You are currently browsing the tag archive for the ‘آلبرکامو’ tag.

 نان آزادی ( دزدان نان )

«آنکه آزادی ات را می دزدَد،نانت را دزدیده است».

این کلام وحی گونه که تاریخ مصرفش به اندازه حیات آدمی است،از نویسنده و رُمان نویس معروف،«آلبرکامو»ی فرانسوی است که بین سالهای1913تا1960 می زیست.

یکی بود یکی نبود:

قومی متفکرند در مذهب و دین

قومی متحیرند در شک و یقین

ناگاه منادی بر آمد ز کمین

کای بی خبران راه نه آنست و نه این (عمر خیام نیشاپوری).

راه آنست که به «آزادی» ختم شود.راهی که مقصدش آزادی نباشد،سراب است و باز یک فریب تازه.

آن اصلِ اصل و اصیلی که همه اصول بدون آن«عَدَم»است،آزادی ست.

آزادی همان«بالفعل» کردن «بالقوه»هاست.

بالقوه ها همان هزاران فکر،خیال و رؤیاهای ماست که مدام از صبح تا شام مثل یک دستگاه اتوماتیک در مغز پمپاژشده و در ذهن ها فواره می زند.

آزادی همان سوپاپ اطمینان اجتماعات جوامع و تمدن هاست که اگر نباشد آن جامعه فرو می پاشد و آن تمدن نابود.

یکی بود یکی نبود:

خدا بود و هستی.

هستی عدم بود و خدا نور:«الله نورالسموات والارض»(قرآن).

نور بر هستی تابید،هستی وجود شد و دیده شد.

و خدا خواست شناخته شود. موجودی آفرید که همه کاره باشد. و به اصطلاح رایج امروز «همه فن حریف». آدم را آفرید.ابزار همه فن حریفی آدم، آزادی بود:«لااکراه فی الدین قد تبین الرشد من الغی فمن یکفر بالطاغوت و یؤمن بالله»(قرآن).

خدا به آدم آزادی داد تا «نون»ِ آزادی را بخورد.

خدا آزادی را در مغز و قلب(دل)ِ آدم کاشت تا بانهال آزادی نور خدا همه هستی را روشن کند.

آزادی اگر نباشد خدا هم نیست. چون همه جا را تاریکی و ظلمت فرا خواهد گرفت و خدا دیده نمی شود. خدا دیده نشود، شناخته نمی شود.

آزادی همان نور خداست که بر جان و دل آدمی دمیده شد که حلاج شود و بگوید: اناالحق»!

یا همچون مولوی بسراید:

ای قوم بحج رفته کجاييد کجاييد

معشوق همين جاست بياييد بياييد

معشوق تو همسايهء ديوار به ديوار

در باديه سر گشته شما در چه هواييد

گر صورت بی صورت معشوق ببينيد

هم حاجی و هم کعبه و هم خانه شماييد

یکی بو یکی نبود:

آدم وقتی آدمها شد برای آنکه بتواند زنده بماند فکر کرد:«الذی علم بالقلم.علم الانسان مالم یعلم»(قرآن).

تدابیری برای تنظیم روابط اجتماعی اندیشید؛ اسمش را گذاشت قانون!

قوانین دوگونه شدند:قوانینی که فقط محصول تراوشات فکر آدم بود و قوانینی که گفته شد خداوند بصورت مستقیم با بنده امین خود گفتمان کرده تا او این قوانین را به گوش دیگر آدمها آشنا سازد:

«والذین اجنتبواالطاغوت ان یعبدوها و انابواالی الله لهم البشری فبشر عبادالذین یستمعون القول فیتبعون احسنه اولئک الذین هدهم الله و اولئک هم اولوالباب»(قرآن).

قوانین محصول ذهن آدم مثل:کمونیزم،لیبرالیسم و فاشیسم .و قوانین الهی مثل ادیان توحیدی:زرتشت اهورایی،موسای پیامبر،عیسای مسیح و محمد امین.

از آنجا که بر اساس فطرت ،همه آدمها یک طینت و سرشت دارند، لذاقوانین طبیعت و قوانین الهی هم دو روی یک سکه هستند که همه آنها آزادی را از آدم سلب نمی کند.

اما آنگاه که آزادی در چنبره قدرت گرفتار شد،نقض غرض شد:

چون غرض آمد هنر پوشیده ماند

صد حجاب از دل بسوی دیده شد

وازدل آن مارکسیسم استالینیستی،فاشیزم موسولینیسم،نازیسم هیتلری،سرمایه داری لیبرالیزم،انگیزاسیون قرون وسطی،خلافت عثمانی،اسلامیست های طالبانی،و ولایت مطلقه فقیه،جانشین خدا بر روی زمین بیرون آمد و این چنین آزادی بارها و بارها مصلوب و مسلوب شد تا عده ای فَربه شوند و برخی مستضعف.

