت»کند؛مخصوصا ازناحیه اصلاح طلبان؛که این خودیک پروسه مهم درپیشبرد اصلاحات است.متنهانقل می کنندکه ماخصوصی(!!)عرض می کنیم!!

درحالیکه همین علمای دین وروحانیت خود معترفند که مهم ترین کاربردوجایگاه«امربه معروف ونهی ازمنکر»تذکر وانتقاد،(که به قول خمینی:انتقاد،بلکه تخطئه یک موهبت الهی ست)همان«نصیحه الائمه المسلمین»است.گیردادن به قدرت،دولت وحاکمیت. وبرای آن دلیل قرآنی هم دارند:«فذکر،ان الذکری تنفع المومنین»!

امااین روند(پارادوکس نفاق)آنقدر پیش رفت که حتی فردی مثل«احمدی نژاد»بتواند این گستاخی را پیداکندتادرحضور مراجع عظام(!)از«هاله نوری»که گرداگردش بود سخن بگوید.وبه سبب شخصیت حقوقی ایشان،یعنی ریاست جمهوری موردتائید رهبری(که نظرش به نظر احمدی نژاد نزدیک تر است)،اوراتائید کنند،تمجید کنند،تملق کنند ومدیحه سرایی..!

یامثلن برنامه های صدا وسیما که کلن ترویج نفاق وریا است:

یاشده  است موعظه ونشان دادن وجه افیونی تبلیغ دین،که مدام هم توسط بنگاه های خبری بیرونی،مضحکه شده و به نمایش گذاشته می شود؛ویادر تمام سریال ها،شخصیت های حکومتی نمایش ها،(مثل اطلاعات،نیروی انتظامی وروحانیت)امام زاده هستند.آدم های خیلی  پاک ومقدس،خیلی متقی،خیلی متعبد،حیاچشم و الخ…

سریال های می سازند که احتمالش نادراست(کارگردان ها هم رگ خواب مدیریت صدا وسیما رادیگرفوت آب شده اند!!).

پارادوکس نفاق وریاو تملق در نمایش ها،مصاحبه ها و سخنرانی های تلویزیونی موج می زند!

اما آیا واقعیت جامعه این است؟این نیست.

هرآدم مبتدی وکودنی هم درشهریک چرخ بزندبوضوح خلاف آنرامی بیند. متنها حاکمیت سرش رامثل کبک در برف فرو کرده و نمی خواهد این پارادوکس نفاقی که خودش عامل وبنیانگذارش هست را ببیند!

یامثلن،شمانمی توانیددرهمه کوچه ها وخیابانهای تهران  وشهرستان ها یک پاسبان وبسیجی بگذاریدتا ببیند مثلن حجاب رعایت می شودیا نه!!

ولی بوضوح وآشکارپیداست که  برخی آزادی را(یعنی دهن کجی به شیوه نصربالرعب حکومت را)دراین می بینندکه به بدترین وجه پوشش بدن خود رابزک کنندوبه نمایش بگذارند.حتی بوفورمی بینیدآن خانم مجبه چادری راکه دست دردست دخترش-دختری که  بدترین وضع حجاب رادارد-دربازاروخیابان چرخ می خورد.

واین آزادی«آزادی یواشکی» هم نیست؛تاآن«خانم»-سوراخ دعایش راپیداکندواز سوژه آن،«نان سیاسی»بخورد!!خیلی هم علنی ست!(البته بیچاره آزادی که بن ست آن سکس است!)

همینطوردراحکام قضائی،آنجا که میل قدرت و حاکمیت به تنبیه ومجازات فردی خاص باشد،می گردد و ازقوطی عطاری خود«شاذ»و«نادر»ترین احکام راپیدامی کنندو توسط قضات تربیت کرده آنرا درمورد متهم به اجرا می گذارند!

یاآیا مثلن،این دعوای لفظی وملانقطی بین حسن روحانی(رئیس جمهوری)ورئیس قوه قضائیه(صادق لاریجانی)بانزدیک شدن انتخابات،درموردنظارت شورای نگهبان(با وجودآنکه تمامی اختیارات دراختیاررهبری ست،وتفسیرقانون اساسی نیزبرعهده شورای نگهبان وایشان هم آنرا استصوابی تفسیر وبه اجراگذاشته)یک پارادوکس نفاق نیست؟

مصادیق بسیاراست وسبب اطاله کلام.

چرخ پارادوکس نفاق از همان سال نخست انقلاب شروع و چون یک غده سرطانی بدخیم شد.

اولین جامراکز استخدامی بود؛که باتاسیس نهادهای گزینش وتحقیقات،بذرِریا،نفاق ودروغ -که ام الفسادتمامی فسادهای موجود است-راپاشید.

دورغ نمی گفتی،ریا نمی کردی،تملق گویی مرام ومنش نمی شد،سری درسرها نداشتی،این یعنی همان بدست آوردن رگ خواب حاکمیت(وروحانیت).

موج ریا،تملق،نفاق و دو رویی به شکل فجیع هوید است.خُب،همیشه امثال «کلاهی»،«کشمیری»و«سعیدامامی»نفوذونفاق خودرادرکشتن وانفجارو ترور نشان نمی دهند.اینجاها بیتوته می کنند:«مشاور،معتمد،کارشناس»!

اینهابرچسپ هایی ست که درپارادوکس نفاق خیلی کارایی دارد.کافی ست،در حاشیه باشیدولی بااین مشاغل جهت هارا هدایت کنیدبه سمتی که می خواهید. تصور کنید،بانصب یک دستگاه شنود(واحیانادوربین مخفی)در بیت  وتخت خواب مراجع عظام وشخصیتهای سرشناس روحانی وغیرروحانی،وبدست آوردن خلق وخوی و رفتار وکردار حاج آقا (یعنی بدست آوردن رگ خواب)چه تاثیراتی دارد؟

پس از تاسیس جمهوری اسلامی بدلیل وجه غالب وحاکم آن یعنی دینی (واسلامی) شدن همه چیز،«تابو»و«خط قرمز»هابه شکل وسیع مثل قارچ رشدکردوزیادشد. لذابرای زندگی کردن و حق حیات داشتن ونفس کشیدن چاره ای نداری جز اینکه از پارادوکس نفاق استفاده کنی.

الان درخانواده(اندرونی)افرادفعل وکردارشان یک جور است(ودزاین یکجوری بازهم چندجورمتضادومتناقض)ودر«بیرون»،درمحیط کار،محلِ تحصیل،وفضای بازوتنهایی، شکل دیگر.متنها دراین«پارادوکس»همه خودمان را به«کوچه علی چپ»می زنیم!

محمد شوری(نویسنده و روزنامه نگار)/ ششم شهریور1394

«رسانه»و«شنود»دو منبع اطلاع رسانی و بدست آوردن اطلاعات است که دولت سایه بشدت به آن وابسته است؛بدون آن آسیب می بیند و نابودی ش حتمی ست!
#دولت سایه،همانطورکه پیشترگفته شده،از دل نهادهای امنیتی و اطلاعاتی –بدلیل برخورداری از امکانات وسیع مُدرن#استراق سمع و دسترسی به اطلاعات فوق سری-در جوامع غیردمکراتیک و در نبود رسانه آزاد و مستقل پا به عرصه وجود می گذارد.
اینجااضافه می کنیم،دولت سایه نیز مانندهر دولت قانونی منتخب پارلمان،می تواند ائتلافی،حزبی وسفارشی باشد.لذا به همین دلیل،در طول زمان با واقع شدن رویدادهایی،می تواند ریزش داشته باشد و حتی ممکن است فرد و افرادش ترور فیزیکی و یا معدوم شوند؛تا اصل و بنیان آنها-که مثل یک نهاد مافیایی و فراماسونری کار می کند-آشکار وعریان نشود!
می توان بطور مثال ازمعدوم شدن #سعید امامی-مدیرامنیتی سابق وزارت اطلاعات-بدلیل داشتن اطلاعات زیاد-و ترور#سعیدحجاریان-از بنیانگذاران#واجا، و ازاساتید دانشکده آن- بدلیل عدم همراهی وپیش گرفتن راهی جداگانه و یا انشقاق در دولت سایه ائتلافی،نامبرد!
هم چنین این احتمال هم هست که دو دولت سایه موازی هم در کنار دولت رسمی (بدلیل داشتن امکانات رانتی)در شیوه های مختلف بتواند اعمال قدرت کند واثر گذار باشد.
اگر نهادهای امنیتی سال نخست انقلاب را متاثر از نیروی دو گروه عمده حزب موتلفه و سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی بدانیم،همان نیروی های باصطلاح چپ(که برخیشان الآن برچسپ اصلاح طلب دارند)وراست(بابرچسپ اصولگرا) انشقاق حاصل از جنگ قدرت بعدی آنها در تاسیس دولت سایه ازجانب آنها(بواسطه حضوردائمی آنهادرنهادهای قدرت)متحمل است!
درباره#شنود،واستراق سمع(درشماره های پیشین)حرفی هایی نوشته شد؛ودرادامه سلسله مطالب،چنانچه لازم باشد،دوباره استناد خواهدشد؛و مصادیقی مستند ارائه می شود!
#رسانه،اعم از رسانه های داخلی ونهادهای مدنی مرتبط باآن مثل #انجمن صنفی روزنامه نگاران،وخارجی،اعم ازسایت های وطنی بیرون از ایران و بنگاه های خبر پراکنی مثل:بی.بی.سی،صدای آمریکا و رادیو فردا،حوزه نفوذ دولت سایه(باهرترکیبی)است!وچنانچه نفوذ عوامل موسادوسیا رادرنهادهای حکومتی و اطلاعاتی را محرز بدانیم،می شودگفت به نوعی هدایت اموردراختیار آنهاست!
در مورد نفوذی ها،به یادداشت«مدیریت نفوذی»از اینجانب دراین لینک مراجعه شود:

مدیریت نفوذی


همچنین به یادداشت:«تغییرکاربری درحکومت/25/تیر/91»دراین لینک:
http://assize.blogspot.nl/2012/08/blog-post.html
وبه این یادداشت:«کانالیزه شدن کاریزماتیک های آنالیرشده/18آذر1390»در این لینک:
http://assize.blogspot.co.uk/2011/12/blog-post_8527.html
ودر مورد وزارت اطلاعات به این لینک:
http://assize.blogspot.co.uk/2011/08/blog-post_29.html
ودر مورد شنود به این لینک
http://assize.blogspot.co.uk/2011/08/blog-post.html
می توانید مر اجعه کنید!
دراین قسمت صرفا به رسانه در خارج از ایران می پردازیم و درشماره های بعد به رسانه های داخل و بطور مستقل به #روزنامه سلام و #انجمن صنفی روزنامه نگاران خواهیم پرداخت!
بی شک نیروی اجرایی دولت سایه مثل تفکر حسین شریتعمداری آشکار نمی شود-نمی گوئیم نفوذ ندارد-می تواند مثل حسین باستانی-روزنامه نویس «اصلاح طلب»ودبیرسابق «انجمن صنفی روزنامه نگاران»به عنوان یک کارشناس و کارمند رسمی سازمان تلویزیون فارسی#بی.بی.سی.حضورداشته داشته باشد!
و از طرفی نباید انتظارداشت این نیروها(نه همه شان،بستگی به تربیت،ظرفیت و آنالیزی که از قبل ازسوی نهادهای امنیتی شده اند دارد)مقیّد به اخلاق و آداب شرع و دین –که رسما وظاهرا از ناحیه حکومت تبلیغ می شود-باشند.
#آیت الله منتظری در کتاب«مبانی فقهی حکومت اسلامی»در بخش«احکام استخبارات و کسب اخبار»،ج4ص386 می نویسد:
«براین اساس،این سوال پیش می آیدکه آیاجایزاست برای بهتر به انجام رساندن ماموریت های تجسسی و اطلاعاتی اساسا به دروغ ویا سایرکارهای حرام مانند شرب خمر،خوردن گوشت خوک،ترک نمازو روزه ودست دان ومصافحه با زنان اجنبی و روابط نامشروع جنسی مرتکب گردیدویانه؟واین همان چیزی است که دردنیای امروز به عنوان«هدف وسیله را توجیه می کند»معروف است. (ودرمیان جواسیس کشورهای غیراسلامی و همه افراد غیرپای بند به اسلام جریان دارد)،درجواب این سوال یاد شده باید بگوئیم:این مساله از اساس غیر قابل قبول وممنوع می باشد و کلیه این قبیل کارها کاملا حرام است. برای اینکه دردین اسلام خود قدرت و حکومت «هدف»نیست تابتوان احکام اسلام را قربانی آن کرد بلکه هدف ازتاسیس حکومت وبدست گرفتن قدرت صرفا تثبیت موازین شرع و احکام اسلام و تنفیذ و اجرای آن درجامعه می باشد.لذا برای اعضای حکومت و دولت اسلامی و دستگاه اطلاعات یک حکومت اسلامی بجز چیزهایی که درطریق این مساله باشد،جایز نیست.همه مسائل باید فداوقربانی احکام شرع اسلام شود ونه اینکه احکام اسلام فدای چیز دیگر گردد».
این درحالی ست که به استناد سخن«خمینی»مبنی براینکه:«حفظ نظام اوجب واجبات است ولو باتعطیل شدن نماز،روزه ،حج وغیره»،لذادرامتدادسوابق حاکمیت 35 ساله نظام ج.ا.ا.نمونه هایی از این حفظ نظام را در جریان بازجویی از همسر سعید امامی مشاهده شده است!افرادی که بیشترین نفوذ وحضور را در ساختار حکومت وقدرت دارند.
اینوع افراد بادراختیار گرفتن هدایت و اطلاعات لازم درشیوه ارائه خبر،مقاله وگزارش و حذف و بایکوت افرادی که همراهی با آنها نمی کنند، علاوه بر ساختن سایت های مختلف ویا با حضور دربنگاه های خبر پراکنی مثل رادیو فردا و بی.بی.سی آنچه که مقصود دولت سایه است را تنظیم می کنند.وافکار عمومی داخل وخارج را به سمت دلخواه سوق دهند!
این بنگاه ها مصاحبه هایشان و گزارشاتشان با افراد داخل از همین شکل کانالیزه می شود ولذا مشاهده شده است شما همواره افراد خاصی را در تلویزون بی.بی.سی. وصدای آمریکا ویا رادبو فراددر داخل و خارج در ارتباط با موضوعات ایران می بینید،و حرفهایشان را می شنوید؛مگر آنکه برای آن موضوع آن افراد محلی از اعراب نداشته باشند و یا بی اطلاع!
هم چنین شنیده ام که کسانی که با آنها به عنوان کارشناس مصاحبه می شود،مبالغی به عنوان حق التحریر دریافت می کنند که با تبانی تهیه کننده و مجری مبنی بردریافت درصدی ازآن برای خودشان،تکرار وآمدن مرتب آنها وجه دیگر این بازی ست!
من قصد ندارم اینجا اسامی را نام ببرم و فعلا هم صلاح نمی دانم.همینطور می دانم برخی شان آدم های صالح ودرستکاری هستند.وعَمله جایی نیستند.
والبته ممکن است برخی ازآنها یابه شکل تطمیع(مخصوصا مالی)و یا غیر محسوس دراختیار دولت سایه قرار بگیرند.همانطور که در مورد خودم به ضرس قاطع می دانم که درجهت خواسته های آنها عمل کرده اند.
بطور مثال«مسعود بهنود»چند سال پیش به من میل داد که بیائید یادداشتهای خودتان را در سایت«آنلاین روز»چاپ کنید.ایشان گفت: آنهارا برایم بفرست تا ما در آنجا چاپ کنیم.بعداز فرستادن یادداشت های متعدد اصلن از چاپ آنها خبری نشد و ایشان هم به ایمیل هایم پاسخ نداد و قضیه به اصطلاح به فراموشی سپرده شد!
یا مثلا سایت«جرس»که می آید حتی می گردد از مطالب منتشرشده در مطبوعات ایران،مطالب افراد دلخواهش رادراین سایت چاپ می کند،سالها پیش یک مطلبی را که من در وب خود نوشته بودم را بدون نام و درج نویسنده(که خودم باشم)آنرا چاپ کرد.بعد من گفتم چرا نامم را چاپ نکردید؟
آنها گفتند:اگر می خواهید می توانید یادداشت های خود را دراین جا چاپ کنید و من هم طبق مرامنامه کاری آنهایادداشتهایی را فرستادم وتا مدتی چاپ می شد.تاآنکه یک یادداشت من در مورد «واجا»بنام «وزیر اطلاعاتی که نقش وزیر را بازی می کند»رابانام«محمد شورجه» چاپ کرد،و چون با اعتراض شدید من مواجه شد زود تغیبرش داد واز آنروز بدلیل آنکه مطالب ارسالی به آن سایت زیاد است از درج مطالب بنده بدلیل تراکم ودر نوبت بودن آن به بایگانی می سپرد، و می گذاشت تا کلا مطلب سوخت شود.وبدین گونه محترمانه کاری کردند که دیگر برایشان مطلب نفرستم.و همینطور درادامه این روند،بازی سایت «خودنویس»وسایت هایی که خودشان مطالبم را چاپ می کردند،وبکباره همه با هم ازانتشار مطالب خودداری کردند.البته به غیر از «تریبون زمانه» وگه گاهی سایت اخبار روز وپژواک ایران.
این عین همان بازی ای بود که با ممنوع القلم کردن من در روزنامه«سلام» اجرا کردند وادامه آنرا به همین ترتیب در روزنامه های دیگر..تا الان -که بعداز تعطیلی روزنامه سلام وبه زندان رفتن من بجرم نوشتن مطلب- از نوشتن در مطبوعات ایران محروم وکسی هم مسئولیت آنرا نمی پذیرد!
بقول سعدی:
سنگ ها را بسته و سگ ها را رها کرده اند
اما بقول مولانا:
مه فشاند نور و سگ عو عو کند
هرکسی بر خلقت خود می تند!
محمد شوری/نویسنده و رونامه نگار/20دی 1393

برای دیدن مستندات و عکس های مرتبط به فیس بوک اینجانب رجوع شود.اینجا:
https://www.facebook.com/mohammad.shorijeze
مقالات اندر احوالات من

 هوس زور آزمایی با اسرائیل(محمد شوری)

حاکمان ج.ا.ا. بی‌میل نیستند با اسرائیل یک زور آزمایی داشته باشند؛ و اسرائیل را یک گوش‌مالی بدهند. همان‌سان که اسرائیل نیز به این زورآزمایی رغبت نشان می‌دهد و در آرزوی یگ جنگ شش روزه دیگراست![۱] که البته با پیروزی هرکدام، این دمو‌کراسی و آزادی در ایران است که قربانی خواهد شد.

ایدئولوژیک بودن سیستم وتفکر حاکم بر هردو رژیم به این جنگ شدت می‌بخشد.

آیت‌الله خامنه‌ای باتوجه به آنچه در اختیارش می‌گذارند، و برایش ترسیم می‌کنند، امیدوار است (و تقریبا اطمینان دارد) چنانچه جنگی بین اسرائیل و ایران رخ دهد، پیروزی ازآن ایران خواهد بود و این پیروزی نقطه پایان درگیری‌های بین‌المللی و البته بهتر ازهر چیز، تثبیت داخلی است!

مالیخولیای جنگ بین اسرائیل وایران –که در هر دو کشور تبلیغ می‌شود- ناشی از تفکرات ایدئولوژیک است.

در ایران، نظریه یکسویه از دین که متاثراز بینش«نصربالرعب»است،باتعمیم آن به خارج از مرزها،می کوشد،علیرغم مخالفت جهانی،جایگاه سیاسی خود درداخل رامستحکم کند.پیروزی دراین جنگ-که هوایی وموشکی است-پارامترمهم این تفکرمالیخولیایی وشیزوفرنی سیاسی است!

صهیونیسم بین الملل که راسش دریک کشور کوچک(ولی قدرتمند)بنام اسرائیل حاکمیت دارد، با توجه به افکار عمومی بین الملل که غالبا علیه ایران است، از آن به نفع خود سریعا بهره‌برداری کرده و با هوس یک حمله برق آسا می‌خواهد، مشابه جنگ شش روزه را برایران تحمیل کند.

غرب و آمریکا سعی دارند با فشار وتحریم بین المللی – که بی‌تردید منافع مردم ایران برای آنان فقط در حد یک پرستیژ سیاسی است و در آن منافع ملی خودشان را جستجومی کنند- براین تصورند که با تشدید تحریم‌ها که به مچاله شدن سیستم عصبی و ذهنی و دفاعی حکومت ومردم منجر می‌شود، درصورت بروز یک جنگ قطعا قطع‌نامه و جام زهردیگری را بر حاکمیت ج.ا.ا. تحمیل خواهندکرد و بعد از این هرآنچه که دردستورکارقرارگیردایران ملزم به رعایت آن است.

در واقعه صلح حدیبیه (که تفکرحاکم بر ج.ا.ا. تحلیل ایدئولوژیک باب میل خود را تفسیر می‌کند)، پیامبر در مقابل سران مکه حاضر به حذف جمله «بسم الله الرحمن الرحیم» و حذف نام خود به عنوان پیامبراسلام شد. درقطعنامه ۵۹۸ جنگ ایران و عراق وقتی درموضع قدرت قرار داشتیم پیشنهادهای صلحی آبرومندانه پذیرفته نشد و هنگامی جام زهر نوشیده شدکه دروضعیت نه برد و نه باخت و گرفتار در مخاصمات سیاسی درونی بودیم.

اکنون نیز این مشابه تاریخی محتمل است. و تمامی قرائن و شواهد، به‌وجود آمدن چنین روندی را متصور می‌کند. چون متاسفانه در منافع ملی کشور وحدت ملی وجود ندارد؛ و توجه حاکمیت (ونیروهای منتقد و مخالف)بیشتر به تثبیت جایگاه سیاسی خودشان است تا منافع ملی! آنها می‌خواهد از این وضعیت  برای خود کلاهی بسازند.

