مهدی هاشمی دوم؟
آیامهدی هاشمی(فرزندآیت الله هاشمی رفسنجانی)به سرنوشت(سید)مهدی هاشمی (ازمنسوبین ونزدیکان آیت الله العظمی منتظری) گرفتار خواهد شد؟
قصدنویسنده نوشتن در لَه و علیه مهدی هاشمی نیست.بلکه یک بازبینی وبررسی  مختصر از سه دهه تاریخ سیاسی ج.ا.ا. است.
تجربه این 30سال به مکرر اثبات کرده که مدیریت قضائی ایران در مورد افراد و جریان های وابسته به حاکمیت تا آنزمان که برعلیه«رانت قدرت» نباشند،به قضاوت ننشسته است.
در این 30سال یک فرد یا گروه براساس عدالت محض محاکمه نشده،بلکه وقتی بامنازعات سیاسی گِره بخورد ورانت قدرت را نشانه رود و با آن در تضاد واقع شود،پرونده سازی بر علیه آن شخص و گروه نیز گشوده شده است.منتها چنین پرونده سازی هایی از دومنظر، از صورت بالقوه به صورت بالفعل درآمده است:یکی از منظر صوری و دیگر از منظر واقعی.
از منظر صوری،فقط مصرف داخلی  داشته و موضوع  مورد مناقشه هیچگاه نتیجه نداده است. و فقط از راههای فریب سیاسی، بازی خاتمه و پرونده مختومه می شود.
مثلادر جریان عباس پالیزدار(که به پشتوانه  رانت تیم احمدی نژاد)وارد افشاگری شده بود،با اسم و رسم برعلیه افراد منتفذ و صاحب نفوذ و سرشناس اتهاماتی زد که هیچگاه در این 30سال قوه قضائیه  به چنین اتهاماتی  درمورد این دانه درشتها(اصطلاح رهبرج.ا.ا.) نپرداخته  و وارد عمل نشده است.[1]
از منظر واقعی فرد یا گروه باید قربانی شود.مطامع مافیایی رانت قدرت تا مرحله ای کوتاه می آید که به چارت تشکیلاتی او آسیب نرساند. لذا وقتی مشاهده کند که خطر به صورت جدّی دارد گریبانش را می گیرد،دست بکار می شود.
از طرفی،وقتی به رویدادها و وقایع اتفاقیه این 30سال نگاه کنید،از همان ابتدا جریان حذف نیز همزمان باتأسیس ج.ا.ا.وارد بازی سیاست شد.و از همان سال نخست پیروزی انقلاب تا اکنون، مُهره های بزرگی را ازبازی سیاست خارج کرده است.
جریان حذف(یا همان مافیاورانت قدرت و یا دولت پنهان وسایه)متأثرازجهان بینی حفظ قدرت ولو «بالنصربالرعب» و توجیه هر وسیله است.آنها با همین ایدئولوژی به اداره امور       می پردازند.و باهمین دیدگاه است که دریک پروسه زمانی،همچون نیروهای اپورتنیست (OPORTONIST)دریک تشکیلات،به حذف هم می پردازند.مانندتشکیلات سازمان مجاهدین خلق در دهه50 وکشتن و حذف نیروهای خودی،چون صمدیه لباف و مجید شریف واقفی.و ازهمین آغازازآنهایک تشکیلات آهنین ومخوف می سازد که با شستشوی مغزی عضو می پذیرد،تا اگربه  کادرعضو و ذوب شده  بگویند ماست سیاه است،بپذیرد!
این جهان بینی غیرخودی را برنمی تابد.و به مرور،براساس منافع وحفظ قدرت،خود نیز متکامل می شود و از میان خودی های خود،افرادی را به خارج از این دایره پرتاب می کندو آنها را حذف می نماید. و این چنین است که دیکتاتوری آرام آرام در«خانه آزادی»بیتوته      می کند و صاحب خانه می شود.
مهم ترین و کارسازترین عملیات جریان حذف در این 3دهه،خارج کردن افراد«کاریزما» (Karizmatik)ازدایره قدرت بوده است.
بنابردلایل تاریخی،احزاب،گروهها و سازمان های سیاسی تأثیری بر افکار مردم(بدلیل    توده ای بودن جامعه)نداشته اند.بلکه برعکس،اشخاص خاص توانسته اند بر افراد عام اثر گذار باشند.
لذا همزمان با آغاز و تأسیس ج.ا.ا.،جریان حذف (بخاطرهمان ایدئولوژی )که آن زمان گُستره اش وسیع تر بود،شروع به حذف افرادی کرد که با منافع آنها  گِره می خورد و باصطلاح مزاحم بود.