و از آنجا که حق گرفتنی است و نه دادنی، برای بدست آوردن آزادی «ارض الله» صحنه جنگهای رهایی بخش شد.ومحصول و دستاورد همه تخاصمات تاریخی،«دمکراسی» است.دمکراسی همان درد مشتر ک است:

قصه نيستم كه بگويی

نغمه نيستم كه بخوانی

صدا نيستم كه بشنوی

يا چيزي چنان كه ببينی

يا چيزي چنان كه بدانی

من درد مشتركم

مرا فرياد كن( زنده یاد احمد شاملو).

دمکراسی قالبی شد برای همه قوانین الهی و مکاتب بشری،و فرهنگ ها،آداب و رسوم قومی و قبیله ای از هر رنگی ونژاد:

چونکه بی رنگی اسیر رنگ شد

موسیی با موسیی در جنگ شد

چونکه آن رنگ از میان برداشتی

موسی و فرعون کردند آشتی(مولوی)

دمکراسی در لابراتوار جامعه نام قانون اساسی بخود گرفت.

اساس و اصل مشترک قانون اساسی همه کشورها عدالت است و عدالت فقط باچرخش قدرت میسور است که با آن بتوان آزادی را عادلانه توزیع کرد!و چنانچه به هر دلیلی دراین چرخش ایستایی بوجودآید،دیکتاتوری«جعل»ِو«بدل»ِدمکراسی می شود و دیکتاتوری زمانی شروع می شود که حق انتخاب از عده ای سلب شود و دزدان آزادی نان دیگران را بخورند!

آزادی فقط با«حق انتخاب» مترادف است و به تصدیق می رسد.ولی از آنجاکه میل انسان به طاغی شدن است:«الا ان الانسان لیطغی»(قرآن)،غش در معامله کرده وبا مغبون کردن و با استفاده از «آزادی رانتی» «قانونِ آزادی» را به «آزادی ِمطبوع» خویش تبدیل نمود.

یکی بود یکی نبود:

دراصول کافی جلدسوم آمده است:

زاره ابن اعین یکی از راویان موثق به محضر حضرت امام محمد باقر شرفیاب شدوگزارش کاروضعیت برخوردخویش بانیروهاراخدمت امام برده وعرض می کند:مابراساس یک خط خاص و محدود و دقیقی انسان را ارزیابی کرده چنانچه علویون و غیر علویون با آن خط که درروایت«مطمار»یعنی شاقول نامیدشده(مثل نظارت استصوابی خودمان!)هماهنگ باشند آنان راجذب کرده و اسرار ولایت را با ایشان در میان خواهیم گذاشت.ولی چنانچه انسانها اعم از علویون و یاغیر علویون باخط مذکورناهماهنگ باشند دفع شده از حریم خطوط ولایت دورمی شودند».در این لحظه امام محمد باقر چنان برمی آشوبد و برسر زاره فریادمی زندو می فرماید:اگرمعیار جذب ودفع چنین خط محدودی باشدپس مستضعفین ومحرومین و نیروهای مستعد و قابل جذب که احیانا لغزش هایی در زندگی شان وجود داردکجا رفته وبه چه کسی پناه برند؟».

اخیرا آیت الله خامنه ای رهبر نظام ج.ا.ا. گفت:«کسی که اصول را قبول ندارد از دایره اتحاد خارج است».

وی پیشترگفته بود:«شاه گناهش همین بود که می گفت آنچه من می گویم نه آنچه ملت می خواهد امروزهرکس این منش راتکرارکندکاری مطرودومحکوم راانجام داده است». (روزنامه کیهان/30/12/1357)وایضا:درنمازجمعه مورخ16دی ماه سال62گفته بود: «استبداد واضح ترین نشانه حاکم طاغوتی است.معنای استبداداین است که آن کسی که اداره جامعه بدست اوست فقط به رأی خود و میل خود متکی باشد،رأی دیگران و میل دیگران مخصوصا میل مردمی که زمام امور آنها بدست اوست در تصمیم گیریهای او تأثیر نداشته باشد.مهم نیست برای او که مردم چه می گویند و چه می خواهند مهم این است که رأی و نظر خوداو چیست اوچه می گویدو چه می خواهد».(کتاب درمکتب جمعه ج 7ص 336).

