You are currently browsing the category archive for the ‘انقلاب ایران’ category.
ما این نظر را قبول نداریم که نظر مردم هر چه باشد باز هم #فقیه بر آن ها حکومت کند!
#حکایت_حکومت_ولایت_فقیه_در_سرزمین_ایران
[ قسمت ۱۲۹]
بخش سوم از فصل دوم (۶)
#ولی_فقیه_سوم؛ خطری که در کمین است!
تدوین و تحقیق از:
#محمد_شوری( نویسنده و روزنامه نگار )
@shourimohammad
#ابوالحسن_بنی_صدر در جهان عرب به عنوان کارشناس امور اقتصادی و امور نفت شناخته می شود، ولی اسم او به عنوان یک اندیشمند زمانی سر زبان ها افتاد که با اندیشمند فقید دکتر #علی_شریعتی زمینه بیداری فکری را که پیش درآمد انقلاب اسلامی در ایران بود، آماده ساختند.
علاوه بر آن ابوالحسن بنی صدر یکی از برجسته ترین رجال #جبهه_ملی است که روی خط دکتر #محمد_مصدق پیش رفتند و نسبت به اندیشه های او در سیاست بین المللی و موازنه میان شرق و غرب وفادار ماندند.
در دوره اخیر هم بنی صدر بانهضت #آیت_الله_طالقانی، (که اخیرا بدرود زندگی گفت و نقش بزرگی در پیروزی انقلاب و بعد از آن داشت)، همراهی نمود. درعین حال بنی صدر از تعداد شاگردان اندک امام خمینی _که در راه خط انقلاب اسلامی شور و حرارت نشان می دهند_ باقی ماند و روح اجتهاد و ابتکار را هم برای پیشرفت اندیشه این انقلاب از دست نمی دهد.
بنی صدر هم چنین دارای محبوبیت و شهرتی است که او را مورد توجه همه گروه های اجتماعی ایران قرار داد، تا بالاخره نقشی در سیاست آینده ایران ایفا کند.
ناگفته نماند که بنی صدر روزی به دانشجویان هم دوره خود درپاریس گفت: من اولین رئیس جمهوری ایران خواهم شد. وی آن موقع جزو 《#جبهه_ملی_سوم》 بود که بر اساس اندیشه های اسلامی مصدق فعالیت می کرد!
بنی صدر امروز در بیش از یک جبهه فعالیت دارد. زیرا او عضو شورای انقلاب، عضو #مجلس_خبرگان و کارشناس دولت در امور اقتصادی و دارایی است.
#مجله_النهار_عربی و بین المللی با او در مجلس خبرگان ملاقاتی داشت و گفت و شنودی به شرح زیر انجام گرفت:
* ارزش های تازه ای که انقلاب اسلامی در ایران مطرح ساخته چگونه می بینید؟
[دکتر سید ابوالحسن بنی صدر]:
به نظر من، شعار نه شرقی و نه غربی جمهوری اسلامی، چکیده ای از آن ارزش ها است که معنی اش استقلال و عدم پیروی کردن جامعه ما از یک تسلط خارجی و هم چنین عدم تسلط خودش بر دیگران می باشد. موقعی که این واقعیت صورت تحقق بگیرد، سرنوشت آن دسته از قوای اجتماعی که بستگی به قدرت های خارجی دارند، به نیستی می رود.
ضمنا اساس جامعه ی توحیدی که خواستارش هستیم، استقلال است. کما اینکه پیروزی ملت ما با اتکال به خویشتن باعث شد تا این ملت به اهمیت وحدت خود در سازندگی پی ببرد.
در مرحله قبل از پیروزی کار ما درهم کوبیدن و خراب کردن بود. ولی حالا موظف هستیم که بسازیم و ایران نو را بر ویرانه های رژیم گذشته بر پا داریم و برای انجام این سازندگی باید در مقابل هموطنان و هدف هایی که قبل از پیروزی انقلاب مشخص کردیم، وفادار باقی بمانیم. این است صفات انقلاب ما. انقلاب ارزش ها که از روش مبارزاتی که از روح تفاهم و تعاون و برادری اسلامی الهام می گرفت استفاده کرد.
اسلام در این انقلاب وسیله ای است برای وحدت. ولی بازهم خطر اختلاف مسلمانان در این برهه از زمان و اینکه این وسیله وحدت به صورت وسیله ای برای اختلافات و چند دستگی در آید، بعید نیست! زیرا هرکس می تواند اسلام را از زوایه ی دید خود تفسیر کند. که عدم ایجاد هماهنگی میان این مناقشات و گرایش ها، ممکن است وحدت را در معرض مرگ و نابودی قرار دهد.
* آیا معنی صحبت شما این است که اسلام می تواند چهارچوب مشخصی برای تلاش ها بوجود آورد که این تلاش بقای انقلاب و دوام آنرا دور از تفسیرها و نظرات مختلف تضمین نماید؟
[دکتر سید ابوالحسن بنی صدر]:
آری، اسلام باید چارچوب تلاش در ایران باشد. این اسلام باید نیازهای اجتماعی و اقتصادی و سیاسی و فرهنگی کشور ما را برآورده سازد. در اسلام برای همه ی این موارد پاسخ هایی وجود دارد. و ما باید این پاسخ ها را بطور صحیح بفهمیم تا بتوانیم آنرا به مرحله اجرا بگذاریم. با کمال تاسف باید گفت که اسلام در طور تاریخ فقط برای چند مرحله کوتاه به مرحله اجرا درآمده است. اسلام به صورت یک نظام در نیامد، بلکه ارکان آن متلاشی گردید و فقط به صورت یک فقه در مسائل کلی مورد استفاده قرار گرفت. راه حل هایی که با نام اسلام در اینجا و آنجا مطرح می شود بازگو کننده ی نظرات فلسفی این شخص یا آن شخص می باشد. ما امروز باید برای پیدا کردن جوهر و حقیقت اسلام به عنوان یک نظام کامل به منظور بازسازی جامعه اسلامی به کاوش بپردازیم.
* شما در اینجا به #فقه اشاره کردید. همانطور که می دانیم موضوع ولایت فقیه در مجلس خبرگان مورد بحث قرار گرفت. و پرسش هایی مطرح شد. و حتی گفتند که ممکن است این اصل دیکتاتوری را باز گرداند. آیا ممکن است؟ در این مورد نظر بدهید.
[دکتر سید ابوالحسن بنی صدر]:
یکی از ابعاد اساسی اسلام، بعد سیاسی آن می باشد. این بعد شامل دو موضوع رهبری و حزب هم می شود. که در نوشته های خود در باره آن ها صحبت و به خصوصیات رهبر و رابطه اش با اجتماع اشاره کرده ام. درحقیقت رهبری بایداز خصوصیات کسانی باشد که می توانند عملا این ماموریت را انجام دهند. یعنی کسانی که می توانند ملت را رهبری نمایند. و این موضوع را همه مکتب های فکری جهان قبول دارند.
سوالی که اینک مطرح می باشد این است که #فقیه کیست؟
به نظر من فقیه کسی است که اسلام را بشناسد و به آن به عنوان نظام کاملی برای همه کائنات پی ببرد. کما اینکه این قدرت را داشته باشد تا اجتماعی را که می خواهد رهبری نماید، تجزیه و تحلیل علمی کند. چنین اشخاصی درجامعه ما نادرهستند.
مساله دیگری که باید به آن اشاره شود، این است که در تاریخ بشریت جامعه ی بدون ایدئولوژی وجود ندارد. زیرا هر جا انسان ها دیده شدند، اندیشه ها و عقاید وجود داشت وکسانی که می توانستند، اداره امور آن ها را به عهده گرفتند.
در باره این اصل [ #ولایت_فقیه] اختلاف نظری نیست. ولی موضوع این است که چگونه آنرا اجرا نمائیم؟ در این مورد سه برنامه وجود دارد:
اول: برنامه ای که جامعه های غربی اجرا می کنند. در آن جامعه ها افراد هر حزب یا تشکیلاتی فقها و ایدئولوگ های خودش رامی شناسد و آن ها را برای عضویت پارلمان انتخاب می کنند. و #احزاب به صورت اکثریت و اقلیت در می آیند. در اینجا اختلافی درباره ولایت فقیه وجود ندارد. ولی مساله تنها بستگی به روش دارد.
دوم: روش های کمونیستی که می گوید: مردم نمی توانند خودشان رهبر را تشخیص دهند، بلکه حزب حاکم است که رهبری را از میان خود بر می گزینند. این روش در واقع یک روش استبدادی است. ما این روش را استبدادی می نامیم. تا #کمونیست_ها بتوانند روش دیگری ارائه دهند.
در هر دو روش می بینیم که ضابطه های اخلاقی و معنوی از اعتبار قابل توجهی برخوردار نیستند. درحالی که همین جامعه ها، اخلاق ویژه خود آن را دارند.
سوم: فکر می کنم روش سومی هم وجود دارد! که ما مسلمانان باید از آن پیروی نمائیم. ما باید فقهای خود را به جامعه معرفی نمائیم و به دیگران هم که به اسلام اعتقاد ندارند، اجازه دهیم که فقهای خود را معرفی کنند و مردم هرکدام را که مناسب دیدند انتخاب نمایند.