از طرف دیگر انتخابات ریاست جمهوری آمریکا نزدیک است و با  وقت‌کشی دوطرف بی‌ربط هم نیست!

برخی هم درایران و هم در آمریکا دوست ندارند دموکرات‌ها دوباره قدرت بگیرند. چون دموکرات‌ها به حقوق بشر و دموکراسی و آزادی‌خواهی پایبندتر هستند تا جمهوری‌خواهان که گرایش به جنگ دارند. همانطور که همین پایبندی منجربه سقوط شاه هم شد.

تفکرحاکم  درایران –که همواره درصد یک دست شدن حاکمیت بوده است-در این سال‌ها به همین سمت رفت. آنان با تثبیت دموکراسی  از نوع پارلمانتاریسم دریک انتخابات آزاد، سازگاری ندارند و این نیز برخاسته از تفکر و ایدئولوژیک بودن حاکمیت است.

آنها همان‌طور که در واقعه آزادسازی گروگان‌های سفارت آمریکا با وقت‌کشی در یک معامله ننوشته شده، به طرف مقابل (یعنی جمهوری‌خواهان) آوانس دادند تاپیروز شوند، اکنون نیزبه نظرمی‌آید همین بلا را بخواهند برسر«اوباما» بیاورند؛ چون تفکر و ایدئولوژی حاکم بر ایران به تفکر وحاکمیت«جمهوری‌خواهان» در آمریکا نزدیک‌تر است؛ جمهوری‌خواهان برسر دموکراسی، آزادی و حقوق بشر در ایران کمتر با ایران چانه زنی می‌کنند!

و همینطور بعد از روی کار آمدن ریگان بود که دریک معامله ومذاکره مخفی (آمدن مک فارلین)که به واقعه«ایران گیت»ویا»ایران کنترا» معروف شد،بوجودآمد![۲]

حاکمیت میلیتاریستی کنونی درایران -که ارکان قدرت اکنون مبسوط‌الید در قبضه نیروهای امنیتی واطلاعاتی است- برای تفکر دمکراسی خواهی وحقوق بشر وقعی قائل نیست.

کسانی که سوابق آنچنان درخشانی قبل و بعد ازانقلاب هم ندارند و یا آنکه در این سال‌ها اسیر قدرت شده و تعاملات پنهانی و بده وبستان با بیگانگان هم درآنها محتمل است. همانطورکه از وزارت اطلاعات ج.ا.ا اسلامی، سعید امامی و آن کسانی بیرون آمد که ترواشات اخلاق اسلامی و دین خدا را در بازجویی‌های آنان از همقطاران وهمکاران خودشان می‌توان دید و شنید!

بی شک در صورت یک جنگ هوایی و موشکی بین اسرائیل وایران، این دمکراسی و آزادی است که حلقه محاصره‌اش درایران تنگ‌تر و تنگ‌تر خواهدشد.

این جنگ که پیش‌بینی آن غیرمحتمل نیست، یک جنگ ایدئولوژیک بوده و برای هردو کشور بقاء و حیات را رقم خواهدزد!

پیروزی دراین تحریم و یا جنگ احتمالی برای حاکمیت کنونی درج.ا.ا بیشتر مصرف داخلی دارد تامنافع ملی. و آیت الله خامنه‌ای تنهاشخصی است که بیشترین هوس  زور آزمایی با اسرائیل رادارد.

غرب و آمریکا وحامیان دیگر در این تحریم می‌دانندکه ایران به لحاظ ژئوپولیتیک، عراق وافغانستان و لیبی نیست که بشود با حمله نظامی کار را یک‌سره و «دمکراسی مشترک»[۳] را نیزدرایران تثبیت کرد. لااقل تا تکلیف سوریه معلوم نشده، این جنگ غیرمحتمل است؛ مگرآنکه اسرائیل به تنهایی این هوس رادرحاکمیت ایران تقویت کند!

بنابراین بازی وجنگ موش وگربه (که مصداق همان شعر معروف موش وگربه  عبیدزاکانی هم است)درحال حاضرهم بهترین شیوه برای غرب و آمریکا وتحریم کنندگان است و  هم  برای حاکمیت ایران؛ چون‌که هرکدام فکر می‌کنند طرف مقابلش موش است!


[۱] – جنگ شش‌روزه ۱۹۶۷ نبردی بود که از ۵ ژوئن تا ۱۰ ژوئن ۱۹۶۷ میان اسرائیل و کشورهای عربی مصر، سوریه، و اردن رخ داد و با پیروزی مطلق اسرائیل به پایان رسید. این نبرد نقطه اوج بحرانی بود که از تاریخ ۱۵ مه تا ۱۲ ژوئن ۱۹۶۷ به درازا انجامید و در آن اسرائیل با شکست ارتش چند کشور عربی قسمتی از خاک آنها را تصرف کرد.
این جنگ با حمله هوایی ناگهانی اسرائیلی به پایگاه‌های هوایی مصر در ۵ ژوئن ۱۹۶۷ آغاز شد و اسرائیل طی ۶ روز موفق شد تا کنترلنوار غزه و صحرای سینا را از مصر، قدس شرقی و کرانه باختری رود اردن را از اردن و بلندی‌های جولان را از سوریه خارج کند. کشورهای عربی همچون عراق، عربستان سعودی، تونس، سودان، مراکش، الجزایر، لیبی و کویت نیز به اسرائیل اعلام جنگ داده و با اعزام نیروهای کمکی به یاری اردن، مصر و سوریه شتافتند. نتایج این جنگ در ساخت ژئوپلوتیک منطقه تأثیرگذار بوده‌است.

[۲] -ماجرای ایران–کنترا (به انگلیسی: Iran Contra affair) که به ماجرای مک‌فارلین و ماجرای ایران گیت نیز معروف است، به معامله تسلیحاتی ایران با ایالات متحده آمریکا و اسرائیل از۲۰ اوت۱۹۸۵ تا ۴ مارس ۱۹۸۷ (۲۹ مرداد ۱۳۶۴ – ۱۳ اسفند ۱۳۶۵) بازمی‌گردد. در این ماجرا آمریکا از طریق نفوذ ایران سعی در آزادسازی گروگان‌های آمریکایی در لبنان کرد و در ازای آن برخی قطعات ادوات جنگی و نظامی را که به واسطه تحریم امکان فروش آنها به ایران نبود، در اختیار ایران قرار داد. پول فروش این تسلیحات به طور پنهانی به ضد انقلابیون نیکاراگوئه موسوم به کنترا داده می‌شد. اسرائیل نیز بخشی از معامله فروش تسلیحات به ایران را در دست گرفت و از این طریق سعی در شکست‌نخوردن ایران در مقابل جبهه متحد عربی مخالف اسرائیل داشت.

[۳] -رجوع شود به یادداشت این جانب با همین عنوان:«دمکراسی مشترک».

نظارت حراستی!

نظارت حراستی،مرحله تکاملی نظارت استصوابی است؛که اخیرابه شکل علنی وآشکارازسوی آیت الله مهدوی کنی(رئیس مجلس خبرگان)،عنوان شده است!

ایشان گفته اند:«مابایدرهبری رانظارت حراستی کنیم»!

واقعیت این است که آیت الله خامنه ای از همان ابتدای دوره ریاست جمهوری توسط گروهی ویژه –که سعیدامامی یکی ازآنهابود-نظارت حراستی می شد؛ و همزمان با ورود ایشان درمسندولایت فقیه،برخی ازاین گروه،حلقه تنگی برای وی ایجادکردند وازهمان ابتدا«یار غار»وی شدند!

اگربخواهیدبدانیدمملکت راچه کسانی اداره می کنند،بایدفیلم بازجویی از«زن سعید امامی» را پیگیری کنید.

طبق اخباردرج شده،امام خمینی درفروردین سال65،بکیارواقعامرگ رالمس کرده بود،وحیات ایشان تاسال68،به تیم نظارت حراستی فرصت داد،تا تکلیف رامعلوم کند.

درهمین فاصله،یعنی مرگ وایست قلبی خمینی درسال 65 ومرگ واقعی وی در 14خرداد68،همه اتفاقات استراتژیک،ازجمله اعدام های سال67،وخلع یداز آیت  الله منتظری،رقم خورد.

نظارت استصوابی مرحله به مرحله توسط اعضای منصوب شده رهبری درشورای نگهبان،درتمامی ارکان مدیریتی شکل گرفت؛ونظارت حراستی همراه آن برای مقام ولایت فقیه همچون گاردی آهنین،امور راازطریق وی هدایت کرد.

واقعیت این است که برای رهبری ایشان،درهمان دوره ریاست جمهوری،برنامه ریزی شده بود.

یادم هست تازه از زندان دراواخرسال66آزاد شده بودم،در دیداری که  با آقای خاموشی(بدلیل دوستی وی بامرحوم پدرم)داشتم،وی گفت:آقای خامنه ای رهبرخواهدشد.هنوز آیت الله منتظری ازقائم مقامی رهبری،استعفاء نداده بود.

بنابراین وقتی تمام وقایع اتفاقیه ازسال65،تامرگ خمینی(سه سال)راکنارهم بگذارید،متوجه می شوید،همان ناظران حراستی،که درریاست جمهوری،بیت رهبری،وزارت اطلاعات،سپاه،قوه قضائیه ودادگاه ویژه روحانیت،دولت سایه راتشکیل داده بودند،همانها-که برخی شان درشرایط فعلی آفتابی شده اند والبته برخی شان هم قربانی-اداره امورمی کنند؛وازآنجاکه احتمال فوت رهبری هم می رود، و حوادث بعداز22خرداد88،طراحی مهندسی شده آنها بود،برای بعدازایشان،مصمم هستند،این نظارت استمراریابد!

والسلام

محمد شوری(نویسنده و روزنامه نگار)

27خرداد91

این یادداشت ابتدا دروب سایت خودنویس منتشر شده است

—————————————————————-

به‌مناسبت‌22بهمن‌وانتخابات‌دوره‌هشتم‌مجلس؛

دن‌كيشوت‌های‌جمهوری‌اسلامی‌ايران!

محمد شوری

چه‌بخواهيم‌ ‌وچه‌نخواهيم«نظارت‌استصوابی»كاملاقانونی‌است‌‌واظهاراتی‌‌بااين‌بيان‌

‌‌كه‌:«اين‌نظارت‌بااهداف‌اوليۀ‌قانون‌اساسی‌وشعارهای‌انقلاب‌مباينت‌دارد»وآنگاه

‌همچون«‌دن‌كيشوت»‌مبارزه‌‌كنيم،مساله‌ومشكلی‌راحل‌نمی‌كند! به‌‌دن‌كيشوت‌های‌ج.ا.ا. كه‌فريادآزادي‌خواهی‌‌سرمی‌دهندوازاصلاحات‌سخن‌می‌گويند-بايدگفت:اگرمردعمل‌هستيد،چانه‌زنی‌خودرابرای‌تغييرقانون‌اساسی بكارببريد،نامه‌به

‌رهبری‌بنويسيدتاقانون‌اساسي‌اصلاح‌شده،نظارت‌استصوابی‌منسوخ‌شودوهكذاالخ…

نه‌نامه‌بنويسيدوازبداخلاقی‌های‌‌انتخاباتی‌گله‌وشكايت‌كنيد![1]«نظام‌دمكراسی‌درايران ‌همواره ‌لرزان‌بوده‌است.شكل‌گيری‌نظام‌سياسی‌برپايه ‌پارلمانترسيم‌ دركشور ما به ‌تناسب حاكميت‌قدرت‌های‌سياسی‌فرازوفرودهايی‌راباخودداشته‌است….زيرساخت‌ دمكراسی‌،درنظام‌سياسی‌فعلی‌ايران‌‌تركيبی‌از تناقضات ‌است‌وجمع‌ نقيضين ‌هم ‌محال!»[2]

اكنون‌كه‌درآستانه‌30سالگی‌تاسيس‌جمهوری اسلامی‌ايران‌هستيم،بهتراست‌بانقبی

‌به‌دوران‌گذشته،دن‌كيشوت‌های‌فعلی‌راهم‌خوب‌بشناسيم.

شاه‌كه‌بافروش‌نفت‌،مست‌ومغرورازيك‌نيمچه‌‌اقتصادشبه‌مدرن‌و‌مرفه‌برخوردار‌شده

‌بود،ديگرهيچ‌صدائی‌‌جزصدای‌خودش‌‌و‌آنانی‌كه‌درزيرچترش‌‌قرارمی‌گرفتند،رانمی‌شنيد.

درتمامی‌‌دوران‌تاريخ‌سياسی‌ايران،مردم‌ماآتش‌زيرخاكستربوده‌وهستند؛كافی‌‌است ‌كبريتی‌بتواند‌اين‌آتش‌راشعله‌ورسازد،‌آنگاه‌نه‌ازتاك‌نشان‌خواهدماند،ونه‌ازتاك‌نشان!

فرزندامام‌خمينی(مصطفی‌خمينی)فوت‌كرد،روحانيون‌هوادارايشان‌برای‌وی‌همچون

همه‌مُردگان‌جلسه‌ختم‌‌برگزار‌كردند؛نام‌خمينی‌‌درلسان‌برخی‌چرخيد؛شاه‌كه‌پيشتر‌از

مزاحمت‌های‌‌‌خمينی‌عاصی‌شده‌بودواورابه‌عراق‌تبيعدكرده‌بود؛باحادثه‌فوت‌فرزند،

و جلسه‌ختم‌مراسم‌‌يادبود،خواست‌‌‌آن‌رانيزخاموش‌مطلق‌كند؛‌نوشتن‌مقاله‌ای‌درروزنامه

‌‌اطلاعات‌‌به‌امضای‌‌«رشيدی‌مطلق»،آتش‌زيرخاكسترراتكان‌داد؛‌اودريادداشت‌خود‌به‌

‌خمينی‌توهين‌كردواورا‌هندی‌زاده‌ ووابسته‌به‌‌انگليس‌‌معرفی‌نمود؛همين‌كبريت‌كافی‌بود

آتش‌مردم‌‌شعله‌ورشودو‌دريك‌ساْ‌ل‌،رژيم‌سلطنتی ‌ساقط ‌‌وكن‌فيكون‌گردد؛وتنهادردوروز

21و22بهمن‌‌سال1357،ارتش‌سلطنتی‌‌وبريگاردهای‌نظامی‌شاه‌تسليم‌شوندوهمه‌‌ چيزتغييريابد‌ورژيم‌‌جمهوری‌جايگزين‌نظام سلطنتی‌شود.

روحانيت‌شيعه‌درايران‌بواسطه‌حضوردائمی‌‌خوددرميان‌عوام‌ومردم‌عادی‌،ازاين‌حادثه

‌نهايت‌استفاده‌راكردورهبری‌همه‌حركت‌هاوراهپيمائی‌هاوتظاهرات‌رابدست‌گرفت‌وپس

‌ازپيروزی‌انقلاب‌قدرتمندانه‌‌بركرسي‌رياست‌حكومت‌‌‌جلوس‌كرد؛امابواسطه‌آنكه‌روحانيت‌

شيعه‌همواره‌در‌تاريخ‌ازچندگانگی‌فكری‌برخورداربوده‌،وبرخی(كه‌‌دراكثريت‌‌هم‌بودند)

‌اعتقادی‌به‌حكومت‌اسلامی‌تاقبل‌ازظهورامام‌زمان‌نداشتند‌وازطرف‌ديگربه‌قول‌‌استاد

مرتضی‌مطهری‌چون‌ازطريق‌عوام‌ومرفهين‌وثروتمندان‌مذهبی‌ارتزاق‌می‌شدند،‌فتاوی،

نظرات‌واجتهادهای‌آنان‌درطول‌اين‌سالها‌گرايش‌به‌سليقه‌‌آنهاداشت‌ونوآوری‌درآن‌كمترپيدا

می‌شد؛لذامجموعه‌روحانيتی‌زمام‌حكومت‌رابدست‌گرفت‌كه‌ تركيب‌ ومعجونی‌ازتفكرات

بسته‌وآرای‌نوبود؛كه‌مضافا‌برآن‌هيچكدام‌علم‌مديريت‌وحكومت‌داری‌راهم‌نمی‌دانستند!

مهندس‌مهدی‌بازرگان،تنهاچهره‌ای‌بودكه‌هم‌سياستمداربودوهم‌دانشمندوعلاوه‌برآن‌‌سالهای‌سال،‌‌درايران‌رنج‌زندان‌ومحروميت‌راكشيده‌بودوهم‌چنين‌‌درامرحكومت‌داری‌و مديريت‌،سوابق‌وتجاربی‌داشت.چنين‌شخصيتی‌بااينكه‌به‌لحاظ ‌تفكر و ديدگاه‌، ‌با اكثريت ‌‌‌روحانيت‌،اختلاف‌‌آرای‌شديدی‌‌‌داشت،به‌نخست‌وزيری‌اولين ‌حكومت ‌انقلابی‌درنظام‌جمهوری(بدون‌شاه‌وسلطنت)رسيد.همان‌ابتدا،مرحوم‌محمد‌منتظری‌، درنامه‌ای‌خطاب به‌امام‌خمينی‌‌می‌نويسد:

«حضرت‌امام!ازجهات‌امنيتی‌وانقلابی،پيشنهاد‌می‌كنم‌كه‌شمادركليه‌پيشنهادكنندگان‌ويامشاورينتان‌،تجديدنظر‌بفرمائيد،وحتی‌آنانكه‌مهندس‌بازرگان‌رابرای‌تشكيل‌دولت

‌پيشنهادكرده‌اند،كه‌آنان‌يابی‌توجه‌بوده‌اند‌ياخائن.حتی‌برخی‌‌ازخوبان‌وافتخارات‌امت‌راهم

‌درشورای‌انقلاب‌وغيره‌محاصره‌كرده‌اند.زيراهميشه‌ميكربهابه‌سراغ‌خياروچغندر‌ نمی‌روند.

بلكه‌گوشت‌چربی‌داررامحاصره‌گرند.واگرخود‌آقای‌بازرگان‌هم‌دربعدنهائی‌می‌دانست‌كه‌

عواقب‌كارش‌به ‌كجا‌خواهدانجاميد‌…‌اگرعواقب‌كاررامی‌دانست،مسئوليتی‌ اينگونه ‌نمی‌پذيرفت…[3]

امام‌خمينی‌،بعدهاگفت:«درانتخاب‌بازرگان‌اشتباه‌كرديم».[4]

تسخيرسفارت‌آمريكا،سرانجام‌به‌استعفای‌مهندس‌بازرگان‌ازرياست‌دولت‌شد؛وشورای ‌انقلاب قدرت‌واختياررابدست‌ گرفت.[5]

جريان‌حذف‌گرايی‌وخودی‌وغير‌خودی‌های انقلاب‌،درهمان‌زمان‌مرزبندی‌شدند:

اصولگرايان‌واصلاح طلبان‌فعلی‌درسمت‌خودی‌های انقلاب،وهركه‌باآنهانبود،

غيرخودی‌محسوب‌شد.[6]خودی‌های‌انقلاب‌درآنزمان،روحانيت(مجموعۀ‌مجمع‌‌روحانيون ‌و‌جامعۀروحانيت!)،سازمان‌مجاهدين‌انقلاب ‌اسلاِمی و هيات‌‌ جمعيت (حزب) مؤتلفه‌‌بودند.[7]دراين‌ميان‌آيةالله‌‌العظمی‌منتظری،شخصيت‌ مبارزومرجع‌ تقليدو روحانی‌ شجاع‌‌وروشنفكری‌كه‌هيچ‌جريان‌سياسی‌‌نمی‌توانست‌حضوراورانفی‌وكتمان‌كند،وجودداشت؛‌‌وعلاوه‌برآن،برای‌قائم‌مقامی‌رهبری‌‌نيزانتخاب‌شده‌بود؛همان‌‌جامعيت‌ومقبوليت‌وانحصاری‌نبودن‌ايشان،طيف‌قدرت‌خواه‌رابرنمی‌تابيد،روحانيت‌‌كه‌باواردشدن‌به‌عرصه‌ حكومت‌داری‌ومواجه‌بامشكلات‌وموانع،مصاديق‌‌اختلاف‌‌‌‌درتعدد‌ديدگاههاوتفكرات‌ ايدئولوژيك‌‌‌‌‌راهرروز،بيش‌ازروزپيشين‌،آشكارترملاحظه‌می‌كرد،سرانجام‌‌‌ازدرون‌شكست!وبه‌دوتشكيلات‌وجريان‌:«مجمع‌روحانيون»و«جامعه‌روحانيت»منقسم‌شد.