و وقتی به این اصول که همان قانون اساسی باشد دقت کنید متوجه می شوید طبق قانون فقط رأی و نظر اوست که باید اجرا شود و آزادی احزاب و مطبوعات و برگزاری میتینگ سیاسی همه بی خاصیت شده است. و تنها ایشان هستند که متکلم الوحده بوده و دایم در حال سخنرانی هستند!

طبق این اصول همه عزل ونصب ها و تابعیت سه قوه در اختیار شخص ولایت مطلقه فقیه است.که با غش در معامله ای که توسط شورای نگهبان صورت گرفت و حق نظارت خود را استصوابی تفسیر کرد جلوی ورود و اظهارنظرهر خش وخاشاکی در مدیریت و اداره کشور گرفته شد تا آب از آب تکان نخورد. اسمش هم این است که همه چیز قانونی است. و واقعا هم قانونی است اما قانونی که در آن غش در معامله شدو با مغبون کردن،مانع حضور غیر خودی ها(به زعم آنها) در صحنه شدند.

همه اصل های قانون اساسی که به شهروندان حق انتخاب می داد و آزادی و چرخش قدرت را عادلانه توزیع می کرد با نظارت استصوابی علیل و معلول شد.و فقط عده ای «خودی»با استفاده از «آزادی های رانتی» انفال عمومی در اصل 44و49 قانون اساسی که مربوط به همه مردم و از جمله مخالفین حکومت است،به «ثمن بخس» فروخته شد تا ثروت و قدرت یکجا فقط در اختیار «خودی ها»باشد و «خودی ها» هم طبق این اصول معلوم است که چه کسانی هستند!

و در همین راستا و سبیل،مطبوعاتی که برای هر موضوعی «ان قلتی» می آوردندتعطیل و آنهایی هم که مانده اند یا از همان رانتخواران آزادی هستندو یا آهسته می روند که گربه شاخشان نزند.

و جنگ احزاب-که از اول انقلاب هم خاصیتی نداشت!-در نظام مبتنی بر ولایت مطلقه فقیه اصلا معنا ندارد.بنابراین قهرمانانه و یا محترمانه تعطیل شدند.چون احزاب یا باید مطیع ولایت فقیه باشندو در طول آن قدم بردارند و یا در عرض آن؛و برای خود ایده های نویی داشته باشند که با مصلحت منصوبین تشخیص مصلحت در اصول هم متفاوت باشد!

یکی بود یکی نبود:

پس از 30 سال سقوط «سطلنت »و جانشینی «جمهوری» باز روزاز نو و روزی ازنو:

«ای آزادی، چه زندان ها برایت کشیده ام !

وچه زندان هاخواهم کشیدو چه شکنجه ها تحمل کرده ام و چه شکنجه ها تحمل خواهم کرد اما خود را به استبداد نخواهم فروخت…

من هرچه کنند،جز در هوای تو دم نخواهم زد.امامن به دانستن ازتونیازمندم،دریغ مکن، بگوهرلحظه کجایی چه می کنی؟نابدانم آن لحظه کجاباشم،چه کنم؟ ».(علی شریعتی).

محمد شوری/6/6/89
(جرس)

جمهوری بر باد رفته(1)

روز22خرداد88می توانست به فراینددمکراسی درایران جهش دهد،اما بایک مهندسی سیاسی تضمینی برصورت جمهوری سیلی نواخته شد!

دراین روایت،بانقب به تاریخ و نقل تاریخی از«اندیشه سیاسی اسلام» داستان«جمهوری بربادرفته درایران»را با هم مرور می کنیم:

«تشیع صفوی درسیاست دخالت نمی کند.این قسمت را به سلطنت صفوی واگذارکرده اند.دوره غیبت است.سیاست یعنی چه؟ حکومت یعنی چه؟راجع به حیض، نفاص، جنابت، آداب الخلاء، احکام بَرده وحقوق خواجه بر بَرده اش هر چه بخواهی بپرس، فقط در آداب مستراح رفتن شش ماه تحقیقات ونظریات مفصَّل هست.اما راجع به موضوعاتی که به سبیل شاه عباس بربخورد، مجتهد صفوی ناپرهیزی نمی کند.زیرا مجتهد باید پرهیزکار باشد!»[1]

«استبدادواضح ترین نشانه حاکم طاغوتی است.معنای استبداد این است که آن کسی که اداره جامعه بدست اوست فقط به رأی خود ومیل خود متکی باشد،رأی دیگران، میل دیگران،مخصوصا میل مردمی که زمام امور آنها بدست اوست درتصمیم گیریهای او تأثیری نداشته باشد.مهم نیست برای اوکه مردم چه می گویند وچه می خواهند،مهم این است که رأی ونظرخوداوچیست،اوچه می گویدوچه میخواهد»[2].