* چون دیگران معیارهای اخلاقی مخصوص به خودشان را دارند، چگونه می توان اسلام را از آن ها تشخیص داد؟
[دکتر سید ابوالحسن بنی صدر]:
صحیح؛ ولی قبل از اینکه بخواهیم فقهای خود را به مردم معرفی نمائیم، باید این امور را شرط اساسی قرار دهیم. مساله ای که اینک در مجلس خبرگان مطرح است اختلاف نظر روی اصل [ولایت فقیه] نیست، بلکه روی روش است. زیرا ما این نظر را قبول نداریم که نظر مردم هر چه باشد باز هم فقیه بر آن ها حکومت کند! زیرا ما بدین ترتیب جای اجرای اصل ولایت فقیه جامعه را به سوی 《#استبداد_فقیه》 سوق می دهیم. در حالی که این موضوع با احکام قرآن و سنت مطابقت ندارد.
قرآن مجید در این موردمی فرماید: 《وشاورهم فی الامر》. علاوه بر آن، کارها و سیرت حضرت رسول نشان می دهد که او با اطرافیان خود مشورت می کرد. و از نظر اکثریت _حتی اگر خودش در اقلیت بود و از نظر اکثریت یقین نداشت_ پیروی می کرد.
خداوند تبارک و تعالی به او می فرمود: 《اگر شدید و سنگ دل بودی، از اطرافت پراکنده می شوند》. و به او می فرماید: 《اگر تصمیم گرفتی، توکل کن》!
بعضی می گویند که رسول اکرم با صحابه خود مشورت می کرد و سپس تصمیمی را که مناسب می دیدید اتخاذ می کرد، ولی این امر با اصل شورا تناقض دارد. پس اگر رسول اکرم خودش قبل از اخذ تصمیم نیاز به مشورت داشت، دیگران که آلوده ی هوای نفس و حب و جاه و شهرت و حکومت در زمان ما هستند، چه می گویند؟
به همین جهت معتقدم که ما در مجلس خبرگان نباید آزادی ها را محدود و آنرا مشخص به گروه معینی سازیم. بلکه اصل شورا، را با مردم ملاک عمل قرار دهیم و به همه فقها در همه مکتب های فکری فرصت دهیم که خود را بشناسانند و مردم روی آن ها حکم کنند.
* منظور از این شورا، سطح معینی از حکومت، بطور مثال #ریاست_جمهوری است؟ یا شامل همه سطوح می شود؟
[دکتر سید ابوالحسن بنی صدر]:
منظور فقط سطح رهبری نیست؛ بلکه همه چیز از راه شورا انجام شود و این موضوع باید همه سطوح از پائین به بالا را در برگیرد.
فرار از ریاست جمهوری
* آیا در نظر ندارید خود را برای ریاست جمهوری کاندیدا کنید؟
[دکتر سید ابوالحسن بنی صدر]:
نظرم را در این باره بطور مفصل در #روزنامه_انقلاب_اسلامی نوشته ام. و خاطر نشان نمودم که موضوع بستگی به جاه و مقام ندارد، بلکه به قدرت شخص برای اجرای برنامه های انقلابی و تضمین آزادی های مردم و اجرای وعده هایی که در طول روزهای انقلاب داده شد، بستگی دارد. غیر از این باشد و تا زمانی که امور در دستگاه های اجرایی دولت، که احتکار در احراز قدرت و حاکمیت بر آن حکمفرما می باشد، بدست گرفتن هر گونه مسئولیتی معنی ندارد. و اگر همانطور که بعضی ها می گویند _که من اعتقاد ندارم_ در مرحله بعد از تصویب قانون اساسی تضمینی برای مناقشات آزادانه افکار مردم و امکان دادن به آن ها برای انتخاب نمایندگان واقعی آنان وجود نداشته باشد، من شخصا حداقل با تمام قدرت خود از مقام ریاست جمهوری فرار خواهم کرد.
نقش ریاست جمهوری
* آیا مساله ریاست جمهوری در ایران به آن اهمیت می باشد که روی وضع منطقه و روابط میان جمهوری اسلامی و کشورهای جهان اسلامی اثر بگذارد؟
[دکتر سید ابوالحسن بنی صدر]:
آری… اگر رئیس جمهوری روی کار بیاید که بتواند هدف های انقلاب اسلامی را که مردم درطول دوران انقلاب مطرح ساختند اجرا کند، مانند استقلال کامل و بیدار کردن آزادی ها و اجرای احکام اسلام به عنوان یک نظام کامل، بدون شک
موازنه ی قدرت در منطفه و حتی در جهان عوض خواهد شد. و دگرگونی بزرگی پیدا خواهد شد. زیرا امپریالیسم و قوای مخالف توانسته اند تاکنون انقلاب اسلامی را محاصره کرده و فعالیتش را در ایران محدود سازند. ولی این بار شکست کار ساز نخواهد بود و ما اجازه نداریم که دوباره نیش استعمار را به چشیم. زیرا شکست این بار مانند شکست رهبر فقید #دکتر_مصدق نخواهد بود. بلکه آنرا در آینده شکست قیام رهایی بخش اسلامی مستقل از راه دولت های بزرگ معرفی خواهند کرد. اگر رهبری ایران نتواند قدرت و شایستگی خود را برای ایستادگی در برابر نقشه هایی که برای در هم شکستن برپایی شرق اسلامی نشان دهد، این موضوع خطری برای سراسر منطقه بوجودخواهد آورد.
ترجمه: #کاظم_چایچیان
ماخذ:
#روزنامه_اطلاعات ۱۷ آبان ۱۳۵۸
ابوالحسن بنی صدر در گفت و شنود با #النهار_عربی و بین المللی
نقش ریاست جمهوری ایران در #موازنه_قدرت منطق
این حکایت ادامه دارد…
تهران. ایران
#محمد_شوری(نویسنده و روزنامه نگار)
یک شنبه ۱ خرداد ۱۴۰۱
معنی فقیه آخوند و عمامه بسر نیست!
#حکایت_حکومت_ولایت_فقیه_در_سرزمین_ایران
[ قسمت ۱۲۱ ]
بخش دوم از فصل دوم (۱۱)
#ولی_فقیه_سوم؛ خطری که در کمین است!
تدوین و تحقیق از:
#محمد_شوری( نویسنده و روزنامه نگار )
@shourimohammad
#جمهوری مرحله ای قبل از #امامت است!
[روزنامه انقلاب اسلامی] :
#شورا، امامت، و #مرجعیت (در حاشیه میزگرد)
در دومین نشست با نمایندگان #مجلس_خبرگان که در میزگرد انقلاب اسلامی شرکت جستند در انتظار نمایندگانی که با توجه به مشغله فراوان خود، تاخیر داشتند، گفت و گویی با حجت الاسلام موسوی اصفهانی [ سید موسی موسوی قهدریجانی، نماینده مردم #قهدریجان اصفهان ] در باره شوراها و امامت جامعه داشتیم که با توجه به اهمیت این دو مساله و حاد بودن بحث، آن ها را در این ایام از نظر خوانندگان می گذرانیم.
… شوراها علاوه بر مطالبی که در مورد حقانیت آن ها می توان گفت عمده ترین وسیله ای هستند که ما در اختیار داریم و می توانیم به کمک آن بسیج مردم را به صورت سازمان یافته و متشکل، بدل به یک نیروی قابل اتکا بسازیم.
شوراها می توانند اساس نهاد قدرت را در کشور دگرگون سازند و عمده ترین متحد ما در برابر این بدنه اداره و حکومتی که غصب قدرت عادت ثانویش شده است، می باشد. چرا به شوراها و اختیارات آنها بدبین باّشیم؟ چرا از قدرت یافتن آن ها نگران باشیم؟ در امامت پذیرفته شده؟!
حجت الاسلام موسوی اصفهانی:
خاطره ای که هرگز فراموش نمی کنم صحبتی بود که روز آخر حیات مرحوم #طالقانی در باره مساله شورا در این مجلس کردم و هیچ روز من ندیده بودم که مرحوم طالقانی اینقدر دقیق گوش بدهد و روحش در مطلب باشد! خیلی عجیب مشتاقانه گوش می داد. بعد هم به من گفتند که یک خرده خستگی مرا رفع کردی. و من آنروز همین مطلب را طرح کردم.
جامعه ای بر اساس اعتقاد به ایده ای حرکت های مشخصی را به سوی هدف معین شروع می کند و حرکتش هم سو و همگام به طرف آن هدف ها است. طبیعی است که در ابن مسیر جامعه احتیاج به رهبری دارد و امامت چیزی جز این نیست.
در جامعه ای که تضادهای درونی و برونی خودش را حل کرده است و به سوی هدف مشترکی در حرکت است اصل امامت ضروری است، ولی در یک جامعه ای که عده ای انقلاب بکنند و قدرتی را بدست گیرند و بخواهند امامت را مطرح کنند و برای دیگران آن را به صورت یک قانون در بیاورند مشخص است که این امر غیر ممکن است!
مساله امامت الان برای ما به این معنا است که همانطوری که مساله جمهوری برای اکثریت قاطع مردم ایران به صورت یک مساله ضروری و حیاتی مطرح بود، امامت هم به همین شکل است و در آن صورت ما حق داریم امامت را به صورت یک اصل در قانون اساسی مطرح کنیم که عین مساله جمهوری خواست اکثریت قاطع مردم باشد.
[روزنامه] انقلاب اسلامی]:
مساله رهبری را جوامع دیگر نیز مطرح کرده اند. حرف در اینجا این است که آیا این رهبری به عنوان حق ویژه عده ای، به این امر ختم می شود که باید همه قدرت ها را در راس متمرکز کنیم؟ راسی که تنها حق تصمیم گیری دارد؟و یا وظیفه رهبری نظارت و پخش کردن قدرت است؟ آیا اعمال قدرت را باید بدست مردم بدهد و یا در دست خود متمرکز سازد؟ این نکته است که اگر در قانون اساسی مشخص شود ما را از خطراتی که جوامع دیگر به آن ها دچار شده اند مصون نگاه خواهد داشت.