همين‌انشعاب‌وانشقاق‌درسازمان‌مجاهدين‌انقلاب‌اسلامی‌ايران[8] ‌نيزرخ‌داد؛كه‌سرانجام‌ بافرازونشيب‌هاوانحلال‌های‌مداوم‌، جناح‌ميانه‌وراست ‌سازمان ‌از آن ‌خارج‌‌‌وبه‌ديگرطيف‌های‌‌سياسی‌همفكرخود در غيرازسازمان ‌‌ملحق، ‌و يابعدهاهر کدام‌يك ‌دفتر ودستكی‌ بنام ‌حزب ‌ياگروه ‌و جريان‌سياسی‌راه‌انداختندوتنهاشاخه‌چپ‌راديكال‌آن‌،تحت‌همين‌عنوان،‌يك‌حزب‌رسمی ‌تشكيل‌داد.‌درمجموع،ساختارسياسی‌فعلی‌درنظام‌ج.ا.ا.‌(روحاني‌وغيرورحانی)به‌‌دو جناح:«چپ‌و راست‌»ويا:«اصولگراواصلاح ‌طلب»‌ فعلی‌، منقسم‌ شد؛ ‌و هميشه ‌حضور دائمی‌‌را‌درحاكميت‌‌دراختيارداشته‌است؛[9]وازآنجاكه‌ جامعيت ‌و بیطرفی‌ ‌وعدم‌ انحصاری‌بودن‌آيةالله‌العظمی‌‌منتظری‌برای‌عده‌كثيری‌ ازرهبران‌‌‌هردو‌جناح‌چپ ‌و راست‌ خوشايند نبود‌ووی‌درزيرچترانحصاری‌هيچكدام‌‌از‌آنهاقرارنمی‌گرفت،‌لذاهمزمان‌ بابيماری‌ امام ‌وبدست‌آوردن‌نشانه‌هايي‌‌ازنزديك‌بودن‌ فوت‌ايشان،با مطرح ‌كردن ‌قضيۀ ‌كهنه ‌جريان‌«قتل شمس‌آبادی»‌توسط ‌سيدمهدی‌هاشمی(‌ازنزديكان‌بيت‌ آيةالله‌‌العظمی‌ منتظری)،به‌قلع‌وقمع‌‌آنان‌پرداخته‌وازهردوطرف(جريان‌‌چپ‌و‌راست)‌‌تا شروع‌ حصر خانگی ‌وی،به‌ذم‌ونفی‌همه‌گذشته‌افتخارآميزايشان‌‌پرداخته‌وازهيچ‌اهانت‌و فرو مايگی ‌دريغ‌نكردند.[10]

بعداز‌اين‌تسويه‌وتصفيه‌حساب‌های‌سياسی،‌‌درراستای‌حضورثابت‌بركرسی‌قدرت‌،

كه‌همزمان‌نيزبطورطبيعی‌‌نيروهايی‌تازه‌تر‌ومتفات‌باآنان‌‌پابه‌عرصه‌بازی‌سياست

‌می‌گذاشت،وهم‌چنين‌آشكارشدن‌اختلافات‌فاحش‌‌دربين‌خود،همزمان‌باشروع‌انتخابات‌

مجلس‌چهارم‌،پديده‌نوينی‌‌درعرصه‌يارگيری‌‌دربازی‌سياست،سرآمد‌وسردمدارو سكان‌داراصلی‌‌بازی‌سياست‌شد؛‌اين‌پديده‌نوين،‌كشف‌نظارت‌استصوابی،ازحق‌قانونی‌شورای نگهبان‌‌درنظارت برانتخابات‌‌بود![11]

ا‌زهمين‌زمان‌‌بودكه‌‌همان‌مجموعه‌خودی‌هادرمعركه‌گيری‌های‌بازی‌سياست،‌به‌انحاء مختلف‌‌دررويدادهای‌بوجود‌آمده‌وخلق شده‌در‌عرصه سياست وبازی ‌سياست، برای ‌هم ‌شاخ‌وشانه‌كشيدند. دراين‌راستا‌كسانی‌كه ‌روزی ‌خود‌ی ‌محسوب ‌می‌شدند، در آستانه‌‌حذف‌كامل‌‌ازقدرت‌وحاكميت‌‌‌‌قرارگرفتند؛[12] ازهمين‌روهمچون‌دن‌كيشوت‌‌‌‌به‌مبارزه‌ای‌بی‌سرانجام‌پرداختنده‌وفريادازدست‌رفتن‌آزادی ‌‌راازسردادند؛‌‌وقص‌عليهذا…

آنهاهم‌چنين‌توانستند‌دراين‌ميدان‌‌ودراين‌بازی‌سياست،كسانی‌‌‌راكه‌‌برای‌هميشه‌از حاكميت‌سياسی‌حذف‌شده‌بودند‌(كسانی ‌‌كه‌‌ پيشتر به ‌‌آنها دشنام ‌می‌دادند،دو لعنت ‌بادومرگت‌بادنثارشانمی‌كردند)‌راوارداين‌‌بازی‌كنندو‌‌به‌عنوان‌نيروی‌ذخيره‌ ‌يا تماشاچی (البته‌درصندلی«‌لژ»)آن‌آرمانهاوشعارهاواهداف‌‌اوليه‌انقلاب‌رابه‌شرط‌حضورخودشان‌در حاكميت‌،زنده‌واحياء ‌كنند!

تفاوت‌‌اينهابا«دن‌كيشوت»‌دراين‌است‌كه‌آنهادراين‌بازی‌سياسی،ابتدا‌‌دشمن‌فرضی ‌‌می‌سازندوباكارگردانی‌‌سناريوهای‌دلخواه‌‌سياسی‌،آنگاه‌همچون«‌دن‌كيشوت»‌،هل‌من‌مبار می‌طلبند!

اين‌درحالی‌است‌كه«‌دن‌كيشوت»‌های‌جمهوری اسلامی‌ايران‌خوب‌می دانند تنها راه ‌خروج‌ازچنين‌‌بن‌بستی‌،فقط‌یك‌انتخابات‌آزاداست.‌وانتخابات‌آزادميسوروممكن‌نيست‌، مگرباحذف‌نظارت‌استصوابی،وحذف‌نظارت‌استصوابی‌نيزيعنی‌كوتاه‌كردن‌ومحدودكردن‌ قدرت‌ازفردوياافرادخاصِ؛‌وچنين‌اقدامی‌نيزممكن‌نيست‌مگرآنكه‌قانون‌اساسی‌‌دريك‌آرای آزادوعمومی متحول‌شود؛ولی‌چون‌بدليل‌وجود‌انسداد قانونی ‌در نحوه ‌تغيير قانون ‌اساسي،چنين‌ اقدامی‌‌محتمل‌وممكن‌نيست‌مگربايك‌«چانه‌زنی‌ازپائين‌به بالا»؛اما‌ نه ‌«چانه‌زنی»‌ برای ‌تقسيم‌سهام‌قدرت‌!!

كاری‌كه‌‌«دن‌كيشوت»‌های‌ج.ا.ا.درفضائی‌مجازی‌سياسی‌كه‌خودساخته‌اندو‌اينك‌‌انجام‌می‌دهندو‌پهلوان‌پنبه‌های‌اصلاحات‌واصلاح‌طلبی‌شده‌اند!راه‌برون‌رفت‌فقط تغيير قانون ‌اساسی‌است‌.

درقانون اساسي‌علاوه براختيارات فوق العاده اي‌كه به ولايت مطلقه فقيه داده شده است،‌(اختياراتی‌كه‌حتی حضرت‌‌امام‌هم‌نداشت!)مجلس(كه درظاهر منتخبين ‌نمايندگان‌مردم‌هستند)بدون‌وجود‌شوراي‌نگهبان‌فاقداعتبارقانوني وحقوقي است!

يعني شش‌نفرازفقهاي‌شوراي نگهبان‌كه‌منتخب ومنصوب رهبري(ولايت مطلقه فقيه)هستند،طبق قانون اساسي اين‌حق‌رادارندكه مصوبات مجلس‌رابي‌اثرسازند. امامسئله‌به‌همين‌جاختم‌‌ نمی‌گردد؛‌بااختياراتي‌كه‌قانون‌اساسي‌به‌شوراي نگهبان‌ مبنی‌برحق‌تاويل‌وتفسير‌قانون‌اساسی‌‌و‌حق‌نظارت‌‌بركليه‌انتخابات‌داده‌است،اين‌‌شورا‌از حق ‌خودمبني برنظارت بر انتخابات،نظارت استصوابي‌رااستنباط كرد؛ باهمين ابزار كاملا قانوني،توانست ومي تواند ازورودهرنوع كانديدايي ويامنتخبي‌ به ‌‌مجلس، و يا رياست جمهوري،جلوگيري كند.

جداي‌ازاين‌موضوع،اعضاي شوراي نگهبان،بدليل‌حق‌قانوني‌خودمبني برتائيداجتهاد‌

كانديداهاي‌«مجلس‌خبرگان رهبري»،درب ورودی‌‌آن‌‌را‌‌براي ورود‌ روحانيوني‌درسلك

 مخالف‌‌خويش‌راسه تيغه كرده‌است!

هم‌چنين‌ازوجوه‌گفتنی‌وكاملامتناقض،اين‌است‌كه‌ازيك طرف‌فقهاي‌شوراي نگهبان‌خود

منتخب‌ومنصوب‌ولايت‌مطلقه‌فقيه(رهبری)‌است،وازسوی‌ديگرهمين‌شوراوهمين‌6‌نفر،

مجلس‌خبرگاني‌رابه‌تائيد‌وتصويب‌ وتجليس‌مي‌رسانندكه‌موردتائيدشان است!

ازديگرنكات‌حائزاهميت‌،اختلاف‌پيش‌بينی نشده‌‌بين‌مجلس‌وشورای نگهبان ‌‌بود، كه ‌پيش‌ آمد!

ازآنجاكه‌بطورطبيعي‌وذاتي‌بين‌مجلس شوراي اسلامي وشوراي نگهبان‌اختلاف بروز

كرده ومي كند،‌‌مجمعي بنام«مجمع تشخيص مصلحت»درقانون‌اساسي تعبيه شد؛تادرصورت اختلاف،حل نهائي موكول‌به تصويب اين‌مجمع شود.همچنين براي‌مجمع‌اختياراتي درحدتوان‌اجرائي مجلس شوراي اسلامي ودرحدقدرت رهبري،ملحوظ شد.

گفتني است اكثراعضاي ثابت وغيرثابت‌مجمع‌تشخيص‌مصلحت،‌توسط شخص اول

مملكت،يعني ولايت مطلقه‌فقيه منصوب وانتخاب مي شود.

وازسوی‌ديگرهمين‌قانون(اساسي)راه ترميم خودرامنوط به امررهبري دانسته است.و‌باتوجه‌به‌تركيب‌نهادقدرت‌دربطن قانون‌اساسي،‌ترميم قانون اساسي تقريبا غيرمحتمل خواهدبودوانسدادسياسي‌بخوبي مشاهده مي شود.واين خلاف سخن معروف امام خميني‌دربهشت زهرابه‌هنگام ورود به ايران است:«…اگرچنانچه يك ملتي راي داند(ولوتمامشان)به‌اينكه اعقاب اين سلطان‌هم سلطان باشد،اين به‌چه‌حقي‌ملت پنجاه سال پيش ازاين سرنوشت ملت بعد‌رامعين مي كند؟..».

بنابراين‌درچنين‌معركه‌ای‌است‌كه‌‌«‌دن‌كيشوت»‌‌وپهلوان‌پنبه‌های‌‌جريان‌اصلاح‌طلبی‌‌‌نيز شناخته‌می‌شود.والسلام /8/11/1386

نوبت سیاسی

محمد شوری

گفتم آهندلی کنم چندی

ندهم دل به هیچ دلبندی

سعدیا دور نیکنامی رفت

نوبت عاشقی است یکچندی

حکایت ساختار سیاسی نظام جمهوری اسلامی ایران، داستان فلیم« نوبت عاشقی محسن مخملباف» است.

وآن این است که مردم ایران، هرزمان عاشق و شیفته و شیدای جریانی می شوند وبعد که سرخورده  شدند، دوباره دور مکرر و باطل!

سیستم سیاسی، یا همان تشکیلات اداری – اجرائی نهادهای قدرت در نظام جمهوری اسلامی ایران، تجمیع جمع نقیضین است. وبقول منطقیون، جمع نقیضین نیزمحال است. اما رژیم جمهوری اسلامی ایران توانسته است بیش از ربع قرن، با این وضعیت، خود را حفظ کند.

در نظام سیاسی جمهوری اسلامی ایران  دو سیستم توتالیتاریسم سیاسی و لیبرالیسم باهم جمع شده اند.

توتالیتاریسم، دیکتاتوری فرد یا حزب است؛ و لیبرالیسم تشکیلات مبتنی بر آزادی سیاسی، اجتماعی و اقتصادی است.

برای اینکه این موضوع بصورت شفاف  تجزیه وتحلیل شود، باید آن را در لابلای قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران جستجو کنیم.

قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران بر دو کل مطلق بنا شده است: اسلام وجمهوریت.

اسلام خواهی یعنی، همه اجزاء باید در چارچوب  شرع مقدس(قرآن و احکام فقهی) تبیین وتدوین شوند.

جمهوریت نیز یعنی بازگشت به مردم ومردم خواهی و حاکمیت مردم و  خواسته اکثریت.

قانون اساسی  جمهوری اسلامی ایران( در لفظ قانون)  تمامی ارکان یک جمهوری تمام عیار و ناب را دارد؛  مثل: انتخابات آزاد، وجود یک پارلمان با آرای مردمی برای تصمیم گیری وقانون نویسی و آزادی احزاب و مطبوعات. با این وجود بواسطه وجود چند اصل کلیدی و نهادهائی غیراز نهاد پارلمان برای تصمیم گیری های خرد و کلان، این جمع نقیضین را دراین سالها رقم زده و به نمایش گذاشته است. به نحوی که می توان گفت نظام سیاسی جمهوری اسلامی ایران یک نظام منحصر بفرد است که مشابه اش را دردیگر نظام های سیاسی نمی توانید  ببینید؛ درحالیکه نظام جمهوری اسلامی ایران متشابهات دیگر نظامهای سیاسی( هر دونوع)را  در خود جمع کرده است.

قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران را می توان در یک جمله خیلی کوتاه وخلاصه این چنین تعریف و بیان کرد:

« یکی برای همه؛ همه برای یکی»!

این یکی همان شخص ولایت فقیه است. ولایت فقیهی که اختیارات مطلق دارد( ولایت مطلقه) وجانشین ولی عصر(عج) در زمان غبیت است(1) وآن همه، مردم عوام و احزاب هستند.

همه قوا باید زیر نظراین یکی( ولایت مطلقه)  باشند.(2) واز آنجائی که مجلس شورای اسلامی بخاطر کمیت(تعداد افراد)بیش از حد است و نیز هر 4 سال متغیر! وشورای نگهبان که از نظر کمیت در اقل است و  جمعش خیلی محدوداست، این نقیضین را آشکار کرد.

لذا قبل از ترمیم قانون اساسی، مجمعی( یا می توان گفت همان مجلس سنائی که امام خمینی در سخنرانی معروفش در بدو ورود به بهشت زهرا، آنرانفی ومطرود دانست) بنام مجمع تشخیص مصلحت تاسیس ودربازنگری قانون اساسی، رسما تصویب شد.

قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران ابتدا در دل خود هم پست  نخست وزیری را داشت وهم  پست ریاست جمهوری و شخص ولایت فقیه را؛ و در طول زمان، اجرای این روند امکان پیدا نکرد؛ و آن تناقضات را بشدت آشکار ساخت . ازاین رو، در بازنگری وترمیم قانون اساسی پست نخست وزیری حذف و اختیارات بیشتری به ولایت فقیه، به  اضافه قید «مطلقه» وتبعیت سه قوه مجریه، قضائیه و مقننه از دستورات ولایت فقیه، داده شد.

و ازآنجا که این امور( هماهنگی) می بایست سروسامان بگیرد، همان مجمع تشخیص مصلحتی که  ابتداهدفش رفع اختلا ف بین مجلس وشوای نگهبان بود، حجیم ترشد و قانون نویسی های کلان، یعنی همان سیاستگذاری های کلی نظام را که  شخص ولایت فقیه با مشورت مجمع تشخصیص مصلحت در نظر می گیرد، جزو وظایفش شد.و همانطور که گفته شد چون مجلس شورا، کمیتش زیاد و شورا ی نگهبان کمیتش اقل است، این مجمع – که همه اعضای ثابت و متغیرش را هم ولایت فقیه تعیین می کند – (3) بوجود آمد.

ریاست جمهوری، حذف نگردید؛ چون آن صورت لیبرالیسم سیاسی در ساختار نظام بهم می خورد؛ اما پیش ازخاتمه ریاست جمهوری آقای خاتمی این عنوان که : «ریاست جمهوری یک تدارکاتچی است»، بشدت در محاور سیاسی گفتمان شد. و این چیزی نبود جز همان بیشتر وبیشتر آشکارا شدن تناقضات در دوره 8 سال ریاست جمهوری آقای خاتمی که وی می خواست باهمین  شکل و قوانین موجود به اصلاح گری بپردازد. یعنی با وجود جمع نقیضین؛ که محال است!

برای آنکه در هر دوره، این تناقضات کمتر آشکار شود( نه آنکه اصلاح  گردد)،در تنازعات سیاسی صورت ها و ترتیب هائی داده شد وبوجود آمد.

اول؛ بروزاختلاف آشکار عقاید نمایندگان مجلس( که بقول امام خمینی باید  در راس  باشد) با 6 عضو فقیه شورای نگهبان . 6 فردی که بواسطه همان  محفوظات اسلامی( اجتهاد) قوانین تصویب شده مجلس  را باید با شرع مطابقت می دادندو چنانچه این قوانین باعقاید ایشان( عقایدی که در طول این ربع قرن با مسائل سیاسی و گفتمان های ملانقطی گره خورد)  مباینت داشت، تصویب نمی شد، و مجلس شورای اسلامی هم که خود بدون وجود شورای نگهبان اعتبار قانونی ندارد. (4)

این اختلاف دردوره امام خمینی آشکارشد  وبرای همین،  ابتدامجمع تشخیص مصلحت  برای  حل رفع  اختلاف  بین  مجلس وشورای نگهبان به امر ایشان شکل گرفت؛  ولی بعدا در قانون اساسی دوم،گسترش یافت و شکل فرا قانونی یافت.

دوم؛ تفسیر قانون اساسی که بر عهده همین 6 نفر اعضای شورای نگهبان است؛(5) واین 6 نفر بعدها( تحت تاثیر منازعات سیاسی و بروز اختلافات وتناقضات) تصمیم گرفتند ازاختیارات خود مبنی برنظارت بر انتخابات( همان رکن رکین جمهوریت) نظارت استصوابی را استنباط کنند و هرآنکه را صوابدید خود پنداشتند تائید و یا رد کنند و این همان آغاز وشروع  فیلترینگ سیاسی در پروسه انتخابات وهدایت آزادی به یک خیابان خاص بود!و این امر،مهم ترین تصمیم  کلان، برای حفظ همان جمع نقیضین بود!

گفتنی است شورای نگهبان خود توسط همان یکی( ولایت فقیه) انتخاب می شود. و این 6 نفر نیز با نظارت استصوابی خود اعضای مجلس خبرگان رهبری را تعیین صلاحیت می کنند؛ و می توانند کاری کنند که چه کسی  دراین مجلس حضورداشته باشد وچه کسی نه؟! و این مجلس برآمده از این طریق رای گیری و انتخاب،  باید طبق قانون(6) بر اعمال رهبری نظارت کند وحتی  بتواند وی را خلع کند.

 این درحالی است که بنوعی اعضای مجلس خبرگان رهبری راهم  شخص ولایت فقیه( همان یکی) انتخاب می کند؛ همانطور که اعضای شورای نگهبان را؟!. واین همان دورباطلی است که همچنان مکرر است!

و ازآنجا که شخص ولایت فقیه ( همان یکی) یک تنه نمی تواند فعال مایشاء  باشد، نهادهائی محدود با افراد محدو وثابت وهمیشگی مثل مجمع تشخیص مصلحت، شورای امنیت، ونهادهایی که بعد ازترمیم قانون اساسی ساخته وپرداخته شد؛ مثل شورای تصمیم گیری در سیاست گذاریهای برون مرزی و بین المللی که اخیرا توسط رهبری تعیین و آغاز بکار کرد.

درحقیقت آن ساختار سیاسی(شکل توتالیتاریسم)  با صورتی از لباس لیبرالیسم سیاسی در ید مطلق این چند نفر( افردای  که همواره ثابت هستند و همیشه حضورداشته اند) رقم می خورد.

سوم؛ در این وضعیت واین ساختار، جنگ احزاب برای بدست گیری قدرت  مفهمومی ندارد، مگر آنکه این نیز ( ملا نقطی هائی مثل خانه احزاب و قص علیهذا…)نوعی مغلطه گری وفریب باشد.

می دانیم که وجود یک حزب وآزادی احزاب در یک نظام سیاسی یعنی ستیز سیاسی عاقلانه و قانونمندانه برای دست گرفتن قدرت وحاکمیت سیاسی برای اعمال تفکرات  وبرنامه های خود . برنامه هائی که مردم به آن رای داده اند.

حال باتوجه به مقدمه فوق، ذی مقدمه معلوم است.

چگونه می توان با این سیستم سیاسی، نظام سیاسی مبتنی بر انتخابات آزاد و بدست گیری قدرت و حاکمیت را دراین ساختارسیاسی اعمال کرد؟!!

 تمامی ناهمخوانی و ناهمگونی های موجود سیاسی، و مبتلائات عدیده فرهنگی – اقتصادی  ناشی ازهمین جمع نقیضینی است که جمهوری اسلامی ایران  بیش از ربع قرن سعی دارد به هر شکل ممکن آن راحفظ کند.

و دراین میان مردم عامی(ازسرناچاری و فقرفرهنگی واقتصادی) که  احزاب ( اینچنینی)و شخصیتهای سیاسی(آنچنانی) او را تهییج  و ترغیب سیاسی می کنند، همچون  بازیگر(گزل)فیلم نوبت عاشقی محسن مخملباف، معشوقه یک جریان سیاسی می شوند.  جریانی که  فقط دو شق ثابت دارد. راست و چپ؛ اصلاح طلب و اصولگرا؛ مجمع روحانیون  مبارز و جامعه روحانیت مبارز!

والسلام/ تهران، 10 مرداد سال1386————————————————————————————————

1-اصل 5./2-اصل57./3- اصل 112./4-اصل 93./5- اصل98./6- اصل 111.

 

 

 

 

 

 

 

 

 


[1]-اشاره‌ما‌به‌نامه‌سازمان‌مجاهدين‌انقلاب‌اسلامی‌ايران به‌‌آيةالله خامنه‌ای‌،‌‌عليه‌روزنامه‌كيهان‌‌ است.دوجريان‌هميشگی‌قدرت،يعنی‌راست‌وچپ‌پيشين‌واصلاح‌طلبان‌واصول‌گرايان‌فعلی‌به‌ تناسب،همواره‌دراين‌30سال‌حاكميت‌وقدرت‌سياسي‌رادراختيارخودداشته‌اندوآنچه‌امروز(خوب ‌و‌بد)هست،ناشی‌ازعملكردخودآنهاست.

اين‌عكس‌العمل‌وواكنش‌هاراچنانچه‌سياه‌بازی‌ندانيم‌،مطمئنا‌فقط‌يك‌سياسی‌كاری‌‌‌فريبانه‌‌است!