آیت الله شریعتمداری،ازجمله این افرادبود.ومهمترین آن،حذف جانشین امام خمینی،یعنی  آیت الله العظمی منتظری از صحنه قدرت.
و اکنون حذف افرادی که خود 30سال در مدیریت و اداره کشور دخیل بودند:
آیت الله هاشمی رفسنجانی،مهدی کروبی،سیدمحمد خاتمی و میرحسین موسوی.
هیچگاه درحوزه قضاوت ودراین30سال وابسته های سببی و نسبی افرادرأس قدرت بخاطر مثلامفاسداخلاقی،سیاسی،و اقتصادی،در شرایط عادی محاکمه و محکوم نشده اند،بلکه وقتی بامنافع رانت قدرت گِره بخوردو آنرا به مخاطره افکند،فورا پرونده ای درست می شود تابهمراه او،وابسته های  او نیز از صحنه قدرت حذف شوند.ودست دولت سایه برای انجام هر اقدامی فعال مایشاء باشد!
مثلا اگر قرار باشد مهدی کروبی دستگیر شود،با اطمینان می توان گفت اتهامات او فقط مربوط به دوره انتخابات نخواهدبود!
درمورد حذف آیت الله العظمی منتظری باسیدمهدی هاشمی(که همیشه وی درتاریخ  معاصر ایران مطرح بوده وحساسیت هایی را در دنبال خودداشته است)شروع شد.
صراحت و قدرت و شجاعت بیان در ابراز نظر وعقیده -ولو با به خطر افتادن قدرت،در نزد آیت الله العظمی منتظری بی نظیربود،و همین  ویژگی برای رانت قدرت (که آنزمان گُستره اش خیلی ازهمین حذفی های امروز را دربرمی گرفت)خوشایند نبود.و چه  سوژه ای بهتراز سید مهدی هاشمی و پرونده قتل آیت الله شمس آبادی!
پرونده قتل مرحوم آیت الله شمس آبادی،بهترین دستاویز برای پیراهن عثمان کردن شد. سیدمهدی هاشمی ابتدا توسط دادگستری استان اصفهان جهت پاسخگویی و محاکمه دوباره وی در مورد اتهام قتل  آیت الله شمس آبادی فراخوانده می شود.ایشان(سید مهدی هاشمی) نیز خودبا نوشتن نامه ای،حاضر به حضور دردادگاهی مستقل و بی طرف می شود.مثل الان که مهدی هاشمی با نوشتن  نامه ای آمدنش به ایران را مشروط به یک دادگاه مستقل وبی طرف کرده است.وآنزمان«محسنی اژه ای»دردوره سید مهدی، یکی ازدست اندرکاران آن پرونده بود و امروز در دوره «مهدی هاشمی»در مقام دادستان کل کشور!
سیدمهدی هاشمی دریک فرایند،خودرامعرفی می کند.پرونده به تهران وحوزه دادگستری تهران منتقل می شود،امابایک چرخش ناگهانی،پرونده وی توسط وزارت اطلاعات امنیتی اعلام  می شود و ایشان در دادگاه انقلاب و سپس  همان زمان با تأسیس دادگاه  ویژه روحانیت محاکمه و  برای ایشان علاوه برقتل آیت الله  شمس آبادی، اتهامات دیگری نیز مطرح شد؛که در نهایت به اعدام  وی منجر گردید!
آیامهدی هاشمی(فرزندآیت الله رفسنجانی)به همین سرنوشت دچارخواهد شد؟و همراه با وی آیت  الله هاشمی رفسنجانی نیز(که همیشه از او به عنوان مردشماره2 قدرت نامبرده می شود)محاکمه و سرنوشتی چون  آیت الله العظمی منتظری را پیدا خواهد کرد؟
برخلاف آیت الله العظمی متنظری،سیاست آیت الله هاشمی رفسنجانی(به هر دلیلی که خودش می داند)سیاست آهسته برود،آهسته بیایدبوده است.سیاست صراحت لهجه در وی نیست.
آیا«رانت قدرت»قصددارد برای همیشه مرد شماره2 قدرت در ایران را از سرر اه خود بر دارد؟ یا آنکه با آمدن مهدی هاشمی به ایران پرونده  وی فقط از جنبه صوری باز و سپس با یک بازی سیاسی خاتمه پیدا خواهد تا آقای هاشمی رفسنجانی  همچنان در همین وضعیت ابقاء شود؟تا بازی پشت پرده چه باشد.والله اعلم.
محمد شوری(نویسنده و روزنامه نگار)/3 آذر 89
 
انتشار در وب سایت جرس
                                                  

 1-ن.ک. به یادداشت اینجانب در مورد عباس پالیزدار.