فرضا مساله شوراها در شوروی نیز از ابتدا مطرح شد ولی نه در شوروی و نه در چین و نه در دیگر کشورهایی که مدعی آن بودند و طرفدارانشان سنگ آن ها را به سینه می زدند عملی نشد. چه رهبری همه تصمیم گیری ها را منحصر بخود کرد و شوراها فقط بدل به یک مساله برای قدرت یک گروه شدند. حال آنکه اسلام عکس این است. و اگر بخواهیم واقعا بر اساسس سیستم اسلامی عمل کنیم و بتوانیم راه جدیدی نیز به جهان عرضه کنیم، نباید از این ترسی داشته باشیم که اختیار اعمال قدرت را بین مردم توزیع کنیم؟
موسوی اصفهانی:
امامت یک نهاد کاملا حساس و فوق العاده است. اگر چهارچوب قطعی و قاطع آن مشخص شود همه اعتراف خواهند کرد که عالی ترین و کامل ترین در زمینه حکومت است که می تواند در همه دنیا مطرح شود.
[ روزنامه ] انقلاب اسلامی:
شاید یکی از دلایلی که می گوئیم اسلام دارای کامل ترین نظام ها است همین امر باشد و اگر آن را حذف کنیم دیگر کامل ترین نظام ها نیست!
موسوی اصفهانی:
درست است! منتها با این خصوصیت که جامعه ای مشترکا با امامش راه را پذیرفته است، هدف ها را پذیرفته است. و حکومت امام بر مردم هم معنایی جز حکومت قانون و حکومت این ایده و این مرام ندارد!
امامت از طرفی ترجمانی است برای مکتب و مرام. و از طرفی سمبلی و نمونه ای و راهبر و راهروی در مسیری که مردم دارند. پس اصل امامت درصورتی مطرح می شود که جامعه ای ایده آل و آن حرکت و آن مسیر را پذیرفته باشد و در این مجموعه نیز هماهنگ باشد و در آن صورت طبیعی است که هم سمبل و هم رهبر و هم راهرو برایش مطرح شود.ولی آنچه که اکنون موجب تاریکی شده است، اینست که اگر ما جامعه را امت مومنه می دانیم که اکثریتش امامت را می پذیرد، دیگر این همه دلهره داشتن و وحشت داشتن در دادن اختیارات به مردم به چه معنا است؟ چون وقتی مساله امت مطرح می شود همه می گوئیم مردم خودشان خواستند! مسلمان هستند! اصلا مبارزه بخاطر نان و آب نکردند! مبارزه بخاطر فرهنگ اسلامی و قرآن کردند، خوب جامعه ای که به این حد از رشد رسیده باشد که برای ایده مبارزه کرده است و پذیرای امامت است در آن مساله شوراها، آزادی ها و اختیارات مردم و کمک گرفتن از آن ها و پخش رهبری در بین آن ها نیز باید حل شده باشد. اما اگر جامعه ای است که در آن از اینکه یک مقدار زیادتر اختیاراتی به شوراهایی که از دل همین مردم بر می خیزند داده شود، اینقدر وحشت و اضطراب داریم پس معلوم می شود اطمینان نداربم از اینکه مردم پیش از آب و نان و بالاتر از آن به یک فرهنگ و رشد و شناختی رسیده اند که می توانند مسئولیت و بار امامت را بپذیرند. و اگر مردم به این حد از رشد نرسیده اند پس بپذیربم که جمهوری یک مرحله ای است قبل از امامت و در مسیر امام بسیاری از دوستان نیز برداشت شان این است که امام هم هنگامی که پیشنهاد رفراندوم جمهوری اسلامی را داده می خواسته است این امر را از مساله امامت وحکومت اسلامی جدا بکند. یعنی در عین حالی که هدف و ایده آل رسیدن به امت و امامت باشد، الان جامعه را پذیرا ندانسته و این را به عنوان یک زمینه برای آینده انتخاب کرده است.
در رابطه باهمین امر باز ناهماهنگی دیگری بچشم می خورد که واقعا برای خود من حل نشده است. اگر بنا است مساله امت و امامت و ولایت فقیه را به معنای واقعی آن مطرح کنیم و پیاده نمائیم نمی توانیم این را رهبری و شورای رهبری را از مرجعیت جدا کنبم و طرحی که الان مطرح است این است. اگر مرجعیت با تمام تشتتی که دارد به حال خودش باقی بماند و مردم بیایند فردی و جمعی را به عنوان رهبر و شورای رهبری انتخاب بکنند این اصلا عملی نیست. بخاطر اینکه اگر مرجع با قدرت خودش بماند با موقعیت و ایمانی که مردم باور دارند، اگر رهبر جز او باشد نمی تواند جایگاهی را که ولی فقیه دارد پیدا کند و اگر بخواهند این دو درهم ادغام شوند، باید مرجعیت نظامی پیداکند بصورتی که تا بحال بوده که در یک زمان ۵ تا ۶ تا ده سال مشخص نبوده است. این حالت با رهبری سیاسی متشکل مملکت منطبق نیست. این باز یک ناهماهنگی است!
مساله دیگری که مطرح است و باز مقداری موجب همان تاریکی است… این است که ما چون در فقه در بحث هایمان همیشه تماس مستقیم با مسائل دینی و قرآنی داشته ایم و با اتکا به 《ما ینطق عن الهوا ان هو الا وحی بوحی》ترجمانی بودیم برای مسایلی که ازمسیر وحی آمده و نمی خواستیم خودمان کم و زیاد کنیم و لذا عادت کرده ایم در مسائل احتیاط کنیم!در فقه زیاد می بینیم که اگر مساله ای مقداری برای فقیه مشکل بوده احتیاط می کرده است…. در مسائل فرعی فقهی این احتیاط به انجام و یا ترک عمل خیلی طبیعی و خیلی روشن است ولی الان ما داریم قانون اساسی می نویسیم… در اینجااحتیاط به ضداحتیاط بدل می شود. از باب نمونه در مساله حکومت…. یا در مساله ولایت فقیه، حکومت صالح و سالمی حساب شده است که فقیه بالای سرش می باشد. ولی وقتی به مساله مردم می رسیم، مساله اختیارات مردم، مردم همیشه مردمی حساب می شدند که چپ گرا هستند، کمونیست هستند. وقتی آزادی اجتماعات، بیان و عقیده مطرح می شود همه اش از این طرف احتیاط می شود که مبادا روزی در شورای کارخانه ای یک فرد چپ گرا نفوذ پیدا کرد و یا مبادا اینبار اجتماعات تشکیل بدهند، اگر جامعه، جامعه ای بود که واقعا آنقدر متشکل و مومن بوده که انقلابی بوجود آورده و توانسته است رژیم ناصالحی را کنار بزند این قدر هم نمی توان به این مردم بی اطمینان بود. این قدر هم نمی توان به این مردم جبهه گرفت. اگر به این مردم به این اندازه سوء ظن داشته باشیم، پس به چه می توانیم اتکا کنیم؟
[ روزنامه ] انقلاب اسلامی]:
اگر درست بیادم بیاد، (باوجود اینکه #تقلید بر میت جایز نیست!) من در اسناد #مشروطه فتوایی به امضای مرحوم آخوند خراسانی، مرحوم شیخ عبدالله مازندرانی و شیخ خلیل تهرانی که از مراجع مهم زمان بوده اند دیده ام که حاکی از این است که در زمان غیبت امام زمان (عج) حکومت با جمهور مسلمین است. فکر می کنم این عین فتوا است.
[محمد جواد]حجت الاسلام #حجتی_کرمانی:
آقای #طباطبایی هم در #تفسیرالمیزان همین معنا را بیان کرده اند..
ماخذ:
• #روزنامه _نقلاب_اسلامی، ۲۶ مهر ۱۳۵۸. شورا، امامت و مرجعیت
معنی #فقیه#آخوند و #عمامه بسر نیست!
«من در اینجا می خواهم یک نکنه را نتیجه بگیرم باز نگوئید تکرار است! این مساله ای که عنوان شده است، مساله #ولایت_فقیه، که مساله روز است و سر و صدا راه انداخته است، این جو کاذبی است که بعضی از بی دینان ایجاد کرده اند وگرنه من می دانم اکثریت قاطع ملت مسلمان از همه طبقات، حتی جوانان تحصیلکرده ما و اساتید دانشگاه و روشنفکران ما، آن ها هم متوجه اند که معنی ولایت فقیه #دیکتاتوری و #استبداد و انحصار طلبی نیست. معنایش این است که ملتی که به ایدئولوژی اسلام پایبند است و علاقه دارد یک حکومتی در چهار چوب ضوابط اسلامی در کشور پیاده شود، قهرا باید بر چنین حکومتی کسانی که کارشناس و ایدئولوگ مسائل اسلامی هستند نظارت داشته باشندو این معنایش این نیست که یک فقیه استبداد بخرج بدهد. این معنایش این نیست که همه کارها را بدهیم دست آخوندها. معنی فقیه هم آخوند و عمامه بسرنیست. ممکن است عمامه نداشته باشد ولی این شرایطی که گفتیم، یعنی یک نفرایدئولوگ اسلام باشد، کارشناس مسائل اسلام باشد، شرطی که در قانون اساسی ذکر شده است فقیه عادل، با تقوا، شجاع مدیر و مدبر. اگر پایش را کج گذاشت،ازحکومت می افتد… البته کشور کارهای زیادی دارد. سیاست پیچیده است، و هرکاری به کاردان و به متخصص باید ارجاع شود. همه کارها را که آخوند نمی تواند بکند… برای چندمین مرتبه تکرار می کنم [ولایت فقیه] نه استبداد است، نه انحصار طلبی! شما گول این جو کاذبی که می خواهند درست کنند نخورید.