دن‌كيشوت‌هائی‌كه‌بانمايشنامه‌‌های‌‌سياسی‌(كه‌‌ساخته‌وپرداخته‌هردوجريان‌سياسی‌‌است) خودنيزبه‌مبارزۀ‌‌‌باآن‌بر‌می‌خيزند؛درحاليكه‌‌خوب‌می‌دانندبااين‌قانون‌اساسی‌‌‌وباقانون‌نظارت‌ استصوابی‌وانسداد‌قانونی‌كه‌‌درنحوه‌تغييرقانون‌اساسی‌وجوددارد،اين‌همه‌هياهوبرای‌هيچ‌است،و دراصل‌برای ‌‌بدست‌آوردن‌وجهۀ‌سياسی‌و‌كرسی‌بيشتر‌درپارلمان‌است؛‌،نه‌ ازسر‌آزاديخواهی‌و دمكراسی‌طلبی!

[2]-رجوع‌كنيدبه‌كتاب:«حرف‌های زدنی‌ونوشته‌های‌نوشتنی/محمدشوری/چاپ‌اول1381/ ضميمه21،ص128 مقاله ‌«دمكراسی‌لزران»

[3]-نامه‌مرحوم‌محمدمنتظری‌درتاريخ‌‌سوم‌مهرماه‌سال1358به‌امام‌خمينی/نقل‌ازكتاب‌«فرزنداسلام‌وقرآن»ص 431.جدای‌ازاختلاف‌تفكری،پيش‌بينی‌ايشان‌درست‌بود،وی‌دراصل‌برخلاف‌تحليل‌ها‌واتفاقات‌بعد،دراین‌ نامه نشان‌ می‌دهدكه‌برای مهندس‌بازرگان وشخصيت‌علمی‌وسياسی-مذهبی‌اش‌،احترام‌قائل‌است.

[4]-«…ازاول‌بايديك‌دولتی‌كه‌قاطع‌وجوان‌باشد،قاطع‌باشدبتواندمملكت‌رااداره‌كند،نه‌يك‌دولتی‌كه‌نتواند.منتها آنوقت‌ مانداشتيم‌فردی‌كه بتوانيم،‌آشنانبوديم‌‌بتوانيم‌انتخاب‌كنيم،انتخاب‌شد‌وخطاشد…

(صحيفه‌نور،ج12،ص253).

[5]-درهمان‌دوران‌گفته‌شد:«ماسفارت آمریکا‌رااشغال کردیم تاجناح خاصی‌ازقدرت رابه‌زیربکشیم».

 [6]-همانطوركه‌اكنون‌نيزچنانچه‌همان‌نيروهای‌ملی‌-مذهبی‌ياروشنفكران‌دينی‌وسياسیون‌وروحانيون‌‌مستقل‌و

خارج‌ازحوزه‌آنها،‌درزيرچتراينهااگرابرازوجودكردند،‌ به‌همان‌اندازه‌قدوقامت‌وهزينه‌ای كه‌می كنند

واردجرگه‌خودی‌هامی شوندولاغير..

بازرگان‌درتاريخ‌20مردادسال1362طی‌‌سخنانی‌‌‌درمجلس‌شورای‌اسلامی‌اظهارداشت:

«همیشه‌و‌در‌همه‌جای‌دنیا‌‌استبداد‌ازروزی شروع شده است‌که‌یک‌شاه‌یک‌خاندان‌و‌یک‌طبقه‌و‌حتی‌یک‌ملت

‌خواسته‌است‌ولو‌با‌حسن‌نیت،‌خود‌را‌یگانه مالک،‌یگانه‌مسئول‌و‌یگانه‌مامور‌بر‌سایرین‌تصور‌و‌بر‌جامعه‌

تحمیل‌نموده ووقعی‌به‌رضایت‌و‌رای‌مردم‌ننهد.‌آیا‌منزلت‌اسلام‌و‌مصلحت‌جمهوری‌اسلامی‌‌اجازه‌می‌دهد

‌که‌همانند‌دوران‌پهلوی‌یا‌دولتهای‌فاشیستی‌و‌کمونیستی‌توسل‌به‌تظاهرو‌تصنع‌جسته‌به‌انتخابات‌دربسته‌و

‌انحصاری‌رنگ‌آزادی‌و‌قانونی‌بزند؟‌بنده تعطیل‌موقت‌انتخابات‌را‌صد‌بار‌بهتر‌از‌انتخابات نادرست

و‌آزادی‌ادعایی‌می‌دانم».

[7]– تركيبی‌كه‌دراين 30سال‌هميشه‌قدرت‌وحاكميت‌سياسی‌رادراختيارداشته‌است.

[8]-سازمانی‌كه‌هميشه‌درتمامی‌اين‌30سالقدرت‌رادراختيارداشته‌است.خصوصادرمديريت ‌اطلاعاتی-امنيتی ونظامی.هم‌ازاعضای‌تفكرراست‌سازمان‌وهم‌تفكرچپ‌وهم‌تفكرميانه!

[9] -چيزی‌شبيه‌جمهوری‌خواهان‌ودمكرات‌هادرنظام‌سياسی‌آمريكا!

البته‌برای‌آن‌كه‌مبارزه‌دن‌كيشوتی‌،كمی‌تاقسمتی‌ازحال‌وهوای‌يك‌نواختی‌‌خارج‌شود،بابازی‌كردن‌با‌الفاظ،مثل‌«اصلاح‌طلبان‌اصولگرا»‌ويا«اصول‌گرايان‌اصلاح‌طلب»چون‌دن‌كيشوت‌مبارزه‌می‌كنند!

درحاليكه‌هيچ‌اصلاح‌طلبی‌نمی‌توانداصولگرانباشدوهيچ‌اصولگرايی‌نمی‌توانداصلاح‌طلب‌هم‌نباشد،تاماازاين‌دوواژه‌چه‌تعريفی‌داشته‌باشيم؟!امادرهرحال‌تبيين‌وتعريف‌اين‌دو‌واژه‌باتوجه‌به‌اهداف‌

انقلاب،يعنی‌ايرانی‌واسلامی‌بودنش‌،كاملامانيفست‌آن‌نيز‌‌‌معلوم‌است!وزيادسخت‌نيست‌كه‌ بفهميممحتوای‌درخواستی‌‌مدعيان‌اين‌دوواژه‌چيست؟!

[10]-اين‌واقعه‌شرح‌مفصل‌ومجزائی‌می طلبدكه‌خارج‌ازحوصله‌اين‌يادداشت‌است!

[11] -اصل‌ 99قانون‌اساسي‌حق‌نظارت‌رابرعهده‌شورای‌نگهبان‌گذاشته‌است.

[12]-اعضای‌شاخص‌جناح‌چپ‌سازمان‌مجاهدين‌انقلاب‌هميشه‌درقدرت‌وحاكميت‌ودرنيروهای‌ اطلاعاتی‌وامنيتی حضورداشته‌اند؛وآقای‌هاشمی‌رفسنجانی‌همواره‌ درراس‌‌هرم‌قدرت‌بوده‌و‌ هست؛آقای‌كروبی باحزب‌جديدالتاسيس‌خود،هيچگاه ازحااكميت وقدرت‌سياسی‌فارغ‌البال ‌نبوده‌ وحضورداشته‌؛‌لذاهرآنچه‌اكنون‌درومیشود،آن‌چيزی‌است‌كه‌خوداينان كاشته‌اند.‌امااينك‌ چون‌‌دروضعيت‌ودايره‌تنگ‌قرارگرفته‌‌اند،همچون«‌دن‌كيشوت‌»هل‌من‌مبارز می‌طلبند!‌ درحاليكه‌ اين ‌افرادوبرخی‌كه‌درميان‌اين‌جماعت‌هستندوكمتردرعرصه‌قدرت وحاكميت‌ومديريت‌كشور بوده‌اند‌چنانچه‌‌‌دلشان‌به‌حال وروزانقلاب می سوزد‌بايدخودرابه‌آنراه(يعنی)«كوچه‌علی‌چپ»

‌نزنند؛‌تنهاراه‌‌برون‌رفت‌ازاين بن‌بست‌‌وبه‌اصطلاح ازاين‌چاله‌ای كه‌خود‌ ساخته‌اند و در چاهش ‌افتاده‌اند،وتنهاراه چانه‌زنی‌‌ازپائين‌به‌بالا،‌تغييرقانون‌اساسی وتقسيم‌قوادراندازه‌ ‌دمكراسی ‌و‌موردقبول‌عقول‌عقلای‌‌جمعی‌است!

نویسنده: محمد شوري جزه – جمعه بیست و پنجم آذر 1390
کانالیزه شدن کاریزماتیک های آنالیز شده
مدرسه و تعلیق و صورت های وی
چون به دانش متصل شد، گشت طی (مولوی)
از انقلاب بهمن 57،تنهایک تن بیمار می بینیم که در آستانه فروپاشی اخلاقی،سیاسی و اقتصادی است؛و مردمی که در قرنطینه هستند و سرهایی که مثل کبک در برف فر رفته است.
زیرا:همه از همه اسناد دست اول برای افشاگری دارند که نشان می دهد پشت همه خاکی است. و ضحاک مار دوشی که برای بقاء قربانی تازه می خواهد.
انقلاب بهمن 57،به جمهوری اسلامی جریانها،باندها،و گروههای فرصت طلب و خودسر تبدیل شد و به موازات آن فقط یک جریان همچنان ثابت و استوار برای بقاء ضحاک مار دوش قربانی می گیرد. این جریان نامش جریان حذف است.
در جوامع کم توسعه و توسعه نیافته که فرهنگ مطالعه ضعیف و یا هیچ است،اگر انقلاب و نهضت اجتماعی واقع شود، دگرگونی در ساختار مدیریتی و تشکیلاتی فرهنگی و اقتصادی و سیاسی،فقط به فرمان افراد«کاریزما» بوجود خواهد آمد.
افراد«کاریزما»سکان انقلاب را بدست می گیرند و با هدایت مردم به سمت دلخواه، بنای تازه می سازند.گاه البته این بنا از همان نخست دیوارش تا ثریا کج می رود.و وقتی در همین حین و بین و شیش و بش بشود و بتوان افراد «کاریزما» را ابتدا «آنالیز» و سپس «کانالیزه»کرد، آنگاه سرآغاز شروع یک دیکتاتوری تازه با پوشش نو و شعار تازه و مدل جدیداست.
بی گمان در همین فاصله، یعنی درست در آغاز وقوع هر انقلابی،سرویس های جاسوسی با پیش بینی دستاوردهای آن و تجزیه و تحلیل و شناختی که دارند و بدست خواهندآورد، بیش از پیش فعال خواهندشد. و بی شک از همین روی، از همان سال نخست، سلطه،تسلط و نفوذ در نهادهای مهم و کاریزمای انقلاب مثل بیت رهبری و دفاتر رهبری،وزارت اطلاعات،نیروهای نظامی و دستگاه قضاء که همراه آن فرهنگ ریا،تملق و نفاق و مقدس مآبی و سینه چاکی برای ولایت فقیه شیوع پیدا کرد،سلطنت تاج و تخت را به سلطنت فقیه و منبر تغییر داد.
شنود،تجسس و نفوذ حتی در سرویس خواب افراد«کاریزما»و مدیران،سهم بزرگی در«آنالیزه» کردن آنها و سپس «کانالیزه» شدن شان داشت.
آنها با انواع شنودهای سمعی و بصری توانستند به روحیات،اخلاقیات،علایق و سلایق و ضعف ونقاط آسیب پذیر افراد راه پیدا کنند و بعد با وارد شدن و نزدیک شدن، آنها را به جانب مورد نظر هدایت کنند.
همانطور که پیشتر در یادداشت«شنود»و «واجا» نوشتیم،بواسطه این گونه تجسس ها و اطلاع از اندرونی ها و همانطور که آقای نوری زاد در نامه سرگشاده اش به رهبری نوشت؛مثل ربودن اسناد و مدارک مهم از وزارت اطلاعات (که نه فقط مخصوص تیم احمدی نژاد است)توانسته اند آنرا که حسابش پاک نیست و از محاسبه باک دارد را وادار به سکوت و بقول تئاتر«شهرقصه» وا به دارند به رقاصی. یعنی مجبور شوند هرسازی که بزند،برایش بشکن بزنند!
«کانالیزه» یعنی حصار کشیدن و قرنطینه کردن و  نظارت بر خروج و ورود اطلاعات و آنگاه که «نظارت استصوابی» هم  به کمک آمد،همه چیز تکمیل و کامل شد.
«کاریزما»،یعنی فردی که به لحاظ شخصیتی و رفتاری بتواند بر جمع محدود و یا کثیری تاثیر شگرف و خارق العاده بگذارد، تا جایی که آن جمع حاضر به انجام هر نوع فرمان از سوی فرد «کاریزما» شود.
«آنالیز» شدن یعنی تجزیه شدن؛که به واسطه  آن شخصیت افراد «کاریزما» و نیز اطرافیان و نزدیکان و افراد تاثیر گذار تجزیه روان شناختی می شود و به واسطه  آن به خلق و خوی و اخلاق و رفتار آنها پی می برند.
ساختار تشکیلاتی در نظام مدیریتی و نیز احزاب و مطبوعات روی دوش افراد کاریزما بود و قرار گرفت. یعنی به واسطه  شخصیت «کاریزما»ی زید و عمر، حزبی تشکیل،نهادی تاسیس و یا فرمانی صادر و قوانینی تثبیت و نوشته شد. قانون اساسی اول و دوم متأثر از وجود افراد «کاریزما» تدوین شد.
هر چند در قانون اساسی آزادی احزاب و مطبوعات و بر گذاری مراسم و میتینگ به رسمیت شناخته شده است، اما همه  آنها و همه  موارد دیگر، فقط با اجازه  مقام عظما و «کاریزما»ی ولایت مطلقه ی فقیه است.
همچنین احزاب تاسیس شده پس از انقلاب روی شاکله  چند فرد کاریزما می چرخید که با کانالیزه و آنالیزه شدن  آنها، همه  امورات حزبی مستقیم و غیر مستقیم هدایت می شد. از آنجا که وجود احزاب در نظام های سیاسی نشانه  وجود دموکراسی است، جمهوری اسلامی ایران نیز خواست با پرستیژ آن ادای آنها را درآورد، اما زود با شکست روبرو شد. و عامل مهم شکست احزابی چون «حزب جمهوری اسلامی» و «حزب خلق مسلمان» اتکاء و تکیه و وابستگی آنها به یک یا چند فرد «کاریزما» بود.
یک حزب کلاسیک، بر یک سری اصول، که عنوانش مرامنامه و اساسنامه است و علنی است، تاسیس و با عضو گیری، حتی افراد عضو دون پایه هم می توانند با تلاش و نشان دادن لیاقت، به مدارج دبیر کلی و ریاست آن هم برسند. امری که در دموکراسی های معقول و نسبتا پیشرفته مرسوم است. و شواهد و مصادیقی از آن هم در عالم سیاست هست.
اما در ایران هیچگاه این اتفاق رخ نداده است. احزاب و گروه ها و سازمان های قبل از تاسیس جمهوری اسلامی ایران عموما گروه های چریکی و زیر زمینی و با ماهیتی کاملا ایدئولوژیک ساخته شده بودند و در چارچوب یک نظام سیاسی مبتنی بر دموکراسی قرار نمی گرفتند. آنها یا می بایست تغییرات را در سازمان و گروه های خود می پذیرفتند و یا تجزیه  و تقسیم و منهدم می شدند.
همانطور که پس از انقلاب هم در گروه و سازمان های مارکسیستی و اسلامی این اتفاق افتاد. اولین عامل و مهم ترین آن وابستگی افراد آن گروه به اشخاص«کاریزما»بود. «مسعود رجوی»در سازمان مجاهدین خلق تا الان از خود یک ولایت فقیه در گروهش ساخته که همه  اعضا باید بدون چون و چرا اطاعتش کنند و گرنه به عنوان اپورتونیست و خائن تسویه حساب شده و مجازات خواهند شد.
حزب توده که تنها گروهی است که سعی داشت مراتب حزبی را به شکل نوین و علمی اش به تاسی از حزب کمونیست شوروی، اجرا کند،در نهایت به علت وابستگی به «کاریزما» یی حکومت شوروی، نتوانست ادامه  حیات داشته باشد.
از گروه های مسلمان و قابل قبول ج.ا.ا. هیات موتلفه  است که متشکل از چند فرد کاریزما هست و حتی بعد از انقلاب نام خود را به حزب جمعیت موتلفه تغییر داد و خواسته است ادای یک حزب با معیار های علمی را دربیاورد، از همان آغاز تاسیس ج.ا.ا. تا همین الان روی شاکله و کاکل چند فرد خاص می چرخد که حکم پدر خوانده هم برای دیگر احزاب و گروه های خلق الساعه متولد شده  بعد از انقلاب را دارد گروههایی که در راستای سیاست های بازار،  بازی سیاست می کنند! این گروه ها بدون حمایت پنهان پدرخوانده معدومند.
حزب کارگزاران که بعد از انقلاب تاسیس شد-هر چند علنا آن را کتمان می کنند- اما به اشاره  هاشمی رفسنجانی فعالیت می کند!
و سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی، که تا الآن سعی دارد خودش را فعال نگه دارد و همیشه هم در انقلاب چه در حوزه  مدیریتی، و چه امنیتی و فعالیت های اقتصادی کلان کادر هایش فعال ما یشاء بوده و در طول این سالها به دلیل وابستگی به افراد کاریزما بار ها منشعب و تعطیل شد. سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی به سه پاره تقسیم شد. پاره ای به راست رفتند و پاره ای به چپ و پاره ای در  وسط ماندند! این انشعاب ها به دلیل مخالفت با حضور نماینده  امام در سازمان، یعنی آیت الله  راستی کاشانی بود، که حکم ولایت فقیه سازمان را داشت و همه چیز را می توانست وتو کند.
سازمان جدید هر چند می خواهد نشان دهد که یک گروه با معیار های علمی حزبی است، اما اینطور نیست! شخصیت های کاریزمای این سازمان معلوم و محدود و همیشه ثابت بوده است. و یک عضو دون پایه وارد شده  پس از انقلاب به مدارج بالا و مراتب بالا نیامده است. این سازمان برای آنکه از یک طرف وضعیت سابق خودش را هم حفظ کند و از طرف دیگر نشان دهد که یک سازمان با معیار های حزبی است، دست به ترفندی قانونمندانه ای! زد و با تشکیل «حزب مشارکت اسلامی» و جلو انداختن آن در مواجهات حزبی که می بایست شکل رسمی و علنی داشته باشد، از این حزب به عنوان پوشش بیرونی استفاده می کند. هر چند ادعای آنها استقلال و مجزا  بودن سازمان و حزب است، اما وجود افراد مشترک و«کاریزما» و شناخته شده ای در مرکزیت سازمان و حزب، خلاف این این ادعا را ثابت می کند.
حال تصور کنید قانون اساسی که با ولایت فقیه زنده است و قابل قبول، بخواهد آزادی احزاب را برایش شرط و شروط بگذارد! تازه احزابی که روی شاقول چند فرد خاص بوده است و در تعمیم آن اکثر مطبوعات ،که پس از انقلاب مطبوعه  آزاد و مستقل که منعکس کننده  وقایع آنچنان که هست باشد، نبود،نه اینکه این کار را برخی از آنها انجام نداده اند، اما بدون اجازه  فرد «کاریزما» ی خود کسی نمی توانست «نقطه» و «ویرگولی»را هم  جابجا  کند . و اگر می شد فورا مواخذه و مغضوب واقع می شد.
بنابراین از همان ابتدا آدمهای تیزبین (و برخی دشمن های دانا)  نقطه  ثقل و به اصطلاح رگ خواب افراد «کاریزما» و در راس آن ولایت فقیه را بدست آوردند. و با مشاوره و راهکار های خود و البته همراه با نفوذ و شنود و آنالیزه کردن آنها،بر موج سوار شدند .
در این 32 سال با موج سواری، عده ای غرق(حذف) و برخی تخته گاز ،موج سواری می کنند!
البته مهم ترین عامل نفوذ و شنود که راه را برای ورود به اندرونی افراد «کاریزما» باز کرد، اشاعه فرهنگ تملق، ریا کاری و به اصطلاح پاچه خواری و وجود نقاب نفاق در رفتار ها می باشد.
شاید سعید امامی مثال بارز آن باشد. پرونده شخصی و زندگی خصوصی و سوابقی که از وی نقل شده نمونه  یک انسان قابل اعتماد آنهم در دهه  نخست تاسیس انقلاب، آنهم در حساس ترین نهاد و مدیریتی یعنی پست امنیتی وزارت اطلاعات نیست. او قطعا با هدایت و آموزش های سرویس های جاسوسی موساد و سیا کارش را خیلی خوب انجام می داد و موفق بود و همان نیز سبب رشد، پیشرفت و به دست آوردن رای اعتماد و همینطور زهره چشم گرفتن و وادار کردن افراد به سکوت و مماشات بود. هر چند رسما نگفتند که وی عامل موساد و سیا بوده است و شاید در پرونده  وی که برای عده ای خاص معلوم است این جرم آشکار شده باشد. و اگر هم کتمان شده است،بخاطر آن است که  اگر رسما وزارت اطلاعات آنراعنوان می کرد،دیگر آبرویی  هم باقی نمی ماند؟!؟
به هر حال سعید امامی توانست حتی تا اندرونی ولایت فقیه رخنه کند و با آنها نان و نمک هم بخورد!
یا وجود افرادی مثل محمدرضا کلاهی و مسعود کشمیری در نهاد های امنیتی، یا وجود حسن آیت در مرکزیت حزب جمهوری اسلامی فقط به دلیل حمایت وی  از آیت الله کاشانی و مخالفت با مصدق و حمایت آتشین از اصل ولایت فقیه بود. در حالی که سوابق سیاسی وی نشان می داد که او مرید دکتر مظفر بقایی رهبر حزب زحمتکشان بوده است.  
یا وجود افراد مشاور برای پست هایی که موقعیتش در اختیار افراد «کاریزما» است . افرادی که خودشان اطلاعات و آگاهی چندانی از حوزه  فعالیت ندارند و یا به دلیل مشغله های متفاوت از پس آن بر نمی آیند. لذا با همان نفوذ و شنود و شیوه آنالیزی، گاها اطلاعات غلطی به افراد کاریزما داده اند که در جاهایی منجر به ریختن خون ناحق و در جاهایی باعث رسوایی و خجالت و پوزش شده است!
مثلا آیت الله «موسوی خوئینی» در مصاحبه ای گفته است:«یک روز پیش رهبری بودم، ایشان به من گفتند شنیده ام در عروسی دختران مهدی کروبی سکه پخش کرده اند». آیت الله موسوی خوئینی  سپس اضافه می کند:«من پاسخ دادم تا آنجا که من اطلاع دارم آقای مهدی کروبی اصلا دختر ندارند!».
حال همین را تعمیم بدهید به دیگر اطلاعات و منابعی که به رهبری می رسد و الخ  آن را حدس بزنید که چه اثرات و فجایعی به بار می آورد.
آنطور که نویسنده  این یادداشت به یاد داد، اولین بار اصطلاح کانالیزه کردن امام خمینی را سید احمد خمینی (فرزندش)عنوان کرد. و گفت:« برخی سعی دارند با کانالیزه کردن پدرم وی را از جامعه و وقایع آن بی خبر سازند». اما سلسله حوادث و رویداد های بعدی نشان داد که او خودش به دلیل نزدیکی به امام و البته با آنالیزه شدنش توسط عده ای دیگر- که او را مستقیم و غیر مستقیم هدایت می کردند، عامل اصلی کانالیزه شدن امام شد.
این را در«رنج نامه»ای که به آیت الله العظمی منتظری نوشت و سپس شائبه  پشیمانی اش که پس از مرگ او عنوان شد، مشهود است.
هر چند شیوه  اداره  کشور و اطلاع از امور، به شکل قجری و حضوری  ارباب و رعیتی منسوخ شده است و یک مدیر توانا به دلیل همان بالندگی در فن مدیریت باید از حوزه  فعالیتش خوب مطلع باشد، اما از آنجا که کاکل انقلاب بر روی افراد «کاریزما» می چرخید و انقلاب، یک انقلاب ایدئولوژیک است که همه چیز باید از پل صراط ولایت فقیه بگذرد، لذا فن مدیریت و مشاوره در استفاده  بهینه از آن، تبدیل به فن چاپلوسی، تملق و ریا کاری و شارلاتان بازی داد و انقلاب را قرنطینه کرد.
قرنطینه  انقلاب ابتدا با کانالیزه شدن افراد کاریزما شروع  و سپس با قرنطینه کردن مردم و  تنگ کردن دهانه  خروجی اطلاعات همراه با فشار و رعب و خفقان ناشی از سکوت،اوضاع  و وضعیت فعلی را سبب شد.
بی تردید علت اصلی قتل عام زندانیان سیاسی در سال 67، وقوع قتل های زنجیره ای توسظ عوامل و کارمندان وزارت اطلاعات  و حوادثی از این دست، فقط بدلیل بی اطلاعی  افراد کاریزما از اوضاع و رسیدن اطلاعات غلط است.
البته این دلیلی برائت برای آنهانیست. بلکه اتفاقا بر عکس، دلیل اتهام آنهاست. چون توان و فهم و درک درست را نداشتند و مردمی را به کام فروپاشی اخلاقی، سیاسی و اقتصادی بردند. اگر برخی حوادث به علل مختلف آشکار نمی شد،معلوم نبود آن  فجایع علنی شده، چه زمانی آشکار می شد؟!
الآن برخی از افراد کاریزما هستند که گروه های ریز و درشتی که تشکیل می شود، با اشاره  آنها  فعالیت می کنندو هدایت می شوند. و همینطور برخی کار ها و فعالیت ها. افرادی که از همان سال نخست انقلاب، در پست های متفاوت و یا مناسب خاص فعال  مایشاء هستند. افرادی چون آیت الله مهدوی کنی، آیت الله هاشمی رفسنجانی، آیت الله خامنه ای و حبیب الله عسگر اولادی و هکذاامثالهم… در همین راستا،افرادی هم هستند که روی افراد کاریزما اثر گذار هستند. خودشان آدم های کاریزما نیستند، اما به دلیل مشاغل خود و حضور همیشگی می توانند افراد کاریزما را به سمت و میل خاص هدایت خاص کنند.
مثلا محسنی اژه ای از همان سال نخست تا الآن در مهم ترین مشاغل اطلاعاتی و قضایی حضور دارد. و هیچ گاه هم مورد غضب سیاسی واقع نشده است!
می توان گفت رئیس قوه  قضائیه مستقیم و غیر مستقیم توسط وی هدایت می شود!
یا آقای مصطفی پور محمدی که به گواه مطالب مندرج در مطبوعات، در سن 19 سالگی قاضی شرع دادگاه های انقلاب بوده است و یکی از اعضا و مدیران وزارت اطلاعات هم بوده است. و اکنون بر حساس ترین نهاد قضایی، یعنی ریاست بازرسی کل کشور تکیه زده است.
یا افرادی که در بیت و دفتر رهبری هستند که سوابق اطلاعاتی و امنیتی دارند و از ابتدای دهه  نخست انقلاب همیشه حضور و بیخ گوش افراد کاریزما و رهبری بوده اند.
یا حسین شریعتمداری؛ هر چند او یک روزنامه نگار و مدیر مسئول یک مطبوعه را یدک می کشد، ولی  وی فراتر از شغل خود عمل می کند. او از جمله افراد خاصی است که با سه دهه حضور فعال، به افراد کاریزما جهت داده است و آنها را ترغیب به کاری کرده است که می خواسته است.
والسلام .
محمد شوری ( نویسنده و روزنامه نگار )
18 آذر 90