«به تعبیرمخالفین ولایت فقیه یک حکومت دیکتاتوری است.مخالفین می گویند:زشت ترین حکومتها،حکومت یک فرد است برجامعه؛و در عین حالآنها می گویند:درمسأله ولایت فقیه هم همین حرف است؛که مثلا اگریک فردحکم وفرمانی راصادرکردهیچکس نمی تواندبااو مخالفت کندوبرهمه واجب است که ازاواطاعت کنند،مخالفینمی گویند این همان دیکتاتوری است…».[3]

«رژیم اسلامی بااستبدادجمع نمی شود.آن رژیم های جمهوری هم که استبدادی هستنددراسم جمهوری هستند،درمحتواسلطنتی هستند».[4]

یکی بود یکی نبود،در یکی از روزهای سرد زمستانی سال 56…

27خرداد1388

جمهوری بر باد رفته (2)

19دی ماه سال 56 بخشی از مردم در شهرستان قم ودیگر شهرستان ها در فقد فرزند امام خمینی،در مساجد جهت تسلیت و سوگواری گردهم می آیند. این تجمع و گردهمایی تبدیل به اعتراض علیه رژیم سلطنتی می شود. چند ماه قبل ازآن نیز در فقد دکتر علی شریعتی (29خرداد56) قشر دانشجویی و روشنفکری به بهانه فقد ودرگذشت نابهنگام وی، اعتراضاتی برپا کرده بود. اما 19دی ماه به علت کشتار مردم توسط رژیم شاه، تبدیل به یک موج عمومی و فراگیر شد.

برای کشته ها وشهدای آن واقعه در سراسر ایران مراسم هفت و چهلم برگزار شد. شاه برای حضور دائمی خود به تاکتیک های گوناگونی متوسل می شد.ازجمله برقراری حکومت نظامی،که مردم درپشت بامها شعار می دادند:«ازهاری گوساله بازم می گی نواره»!

هم چنین شاه برای بقای خود حاضر شد «نصیری»(رئیس ساواک) و«هویدا»(نخست وزیر مطیع وگوش بفرمانش که 13 سال حکومت کرد)را دستگیر وبه زندان بیافکند،که همزمان با پیروزی انقلاب،آنان نیزبه جوخه عدالت سپرده شدند.

افکار عمومی علیه سلطنت شاه او را در حالی که نالان و گریان بود و می گفت:«صدای انقلابتان راشنیدم»،مجبور به خروج از ایران کرد؛ به این امیدکه همچون کودتای 28 مرداد به کشور بازد گردد، اما این چنین نشد!

مراسم های هفته وچهلم شهدا، تبدیل به یک انقلاب مردمی شد.انقلابی که سرانجام توانست در 22 بهمن 57 سُلطه رژیم سلطنتی را از ایران بَرکند و نظام «جمهوری»رابرپاکند.

همان زمان در شعارها گفته می شد:«استقلال آزادی،حکومت اسلامی»امابرای همگان ازجمله رهبران نهضت،مفهوم«حکومت اسلامی»مشخص نبود.

بعدا بدلیل همین نامفهومی«حکومت اسلامی» وذهنیت منفی نسبت به آن،این شعار تغییرکرد؛وبه«استقلال آزادی،جمهوری اسلامی»تبدیل شد؛اما هیچکس نمی دانست«جمهوری اسلامی»یعنی چه؟

درسالهاپیش از انقلاب 22بهمن57،امام خمینی دردرسهای خود میان طلاب دینی،«طرح حکومت اسلامی در قالب ولایت فقیه»رامطرح کرده بود.اما از محتوای آن، برنامه ای تدوین وتبیین شده وبه اصطلاح«مانیفست حکومت اسلامی»معلوم نمی شد.

امام خمینی بارها دردهه 50 در پاسخ به نامه هایی (که غالبا قشر دانشجو بودند)عنوان حکومت اسلامی را مطرح می کرد.

ازجمله در پاسخ به نامه اتحادیه انجمن های اسلامی دانشجویان گروه فارسی زبان در اروپا به تاریخ 10/3/1349می نویسد:

«امروزمشکل است ما بتوانیم حکومت اسلام و تشکیلات اساسی و سیاسی واقتصادی و اجتماعی آن را برجوامع بشری حتی مسلمین بفهمانیم».