نمی گویم که فقیه عادل هر کاری بخواهد بکند؛ خیر حق ندارد. هرجا دیدی از اسلام پایش را بیرون گذاشت دیگر پیروی اش نکن. برای اینکه مقیّد است.
استبداد نیست. استبداد یعنی قانون شکنی. یعنی دیکتاتوری.
[ #آیت_الله_منتظری. خطبه هفته سیزدهم #نماز_جمه، ۲۷ مهر ۱۳۵۸ کتاب در مکتب جمعه، ج۱، ص۱۰۰].
ادامه دارد… جمعه ها منتشر می شود
جمعه ۱۳ اسفند ۱۴۰۰
اید ها و نباید ها از آن فقیه است نه از آن قانون مجلس!
#حکایت_حکومت_ولایت_فقیه_در_سرزمین_ایران
[ قسمت ۱۲۰]
بخش دوم از فصل دوم (۱۰)
#ولی_فقیه_سوم؛ خطری که در کمین است!
تدوین و تحقیق از:
#محمد_شوری( نویسنده و روزنامه نگار )
@shourimohammad
#سید_احمد_خمینی خطاب به #آیت_الله_منتظری:
اگر #فقیه_اعلم زمان عراقی، پاکستانی یا کویتی بود تکلیف ما چیست؟
سوال حجت الاسلام حاج سید احمد خمینی از آیت الله منتظری:
بسم الله الرحمن الرحیم
مجاهد بزرگوار حضرت آیت الله منتظری، رئیس #مجلس_خبرگان دامت برکاته.
امروز من باب فضولی وارد مجلس خبرگان شدم. بحث راجع به تصویب #مشاغل_فقیه در آینده بود. #فرماندهی_کل_قوا، عزل و نصب رئیس جمهور و خیلی از مشاغل دیگر که تعارف بود!
مساله ای که برایم مطرح شده این است که اگر فقیه مثل مرحوم آیت الله #کاشف_الغطا و یا مرحوم آیت الله #حکیم، عراقی بود و یا یک فقیه پاکستانی و یا کویتی اعلم زمان بود و مردم ایران همه او را به عنوان مرجع و رهبری برگزیدند و در نتیجه احتیاج به شورای رهبری نبود، زیرا شورای رهبری در صورتی است که تمام مردم از یک نفر پیروی نکرده باشند، مثل این زمان نسبت به امام که شورای رهبری معنا ندارد، در این صورت اگر بین عراق و ایران جنگ در گرفت و طبق قانون تصویب شده، فرمانده کل قوای ایران یک عراقی بود، چه می شود کرد؟ چه آنچه اگر بگوید بجنگید، دستور جنگ با کشور خود صادر کرده است و اگر دستور بدهد تکلیف ما چیست؟ رئیس جمهور کشور ایران را یک عراقی نصب می کند و هم چنین عزل. اگر بگوئید اسلام مرز ندارد شوخی است و بدیهی است که مرزها سرجایش باقی است و از طرف دیگر نمی توان از غیر اعلم با وجود اعلم عراقی پیروی کرد، به این معنا که نمی شود غیر ایرانی را پهلوی فقیه گذاشت و فقیه را فقط ایرانی دانست، چون شرط ولایت عدالت و اعلمیت است و بس. بنابراین نتیجه می گیریم امکان این معنا وجود دارد که یک عراقی بر مردم ایران ولایت داشته باشد. و حال آنکه طبق قوانین کشور عراق او دارای هیچگونه سمت و منصب قانونی نمی باشد و بلکه چه بسا اتفاق افتاده است که بعضی از فقها را چون مرحوم حکیم که او را عملا زندانی کرده اند یا خود امام که در زمان #شاه او را زندانی و تبعید نمودند و بر بنا بر فرض شورای رهبری هم اگر اکثریت فقها غیر ایرانی که یکی از عراق و یکی از پاکستان و یکی از کویت و یا جاهای دیگر تشکیل دادند بازهم اشکالی بزرگتر پیش می آید. امیدوارم برای روشن شدن مطلب، جواب را بطور علنی پاسخ فرمائید.
مخلص شما: [ سید ] احمد خمینی
ماخذ:
#روزنامه_انقلاب_اسلامی ۲۳ مهر۱۳۵۸.
نامه سید احمد خمینی به آیت الله منتظری.
دومین نامه سید احمد خمینی به آیت الله متتظری:
من طرفدار #ولایت_فقیه هستم منتها حدودش باید کاملا روشن شود.
قم خبرگزاری پارس.
بسم الله الرحمن الرحیم
مجاهد بزرگوار حضرت آیت الله منتظری رئیس مجلس خبرگان دامت برکاته
پس از عرض سلام قبل از هر چیز باید بگویم که من طرفدار صد در صد ولایت فقیه هستم ولی معتقدم که حدودش باید کاملا روشن شود.
در نامه قبل آورده بودم که اگر اعلم زمان تابعبت کشور دیگری غیراز ایران را داشته باشد وفرماندهی کل قوا هم با او باشد و بین کشورش و ایران جنگ درگیرد، و او دست اسرائیل و آمریکا را در این جنگ ببیند و در کشورش هم حق هیچگونه مداخله ای در امور سیاسی و نظامی را ندارد، چه کند؟ فرمان جنگ علیه کشورش خودش را که نمی تواند صادر کند و اصولا با جنگ مخالف است و در این صورت تکلیف ما که مورد حمله هستیم چه می شود؟
حضرتعالی جواب داده اید در ایران همیشه فقیه و مرجع بوده است و اگر مردم از مرجع غیر ایرانی پیروی کردند و بنا باشد آن فقیه سیاست ایران را در دست گیرد، باید ایران بیاید. من غیر از این جمله چیزی دیگری ندیدم و اما سوالات:
۱_ حرف من بر سر مرجع ایرانی نیست، بلکه بر سر اعلم مراجع و فرض آنجاست که این اعلم مثلا عراقی است و آگاه ترین و داناترین و متدین ترین و مجاهدترین فرد است و مردم محروم ما باید او را رهبر خود قرار دهند و بر طبق فرض ما داده اند.
۲_ همانطور که قبلا هم گفتم قید #ایرانی بودن را هم نمی شود پهلوی فقیه گذاشت و تا بحال در رساله ای هم نخوانده ایم که باید از عالم ایرانی تقلید کرد، ولو اعلم عالمان دین در کشور دیگر باشد!
۳_ فرموده اید اگر مردم از مرجع غیر ایرانی پیروی کردند، آیا پیروی که موجب شاخص فقیه می شود بطوری که احتیاج به شورای رهبری نباشد، پیروی مردم ایران است یا پیروی شیعیان جهان؟ می دانید که اقبال ایران را نمی شود ملاک قرار داد، بلکه اقبال شیعیان را در کلیت شیعه باید در نظر گرفت و شیعیان پاکستان، عراق، هندوستان، کویت و سایر شیخ نشین ها و شوروی، عربستان سعودی، مصر و لبنان، سوریه و اندونزی و شیعیان آفریقا و سایر کشورها و قاره ها را باید به حساب آورد.
۴_تعداد شیعیان جهان بیش از صد تا ۱۵۰ میلیون است. فقط #شیعیان ایران چیزی در حدود ۲۷میلیون از آنان را تشکیل می دهند.
از طرفی شهرت و معروفیت #حوزه_علمیه_نجف در خارج از ایران به حدی است که شیعیان اکثر کشورهای خارجی از مراجع این حوزه تقلید می کنند. حال اگر عراق تصمیم جدی به اخراج ایرانیان حوزه نجف گرفت، همه شیعیان از آن به بعد مرجع شان فقیه عرب است و همیشه این مرجع عراقی اکثریت مقلد را دارا است.
۵_ فرموده اید بنا باشد آن فقیه سیاست ایران را در دست گیرد جمله بالا بصورتی است که انسان فکر می کند ممکن است فقیهی اعلم باشد و چون عراقی است بنا نباشد سیاست را در دست بگیرد و حال اینکه بر فقهای امت است که درسیاست دخالت کنند!
۶_ فرموده اید باید #ایران بیاید. اولا بر طبق آنچه مجلس تصویب کرده است باید ها و نباید ها از آن فقیه است نه از آن قانون مجلس. امر و نهی قانون که باید بیاید، بر فقیه نقض آنچه را که مجلس به عنوان ولایت برای او تصویب کرده است می باشد. ثانیا اگر فقیه _به هر علتی که می خواهید فرض کنید_ یا خودش دلش نخواست و یا کشورش نگذاشت که به ایران بیاید، آیا ولایتش در این صورت سلب می شود؟!
ثالثا: نه تصویب مجلس خبرگان به اینکه فقیه باید به ایران بیاید به حق ولایت او می افزاید و نه عدم تصویب چیزی از آن می کاهد. زیرا ولایت امری الهی است و به همین مناسبت برای فقیه ثابت است و حقی که برای فقیه از طرف خدا ثابت است قابل سلب نمی باشد!