<a href=»http://www.webgozar.com/counter/stats.aspx?code=1335055″ target=»_blank»>آمار</a>

حکومت خودسرها
بسم الله الرحمن الرحیم
مثل الذین اتخذوامن دون الله اولیا کمثل العنکبوت اتخذت بیتا و ان اوهن البیوت لبیت العنکبوت لوکانو یعلمون(قرآن)
وقتی ورق کتاب تاریخ 33 ساله ج.ا.ا. را به عقب برگردانید،متوجه می شوید:«خودسرها»ازهمان سال نخست انقلاب بهمن 57،اداره کشوررادردست خود داشته اند!
والبته دراین فاصله،به حساب هم نیزرسیدگی وبا تسویه حساب بین خود؛ازجمع خودی ها کم وبه جمع غیرخودی ها اضافه شد.
اداره کشور ورتق وفتق امور مملکت درج.ا.ا. شیوه ای است منحصر به فرد؛که درهیج کجای کره خاکی سابقه اش را پیدانخواهی کرد!
طلبه های مبتدی وقتی وارد حوزه های علمیه می شوند،اولین واژه ای که از استاد می آموزند،کلمه«ضرب» به منای «زدن» است!هم چنین ازاستادمی آموزندکه« نظم دربی نظمی» است!
وازآنجا که ج.ا.ا. تبدیل بع «جمهوری آخوندی»[1] شد ودرراس  همه امور ریزودرشت،ازرئیس حکومت، که ولایت مطلقه فقیه (که اختیارتش از شاه که خود راسایه خدا می دانست هم بیشتر است ویک تنه بامشاورین ومعتمدین بیت ودفترخویش به رتق وفتق مملکت می پردازد)گرفته تا آن طلبه تازه درس خوانده ای که صرف ونحو وشرح امثله اش را تمام کرده و درجایی از حوزه مدیریتی کشور دارد سلطنت می کند ویادآوری می کنیم که در سال نخست انقلاب روحانی 19ساله ای قاضی می شد و حکم اعدام هم صادر می کرد،واکنون  هم یکی از عالی جنابان خاکستری است وریاست می کند!متوجه منحصربفرد بودن این نظام که با  ابزار«ضرب ضربا وضربوا»وبه شیوه «نظم در بی نظمی» دار دکار  خود رابه پیش می برد،می شویم!؟!
آن زمان غیر خودی هایی که آن دوره خودی بودند و وگاهی هم درراس مقامات عالی رتبه هم قرار داشتند،از همین «خودسرها» بعنوان خاکریز قدرت استفاده بهینه می کردند! نمی دانستند که روزی همان «خودسرها» برای خود «یلی» خواهند شد و خیاط هم در کوزه خواهد افتاد!
وقتی آنزمان (درسالهای نخست انقلاب) جمعی که نام خودشان را «انصارحزب الله» نام نهاده بودند[2]بدون اخذ مجوز از وزارت کشور راسا و خودسر به مراسم ها ومراکز وسینماها حمله می کردندو درامتدادآن، سرانجام به قتلهای زنجیره ای رسید و خواستند  فله ای نویسندگان را به دره بیاندازند و برخی راهم نیزربودند وخفه شان  کردند وجنازه اش را هم دربیابان انداختند،آن موقع جرات  تنوع در نوشتن نامه های سرگشاده به رهبری نبود  که رهبری را به چالش بکشاندو یا اورا نقد کند!وبگویند که حکومت بازجوهاسوالهای رختخواب می کنند!در حالیکه آنزمان در زندان ها برسر زندانی آن می آورندکه که مثلا وقتی یک نوجوان نشریه فروش را می گرفتند وخلاصش می کردند،تروربست وآدم کش از آب درمی آمد وبرای آنکه اقداما ت خودشانرا توجیه کنند آن را به گردن هیات عفو آقای منتظری می انداختند که بی رویه آنها را عفو می کرد،همانظور امروز ما هم جنیسن است وواقعا زنادنها دانشگاه شده و تخم مرغ دزد شتر دزد ازآب در می آید و خرده فروش مواد عمده فروش می شود ویک فرد معمولی می شود سیاستمدار![3]
ازهمان زمان سین جین های رختخوابی بود، منتهی برخی نمی خواستند بفهمند!
بنابراین وقتی همان سال نخست انقلاب خودسرهای دیرروز و برخی اپوزیسیون های امروز سفارت آمریکا -که حکم خاک آن کشوررا دارد- به هردلیلی وتوجیهی وغضب سیاسی وسوابق شوم امپریالیزم آمریکا درایران را تصرف کردند و بدون  ازگرفتن یک امتیاز ودادن امتیازهای فراوان به دشمن(همان کلید واژه ای که مکرر در سخنان رهبری دائم تکرارمی شود)انقلاب دوم نام گرفت،و ملتی رابه  کام یک جنگ سرد بی حاصل کشاندو تا الان بازی از نوع  موش و گربه عبید زاکانی را کش داده اند،چرادانشجویان اکنون ما که بلا اسثتناهمه شان  بسجی هم هستند!! وخودجوش سفارت بریتانیای کبیر را تصرف کرده اند،انقلاب سوم رابه ثبت نرسانند!
آنجه خیلی واضح وروشن ومبرهن وبدیهی است این است که هیج وقت برای آمدن به وسط میدان (اصطلاح رهبری که می گفت بسیجی باید وسط میدان باشد)برای  شعار دادن علیه این وآن و گفتن مرگ  بر این وآن مجوزی از وزارت کشور اخذ نشد.آنها خودسر آمدند وسط میدان وکسی هم به آنها نگفت بالای چشمتان ابروست!
اما دراین 30سال مخالفین هیچگاه نتوانسنند از وزارت کشور مجوز بگیرند وعلیه سیاستهای دولت شعار بدهند واعتراض خود رابه گوش همه برسانند؛ چرا؟ چون در قانون اساسی آمده است« مگربه حکم قانون»! ونباید« مخل به مبانی اسلام »باشد واسلام هم  همیشه همان  آن جیزی است که حکومت می گوید!
نظام های سیاسی در غرب و دمکراسی های اروپایی اگر هیج سودی برای ملتش نداشته باشد بی شک یک استفاده بهینه از آن      می شود برد،و آن این است که  که مردم آن کشورآزادانه می توانند برای همه موارد ریز ودرشت وارد خیابانها شوند وصدای اعتراض خودرابه گوش همه ورسانه های داخل وخارج برسانند
اما در مملکت ما این قضیه همیشه برعکس بوده است؛ «خودسرها» بدون اخذ هیج مجوزی وارد خیابانها می شوند وبرای هرکه تاریخ مصرف اش تمام می شدشعار؛ مرگ می دهند! ومخالفان ما یا ازاین مملکت رفتند و یا به زندان افتادند و معدودم شدند و  در کنج منزل ، شدند شهردار زنجان!
فاعتبروایااوللابصار
محمد شوری/نویسنده وروزنام نگار 10آذر90

[1]-واؤه ای که مرتضی مطهری ازآن یاد کرده است و ما در یادداشت «جمهوری آخوندی» مستقلا پیشتر به آن پرداخته ایم.
 2-رجوع کنید به سلسله یادداشتهای اینجانب با عنوان زمان واندیشه/حزب الله وانصارحزب الله در نشریه هفتگی توانا با اسم مستعار علی میثمی.
–       3- یادداشت «آقا مصطفی» نوشته مسعود بهنود  مقصود ما را می رساند.

——————————————————————————————————————————–

آيااين يك زهراكاظمي ديگراست؟!
محمد شوري

يك دخترخانم دكتردربازداشتگاه امربه معروف شهرستان همدان خودكشي كرد!؟!!(1)

زهراكاظمي(خبرنگاروعكاس كانادايي ايراني تبار) درزندان اوين كشته شد؛هيچ وقت قاتل اصلي معرفي نشد!چون قرارنيست معلوم شود. آن همه هياهوي سياسي كه براي ايشان شد، اولايك مقدارش بخاطرآن بود كه او پشتوانه اي بيرون ازمرزهاي ايران داشت وثانيا برخي درداخل خواستند براي خودازاين نمد كلاه بسازند، درحاليكه  دست هاي آلوده همه شان درجيب هم است!

گفته شده بود به زهرا كاظمي درزندان تجاوز شده است!

يادم مي آيد وقتي درسال 1365 زندان بودم. دربرخي ازسلولهاي زندان توحيد واوين برروي ديوارهاي زندان نوشته هايي به چشم مي خورد؛ مثل: «من شهلاهستم، 18سال دارم، امروزدرسلول به من تجاوز شد»!

همچنين آن ايامي كه دختركان 14/ 15 ساله فريب خورده دارودسته رجوي خائن وجنايتكار، كه فقط به جرم  فروش يك روزنامه بازداشت مي شدند وبا تجاوزبه آنهادرسلول زندان، باصطلاح پاكشان مي كردند! وبعدآنهارا ياراهي جوخه اعدام كرده ويا اگر آزاد مي شدند،(بخاطرمصائب زندان) ازآنها يك تروريست آدم كش ساخته بودند! ازياد خيلي ها نمي رود!

چندي پيش نيزدوجوان كه بجرم اراذل واوباش دستگيرشده بودند، دردستشويي اداره آگاهي خودكشي كردند. آنها نيزخودشان را دارزده بودند!

سعيد امامي(سرنخ قتلهاي زنجيره اي) هم با واجبي خودش راكشت ومتهم وسرنخ حادثه انفجارنخست وزيري نيزدرزندان خودكشي كرد؛ ازقراراطلاع اونيزخودش را دارزده بود!

قاتل دكترسامي نيزيك مجنون رواني بود كه درحمامي دراهوازخودكشي كرد، او نيزخودش را دارزده بود!

وقتي درسال 1365 درزندان به زندان افتادم، اجازه داشتن وسيله اضافي! درسلول رانداشتم، حتي يك ساعت مچي!يعني نمي گذاشتند!

 شايد آنهايي كه قراراست بدون محاكمه، نباشند، بايد حتماخودكشي كنند!؟

درماجري اين دخترخانم دكترنيزمعلوم نيست چه بلايي دربازداشتگاه امربه معروف ونهي ازمنكر!؟! برسرش آورده اند؛ شايد مي خواستند بعدازيك ماه روزه داري وخودداري شيريني بخورند…؟!!

 دراين مملكت ريش وقيچي حوزه قضاوت دست خودشان است، ودست همه شان درجيب هم!

يعني نمي شود يك فردمعمولي فرياد تظلم خواهي برآورد وعدالت درآنجايي كه پاي برخي خواص وازما بهتران گيراست، اجرا شود!

آيا دراين چند سال محكمه اي بوده است كه ازمابهتران راعلنا محاكمه كند؟!

سرنوشت قاتلين وعاملين قتلهاي زنجيره اي چه بود؟ آزادي وبازگشت به كار!

سرنوشت همكاران قضائي! شهرام جزايري چه شد؟ به فراموشي سپرده خواهد شد!

معلوم نشد آن دوتن چگونه  توانستند دردسشويي اداره آگاهي خودشان رابكشند وداربزنند!

فرزند يكي ازمسئولين سابق وزارت اطلاعات به جرم قتل وآدمكشي بازادشت مي شود، پرونده اش چه شد؟ شايد رضايت گرفته اند!

يكي ازچهره هاي معروف سياسي به شكارمي رود ودرحريم خصوصي ديگران آدم مي كشد، اما چون اين شخص، چنين شخصي است، بايدتبرئه شود!

و….  و….. و…

زهراكاظمي دوستاني درخارج از كشورداشت تا برايش فريادكنند، اما آيا براي اين دخترخانم دكترنيزافرادي درحوزه قدرت وسياست وجود دارد كه شهامت داشته باشند تا برايش فرياد تظلم خواهي سردهند وسكوت بكشند!؟

الملك يبقي مع الكفر ولايبقي مع الظلم

 تهران/2/آبان/1386

1- پاورقي (نقل ازسايت خبري روز):

    عاملان مرگ زهرا مجازات شوند

خواست مشترک خانواده دانشجو و دانشجويان معترض: – دوشنبه 30 مهر 1386 [2007.10.22]

در آخرين واکنش ها نسبت به خودکشي يک دانشجوي پزشکي دختر در بازداشتگاه امر به معروف همدان، ‏ديروز دانشجويان دانشگاه بوعلي سينا همدان اقدام‎ ‎به برگزاري تجمع اعتراض آميز کردند و همزمان، نامه ‏سرگشاده خانواده اين دانشجو در خصوص رفتارهاي غير قانوني مسوولان ستاد امربه معروف منتشر شد.‏

دانشجويان دانشگاه بوعلي سينا همدان، ضمن تاکيد بر مجازات عاملان مرگ «زهرا . ب» دانشجوي متوفي، ‏وضعيت امنيت خوابگاه هاي اين دانشگاه را نيز مورد اعتراض قرار دادند.‏

به گزارش خبرنامه اميرکبير، پنجشنبه گذشته نيز به يکي ازدانشجويان دختر دانشگاه‎ ‎همدان در جلوي درب ‏خوابگاه حمله شده و شب گذشته نيزحمله اي با سلاح سرد به ۲‏‎ ‎دانشجوي کارشناسي ارشد اين دانشگاه در ‏روبروي خوابگاه فاطمه الزهرا صورت گرفته است‎.‎

اين خبرنامه مي افزايد در همدان، نيروهاي منتسب به سپاه پاسداران در اقدامي جديد با ورود به جمع‎ ‎هاي ‏دانشجويان و کشاندن بحث به موضوع خودکشي يک پزشک در بازداشتگاه امر به معروف‎ ‎وابسته به سپاه، و ‏عنوان اينکه اين خبر دروغ محض است و هيچ رنگي از حقيقت ندارد،‎ ‎قصد دارند به هر صورت که شده از ‏انعکاس وسيع خبر فوق در ميان گروه هاي مختلف‏‎ ‎اجتماعي جلوگيري کنند. اين در حالي است که الماسي، ‏مسئول روابط عمومي دادگستري‎ ‎همدان، پس از تکذيب اوليه، خبر مرگ در اثر خودکشي را تاييد کرده است‎.‎

در همين ارتباط، انجمن اسلامي دانشگاه بوعلي سيناي همدان در مورد وقايع اخير بيانيه اي صادر کرده‏‎ ‎است ‏که در آن آمده‎:‎‏ «مردم همدان‎ ‎آگاه باشيد در صبح عيد خجسته ي فطر درست همان زمان که به شکرانه ي يک ‏ماه پرهيزگاري‎ ‎و شرکت در ميهماني خدا به نماز ايستاده بوديد در اين شهر فاجعه اي به وقوع پيوست که‎ ‎رواست درتاثر آن جان به جهان آفرين تسليم کنيد، دختري ايراني از طبقه ي تحصيل کرده‎ ‎ي جامعه که به ‏جرمي مبهم در صبح جمعه بوسيله ي ضابطان دستگير شده بود بدليل وقايعي‎ ‎که فقط خدايش آگاه مي باشد، ‏خود را به دار آويخت.»‏

‏ انجمن اسلامي منتخب دانشجويان دانشگاه بوعلي سينا‎ ‎در ادامه از منظر حقوقي موارد زير را مورد تاکيد ‏قرار داده است:‏

‏»1- بر اساس ماده ي ۲۱ آيين دادرسي کيفري جرم مشهود جرمي است‏‎ ‎که در منظر ضابطين دادگستري واقع ‏شود يا بلافاصله ضابطان در محل حضور يابند و يا‎ ‎آثار جرم را بلافاصله پس از وقوع مشاهده کنند ؛ حال ‏بايد پرسيد آيا عمل اين دختر‎ ‎يعني بودن با پسري در مکاني عمومي در صبح جمعه را مي توان از مصاديق ‏جرم مشهود‎ ‎دانست مگر نه آن که براساس اصل ۳۷ قانون اساسي بنابر برائت مي باشد، پس چگونه‏‎ ‎ضابطان ‏به خود اجازه داده¬اند به حريم خصوصي اين دو نفر تجاوز کنند و از آنها مدرکي‎ ‎جهت اثبات مجوز شرعي با ‏هم بودنشان بخواهند‎.‎

‏2- به فرض عدم توانايي اثبات مجوز،‏‎ ‎ضابطان بر اساس کدام قانون اقدام به بازداشت اين دو نفر کردند‎.‎

‏3- به کدام مجوز‎ ‎فرد همراه اين دختر چندي ساعت بعد، آزاد گشته ولي آن دختر در بازداشت مانده است‎ .

‏4- ‏‎ ‎به فرض وقوع جرم و وجود مجوز بازداشت ضابطان بر اساس اصل ۳۲ قانون اساسي و‏‎ ‎ماده ي ۲۴ آيين ‏دادرسي کيفري حداکثرمجاز به ۲۴ ساعت بازداشت متهم جهت تکميل پرونده‎ ‎و ابلاغ و تفهيم آن مي بودند، ‏پس چگونه بدليل واهي تعطيلات، ۴۸ ساعت اين فرد را در‏‎ ‎محلي کاملا غير استاندارد نگاه داشته اند. شايان ‏ذکر است به موجب ماده ي ۱۸ قانون‏‎ ‎آيين دارسي کيفري ضابطين دادگستري در مورد جرايم مشهود پس از ‏اينکه همه ي اقدامات‏‎ ‎لازم را انجام دادند بايد موضوع را بلافاصله به اطلاع مقام قضايي برسانند پس چگونه‏‎ ‎با وجود قاضي کشيک در ايام تعطيل چنين امري صورت نگرفته و فرد مذکورهمان طور که ذکر‏‎ ‎شد بدليلي ‏واهي ۴۸ ساعت در بازداشتي غير قانوني نگاه داشته شده است‏‎.‎

‏5-‏‎ ‎بر اساس‎ ‎قانون بازداشتگاه بايد محلي باشد که احتمال فرار يا اختفاي متهم را دارا نباشد و‏‎ ‎نيز متهم از ‏امنيت کامل برخوردار باشد پس چگونه اين دختر توانسته وسيله اي جهت‏‎ ‎خودکشي براي خود فراهم کند‏‎.
چه به روز اين سرزمين آمده است. آيا واقعاً هنوز‎ ‎ميتوان آن را ايران ناميد، کشوري که در قرن¬ها پيش ‏داراي منشوري مي¬بود که کرامت‎ ‎انسان و احترام به حقوق بشر محوريترين پيام آن ميبوده است، به راستي ‏مسئولان‎ ‎مهرورز و عدالت محور ايران را چه شده است که حتي حاضر به پاسخ گويي ساده و مسئوليت‎ ‎پذيري نیست انگار هيچ اتفاقي نيافتاده، مگر نه آنکه خودکشي و نيز قتل نفس از‎ ‎گناهبارترين و فجيعترين ‏مسائل، ديني نيست، که آقايان خود رااز سردمداران و‎ ‎پيشتازان آن ميدانند ؛آيا مهرورزي فقط شامل ملوانان ‏انگليسي و عدالت خواهي مشمول‏‎ ‎دخترک فقير بوليويايي است‘ نه جوانان تحصيل کرده ايراني، چگونه ‏است؟» ‏

در ادامه بيانيه، خاطر نشان شده: «در دانشگاه‎ ‎اميرکبير سه جوان آزادي خواه و متعهد اين مرز و بوم قرباني، ‏انتقام گيري رياست دولت‎ ‎مهرورز نهم ميگردند و يا با وجود سخنان ايشان در دوران قبل از انتخابات‎ ‎درباره لزوم حفظ آزاديهاي شخصي؛ دختري تحصيل کرده که به شغل پزشکي اشتغال ئاشته‎ ‎به بهانه ‏طرح امنيت اجتماعي! به جرمي بسيار مبهم و واهي (به همان دلايلي که‏‎ ‎ذکر رفت) دستگير گرديده و حتي ‏مسئولان انتظامي و امنيتي ذي ربط هم خود را ملزم به‏‎ ‎پاسخ گويي نميدانند انگار کلي گويي و عوام فريبي و ‏طفره رفتن از پاسخهاي صريح و‎ ‎قابل قبول تبديل به عادت يوميه همه آقايان گرديده است. خدا ميداند در مدت ‏بازداشت‎ ‎به اين دخترک چه گذشته، آيا مسئله اي رخ داده و شانيت والاي انساني او مورد … واقع‎ ‎شده و يا به ‏دليلي ديگر ….. ترجيح داده به جان پر ارزش و مفيد خود به فجيعترين‎ ‎صورت ممکن خاتمه دهد؟ نکته ‏استهزا آور اين واقعه آن است که رئيس دولت مهرورز‎ ‎چندي پيش ايران را در دانشگاه کلمبيا امنترين و ‏آزادترين کشور دنيا معرفي ميکد!»‏

دانشجويان صادر کننده بيانيه در پايان با استناد به ماده ي ۱۴ دستورالعمل‏‎ ‎اجرايي بند ۱۵ قانون احترام به ‏آزادي ها ي مشروع و حفظ حقوق شهروندي خواستار‏‎ ‎تشکيل هيئت نظارت و بازرسي جهت معرفي عاملان ‏اين حادثه شده اند.‏

همزمان با صدور بيانيه فوق، خانواده زهرا . ب دانشجوي متوفي با انتشار نامه اي سرگشاده که در سينا نيوز ‏به چاپ رسيده به بيان نکاتي در ارتباط با نحوه فوت وي پرداختند. ‏

در اين نامه ابتدا يادآوري شده است: ‏

‏»مرحومه دکتر زهرا ب با 27 سال سن، رتبه ي 26 پذيرفته شده رشته ي پزشکي‏‎ ‎شهر تهران و فارغ ‏التحصيل دانشکده پزشکي تهران در سال 1358، متولد و ساکن‎ ‎تهران، در حال انجام‎ ‎داوطلبانه‎ ‎طرح خدمات ‏پزشکي براي مناطق‎ ‎محروم کشور در اسفند سال 85 به مناطق دور استان همدان و مجاورت استان‏‎ ‎کردستان اعزام شده و در اين مکان با سمت پزشکي مشغول‏‎ ‎به خدمت بوده است. ‏
عنوان دانشجو بودن و يا در حال تحصيل مخالف واقعيت‎ ‎مطرح شده مي باشد. در ذيل کارت عضويت ‏پزشکي ايشان و شماره مهر نظام پزشکي‎ ‎قابل رويت مي باشد. مرحومه علي رغم اينکه مي توانسته به جهت‎ ‎آزاده‎ ‎بودن پدر خود از انجام دوره ي طرح معاف باشد به دليل شوق به خدمت بيشتر‎ ‎داوطلبانه براي اين ‏وظيفه پيش قدم شده است‎.‎‏»‏

خانواده مرحومه تاکيد کرده اند: » طبق گواهي پزشکي قانوني علت فوت‎ ‎فشار‎ ‎بر عناصر حياتي گردن توسط ‏جسم رشته مانند و قابل انعطاف و عوارض ناشي از‎ ‎آن تعيين شده است. ساعت معاينه جسد 9 صبح روزجمعه ‏‏فوت حدود‏‎ ‎ساعت 9 شب شنبه تعيين گرديده است‏‎. ‎
مرحومه در روز جمعه ساعت 10 صبح در محوطه پارک همدان توسط ماموران ستاد ‏امربه معروف به دليل‎ ‎نامشخص بودن وضعيت تاهل‎ ‎به ستاد منکرات انتقال مي يابد .در حاليکه طبق‎ ‎ماده 15 ‏قانون‎ ‎آيين دادرسي دادگاه هاي عمومي و انقلاب ماموران ستاد امر به معروف و نهي از منکر نمي توانند ‏ضابط دادگستري محسوب شوند‎ ‎و براي بازداشت يا هر عنوان ديگر نيروي انتظامي مسئول انجام اين کار ‏بوده‎ ‎است. ضمن آنکه دقايقي قبل از اين بازداشت به گفته ي نامزد مرحومه ماموران‎ ‎نيروي انتظامي در محل ‏در حضور تمام افراد داخل پارک از ايشان سوالاتي را‎ ‎کرده و مشکلي را نديده اند‎.‎‏»‏

نامه مي افزايد: «در‎ ‎روز شنبه ساعت 11 صبح ( حدود 10 ساعت قبل از وقوع حادثه) پس از يک شبانه‎ ‎روز به خانواده ي ايشان اطلاع مي دهند که به ستاد همدان مراجعه نمايند‎ ‎بدون آنکه اجازه ي گفتگو با فرزند ‏خود را داشته باشند و علي رغم اصرار‎ ‎خانواده از اين امر خودداري مي شود. پدر ايشان در همان روز عيد ‏فطر از‎ ‎تهران عازم همدان مي شود. در ساعت یک ربع به نه همان روز مرحومه اين امکان را مي‏‎ ‎يابد که با تلفن ‏همراه برادر خود تماس تلفني داشته باشد و در طي اين گفتگو‎ ‎اذعان مي دارد که داراي مشکلي نيست و منتظر ‏مراجعه پدر خود مي باشد. در‎ ‎ساعت نه و چهل و پنج دقیقه پدر مرحومه به ستاد رسيده و جوياي مسئله مي شود اما ‏مسئولين‎ ‎ستاد با برخوردي نامناسب وي را از ديدن فرزندش منع کرده و بيان مي کنند‎ ‎فردا امکان ملاقات با ‏وي داده مي شود. متاسفانه صبح روز بعد پدر مرحومه به‎ ‎پزشکي قانوني فرستاده شده و جواز دفن فرزند خود ‏را دريافت مي دارد‎.‎‏»‏

در بخش ديگري از نامه آمده است: «اولياي‎ ‎اين مرحومه طي مراحل معمول شکايت خود را به مراجع ‏ذيصلاح قانوني اعلام‎ ‎داشته اند که اين پرونده در حال پيگيري مي باشد. حائز اهميت است اين مي‎ ‎باشد که ‏موارد مهم ذيل قابل تعمق و پيگيري قانوني بوده و طبعا بسياري از‎ ‎موارد ديگر بصورت لايحه تسليم ‏دادگستري خواهد شد‎:‎

‏1- حکم بازداشت 24 ساعته اوليه توسط قاضي کشيک صادر گرديده که در اين فاصله‏‎ ‎هيچگونه تماسي با ‏خانواده ي مرحومه گرفته نشده است. با توجه به موضوع‎ ‎بازداشت که مسئله گفتگوي دو جوان بدون داشتن ‏عقدنامه ي رسمي بوده و موقعيت‎ ‎اجتماعي و شغلي مرحومه و بيماري والدين ايشان که مسافرت براي آنها ‏مشکل‎ ‎بوده است مرحومه در انتظار توجيح مسئولين ستاد بوده که اين مسئله لاينحل‎ ‎باقي مانده است. پس از ‏طي اين زمان، حکم 24 ساعته دوم که توسط قاضي کشيک‏‎ ‎در روز عيد فطر صادر گرديده نيزداراي‎ ‎نقص ‏نگارشي‎ ‎بوده و‎ ‎بازداشتگاه ناجا از پذيرفتن مرحومه خودداري مي نمايد. متاسفانه به جهت‎ ‎خستگي و سهل ‏انگاري ماموران مربوطه بر خلاف همان حکم ناقص قاضي رشيدي‎ ‎تصميم بر اين گرفته اند که در محيطي ‏خارج از ضوابط قانوني و بدون وجود‎ ‎زندان بان زن و يا هر زني که بتواند در محيطي کاملا مردانه تسلي ‏خاطر وي‎ ‎باشد او را در سالني نگهداري نموده و از حضور وي ساعتها غافل مي شوند‎.‎

‏2- عدم اطلاع رساني به موقع به خانواده ي مرحومه و بازداشت ايشان در آخرين‎ ‎روز ماه مبارک رمضان و ‏روز عيد فطـر به هر دليل و هر شکل ممکن با توجــه‎ ‎به اينکه تلفن همــراه ايشان نيز در اختيــار مسئولين ‏بوده‎ ‎غير قابل قبول‎ ‎مي باشد‎.‎

‏3- نگهداري ايشان بر خلاف دستور صريح و مستقيم قاضي کشيک در محل ستاد و نبردن ايشان به ‏بازداشتگاه زنان ناجا‎ ‎سبب اين حادثه‎ ‎شده است که مسئوليت آن بر عهده ي متخلفين مي باشد‎.‎

‏4- نه تنها مرحومه دچار وضعيت فشار روحي بوده بلکه پدر ايشان نيز پس از‎ ‎مراجعه به ستاد همدان با بي ‏مهري روبه رو گشته و از پاسخ گويي مناسب و حق‎ ‎مسلم ايشان خودداري شده است. و ايشان شبي را تا صبح ‏بدون هيچ اطلاعي از‎ ‎فرزندشان در شهري غريب سپري نموده اند‎.‎

‏5- متاسفانه از طرف مسئول ستاد به پدر مرحومه اعلام مي شود که ايشان با فرد‎ ‎فاسد و اراذل و اوباشي ‏ارتباط داشته است در حالي که اين مسئله‎ ‎کذب محض‎ ‎مي باشد . اولياي فرد مذکور با همراه آوردن وثيقه براي ‏آزادي پسر خود و‎ ‎مرحومه به ستاد مراجعه مي کنند که در نهايت ايشان که کارمند گزينش شده ي‎ ‎يکي از ‏همين سازمانهاي کشورمان مي باشد، با وثيقه آزاد شده و از همراه‎ ‎بردن مرحومه و تحويل به خانواده ي آن ‏خودداري مي شود. پس در غربت نيز کسي‎ ‎بوده که به قيد وثيقه مرحومه را براي مورد ساده ي منکراتي ‏‏( گفتگوي دو‎ ‎جوان براي زندگي مشترک) آزاد نمايد..‏‎.‎‏»‏
‎ ‎
خانواده زهرا.ب خاطر نشان کرده اند: «با‎ ‎توجه به اينکه مرحومه در خانواده اي تحصيل کرده و مذهبي ‏زندگي مي کرده و‎ ‎سالياني خدمت به مردم را تجربه نموده و با توجه به موقعيت اجتماعي خود و‏‎ ‎پدر ايشان ‏جاي بسي شگفتي است که وي دست به عملي بزند که نتيجه آن نهايتا‎ ‎امضاي تعهد نامه اي و يا عقد و ازدواج ‏بيش نبوده . اين بخش از قضيه طبعا‎ ‎با شکايت اولياي دم و رسيدگي مقامات ذيصلاح پيگيري خواهد شد.هر ‏چند رد و‎ ‎يا اثبات آن چيزي از مسئوليت سهل انگاري و سختگيري بيش از معمول آنهم در‏‎ ‎پايان ماه مبارک ‏رمضان نخواهد کاست‎ ‎‏.»‏

نامه با اين تاکيد خاتمه مي يابد که: «خانواده ي مرحومه ب از چاپ عکس نامبرده، مشخصات خانوادگي وي ‏و مواردي که‎ ‎برداشت شخصي نويسندگان از گفته ها و نوشته ها باشد معذوريت خواسته و‎ ‎رضايتي در اين ‏مورد ندارند.»‏

–  مثل اعلان اینکه در فلان روز به جمع آوری متکدیان ومعتاددان می پردازریم! که درآن  روز همه معتاددان و ولگردان و متکدیان به مرخصی می روند!!؟

 

 

مشک  نه آن است که عطار بگوید…

امام خمینی  سالها پیش در جمع تعدادی از مسئولین مطبوعات  چنین گفته بود:

«البته من نسبت به همه مسائل مربوط به مطبوعات نمی توانم نظر بدهم. الان آنچه مربوط به مسائل آخر است این است که رادیو و تلویزیون و مطبوعات مال عموم مردم است. چنانچه شما هم همین اعتقاد را دارید که عموم برآنها حق دارند . از این جهت من به سهم  خودم خیال دارم که راجع به من کمتر باشد مگر درمواقع حساس  که لازم است ؛ که آنهم باید از ما سوال شود که آیا مطلبی را باید نقل بکنند یا خیر؟ و  الان آنچه خوب است دررادیو و تلویزیون  و مطبوعات باشد  آن است که برای کشور اثری داشته باشد . مثلا اگرزارعی خوب زراعت کند و زراعتش خوب بود شما بجای مقامات کشور درصفحه اول بگذارید  و زیرش بنویسید  این زارع چگونه بوده است . این منتشر شود و یا کارمندی خوب کار کرد  و یا اگر طبیبی  عمل  خوبی انجام داد، عکس او را در صفحه اول چاپ کنید و بنویسید که این عملش چه طور بوده است. این باعث تشویق اطبات می شود و بیشتر دنبال کار می روند. مثلا اگر کسی کشفی کرد باید مفصل با عکس و مطلب باشد، یا اگر کسی سارقی را دستگیر نمود، یا یک کشاورز و یا کارمند یا جراح که متاسفانه نه اسمشان  است و نه عملشان. در حالی که اینها لایقند تا در روزنامه ها مطرح شوند. خلاصه باید براساس تشویق اشخاص  باشد که در این کشور فعالیت می کنند. اینها به کشور حق دارند، به این روزنامه ها حق دارند به رادیو وتلویزیون حق داررند ولی  ماها نسبت به آنها حق مان کم است.   البته آنچه من می گویم راجع به خودم است. به دیگران هیچ کاری ندارم آنها اختیارش با شما و خود آنهاست. من میل ندارم رادیو  هر وقت باز باشد اسم من باشد.  مدتهاست که از این جهت متنفرم. اینکار غلطی است.  به اندازه متعارف  نسبت به همه خوب است، زیادی اش مضر است. این به ضرر مطبوعات است و مطبوعات را سبک می کند. اشخاص شخصیتشان با خودشان است. اینطور نیست که اگر اسمشان زیاد یا کم مطرح گردد شخصیتشان زیاد یا کم شود. در ایران هر کس معلوم است چه جوری است. بنابراین آنچه راجع به خودم می گویم این است که تکرار نباشد . به عقیده من این روزنامه ها با هم تفاهم کنند و مسائل را مختصرتر بنویسند . مفید تر و کمتر بنویسند وطولانی  و تکراری نباشد. مردم وقتی می خوانند استفاده کنند. احساس کنند مطلبی است. . اینکه بنویسند من هرروز به کسی چه گفته ام این تکراری است . آخر هرروز من یک مسائلی رامی گویم و هی تکرار می کنند که فلانی  چی گفت؛ این چه فایده ای دارد؟»

این سخن نغز و آشکار امام خمینی است. اماهمه مدعیان پیرو ایشان – از راست وچپ و غیره ، جرات ابراز و انعکاس این سخن و انتقاد به نحوه انعکاس اخبار در صدا و سیما با تمسک به همین سخن را ندارند.

وقتی تمام کانالهای تلویزیونی را می چرخانیم راس اخبار همه کانالها سخنان رهبری است . که ماشاء الله هرروز سخن هم برای گفتن دارد و  و تقریبا در هفته چند روز هم ملاقات حضوری وسخنرانی دارند …!!

از طرف دیگر بالطبع مطبوعات  ایران نیر همین انعکاس را مطرح می کنند.

در این راستا موقعیت صدا و سیما بواسطه مخاطب های  میلیونی خود  ویژه است. صدا وسیما علاوه بر کتمان واقعیات،  از جامعه ایران  و نظام جمهوری اسلامی ایران چنان  مدینه فاضله ای  ساخته است که هر کس نداند  فکر می کند در جائی زندگی می کند که  کمترین آسیب پذیری راداشته و همه چیز بر وفق مراد  است!

من به عنوان یک روزنامه نگار بیکار که خانه نشین شده و  توفیق اجباری نصیبم شده تا  همه کانالهای صدا و سیما   را تماشا کنم. و شما نیز تماشاکرده اید و بعد ها هم تماشا بکنید! می بینید که این روزها ( والبته در دولت نهم این روند  بیشتر شد است)  علاوه بر مصاحبه های مکرر با فرماندهان انتظامی و نظامی و مشابه آن،  بوفور انواع سریالها  را در مقدس  و بی  عیب و نقص نشان دادن آنها تولید کرده و سریال پشت سریال به نمایش می گذارند.

ازطرفی چنانچه خلافی از خود آنها گاها اعلان  و علنی شود، خبرش بعنوان مامورین قلابی در مطبوعات درج  خواهد شد. من نمی دانم  این چه امنیتی است که مثلا هنوز طرح برخورد با بدحجابان، عرقش خشک نشده چند مامور قلابی به عنوان سو استفاده از زنان بد حجاب که اقدام به کلاشی  و سوء استفاده  کرده  بودند، دستگیر می شودند.

اگر وضعیت جامعه آن است که در صدا وسیما انعکاس دارد، پس این همه افزایش بزه در کشور و   ناهنجاریهای اقتصادی  – اجتماعی وغیره ناشی از چیست؟

نیست شبی که  صدا و سیما یک مصاحبه زنده – هرچند کوتاه  – با فرماندهان انتظامی ، نظامی و مشابه آن !  را نداشته باشد .(1) و این روند در دیگر برنامه های زنده غیر خبری مثل شب شیشه ای هم سرایت کرده  که مثلا  در یک هفته دو یا سه شب آن مصاحبه زنده با فرماندهان نیروی انتظامی بوده است! با  یک برآورد از همه کانالها از اخبار سراسری شبکه یک گرفته تا مصاحبه های  تحلیلی خبری شبکه دو و اخبار 20و سی  و بقیه اخبارها – که  دائم التکرار هستند –  و . . .  می توان از آن  یک آمار سرانگشتی وساده  بدست آورد.

 نه تنها آن سخن فوق الذکر هیچگاه ( حتی در زمان امام و البته به غیر از چند روز اول گرمی این سخن) رعایت و  اجرا  نشد. بلکه هر چه زمان گذشت ، تبلیغات و انعکاس اخبار یکسویه تر شده است. مثلا

بگذارید همان زارعی که امام از آن سخن گفته، همان جراح ، همان کارمند و همان رعیت بدون وحشت وواهمه حرفش رابزند. البته  صدا و سیما با مردم کوچه وبازار مصاحبه زیاد دارد و نمی دانم چرا همه آنها فقط  از  تمام مسائل  روز  کشور  از انرژی هسته ای  وتا نفی واقعه هلوکاست گرفته تا . . . فقط تعریف وتمجید می کنند وباب طبع نظام وصدا و سیما  سخن می گویند؟!!