۷_اصل اشکال این است که اگر کسی خودش را #اعلم دانست _که می دانید تعدادشان هم کم نیست_ و تعدادی هم مقلد داشت، لااقل برای خودش واجب می داند که بر طبق ولایتش در امور دخالت کند. مطلب خیاب زیاد است، خواهشمندم فعلا جواب این سوالات را مفصل مرقوم و یا شرح دهید.
مخلص شما: سید احمد خمینی
جمعه ۲۷ مهرماه ۱۳۵۸
ماخذ:
روزنامه انقلاب اسلامی ۲۸ مهر ۱۳۵۸.
دومین نامه سید احمد خمینی به آیت الله منتظری
فقیه بایستی حتما ایرانی باشد!
در پاسخ خبرنگار ما در قم که خواستار توضیح بیشتر در مورد مذاکرات دوم هیات دولت شد، #مهندس_کتیرایی [وزیر مسکن] گفت:
در دور دوم مذاکرات امشب با امام، مساله مجلس خبرگان و قوانینی که در جریان تصویب است صحبت شد و دولت نظر امام را در مورد ولایت فقیه خواستار شدند. اما چون خیلی خصوصی است از اعلام آن فعلا خودداری می کنیم. اما مساله ای که می توانم بگویم این است که در مورد سوال آقا سید احمد خمینی که در باره ولایت فقیه در خارج از ایران پرسیده بودند، دولت از امام خواستار توضیح شدند و امام فرمودند در این مورد #مجلس بایستی تبصره ای اضافه کند که فقیه مجتهد نمی تواند خارج از کشور باشد و بایستی ایرانی باشد.
ماخذ:
روزنامه انقلاب اسلامی ۳۰مهر ۱۳۵۸
ولایت فقیه باید ایرانی باشد
ادامه دارد… جمعه ها منتشر می شود
جمعه ۶ اسفند ۱۴۰۰
2You and 1 other
این امام، این #فقیه عالی مقام، این برجسته ترین مردم روزگار را در کجا ما به #محکمه بکشیم؟
#حکایت_حکومت_ولایت_فقیه_در_سرزمین_ایران
[ قسمت ۱۱۹ ]
بخش دوم از فصل دوم (۹)
#ولی_فقیه_سوم؛ خطری که در کمین است!
تدوین و تحقیق از:
#محمد_شوری( نویسنده و روزنامه نگار )
@shourimohammad
بررسی #قانون_اساسی در #جاما
دیروز صبح دکتر #کاظم_سامی در پی جلسات بررسی و نقد قانون اساسی در دفتر سازمان جاما، درباره #ولایت_فقیه، سخنانی ایراد کرد و به سوالات متعدد حضار در مورد مسائل سیاسی مملکتی پاسخ گفتند.
#دکتر_سامی درباره اصالت اصل #شورا در کنار ولایت فقیه، سخنان مبسوطی ایراد کردند که ما قسمتی از متن سخنرانی ایشان را در زیر می آوریم:
اگر ما در غیر معصومین، #ولایت و #اولوالامر را بپذیریم، معنایش این است که یا باید این ولی امر معصوم باشد که ما باید به عصمت به غیر از خاندان عصمت هم اعتقاد پیدا کنیم، که نمی کنیم. و یا اینکه این شبهه خطا را بپذیریم که ممکن است کسی منزه ترین آدم روزگار باشد و ولی امر… اما امکان خطا هست. حال که چنین است تبعیت کامل مانند تبعیت از خدا و معصوم و تبعیت محض از بین می رود. یعنی می توانیم تبعیت نکنیم. به دلیل اینکه امکان خطا هست. ما وقتی یک فقیه تمام عیار و یک امام را رهبر حکومت قرار می دهیم، یعنی رئیس جمهور و همه قوا در او متمرکز می شود، یا بخشی از قوا و حاکم می شود. ممکن است خطا کند. وقتی خطا کرد، بایستی چه بکنیم؟ این امام، این فقیه عالی مقام، این برجسته ترین مردم روزگار را در کجا ما به محکمه بکشیم؟ در کدام دادگاه؟ اشکال این است.
اما آیا #رئیس_جمهور را نمی شود به دادگاه فرستاد؟ چرا نمی شود؟ مردم به یک نفر رای داده اند، وی حاکم است و بایستی موازین اسلامی را اجرا کند، آن فقیه هم مواظب است، باشد، حق هم همین است و بایستی نظارت کند. هرجا هم از راه می خواهد منحرف شود به وی هشدار می دهد. اگر نمی کند دعوتش کند به نزد قاضی شرع و وی بایستی جواب دهد و… و آیا اینکه مانند صدر اسلام که به خلیفه اسلام تذکر می دادند که اگر کج بروی تو را راستت می کنیم، آیا می توان چنین کرد؟
می شود یک فقیه و یک امام در پست اجرایی قرار بگیرد و رئیس امور اجرایی شود، اما به شرطی که اگر خلاف کرد او را به پائین بکشیم. این اجازه را بدهند که بگوئیم خلاف می کند.
این روزها اگر بخواهی حرف بزنی می گویند باید شما کارشناس باشی!! بعد هم بگویند اصلا حرف زدن غدغن است! یعنی چه؟
اگر اسلام این است که می شود با خلیفه اینگونه حرف زد و می شود مجری را به محاکمه کشید و اگر می توان تخطی کرد او را بازخواست کرد، حرفی نیست. این دقیقا همان چیزی است که ما می خواهیم. لباس مهم نیست. از یک طرف می بینیم نمی شود، عملا می بینیم. و از یک طرف اجرا را می خواهبم بسپاریم بدست یک فقیه عالی مقام و درست اینجاست که ولایت فقیه باید جای خود را در قانون پیدا کند. یعنی اگر صحبت از نظارت بر قوانین است که ما قانون غیر اسلامی در مملکت نداشته باّشیم، چه کسی اعتراض دارد؟ در زمان #آریامهر هم قانون اساسی نظارت را تامین نکرده بود؟ خوب حال ما خیلی محکمش کنیم بطوری که به هیچ قیمتی اینکه یک قانون غیر اسلامی خدای نکرده از بین نمایندگان این مردم در بیاید وجود نداشته باشد.
دکتر کاظم سامی در پایان سخنانشان اینگونه نتیجه گرفتند که:حاکمیت مردم در قانون اساسی بایست همان اندازه اهمیت پیدا کند که نظارت اسلامی و ولایت فقیه. بنابراین این دو اصل دو اصل مهم اند.حاکمیت مردم و ولایت فقیه به معنای نظارت درامور.
ماخذ:
#روزنامه_انقلاب_اسلامی، ۲۱ مهر۱۳۵۸
سخنان دکتر کاظم سامی پیرامون ولایت ففیه
.
می خواهیم #حکومت_شرعی و عرفی ادغام شوند!
دکتر #باهنر در یک گفت و گوی تلفنی به جمهوری اسلامی گفت:
تلاش ما در جهت ادغام حکومت شرعی و حکومت عرفی است!
[سوال]:
اکنون دو روز است مجلس [ #خبرگان_قانون_اساسی ] جلسه علنی ندارد، با توجه به اصولی که مطرح است و محتوای آن ها مربوط به #شورای_رهبری و حکومت عرفی دقایق
حدود اختیارات آنست، در این مورد توضیحاتی بدهید:
دکتر [ محمد جواد ]باهنر:
آنچه الان مطرح است در رابطه با اصول دیگر قانون اساسی و ارگان های حکومت آینده است و یک مساله زیر بنائیست، لذا احتیاج به بحث گسترده ای دارد و این دو روزه هم بطور جمعی روی تمام اصول مربوط به آن بحث شود و طول کشیدن بحث در این باره مربوط به زیر بنایی بودن مساله است.
[سوال]:
مساله ارتباط رهبری با حاکمیت ملی چگونه است؟
مساله ولایت فقیه از طریق رهبری یا شورای رهبری اعمال می شود؟
سوال این است که شورای رهبری چطور انتخاب می شود؟
باهنر:
انتخاب با مردمست؛ منتها انتخاب دو درجه ای است. یعنی اول مردم عده ای به صورت نماینده انتخاب می کنند و سپس آن ها شورای رهبری را می گزینند.
[سوال]:
مساله دیگر، ارتباط شورای رهبری با مرجعیت است. این چطور در قانون پیش بینی شده است؟
باهنر:
البته اینطور پیش بینی می شود که شورای رهبری، عمدتا مرجعیت را نیز در بر خواهد گرفت. ولی این به این معنی نیست که حق فتوا دادن از دیگر افراد که در شورای رهبری برگزیده نشده انده، گرفته شود. نه خیر! این حق گرفتنی نیست و مردم حق دارند از مرجع مورد نظر خود تقلید کنند؛ بدین معنی که این مرز بسته ای نیست.
[سوال]:
مساله دیگری کمابیش به آن اشاره کردید، مساله حصر ولایت به شورای رهبری و منع دیگر #فقها از دخالت در مسائل خاص دولتی چگونه خواهد بود؟ آیا این پیش بینی شده است؟
باهنر:
مساله تصدی منحصر به شورای رهبری خواهد بود و فقهایی که خارج از شورای رهبری هستند تصدی نخواهند داشت. اما بازهم اضافه می کنم این مانع از #فتوا دادن آنها نخواهد بود. ولی دخالت در امور جاریه بایستی به انتخاب مردم باشد که همان انتخاب شورای رهبری خواهد بود. یعنی بایستی با مقبولیت عامه و انتخاب آن ها باشد.