از سوی دیگر واقعیات جامعه گونه دیگراست. از یک سو روشنفکران مطبوعه نشین که فقط در جلسات  متعدد خود در احزاب خویش و  جریده هایشان، علاوه بر لاف مردم سالاری، خوش نشین بوده و از شکم سیری  مطبوعه ای را راه اندازی کرده و از شکم سیری برای مردمی که آنقدر خسته شان کرده اند و آنقدر گرسنه شان کرده اند که با ید صبح تاشام، بدنبال بدست آوردن یک قرص نان بدوند و نفهمند چه خبر است؟ از جامعه مدنی  و از جامعه مدرن سخن سرایی  می کنند وسلف آن روی سکه شان که از جامعه ایرانی یک  مدینه فاضله ای  ساخته که همه چیز هست  و خوبش هم هست از امنیت  گرفته تا رفاه اقتصادی  و  اخبارشان، سریاالهایشا ن و فیلم ها یشان  انعکاس  همین است! باید بگوئیم:

مشک آن است که خود ببوید ، نه آن است که عطار بگوید…

1- شاید بخاطر اینکه مدیر عامل صدا و سیما که خود زمانی نظامی بوده ادای دین به رفقایش  می کند! هر چند در دیگر مصادر مهم واصلی  در این دولت غالبا از نیروهایی با سابقه نظامی در مصدر امور هستند. مثل شهردار تهران .  در مورد وضعیت دولت فعلی و امنیتی و نظامی بودنش مستقلا خواهیم نوشت.

وزیر اطلاعاتی که نقش وزیر بازی می کند!

حقیقت این است که بعد ازپایان دوران اقتدار علی فلاحیان از پُست وزارت اطلاعات،وزرای

بعدی،تماما نقش وزیر را فقط بازی کرده اند![1]

و می توان گفت:تمامی حوادث بعد از انتخاب سید محمد خاتمی تا به امروز توسط تیمی که در درون وزارت و حفاظت اطلاعات سپاه،نیروی انتظامی،ارتش،قوه قضائیه(که از همان سال نخست تأسیس وزارت در آنجا لنگر انداخته بودند تا کنگر بخورند)بوجود آمده است.

تیمی که یکی از آنها سعید امامی بود و دیگری احمدی نژادی و مُرادش اسفندیار رحیم مشایی است؛که آنها خود نیز دست پرورده وتربیت شده آن دوره اند برای امروز. (یادداشت«رفتگر سیاست»را بخوانید).

همانهایی که زمانی می گفتند:

«ذوالفقار علی در نیام است.اگر روزی قرار شد ذوالفقار علی از نیام کشیده شود عمربن عبدودها وسط می آیند.آن وقت علی گردن آنها راخواهد زد.ما از چیزی نمی ترسیم…نام من رعب و وحشت در دل استاد و دانشجو ایجاد می کند. بانک تکبیر بسیجی مثل مسلسل قلب عصیانگران را مشبک می کند…ما حُّر و حبیب بن مظاهر می خواهیم.اگر روزی دیدید من پرچم الله اکبر ولااله الا الله بردوش گرفتم،باید درس و کلاس را تعطیل کنید و دنبال من راه بیفتید. اگرگفتم آتش بزنید،باید آتش بزنید. اگرگفتم بشکنید، باید بشکنید.

آخرین مرحله ماچکاک شمشیر است.اسلحه هم لازم می شود و داریم.بعضی مغزها وجود دارد که کربنات کلسیم آنها زیاد است(ظاهرا منظور فُسفر است.کربنات کلسیم همان سنگ آهک است و شبیه گچ که مغزبعضی ازآنها پراست!)باید ماشه را چکاند تاکربنات کلسیم اضافی بیرون بریزد…(نقل از سخنرانی یکی از ازافرادشاخص عناصر گروهای فشار در دانشگاهها / ر.ک. به:روزنامه صبح امروز مورخ 29 دی 1377؛گزارشی از همین نویسنده؛با عنوان:باید ماشه راچکاند…».

همانهایی که وقتی سعید حجاریان را ترور کردند از دانشگاه هم فارغ التخصیل شدند؛به پاس پاداش ترور،مسئولیت مدیریت ایثارگران فلان نهاد را هم به او دادند و «سعید» های دیگر… که فائزه هاشمی رفسنجانی اینک به صراحت از آنهامی گوید:

«مشخص است که اینها خودسر نیستند.این مسائل نه تنها درباره ما بلکه درباره همه،

کاملا با برنامه ریزی انجام میشه…همان افرادی که دستور سرکوب مردم را می دهند این سازماندهی ها رو هم انجام می دهند…یعنی بخش هایی از درون حاکمیت…در زمان شاه شعبان بی مخ و دار و دسته اش بودند که مثل همین اراذل و اوباش با رفتار وحشیانه و جمع کردن رجّاله ها و لات ها(البته نمی دانم کلمه لات برای این افراد مناسب است یانه؟)با مخالفان خودشون برخورد می کردند.حالا هم متأسفانه همون ادبیات و همون روش با نام اسلام،انقلاب و دفاع از ارزش ها و این حرفها انجام میشه.اداره مملکت الان با همین رجّاله ها و اراذل و اوباش است. آدم چی میتونه به این جریان بگه و چه انتظاری میتونه داشته باشه؟با این تفاوت که شعبون بی مخ یه نفر بودبا یه دسته اراذل، اما اینها الان شبکه ای هستند و با تعداد زیاد در همه شهرها و گسترده عمل می کنند. چون من ابتدای سخنانم هم گفتم که این کارها همه سازماندهی شده هستند و خود سر نیستند.اختصاص به منم نداره،تو این چند سال با خیلی ها از همین برخوردها صورت گرفته…ا ین جریان محصول همین آقایان هست ولی الان اینقدر قدرتمند شده که دیگه خودشون هم نمی تونند باهاشون برخورد کنن…تا زمانی که ما بودیم هم مأموران اطلاعات بودند که می گفتند برای حفاظت هم اونجا هستند،هم پلیس بود،هم حراست شاه عبدالعظیم که دور ما پر بودند…مثلا سپاه کلاس هایی داره به نام دشمن شناسی که سپاهی ها مجبورند در اونها شرکت کنند.چون اگه شرکت نکنند خبری از درجه و رتبه نیست.تو این کلاس ها فکر می کنید چه کسی به عنوان دشمن معرفی میشه؟…الان چند ساله که اینجور آدم ها رو با پول می خرند.یا با پُست و مقام…مثل شرکت های اقتصادی.اینها می دونند که اگر مردم پیروز بشوند منافع اینها هم نابود میشه…».

اینها همان تیمی هستند که پسران کروبی را برای رهبری نظام دختر معرفی کردند وبه وی گزارش دادند که در عروسی دختر کروبی سکه پخش شده و رهبری که نمی دانست کروبی معروف و یار غار امام و نظام ج.ا.ا اصلا دختر ندارد؟!!(یادداشت مشاورین نابالغ را بخوانید).

تیمی که اینک همان هاشمی رفسنجانی که روزی می گفت:«ما نباید تجربه شاه را تکرار کنیم وخودم به اندازه کافی سیاستمدار هستم وکابینه سیاسی نمی خواهم و درنماز جمعه گفت:افراداین شبکه (جاسوسان دستگیر شده)اطلاعات مربوط به کشور را دراختیار سیا قرار می دادند.بزودی جزئیات اعترافات جاسوسان آمریکا از رسانه های گروهی به اطلاع عموم خواهد رسید.تعداد زیادی از جاسوس های بزرگی که از سوی آمریکا بر روی آنها سرمایه گذاری شده بود و آموزشهای بسیار بالا وپیچیده دیده بودند دستگیرشده اند…از طریق این جاسوسان وزارت اطلاعات ما درسراسر دنیا به مراکز مهم سازمان سیا دست پیدا کرده اند…آمریکایی ها بارها رودست خورده اند… ازداخل زندان و از داخل بازداشتگاه با مرکز سیا صحبت می شود وحرفهایی که مامورین ما می خواهند به آنها منتقل می شوند»!!!اینک همین ایشان اکنون در مقام خداحافظی با ریاست مجلس خبرگان می گوید:«فكر می ‌كنم بايد چنين مشكلاتی كه برای شما و ائمه جمعه ديگر و ائمه جماعات اتفاق مي‌افتد،به دفتر آقا منتقل کنید ایشان می توانند این مسائل را حل کنند.ماکه نمی توانیم. ایشان حتما راضی نیستند.اصلا دلشان به این کارها رضایت نمی دهد.منتها آنها به گونه ای هستند که همین کارهای بد را که می کنند. در گزارشها به گونه ای می نویسند که اتهام می زنند و می گویند فلانی فلان کارکرده بود و ما ازاین ولایت دفاع کرده ایم یعنی حرف های دروغ می زنند.»:

گزارشگران تو گویا دگر/زبانشان فُسرده ست یا روز و شب/دروغ و دروغ آوردندت خبر (مهدی اخوان ثالث)

اما ظاهرا آقای رفسنجانی نمی دانند و یا فراموش کرده اند اینهایی که باید به دفتر آقا گزارش دهند خود از فیلتر نظارت استصوابی بیرون آمده اند و یا از ناحیه رانت گُنده و فربه شده اند و لذا بهتر از این هم نمی شود…(یادداشت خواص خصوصی سازی را بخوانید)

تیمی که برخی از آنها علنا با اسم و مشخصات و سوابق کمی آشکارشده!در این زمان از پس پرده تاریکخانه اشباح بیرون آمده و در زیر نور آفتاب در حال برنزه شدن هستند و می خواهندبه جمع«عالی جنابان خاکستری»به پیوندند، تا مافیای امنیتی و اطلاعاتی کشور را که سالیان متمادی است در اختیار دارند،از ید خارج نشود!

همانهایی که اعتراف کردند که ما دراین 20 سال برای چنین ایامی برنامه ریزی کرده بودیم…

ودرمیان این افرادنام هایی را می شنویم که اسامی شان درردیف متهمین اعدام های سال 67 و قتلتهای زنجیره ای اظهر من الشمس،مطرح است.

و برخی که البته هیچگاه نامی ازآنها نیست.و شاید هم در پوستین اصلاح طلب!

و عالیجنابان خاکستری که می خواهند مانند هزاردستان به آنچه که مقصد نهایی است برسند!

وقتی سفارت آمریکاتصرف شد،جنگ سرد بین نظام ج.ا.ا.و آمریکا نیز شروع شد.جنگی که باکمک یک جنگ گرم 8ساله(عراق وایران)شیره کشور راکشید و اقتصاد وفرهنگ کشور رابه سمت نابودی برد…به همراه بلبشوی اول انقلاب و دمکراسی افسار گیسخته و درگیریهای سیاسی و ترورها و بمب گذاری ها و هکذا امثالهم…بعلاوه ناواردی و ناکارآمدی مدیران،و مخصوصا بقول سعید حجاریان «وجود چندین مرکز اطلاعاتی در کشور»که می توانست در آن سعادتی(از کادر مرکزی رهبری سازمان مجاهدین خلق)هم باشد،تا کشمیری وکلاهی و نفوذی های حزب توده و نیروهای 7سازمان چریکی که به اسم سازمان مجاهدین انقلاب دورهم جمع شده بودند و دانشجویانی که تاقبل از پیروزی انقلاب درخارج از ایران و در اروپا و آمریکا مشغول تحصیل که ازمیان آنهابرخی کمی انقلابیگری را هم بازی می کردند،و می توانستند در نهاد تازه تأسیس شده وزارت اطلاعات رخنه کنند،راه یابند و از گزینش آن موفق عبور کنند. همانطور که سعید امامی فرنگ نشین بی سابقه هم آمد و دو آتشه هم طرفدار ولایت فقیه شد و همه شان هم استاد شدند:

یک چند زکودکی به استاد شدیم

یک چند ز استادی خود شاد شدیم(خیام)

وآنچه مبرهن است سعید امامی از جمله افراد آشکارشده ای است که توانست بیش از یک دهه سکان دار مهم ترین نهاد امنیتی در قدرتمندترین پست وزارت را ازآن خود کند. فردی که هنوز دوستانش حی و حاضرند و از او به عنوان شهید اسلام و وطن یاد می کنند!

همان هایی که اگر شنود خودشان در منزل فروهر نبود(یادداشت حاج آقا را بخوانید)هیچ وقت مسئولیت قتل ها و انداختن اتوبوس نویسندگان به دره و مانند آن را برعهده نمی گرفتند.

یعنی همیشه در همه دنیا هم همینطور است. تا گَندش درنیاید و قهر و انتقام الهی به حُکم سنت تغییر ناپذیرش، از آستین خودشان بیرون نزد،مسئولیت چنین رفتارهایی را که

با هیچ دین و مرام و حُّریتی هم سازگارنیست چه رسد به اسلام وقرآن محمدی(ص)،

رابرعهده نمی گرفتند.[2]

ازطرف دیگر از همان سال نخست تأسیس ج.ا.ا. هرفرد وگروهی که ساز مخالف زد و به منتقد نظام تبدیل شد تا الان که حتی گفته می شود میرحسین موسوی از همان زمان عامل بیگانه بوده!!(یادداشت همه ضد انقلابون را بخوانید)مخالفین را عامل موساد و سیا و تازگی ها ام آی 6 می دانند و معرفی می شوند!!؟

بدیهی است همه کشورها و بویژه دستگاه های اطلاعاتی و امنیتی آنها در دیگرکشورها بدنبال منافع خود هستند که دسترسی به این منافع با توجه به تحول زمان تفاوت پیدا کرده است.

ما(منظورآنهایی که برای انقلاب و تحقق آزادی و استقلال و جمهور مردم در اداره حکومت، قبل از انقلاب والان تلاش کرده اند)توپ را به زمین حریف می اندازیم ومی گوئیم:

اتفاقا دشمن(همان دشمن های فرضی که دائماچماق تکفیرش از سوی رهبری انقلاب عنوان می شود)بهترین شیوه نفوذش این است که به میل قدرت عمل کند.یعنی وقتی یک مأمور وزارت اطلاعات قصابی می کند و همسر فروهر را فجیعانه سلاخی، چرا آنها عامل موساد وسیا نباشند و این به حقیقت هم نزدیک تراست.چون مسلمان و هر فرد آزاده ای چنین عمل سبوعانه ای انجام نمی دهد، مگر آنکه مزدور باشد…

زیرا آن که گزارش دروغ می آورد و ذهن رهبری و امثال هاشمی رفسنجانی(در زمان قدرت واقتدار)را منحرف می سازد و مثلا از پسران کروبی دخترمی سازدو یا مثلا می گویند: «لازم می دانیم که همین مقدار و سربسته بگوئیم که حزب الله عزیزواطلاعات 36میلیونی به گنجینه اطلاعاتی در جهان دست یافته است…گنجینه اطلاعاتی سیا که در

اختیار حزب الله است و توازن قوای آمریکا در جهان رابرهم خواهدزد!».(رک. به: گزارشی از همین نویسنده در روزنامه صبح امروز مورخه 26 و 27 اسفند 1377با عناوین«آبشخور» و«گنجینه اطلاعاتی سیا اینجاست»)،چرا آنها عامل موساد و سیا نباشند؟

آنهایی که به رنگ تملق،ریا ونفاق و چاپلوسی و انواع پاچه خواری در مراکزحساس رخنه کرده و انقلاب را- انقلابی که واقعا درتاریخ ایران بی نظیر بود و پوزه استبدا سلطنتی را برخاک مالید- به استبداد دینی و جمهوری سلطنتی تیدیل کرد.(یادداشت جمهوری سلطنتی از همین نویسنده را بخوانید) و وقیحانه هم تا آنجا پیش می روند که رهبری نظام را مانند مسیح(ع) کنند و بگویند از رحم مادر که بیرون آمد،به زبان آمد و گفت: یاعلی!! و یا او را «شعیب بن صالح»بخوانند و با این شیوه ها براستی عملا بر تئوری مارکس که گفته بود:«دین افیون توده هاست» حُکم صحت بنهند!

منتها برخی خودشان مستقیما با همان موساد و سیا و امثالهم درارتباط هستند و برخی هم خودشان هم نمی دانند که عامل هستند!؟ که در تاریخ اسلام به مارقین،یا خوارج و اخباریون هم معروف هستند!

هم چنین باید توجه داشت که بقول محمدمنتظری درمقاله «اهمیت مسائل جاسوسی» در کتاب فرزند اسلام وقرآن (دفتردوم)ص834که نوشته است:«…یعنی ساواک ایران آنطوری نبود که مؤسسین سردمدار باقی مانده اندو در آخر بسیار از عناصر اولیه محو و یانابود شدند،یا از صحنه سیاست کنا ر رفته اند. اینها را وقتی که آدم توجه نداشته باشد حمل براین می کند که خوب بین آنها اختلاف یا جنگ قدرت بوده است ولی می خواسته اند مسلط برآنها باشد. یکی به آنطرف اطمینان نداشته و آنرا کنار زده اند. ولی نه!.دراین کشور دررابطه با سیاست انگلستان یا آمریکا جنگ بوده است یعنی آمریکایی ها که می خواستند جای انگلیسی ها بنشینند بایستی همه عوامل آنها را از صحنه خارج کنند. یاحداقل به صورت افراد درجه دو در بیاورند.بنابراین اگر کسی در سازمان جاسوسی آدم حساب شده ای است موقعی که نوبت آمریکا می شود باید آنرا کناربزند. ساواک اسمش ساواک است، ولی می بینی یک عناصری داخلش تصفیه شده اند وآن مربوط به سیاست استعماری غرب است. و چه افرادی که داخل این این سازمان ازبین می روند و مخفیانه نیز از بین می روند و ماتوجه نداریم و چه بسا کار ظریفی نیز می کنند یعنی یک افرادی را از صحنه کنارمی زنند یا طردشان می کنند یا به منظور اینکه یکسری افراد به آنها معتقد بشوند وبگویند او مغضوب دستگاه است ومردم دور و بر او سینه بزنند وخلق الله راگول بزنند. گاهی وقت ها این رقمی می شود و گاهی وقت ها افراد هم گول می خورند».بااین رویکرد می توان درتعمیم این نظریه اضافه کرد وگفت:«هرچنددر درون وزارت افراد سالم و مخلص هم هست،وهم چنین افراد اصلاح طلب(چپ سابق) و اصولگرا(راست سابق) سکاندار این وزارت بوده اند،اما جنگ قدرت هم بوده و هم هست؛بعلاوه همان جاسوسان عامل! و چون الان انقلاب به مرحله ای رسیده که برخی بوی کباب شنیده اند(همانطور که از پیش می دانستندکه امام خمینی به زودی خواهد مُرد و لذا با پیراهن عثمان کردن قضیه سید مهدی هاشمی، مساله قائم مقامی آیت الله منتظری را هم در این سه سال و دراین فاصله برای همیشه معلوم کردند، همانهایی که برخی شان در قامت راست (اصولگرا) وبرخی در قامت چپ(اصلاح طلب)که هم اینک هم نیز هستند و در پُست های مشاور هم!!؟،لذا با همین «بو» شنیدن ها رویدادهای پس از انتخابات 22 خرداد هم بوجودآمد و این عزل ونصب وزیر هم یکی ازآنهاست…

والسلام

محمد شوری (نویسنده و روزنامه نگار)

سوم ادریبهشت90

نتشاردر وب سایت جرس

1-و بقول آیت الله منتظری که گفته بود وزیر اطلاعات نباید ماشین امضا شود و وزیر اطلاعات زرتی امضا کند(نقل به مضمون )و یا خطاب به امام خمینی می گوید وزارت اطلاعات شما روی ساواک را هم سفید کرده است…

2-همانطورکه دراین 25 سال آنچه راکه بر سراین نویسنده آمده است،مسئولیت اش را برعهده نمی گیرند. ر. ک. به یادداشت اینجانب باعنوان«1سال مبارزه 7 سال تجربه 25 سال زندان». در وبلاگ شخصی.