[سوال]:
در همین متنی که ارائه شد، عبارت حکومت شرعی و عرفی آمده است. درحال حاضر می شود گفت که این ها تقریبا در یکجا متمرکز شده اند، ولی در آینده دور برای آن که دو گانگی حکومت که در گذشته شاهد آن بودیم، به سه گانگی تبدیل نشود، یعنی دارای شورای رهبری، دولت عرفی و مرجعیتی نباشیم که جدای از هم عمل کنند،چطور پیش بینی شده است که به چنین تنگایی دچار نشویم؟
باهنر:
یکی از مسائل اساسی مورد بحث ما همین است که دقیقا حکومت شرعی و عرفی ادغام شود و تلاش ما همین است که حکومت شرعی و عرفی که قبلا دو تا بودند و تضادی بین آن ها بود، یکسان شوند و دو گانگی از بین برود و آنچه در اینجا مطرح است اینکه اداره و تصدی امور مربوط به همین شورای رهبری باشد.
[سوال]:
در آخرین جلسه علنی مجلس گفته شد که #فقاهت ملاک جعل ولایت است و این جعل مال خداست ولی [با] مردم چگونه قابل جمعند؟
باهنر:
ببینید دو مساله است: یکی زمینه و دیگری فعلیت، یعنی یک مساله صلاحیت فرد است و دیگری تحقق عینی و فعلیت یافتن آن یک. مثال ساده بزنم: هرکس شرایط رئیس جمهور شدن را دارا باشد، منطقا می تواند رئیس جمهور شود، ولی چه کسی رئیس جمهور خواهد شد که امرش نافذ باشد و اختیارات را به او بدهند؟ وقتی که از سوی مردم برگزیده شود. یعنی عده ای صلاحیت بالقوه را دارند ولی با انتخاب مردم این موضوع به بالفعل تبدیل می شود. بنابراین به این ترتیب نظر مردم در فعلیت بافتن قضیه اعمال می شود.
ماخذ:
#روزنامه_جمهوری_اسلامی ۱۷ مهر ۱۳۵۸. محمد جواد باهنر
ادامه دارد… جمعه ها منتشر می شود
جمعه ۲۹ بهمن ۱۴۰۰
خطری که الان بیش از همه چیز وجود دارد، این است که از من #آخوند گول بخورید!
#حکایت_حکومت_ولایت_فقیه_در_سرزمین_ایران[ قسمت ۱۱۸] بخش دوم از فصل دوم (۸)
#ولی_فقیه_سوم؛ خطری که در کمین است!
تدوین و تحقیق از: #محمد_شوری( نویسنده و روزنامه نگار )
@shourimohammad
[روزنامه] انقلاب اسلامی:
ما به این نتیجه رسیدیم که #ولی_امر، به قولی راس هرم، یا به قولی مرکز دایره امور مختلف مملکتی خواهد شد که از طریق #انتخابات_سیستماتیک تعیین می شود، سوال این است که آیا انتخاب ولی امر به شکل سیستم های انتخاباتی امروزی مساله ای ایجاد نمی کند؟
نکته دومی که ضمن صحبت های جناب #حجتی_کرمانی و دکتر #آیت مشخص شد این است که درسیستمهای انتخاباتی به شکل امروزی _که سریع انجام می شود_ یا مبنای انتخابات را باید اکثریت نسبی یا اکثریت مطلق بگذاریم و انتخابات به هریک از دو شکل فوق که انجام شود باز گویای این واقعیت است که شخص انتخاب شده مورد انتخاب و رای اکثریت کامل جامعه نیست! اگر انتخابات را اکثریت مطلق بگذاریم مجبوریم در یک مرحله کاندیداها را به دو نفر محدود کنیم یعنی در دور اول تعداد کاندیداها زیاد است و در دوم تنها دو نفر حائز اکثریت بیشتر کاندیدا می شوند. و این در سیستم انتخاباتی یک مشخصه پیش می آورد که در زبان انتخاباتی مصطلح است که در دوره دوم انتخابات مردمی که رای می دهند اکثریت شان بهترین فرد را انتخاب نمی کنند، بلکه بدترین فرد را حذف می کنند! یعنی به ترتیبی به کمتر، بهتر رای می دهند! حال اینکه در #مرجعیت ما همیشه بهترین فرد را انتخاب می کنیم بدون قید و شرط!
[ علی ] #گلزاده_غفوری:
اگر بخواهیم این مساله را سوژه ای قرار بدهیم و مدتی معطل شویم، این خودش اولین انحراف است. بنابراین من می گویم شما سوالات را طوری طرح کنید که جواب ها جنبه عملی و بعد معرف یک سیستم فکری باشد.
شما وقتی می پرسید 《ولی امر》، قبلا می دانید امر یعنی چه! و امر مربوط به چه کسی است؟ و مصرف کننده این فرمان ها چه کسانی هستند؟ و قوانین باید در باره کی اجرا شود و چه چیزی زمین مانده که شما احتیاج به 《ولی》 دارید!؟ با تصور این مسائل، بسیاری از جواب ها در خود سوال زمینه اش روشن می شود. بنابراین مساله این است که گاهی ما می خواهیم بطور کلی در این زمینه بحث کنیم، مثل یک بحث علمی آکادمیک در باره سیستم سیاست در اسلام، حکومت در اسلام، حکومت در دنیا؛ و یک وقت مشکلات و مسائل موجود را که برای مان پیش آمده. به نظر من اول بهتر است مبنای بحث بر این باشد که ولایت امر یا تصدی امور با #ولایت_فقیه چیست؟
مساله به اینجا بر می گردد که ما اصالت را به کی قائلیم؟ اصالت از بالا به پائین است یا از پائین به بالا؟ یا در راه مصلحت تامین این ها که مخلوقات این جهان هستند؟
برای اینکه بهتر به آن سلسله به اصطلاح کمالی که بدان منظور آفریده شده اند، هدایت شوند، نهادهایی لازم است. نهاد مرجعیت و نهاد هر چیزی که شما فکر کنید برای انسان هاست و انسان ها برای آن ها نیستند و متاسفانه وقتی وارد مرحله عمل که می شود چیزهایی که اول چهره اصیلی داشتند بعدا خودشان به عنون یک مانع بزرگ رشد در جامعه پیدا شدند.
بنابراین اولین شرط این است که ما اول اسر و اغلال ها را از خود دور سازیم. حتی در قالب های دینی یک سری اسر و اغلال هایی هست که الان هم یک نوع تعصبات دنبالش وجود دارد و به این زودی هم تمام شدنی نیستند و این زمان می خواهد که عقل ها رشد کنند و کم کم این اسر و اغلال ها ضعیف شوند و گرنه یک اسر و اغلالی که مثل زنجیر کهنه شده باشد و زنگ زده باشد، باز می کنند و یک زنجیر قشنگ تر و طلایی تر را، همراه با چند کلمه متتاسب هم که رویش نوشتند و اولش هم با تبرک، دوباره گریبانگیر می شود.
در مورد مساله عاطفی بودن و منطقی بودن بطور خلاصه اشاره می کنم به فلسفه اصلا ولایت امر. حالا اسمش را حکومت بگذاریم و آن کسانی هم که درطول تاریخ بشری همیشه متصدی امر حکومت بوده اند و خیلی هم علاقمند بودند که متصدی شوند، برای اینکه یک نوع حاکمیت بوده، و بهتر است همینجا عرض کنم که در اسلام حاکمیت برای بشری نسبت به بشر دیگر وجود ندارد. مساله امانت داری است. یعنی حاکمیت مطلقه آفرینش که برای خداست. حالا ببینیم این امانت میان موجودات وقتی می آید با توجه به روابط انسان ها، چه کسی می تواند این امانت را بهتر به دوش بکشد و قبول نماید؟ و به اصطلاح سرپرست مردم، فداکارترین آن ها! کسی که واقعا به عبودیت پی برده و عبودیت هم این حرف ها و کارهای ظاهری نیست، بلکه درک این معناست که من خودم کسی نیستم و حق ندارم که حاکم باشم. بنابراین در اذهان بعضی افراد و طبقات که در طول تاریخ هم بوده، همیشه شکست خوردند و اینجا هم اگر همانطور تلقی شود لاجرم محکوم به شکست است. و ۴، پنج سال دیگر که این احساسات قدری ضعیف تر می شود، طبقه تشکیل دادن و تبعیض قائل شدن، دادگاه ویژه تشکیل دادن ، و بی اعتنایی به مردم بر خلاف فلسفه اصلی کار است.
در قرآن تذکر دو چیز سلبی وجود دارد و می دانیم تا این امر سلبی تحقق پیدا نکند هیچ امر ایجابی نمی تواند موثر باشد. خلاصه مسائل ایجابی را بر اساس این پایه ها می گذارند و یک نوع فشار های بیشتری، منتها با نام های مقدس و با نام های قانون. بنام قانون و بنام حق بزرگترین ستم تا بحال به بشر شده است. بنابراین در فلسفه حکومت همانطور که می دانیم، حضرت علی (ع) هم اشاره کرده است که اگر《کظه ظالم و سغب مظلوم》 نباشد، ما اصلا به حکومت کاری نداریم. معنایش اینست که مردم به این معنا دیگر حکومت نمی خواهند. پس حکومت دو فلسفه دارد و تکیه اصلی هر دو روی ظلم است:《کظه ظالم》 مقصود این است که در روابط اجتماعی یک مشت بر عده ای دیگر سلطه پیدا می کنند. حالا به هر عنوان. سلطه گاهی با زور است، و گاهی با اغفال و گاهی هم با حیله است و یا ریاست است. فرق نمی کند، این ها همه اش ظلم است. 《کظه ظالم》 هم یعنی بدون مسئولیت. همینطور از نتیجه دسترنج مردم به خانه بردن و خود را عزیز بلاجهت کردن، حالا به هر صورتش که می خواهد باشد.《سغب مظلوم 》یعنی اصلا یک عده به حساب نمی آیند. اصلا این ها فقط به عنوان اینکه یک شی ای هستند در جامعه حضور دارند و اسلام نمی خواهد اینطور باشد و می گوید تمام انسان ها مخلوق خدا هستتد و همه آزاده آفریده شده اند.
بهترین نوع امانت داری که به تعبیر من، حالا اسمش را حکومت می گذارند، این است که این مساله را نگذاریم از حال تعادل خارج شود. یعنی فقط مدافع اینکه کسی مورد ظلم قرار نگیرد. این است که حضرت علی می گوید: 《القوی عندی ضعیف…》: در نزد قوی ضعیف است، حالا هرکسی می خواهد باشد. مگر اینکه حق را بگیرم. تعادل پایدار را در جامعه بوجود بیاورم. و باز می فرماید 《الضعیف عندی قوی حتی اخذحق له》 یعنی فلسفه وجودی قدرتی که مورد اعتماد مردم باشد. پس خود بخود این مشخص شد، تعبیر هم به امانت شد.
بنابراین آن مساله ای هم که در اسلام آنقدر روی آن تاکید شده، ناس است: 《احب الناس الی الله…》به نظر می رسد که بهترین حکومت اگر بخواهیم رنگ اسلامی داشته باشد، باید جنبه رشد مردمی داشته باشد. و در اینجا اشاره می کنم به اجتهاد در کسانی که مدعی اجتهاد در جامعه هستند. به عنوان یک تخصص این باید نهایت جهد خودش را در دو ناحیه بکنند، یکی شناخت اسلام، آن هم اسلامی همانطور که گفتیم طوری نباشد هرکس اسلام را وسیله اجرای مقاصد خودش بخواهد قرار دهد و بعد یک چیزهایی را همینطوری بچسبانند و به شکل اسلام یک چیز مقدسی را در میان مردم برقرار کنند! بلکه اول باید اصول فکر اسلامی را شناخت، که آن هم اولی اش رفع ظلم و دومی اش رفع شرک است. #قرآن هم که اینقدر مبارزه با شرک نموده ما خیال می کنیم یک بت درست کن و جلویش سجده کن. فرق نمی کند. بسیاری از اعمالی که این روزها و این مساله حکومت روحانیت هم که در اروپا شکست خورد، الان هم دنیا تعجب می کند. در مکزیک هم که من بودم یکی می گفت که آقاحالا شما آمدید رفتید به آن چیزی که اروپا در قرن پانزدهم رفته بود، روحانی به حکومت چه ربطی دارد و این ها چون خاطره ای که از قرون وسطی و مسحیت داشتند و آن مصالحه ای که کردند، فقط تاج را می گذاشتند سر آن امپراطور آلمان و فرانسه و بعد باهم ساخته بودند و موقوفات را با هم تقسیم می کردند. خلاصه برای حفظ موقعیت خودش سازش کرد مردم را فروخت و بزرگترین خیانت را به این طرز تعبیر از دین آن هایی که همین الان هم آثارشان پیداست و در اروپا و #واتیکان بقیه آثارشان وجود دارد. قبرهاشان آنجا هست که تاریخ زندگی این ها چه بلایی بسر مردم آورده. و اما اسلام با این ها فرقی دارد که دنیا آنرا نشناخته. من انتظار داشتم در این فرصت کوتاهی که با اینکه انقلاب که هست #شورای_انقلاب که هست، دست هم که باز هست، مردم هم که هستند. ۴، پنج تا نمونه کار اسلامی که درعمل بشود نشان داد شما برو افقها الفقها را بیاور، وقتی زندگی مردم فرقی نمی کند، وقتی ظلم و زور برقرار است و از آن بدترین #دادگاه_ویژه_معممین!! این اسلام آمده برای اینکار؟!! یا مثلا یک عده ای را که مردم نمی شناسند و آرایشان معلوم نیست تاچه حد مورد اعتماد باشد، این را می شود به حساب اسلام گذاشت.
بنابراین یک وقت حرف می زنیم، یک وقت احساسات داریم. اصول فکر اسلامی را که مبارزه با ظلم و شرک است به هر صورتش که باشد. این قدم اول است.
دوم نشان دادن چهارتا نمونه عملی. اسلام بی خود روی این مساله تکیه نمی کند:《 ان من بقا الاسلام و بقاء المسلمین! ببینید روی چه تکیه می کند؟ اسلام این است؟ والا روی کاغذ ها بنویسید مذهب جعفری!! امام جعفر صادق حرفش اینه؟ این را باید عمل کرد: 《ان من بقاء الاسلام و بقاءالمسلمین》. وگر نه اگر شما بخواهید یک قداستی را بگذارید، آنوقت مساله مرجعیت و عاطفه و محبت که مثلا هرکی پیرمردتر و گوش و چشمهایش هم چیزی نشنود و نبیند واقعا بیشتر مورد احترام است!!؟ این یک مساله است.
مساله:《زاده بسطه فی العلم و الجسم》که برای مدیریت جامعه است. مساله دیگری است و این دو تا باید با هم تلفیق شوند. من یک نظر کلی دارم و خطری را هم پیش ببنی می کنم و آن اینکه این دخالت های مستقیم بنام دین موجب تزلزل ایمان مردم می شود و بعدا هم نمی توانند کاری بکنند؛ و البته اسلام شکست نخواهد خورد. این اسلام ادعایی است. بنابراین من نظرم این است که فورا افرادی را که آگاهی وصلاحیت دارند بوسیله شناختن، یعنی این ها را بشناسند. ومتاسفانه یک عده نمی گذارند آدم های خوب در این جامعه شناخته شوند انحصارطلبی جوری است که اجازه نمی دهد! الان قدم اول این است که باید انسان هایی که توی این جامعه زندگی می کنند وسیله شناخت شان را فراهم نمود و بعد دست مردم را باز کردن و حق را به دست مردم دادن که صاحبان حق هستند، و اگر ۴ تا هم اشتباه بکنند عوضش تربیت می شوند و به راه می افتند.آن نظارت عالیه دینی هم بهترین نوعی است که در دنیا در ولایت وجود دارد. و الان دنیا در این بن بست است که ما به چه مجوز آزادی کسی را محدود کنیم.اگر میان ما انسان های با تقوا پیدا شوند بزرگترین و بهترین نوع حکومت است، به شرطی که خودش آلوده فساد و قدرت نشود.
[ سید موسی ] موسوی [ قهدریجانی] اصفهانی:
در رابطه با مطالبی که دوستان و بخصوص جناب دکتر (غفوری) فرمودند: انقلابی که در جامعه مسلمان ایران رخ داد، از این ویژگی خاص برخوردار بود که در عین حالی که ایمان توده مردم را به صحنه انقلاب کشاند و به این پ مرحله از پیروزی رساند، نمی توان گفت که توده مردم ایران از توده هایی است که بتوان به آن یک توده انقلابی گفت، ( منظور #توده_انقلابی به معنای سیاسی آن که در دنیا رایج است)، بلکه این ایمان مردم بود که بزودی آن ها را به تشکل کشاند و به پیروزی رساند. موارد زیادی در تاریخ اتفاق افتاده که در عین حال مشکلات خاص یک نظام فاسد مردم را به مبارزه کشانده، در طول مبارزه، مردم آگاهی های سیاسی لازم را کسب کرده و از یک رشد انقلابی برخوردارمی شوند. این انقلاب ها بزودی ضربه پذیر نیستند. چون کسانی که آمدند و مسیر انقلاب را بدست گرفتند کسانی بودند که سالیان سال در کوران حوادث پخته شده بودند، اما در انقلاب ایران در عین حالی که مردم در صحنه های مختلف انفلاب شرکت کردند، اما نمی توان گفت مردم از آگاهی که برای تداوم انقلاب ضروری است برخوردار باشند. نمونه عملی آن هم مشکلاتی است که از زمان سقوط رژیم تاکنون پیش آمده است. من زیاد نمی خواهم از درون #مجلس_خبرگان مطالبی را گفته باشم، اما خیلی مجمل و سربسته می گویم که بعضی قسمت ها بر اساس چه معیارها و میزان هایی افرادی را انتخاب کرده اند که لااقل اگر سدی در برابر خیلی از مسائل نباشند کمکی هم نیستند! این طبیعی است که در هر انقلابی کسانی برای نوشتن #قانون_اساسی انتخاب شده اند که در حقیقت راه آینده انقلاب را مشخص کرده و حداقل شرکتی در انقلاب داشته اند و در ثانی به یک خلاصه ای از اهداف انقلابی آشنایی دارند. اکثریت زیاد مملکت ما در عین اینکه متقی و مومن هستند، اما از آگاهی برخوردار نیستند. از انتخاباتی که از این به بعد هم در مملکت جریان خواهد داشت، مانند انتخابات ریاست جمهوری، شوراها، و مجلس شورای ملی، باز مردم خیلی ضربه پذیرند، زود گول می خورند! خیلی زود کلاه سرشان خواهد رفت! حداقل این است که از من روحانی گول می خورند. صحبتی که جمعه گذشته در کرمانشاه داشتم به مردم گفتم: خطری که الان بیش از همه چیز وجود دارد، این است که از من آخوند گول بخورید. در انتخابات دیروز اگر موقعیت قدرت در اختیار دیگران بود و از طرف آن ها ضربه پذیر بودند، الان از جانب ما این ضربه پذیری را دارید، همانطور که این روزها در صحبت های امام مشاهده می شود، این احساس را عمیقا ایشان می کنند و بیشتر سخنرانی های خود را روی مسائل فرهنگی و رشد فرهنگی مردم پیاده می کنند. من فکر می کنم اگر بخواهیم مردم باشند، [و ] انقلاب دوام بیاورد، باید با تمام نیرو و حتی الامکان آگاهی های لازم و وسیع و ضروری را به مردم داد.