ویکی لیکس(vikileaks)؛
اتحادیه جاسوس ها؟!؟
«…لازم می دانیم که همین مقدار و سربسته بگوئیم که حزب الله عزیز و اطلاعات 36 میلیونی به گنجینه اطلاعاتی در جهان دست یافته است….گنجینه اطلاعاتی سازمان سیا که در اختیار حزب الله است توازن قوای آمریکا رادر جهان دگر گون خواهد کرد…»
آیا جریان فوق زیر مجموعه «ویکی لیکس»(vikileaks)جهانی است؟
آیا«ویکی لیکس»(vikileaks) اتحادیه و سندیکای  جاسوس هاست که قرار است جهان را مدیریت و معادلات و توازن قوا در تعاملات بین المللی را به نفع وجهت خاصی هدایت کند؟!؟در این یادداشت در مورد کشورخودمان می نویسیم!
آنچه در ذیل  می خوانید یک تئوری است. و این فرضیه برداده هایی استوار می شود که آشکار است. انگشت اتهام به سمت فرد یا جریانی خاص نشانه  نمی رود.امابه قول دکتر علی شریعتی که می گوید:«یکی از اختلافات میان مسائلی که در زمینه های فلسفی و علمی مطرح می شودبا آنچه که در زمینه مسائل اجتماعی عنوان می گردد این است که در علم باید به گفته نگریست نه گوینده،در صورتی که در سیاست باید به گوینده نگریست  نه گفته».(مجموعه آثارش4ص288).از این نگاه،تحلیل شود!
صرف ادعای بزرگ(یاسنگ بزرگ که علامت زدن نیست)،نمی تواند صدق مدعا باشد.امادر زوایای پنهان آن،وباتوجه به روندی که درسلسله یک وقایع یا موضوع یا پروسه مشاهده می شود،ظن ونظرهایی رابه خودجذب و جلب کرده و آدمی را به تامُّل وتفکر وا می دار؟.
لذا با این تصور، اظهارات،گفته ها،سخنان، وشعارهای مطلوب پسند حاکمیت و قدرت از سوی یک فرد و یا یک جریان،همسویی و دلیل برصداقت نیست و می تواند فریب و نفاق و حضوری  محکم و استوار برای نفوذ عمیق ترباشد.
همیشه اعتمادهای ناشی از نفاقِ با نقاب،30سال است که کار دست  نظام ج.ا.ا. داده است!ودرعوض آن کس یاکسانی که صراحت و شفافیت در عمل وکلام داشتند،از صحنه قدرت و مدیریت اجرایی خارج و حذف شده اند!
آنچه درابتدای سخن  نقل قول شد،بخشی از اعلامیه«شورای هماهنگی تشکلهای حزب الله،ش 87،مورخ 20/4/77 »است که تحت عنوان:«توسعه استراتژیک حزب الله»به چاپ رسیده است.
این اطلاعیه ازجمله سلسله اعلامیه هایی بودکه تحت اسامی:«نشریه جامعه اطلاعاتی»،«نشریه جامعه آگاه»،«نشریه آگاه سازی عمومی»،«مرکز ارشاد و آگاه سازی عمومی» و «شورای هماهنگی تشکلهای حزب الله»منتشرمی شد؛که درمتن برخی از آنها،علنا اسامی عده ای رانیزبه عنوان«کارشناس ضدبراندازی»یا«کارشناس عالی امنیت»نام می برد! آنهابخشی ازجریانی بودندکه در درون وزارت اطلاعات به قتل دگر اندیشان می پرداخت؛ که به واقعه «قتل های زنجیره ای» معروف شد.[1]
وقتی به هر دلیلی- و ازجمله دلیل اصلی آن،یعنی وجود دستگاه شنود در منزل فروهر،که به هنگام فریاد و غسالی کردن آنها،توسط عده  دیگری از نیروهای وزارت اطلاعات استراق سمع میشد-علنااعلام شدکه بخشی ازکارمندان وزارت اطلاعات عامل این قتلهاهستند.
وزارت اطلاعات  در اطلاعیه های بعدی پیرامون قتلها ودر مورد اعلامیه های منتشره عنوان کرد:«عامل اصلی این اقدام غیرقانونی باادعای دسترسی به اسناد محرمانه خارجی طی جزوات و اطلاعیه هایی که از طریق نمابر ارسال می کرد، برخی از مسئولان نظام را به خیانت متهم کرده بود».این اتهامات چه بود؟
مثلادریکی ازنشریه های آنها بنام:«نشریه آگاه سازی عمومی،6دی ماه 76»نوشته شده است:«اظهارات بهزادنبوی نشانگر آن است که وی یکی ازعناصر برانداز و در اختیار سرویس های اطلاعاتی نظام سلطه جهانی است».
و یادر مورد بازرگان در نشریه ای بنام «نشریه جامعه آگاه8/11/76»،نوشته است:«مهدی بازرگان پایه گذار جریان استحاله در عرصه دانشگاهها ومراکز عالی بود…وی قبل از انقلاب باهدایت غیرمستقیم ساواک و اداره وی توسط سازمان سیای آمریکا اقدام به ایجاد هسته هایی با پوشش  انجمن های باصطلاح اسلامی درسطح قشر دانش پژوه کرد».
حال که درآستانه  سالگرد واقعه قتلهای زنجیره ای هستیم،پس از گذشت یکدهه  از افشای آن،و با توجه به رویکردحاکمیت پس از واقعه انتخابات 22 خرداد سال 88،متوجه می شویم اندیشه فوق همچنان زنده،فعال مایشاء و قدرت را درسته و کامل دراختیار خود قرار داده است؛هرچندمجبور شد،سعید امامی  را هم در این بازی قربانی یا احراج کند!
وزارت اطلاعات در دوران اصلاحات،در پی کشف قتلهای مکرر،اعلام کرد:
«باکمال تأسف معدودی از همکاران مسئولیت ناشناس کج اندیشه و خود سر این وزارت که بی شک آلت دست عوامل پنهانی قرار گرفته و در جهت مطامع بیگانگان دست به این اعمال جنایتکارانه زده اند».
شک نیست  همه کشورها-اعم از قدرتمند و ضعیف–بدنبال  منافع ملی خود هستند، و یکی ازراههادسترسی آنهابه منابع رقیب است. برای همین جاسوس استخدام می کنند. و هیج نهادی بهتر وغنی تر از دستگاههای اطلاعاتی و امنیتی نیست!
افراد جاسوس گاه مستقیم و گاه غیر مستقیم وبدون آنکه گیرنده را بشناسند و ازمنبع تغذیه مطلع باشند،اطلاعات موردنظررا به  مقصد می رسانند.سفارتخانه هرکشوری جدا از تنظیم روابط بین الملل با کشور متبوع،علاوه بر آن درصدد است که از راههای دیگر به اطلاعات ذی قیمت درجهت کسب منافع بیشتر دسترسی پیدا کند.
امروزه هرچند تکنولوژی قرن حاضر،چهره جاسوسی را دگرگون و یا ضعیف کرده است، و می  شودمثلا بایک«فلش»(FELASH)،به اطلاعات ذی قیمت یکجاو فورا دسترسی پیدا کرد و همزمان نیزآنرا ارسال،اما همین اقدام نیاز به نیروی انسانی دارد که اسمش «جاسوس»است.
بیش از20 سال پیش،روزنامه کیهان 2/2/1368ش 13589،تیتر زد:«کشف بزرگترین شبکه جاسوسی سیادر ایران»وبه نقل از آیت الله هاشمی رفسنجانی درخطبه های نماز جمعه،از قول وی نوشت:
«افراداین شبکه، اطلاعات مربوط به کشور را در اختیار «سیا» قرارمی دادند.بزودی جزئیات اعتراف جاسوسان آمریکا از رسانه های گروهی به اطلاع عموم خواهد رسید. تعداد زیادی ازجاسوسهای بزرگی که از سوی آمریکا روی آنها سرمایه گذاری شده بود و آموزشهای بسیاربالا و پیچیده دیده بودنددستگیرشده اند.به هرحال شبکه عظیمی گرفتارشده است. من تعدادرا نمی گویم چون آمریکایی هانبایدتعدادرابدانند.تعدادخیلی بالاست. آنهایی را که مصلحت بدانیم می آوریم ودرتلویزیون وبه شمانشان خواهیم داد.ازطریق این جاسوسان، وزارت اطلاعات مادر سراسر دنیا به مراکز مهم سازمان سیا دست پیدا کرده است و اکنون آنهارا شناسایی کرده است.و این مراکز بکلی ناامن است.آمریکایی هاباهمه احتیاطی که می کنندبارها رو دست خورده اند،و هنوز هم همینطور است.ازداخل زندان و ازداخل بازداشتگاه با مرکز «سیا»صحبت می شود. وحرفهایی که مأمورین مامی خواهندبه آنجا منتقل می شود(!؟).البته اخیراآمریکایی ها فهمیده اندچون مدتی است ارتباط قطع شده است».!؟!
برخی داده های آشکاردر این30سال،وتجربه تاریخ30ساله انقلاب می گوید:ازهمان ابتدای تأسیس ج.ا.ا. نفوذ جاسوسها در منابع اطلاعاتی انقلاب،مشکل اساسی انقلاب بوده.و این  تصور را به تصدیق نزدیک می کند که برخلاف سخن آیت الله هاشمی رفسنجانی در نمازجمعه مذکور،این سرویس های اطلاعاتی بیگانه هستند که هدایت  می کنند.هرچند که در این وسط عده ای نیزچون گوشت قربانی،نذر امامزاده هم شوند!؟
آن زمان آقای هاشمی رفسنجانی هنوز در اطلاعیه های نشریه های  فوق الذکر،مغضوب نبود،اماسلسله وقایعی که قبل وهمزمان باکشف عاملین قتلهاوپس از آن در تاریخ 30 ساله  ج.ا.ا اتفاق افتاده به آشکار اعلان می کند که تفکر واندیشه ای که  ابتدای یادداشت از آن نقل قول شد،در حال حاضر توانسته است قدرت را کامل دراختیار داشته باشد و  بخواهدجهان را هم مدیریت کند!؟! [2]
قبل از افشای قتلها،اطلاعیه ای از گروهی جعلی و غیر واقعی بنام «فدائیان اسلام ناب محمدی مصطفی نواب»صادر شد و مسئولیت قتل فروهر و همسرش را برعهده گرفت؛ در این اطلاعیه نوشته شده بود:
«دشمن زبون پس ازشکستهای خفت باردرهمه عرصه های نظامی،اقتصادی و سیاسی، این بارباقلم های فاسد،مشکوک وضددین هجمه شدید و ناجوانمردانه خودرابه اصول حقه انقلاب اسلامی راآغازکرده است. و اکنون شاهدیم که در بیستمین سال استقرار حکومت الله ودربرابرچشمان داغدارخانواده معظم شهدا،سرسپردگان خیانت پیشه داخلی در پوشش قانون وبانقاب قرائت های جدید ازاسلام،تیشه برریشه حکومت الهی می کوبند… حال فرزندان دلیروغیرتمندملت مسلمان ایران،خود آستین های همت وشهادت رابالا زده و با اعدام انقلابی اولین گروه ازعناصرخودفروخته…اعدام انقلابی داریوش فروهر،پروانه اسکندری،محمدمختاری،ومحمدجعفرپوینده اخطاروانذری است کوچک به همه قلم بدستان مزدوروحامیان ضدارزش آنها.»
(همینجا بازدوباره سخن شریعتی را یادآوری می کنیم).
هم چنین«حسین شریعتمداری» مدیر مسئول روزنامه کیهان تحت عنوان:«قاتل ناشناخته نیست»می نویسد:«حتی دردورترین نقاط ذهن نیزنمی توان این تَوَهُّم راجای دادکه عاملان قتل فروهرازنیروهای انقلابی بوده اند.و اساسامنطقی نیست که نیروهای انقلابی دست به چنین اقدامی علیه انقلاب بزنند!بلکه به وضوح می توان فهمیدکه عامل یاعاملان قتل در یک برنامه حساب شده و اهداف بدنام کردن نیروهای انقلابی برای دست زدن به این اقدام زشت مأموریت داشته اند.»
علاوه براین «روزنامه ایران نیوز»دریکی از سرمقاله های خودنوشت:«درمسأله نفوذ عوامل بیگانه در وزارت اطلاعات،آنچه با آن مواجه ایم انتخاب بین آگاه ساختن به موقع مردم ازیک تهدیدجدّی ولحاظ کردن تبلیغات منفی قدرتهای بیگانه است…اگر 13 جاسوس دستگیر شده درشیراز باجریان نفوذی آژانس بین المللی یهودبا وزارت اطلاعات درارتباط است که برخی قرائن دلالت براین امردارد،چرا این واقعیتهارابرای مردم سریعتر بازگو نمی کنیم…(به نقل از«روی دَکّه»روزنامه آریا6/4/78).
و «روزنامه خرداد»نیز در سرمقاله خود با عنوان:«پرونده قتلها،مرگ سعید امامی،و چند پرسش»نوشته است:
«چگونه فردی که به لحاظ خانوادگی و رشددر یک محیط قابل نقد،شایستگی و توانایی درپُست های بالای اطلاعاتی امنیتی رانداشته وتا دو سال پس از پیروزی انقلاب در آمریکا حضور داشته است،ناگهان امکان حضوردر مسئولیت های مهم و کلیدی در وزرات اطلاعات رامی یابد؟».
این سرمقاله همچنین اضافه کرده است:
«گفته می شود سعیداسلامی(امامی)باشبکه های جاسوسی موساددرارتباط بوده است.روابط سعید اسلامی(امامی)درروحانیت،دانشگاه، صداوسیما مطبوعات و بولتن ها و شبنامه و…چه کسانی وچگونه بوده است؟».(به نقل از«روی دکّه»روزنامه آریا6/4/78 ).
درمورد«ویکی لیکس»(VIKILEAKS)گفته شده است:«سازمانی است متشکل از گروههایی با هدف واحددر سراسر جهان،که توسط «ژولین آسانر» یکی از طرفداران آزادی اطلاعات-که زمانی خودهکر بوده- بنیانگذازی شده است».
هرچندعصرحاضر،دوره انقلاب تکنولوژی وبمباران اطلاعات است و هیچکس نمی تواندبرای همیشه پشت پرده باشد،وچون«هزاردستان«،بتوانددست به قتل بزند،اما«ویکی لیکس» (VIKILEAKS)می تواند(وشاید)سندیکایااتحادیه ای ازجاسوسان سراسردنیاباشد(که لزوما نبایدرسماهدایت کننده اش دولتهاو یا سرویس های جاسوسی معروف جهان،مثل موساد یاسیاویاام.آی. 6باشد)که بادر اختیارداشتن جاسوس های سراسر جهان،و با انتشار اطلاعات ذی قیمت،بخواهدهمچون یک«دولت سایه جهانی»هدف و یا اهداف  خاصی را دنبال کند. پس باید پیدا کنیم  پرتقال فروش را؟!؟
محمد شو ری (نویسنده و روزنامه نگار)/12آذر 1389
انتشار در وب سایت جرس


1-رجوع شود به گزارشی از اینجانب،در تاریخ های 26و27اسفندسال 1377در روزنامه صبح امروز،تحت عنوان: «تحلیل محفل فکری قتل های محفلی» و«گجینه اطلاعاتی سیا اینجاست!»
 
2- نگاه کنیدبه مقاله :«اهمیت مسائل جاسوسی»نوشته«محمد منتظری»(فرزند آیت الله العظمی منتظری)به نقل ازکتاب:« اوفرزند قرآن واسلام بود»ج2 ص834.
میرحسین موسوی نخست وزیر « سوم»!

«آری با ظهور جریان میرحسین موسوی بسیاری از موجه‌ترین و پرسابقه‌ترین نیروهای سیاسی خط اصیل امام (ره) و روحانیت بدون هیچ دلیل عقل پسند و استدلال سالمی ازصحنه مدیریتی وسیاسی کشور کنار گذاشته شدند و بجای آنان عناصری جایگزین گردیدند که سوابق آنان در پرونده‌های منابع ساواک و اکنون سیا موجود می‌باشد».
متن فوق بخشی ازاطلاعیه ای است که درزمان وقوع قتلهای زنجیره ای تحت عنوان«مرکز ارشاد وآگاهی»و دیگر عناوین ساختگی منتشرمی شد.
این مزکر،بخشی از همان نیروهای باصطلاح «خودسر»بودندکه در وزارت اطلاعات قتلهای زنجیره ای را انجام دادند؛که آنان نیز توسط بخش دیگری از نیروهای وزارت اطلاعات افشاء شدند…
پس از علنی شدن دخالت بخشی از نیروهای وزارت اطلاعات در قتل فروهروهمسرش،پوینده ومختاری اطلاعیه زیرنیز از سوی این وزارتخانه روی تلکس خبری رفت:
«عاملان تهیه شبنامه و جزوات مجعول درباره قتلهای اخیر دستگیر شدند.عامل اصلی اداره این مرکز دارای انگیزه‌های خود بزرگ بینانه بوده است. ازاین باندیک قبضه سلاح، تعدادی اسناد طبقه بندی شده و حُکم های ماموریت جعلی بدست آمد. یک مقام مسئول دروزارت اطلاعات اعلام کرد: عاملان تهیه و تکثیر شبنامه و جزوات مجعول با تلاش و پیگیری سربازان گمنام امام زمان (عج) اخیراً شناسایی، دستگیر و به مراجع قضائی تسلیم شدند. وی درگفت وگو با خبرگزاری جمهوری اسلامی افزود: عاملان این اقدام جزوات و شبنامه هایی راتحت عناوین مجعولی همچون « مرکز ارشاد و آگاه سازی عمومی»، « مرکزاطلاعات 36 میلیونی » و غیره منتشرمی‌کرده‌اند. این مقام امنیتی اضافه کرد: عامل اصلی این اقدام غیر قانونی با ادعای دسترسی به اسناد محرمانه خارجی طی جزوات و اطلاعیه هایی که ازطریق نمابر ارسال می‌کرد، برخی ازمسئولان نظام را به خیانت متهم کرده بود. وی اظهار داشت عامل اصلی این اقدام با نگارش و ارائۀ تحلیل های غلط و ادعاهای خلاف واقع تلاش می‌کرد، ذهنیت نخبگان سیاسی و مذهبی نظام را نسبت یکدیگر مخدوش سازد.این مقام مسئول دروزارت اطلاعات تصریح کرد: نتایح اقدامات غیرقانونی این افراد تشویش اذهان عمومی، نشر اکاذیب و ایجاد اختلاف میان مسئولان نظام و جریان های سیاسی خود و دستگاههای مختلف کشور بود.
وقتی در«روزنامه سلام» کار می کردم،اطلاعیه وتحلیلهای آنان بدستم رسید،همان را نیز خمیرمایه یک گزارش تحلیلی کردم وبرای روزنامه «صبح امروز»ارسال نمودم.که درتاریخ 26 و27 سفند77طی دوگزارش و تحت عناوین:«تحلیل های خواندنی ازمحفل فکری قتلهای زنجیره‌ای گنجینه اطلاعاتی«سیا»اینجاست!»و«تحلیل‌های محفل فکری قتلهای محفلی،حرکت تکاملی انسان به زور اسلحه ممکن است!»بانام مستعار«علی میثمی»به چاپ رسید.
بخشی از گزارش این بود:
«این باصطلاح مرکز ارشاد و آگاهی بازهم تحت همان عنوان درمورخه 15/4/1377با اشاره به جریانهای نفاق درجامعه و اقدامات فیزیکی علیه چهره‌های سازماندهندۀ تشکلهای حزب اللهی نوشت»:
«جریان نقاق برای جایگزینی به جای نیروهای حزب اللهی درهرم قدرت از جریان مهندس میرحسین موسوی نخست وزیر« سوم » پس از انقلاب اسلامی سود جست. وی پس از شروع عملیات حذف فیزیکی توسط منافقین محارب و فشار جریانهای لیبرال دررّد آقای دکتر ولایتی به عنوان نخست وزیردرمجلس دوره اول که مجتمع از جریانات لیبرال و … بود با فضا سازی مناسب در آن مقطع زمانی، با توجه به سوابق به اصطلاح مبارزاتی‌اش با منافقین محارب و عناصر نهضت به اصطلاح آزادی از قبیل عبدالعلی بازرگان و جریانات فراماسونری که درسال 1355 وی و تعدادی ازعناصر بدسابقه و خائن اقدام به تاسیس جنبش مسلمان ایران نمودند. توانست ازمجلس دورۀ اول رأی اعتماد بگیرد. با روی کار آمدن میرحسین موسوی عملیات حذف تبدیل به اجرای عملیات حذف سیاسی نیروهای حزب اللهی و پیروان راستین امام (ره) توسط وی درسیستم اداری و حکومتی آغاز می‌گردد. آری با ظهور جریان میرحسین موسوی بسیاری از موجه‌ترین و پرسابقه‌ترین نیروهای سیاسی خط اصیل امام (ره) و روحانیت بدون هیچ دلیل عقل پسند و استدلال سالمی ازصحنه مدیریتی وسیاسی کشور کنار گذاشته شدند و بجای آنان عناصری جایگزین گردیدند که سوابق آنان در پرونده‌های منابع ساواک و اکنون سیا موجود می‌باشد. … این امر منتهی به ظهور یک جریان بنام« خط سه » شد. آغاز ظهور« جریان سوم » آغازبراندازی نظام استحاله انقلاب است ».
اکنون باتوجه به حوادث و رویدادهای پس از انتخابات«22خرداد88»، و تسویه وتصفیه حسابهایی که در وزارت اطلاعات انجام شده است،این فرضیه که جریان«سعید امامی»زنده باشد را قوت می بخشد!
همچنین باتوجه به تغییرات وسیع در این وزارتخانه،وسوابق قبل وبعد از انقلاب«سعیدامامی»وجریان متسب وحامی او،این فرضیه«شیخ محمد منتظری»که گفته است:
« دراین انقلاب مشكلاتی داریم كه در گذ شته نبوده است. از قبیل استعمارگران بین المللی كه از طریق ستون پنچم و جاسوسان این مناطق را به هم ریزند. این شكل استعمار درصدراسلام نبوده است. شما در ایران كه حساب كنید چندین سازمان بین المللی مشغول كار بوده است. همه اینها در یك رابطه منظم استعماری و جاسوسی بود و جنگهای سازمان های جاسوسی در ایران وجود داشته است و دارد حتی در خود ساواك این مسأله بوده، یعنی ساواك آنطوری نبود كه موسسین، سردمدار (آن همیشه) باقی مانده‌اند (گاهی) در آخر بسیاری از عناصر اولیه اصلا محو و نابود (می) شدند و یا از صحنه سیاست كنار رفته‌اند. در این كشور هم (ایران) دررابطه با سیاست انگلستان یاآمریكا (همواره) جنگ بوده است. یعنی آمریكایی هاكه می خواستند جای انگلیسیها بنشیند بنابراین اگر كسی در سازمان جاسوسی آدم حساب شده‌ای است موقعی كه نوبت به آمریكا می‌شود باید آنرا كنار بزنند. ساواك اسمش ساواك است ولی می‌بینی یك عناصری داخلش تصفیه شده‌اند و آن مربوط به سیاست استعماری غرب است و چه افرادی كه داخل این سازمان جاسوسی از بین می‌روند و مخفیانه نیز از بین می روند و ما توجه نداریم . چه بسار كار ظریفی نیز می‌كنند. (مثلا) می‌بینی یك افرادی را از صحنه كنار می زنند و یا طرددشان می‌كنند، یعنی یك افرادی را از صنحه كنار می‌زنند یا طردشان می‌كنند به منظور اینكه یك سری افراد ( دیگر ومردم) به آن معتقد شوند و بگویند او مغضوب دستگاه است تا مردم دوروبر اوسینه بزنند و خلق‌الله را گول بزنند…»
را قوت می بخشد!
تهران/اول شهریور 1388
محمد شوری(نویسنده و روزنامه نگار)

بایگانی

دسته‌بندی