اکنون مساله #امامت و ولایت فقیه مطرح است، درست است که مردم ما اکثرا شیعه هستند، در بنیان هایی که در اعتقادشان بوده به یک امامتی که در عقیده اش مطرح است، عشق می ورزد، ولی این امامت تا بحال در حیطه عقیده و ایمانش بوده و در زمان خودش با نمونه عملی آن روبرو نشده است در نتیجه برایش نامفهوم می باشد. برای اکثریت مردم درست است که به حساب اینکه من به آن ها می گویم و روحانیت می گوید و می دانیم که به #جمهوری_اسلامی و به #حکومت_اسلامی رای داده است، ولی برای خود آن ها معنایی به آن صورت مشخص ندارد. فکر می کنم وحشتی هم اکنون در خیلی ها جریان دارد گو اینکه سوء نظرهایی هم بوده و تبلیغات سویی هم شده، ولی این حقیقت را نمی توان انکار کرد که وحشتی در مردم شکل گرفته. در خیلی از مردم، #جمهوری به آن صورتی در دنیا وجود دارد برایشان مفهوم است. اما الان چیز دیگری مطرح می شود که برایشان نامفهوم است با توجه به اینکه یک سابقه تلخ از تاریخ برای مردم به یادگار مانده است. گاهی عده ای بنام روشنفکر، منهای جنبه های روحانی و معنوی آمده و زمام زندگی مردم را بدست گرفته و ضربه زده اند. و گاهی هم #روحانیت منهای زمان و منهای روشنفکری؛ از او هم مردم ضربه های زیادی دزده اند. الان شاید مردم احساس می کنند که تا دیروز #طبقه_روشنفکر منهای معنویت و روحانیت حاکم بر او بود و بیچاره اش کرده است و امروز هم طبقه روحانیت منهای #روشنفکر می خواهد بر او حاکم شود. شاید جامعه روشنفکر و دانشگاهی احساس می کند که معنای امامت و حکومت اسلامی این است که از این به بعد زمام امور بدست روحانیت است. آن هم روحانیتی که خود تصور می کند! حال آن که در اینجا باید دو مساله را در نظر بگیریم: یکی اینکه روشنفکر و روحانی ما غیر از دیروز است. نه معنای روشنفکر ما منهای معنویت و روشنفکر است و نه روحانیت ما منهای روشنفکر است. ما چهره هایی مثل #رضا_اصفهانی و #حکیمی که در عین حال که بظاهر غیر روحانی هستند، اما تحصیلات دینی و روحانی آن ها بیشتر ازخیلی روحانیون است. آن طرف هم وحانیونی داریم که از خیلی روشنفکرها، روشنفکرتر هستند. اگر برای مردم مشخص شود که امامتی که ما مطرح می کنیم امامتی است که نه این معنا را دارد و نه آن معنا، بلکه انسان از ایده آلی است که وقتی مردم فکر می کنند که یک حکومت صالح و سالم داشته باشند،یک حکومتی که عدالت و آزادی را برای آن ها تضمین کند، چه صفاتی برایش فکر می کنند؟ اگر ما بیائیم صفات مساله را، مشخصات مساله را مطرح کنیم که ما خواسته مان بهترین و پاکتربن افراد است، ما منکر این نیستیم شاید مردم فکر کنند مطرح شدن ولایت فقیه به این معناست که تمام ارزش ها از آن کسی است که مسائل اسلامی را بداند. و حال آنکه فکر نمی کنم آن هایی که واقعا عمیقا در این زمینه فکر کنند منکر این باشند که کسی که بخواهد رهبری جامعه را بدست گیرد در او ۸۰ درصد مساله مدیریت مطرح است و ۲۰ درصد به سایر خصوصیات و صفات، یعنی آن چیزی که سیاست می گوید، #جامعه_شناسی می گوید. وقتی که در رقم بالا رهبری را در نظر بگیریم ۸۰ درصد ارزش مال رهبری و مدیریت است. در عینی که وقتی با طبقات پائین می رسیم گاهی به جائی می رسیم که ۸۰ درصد تخصص ارزش دارد و ۲۰ درصد مدیریت.
مساله مدیریتی که ما در امام به عنوان یکی از مهم ترین محورها مطرح می کنیم، وقتی آگاه به زمان را به صورت یکی از مهم ترین شاخص مطرح می کنیم، یکی از رسالت های ما باید این باشد که این معنا برای مرم روشن شود. ممکن است دو روز دیگر، دو سال دیگر و یا ۱۰ سال دیگر کسی که به ظاهر نه #عبا و نه #عمامه دارد و نه در حوزه علمیه درس خوانده، آن امامی را که ما می گوئیم بر او منطبق شود. یعنی در تمام روحانیت به معنای لباس کسی نباشد که مدیر و مدبر و آگاه به زمان باشد ولی در آن تیپ این صفات پیدا شود!
نکته دیگری که صحت شد و دوستان پیرامون آن صحبت کردند این بود که امام اگر در اولین مرحله #ریاست_جمهوری را بپذیرند، خیلی از مشکلات رفع خواهد شد و به مصلحت امروز انقلاب نزدیکتر است! من به عکس فکر می کنم. فکر می کنم که در شرایط فعلی رئیس جمهور انتخاب بشود یا نشود، رهبری امام تا زمانی که زنده است، با توجه به قاطعیت او و ایمانی که مردم به او دارند محفوظ است. با توجه به اینکه رئیس جمهوری که می خواهیم انتخاب کنیم بافت کاملا جدیدی است، حکومت آینده ما نهاد جدیدی است، در اولین مرحله خواه ناخواه به مشکلاتی بر می خوریم. اکنون نیروها برایمان ناشناخته است. الان به فرد فرد ما این سوال مطرح است که چه کسی به درد این مقام می خورد؟ چون تا بحال دیگران ما را اداره می کردند. مدیریت هایی که از خود ما بوده نهفته و پنهان مانده و نیاز است که عملا ما مدیریت را بدست بگیریم تا نیروهایمان شناخته شود. چه بهتر تا زمانی که امام زنده است ما چیزی را که در آینده می خواهیم پیاده کنیم شروع نمائیم تا اگر احیانابه بن بست هایی برخوردیم قابل حل باشد.
[محمد جواد] حجتی کرمانی:
در رابطه با فرمایش اخیر آقای موسوی عرض می کنم که این شکل رئیس جمهور که ما در شرایط موجود میخواهیم انتخاب کنیم با حفظ امام، و قدرت امام، به همان صورتی در می آید که آقایان تصویر کردند و آقایان اسم آن را علاف گذاشتند و این یک واقعیت است. ما چنین رئیس جمهوری نمی خواهیم. اصلا لزومی هم ندارد! من تعجب کردم که آقای آیت چنین چیزی را مطرح نمودند. ما یک رئیس جمهوری به معنای واقعی آن می خواهیم. ما می خواهیم کسی که رئیس قوه مجریه است، واقعا رئیس قوه مجریه باشد. در شرایط حاضر از تجربه ای که طی پنج، ۶ ماهه حکومت مهندس بازرگان داریم مشکل اینکه قوه اجرایی بدست شخص دیگری غیر امام باشد لمس کردیم. با همه صداقتی که در انقلاب وجود دارد، این تشرهایی که امام به دولت زدند و گلایه هایی که مهندس بازرگان از شخص امام و کمیته ها و امثال آن نمود بهترین نمونه است که دو گانگی قدرت در کارها فاجعه آفرین است. هر شخص دیگری غیر از امام به مقام ریاست جمهوری در شرایط فعلی برسد وضع همین خواهد بود که هست. مضافا به اینکه کسانی که در معرض ریاست جمهوری قرار دارند احتمالا کسانی که من در ذهنم وجود دارد و شاید در ذهن شما هم باشد هیچگاه مقبولیت مهندس بازرگان را در زمانی که ایشان به نخست وزیری منصوب شدند ندارند. و اگر انتخدب کردند آن قدرت کافی را ندارند زیرا مخالف زیاد خواهند داشت. کارشکنی و رقابت ها زیاد خواهد بود. و باز کنترل مملکت امکان ندارد. باز امام مجبور است دخالت کند. آنوقت همین داد و بیدادهای #مهندس_بازرگان را رئیس جمهمور [هم] خواهد داشت و موضع امام در جریان امور مملکت تضعیف خواهد شد!
ماخذ:
#روزنامه_انقلاب اسلامی ۱۶ مهر ۱۳۵۸.
نشست دوم، مرجع یا رهبر؟ انتخاب یا بیعت؟
#علی_گلزاده_غفوری، #سید_موسی _موسوی [قهریجانی] اصفهانی، #محمد_جواد_حجتی کرمانی
ادامه دارد… جمعه ها منتشر می شود
جمعه ۲۲ بهمن ۱۴۰۰