وی همچنین در پاسخ به نامهدانشجویان مسلمان مقیم اروپا در تاریخ 21/6/50می نویسد:

«اگرحکومت اسلام که رئیسش با رعیت یکسان و دارالحکومه اش مسجد روی خاکهای گرم و سلطانش با کفش و جامه کهنه حکومت می کند وملت در پناه آن با آرامش و درسایه عدل زندگانی می کند، روی کار آید،اساس انحرافات چپ در اصل برباد می رود». [5]

بنا و اساس تشکیل سازمان مجاهدین خلق با یک ایدئولوژی اسلامی و نیز با فاز چریکی و مسلحانه برهمین مبنا استوار بود.

التبه بحث«حکومت اسلامی» و یا تغییر«سلطنت» به«جمهوری» از دوره انقلاب مشروطیت آغاز شده بود.

حال واکنون می توان گفت مشابه همان موضوع«مشروطه مشروعه» که به رهبری«شیخ فضل الله نوری»در دوران انقلاب مشروطیت عنوان شد و سرانجام آنرا به نوعی استحاله کرد و سلطنت استبدای همچنان دوام آورد،اینک با«اصل نظارت استصوابی»وجود دارد؛ که با نتیجه انتخابات 22 خرداد 88 در صدد حاکمیت مطلق و متکامل شده همان نظریه«مشروطه مشروعه» شیخ فضل الله نوری هستند.

این درحالی بود که درمورد مشروطيت مجتهدین بزرگ دیگری چون سيدعبدالله بهبهانی و سيد محمد طباطبائی، آخوند محمدكاظم خراسانی وعلامه نائينی،مشروطه را قانونی دانسته وآن راتائیدمیکردند؛ اماشیخ فضل الله نوری می گفت مشروطه ای درست است که قوانین آن برآمده ازشرع و احكام اسلامی باشد.قوانینی که مجتهدین آنراتائید کرده باشند وهکذا الخ…

چنین مناقشه ای سالهاست که درجمهوری اسلامی ایران شروع شده است،اما در انتخابات 22 خرداد88رسما عملیاتی شد.و به استناد گفته «عطاء الله مهاجرانی»،عصر جمهوریت پایان وعصر حکومت اسلامی آغازشد.

موضوع تغییر«سلطنت»به«جمهوری»به 86 سل قبل بازمی گردد:

درتاریخ27 اسفند1302درجلسه علنی دوره پنجم مجلس،بین طرفداران رضا خان وسیدحسن مدرس مناقشات شدیدی درارتباط باتغییرسلطنت وتبدیل آن به نظام جمهوری روی دادودرپایان جلسه مجلس،دکتر حسین خان احیاء السلطنه سیلی محکمی برگوش سیدحسن مدرس نواخت؛كه این اقدام به«سیلی برگوش جمهوری»معروف شد.

درتاریخ28/12/1302سیل تلگراف هاازشهرها،برای تغییرنظام از سلطنت به جمهوری ارسال شد.

درتاریخ 30/12/1302،درجلسه علنی مجلس مدافعان ومخالفان جمهوری سخنرانی کردندوطرحی در انقراض سلطنت وتشکیل جمهوری به شرح زیر تقدیم مجلس شد:

«نظربه این که تمام طبقات مملکت درمخالفت باسلسله سلاطین قاجاریه،رأی به انقراض سلطنت مذکور رسیده ونظربه اینکه تقریباتمام تلگرافات واصله اظهارتمایل به جمهوریت شده وباصراحت اختیارتغییر رژیم رابه مجلس شورای ملی داده اند،ما امضاءکنندگان موادذیل را به قیدفوریت پیشنهاد می کنیم:

ماده1- تغییررژیم مشروطه به جمهوریت.

ماده2-اختیاردادن به وکلای دوره پنجم تادرقانون اساسی موافق مصالح مملکت در رژیم تجدید نظرکنند.

ماده3-پس ازمعلوم شدن نتیجه آرای عمومی رژیم به وسیله مجلس شورای ملی اعلام شود.

درتاریخ2/1/1303،جلسه علنی مجلس شورای ملی برای اعلام جمهوری تشکیل شد.عده زیادی ازروحانیون واصناف در میدان بهارستان اجتماع کردندوعلیه جمهوری و نیزرضا خان شعار دادند؛در نتیجه آن زدوخورد شدیدی بین نظامیان ومردم روی داد.بدین خاطرجلسه علنی مجلس بدون اخذ نتیجه تعطیل شد.

در تاریخ 15/1/1303 عده زیادی از علما و تجاردردیداربارضاخان مخالفت خود را با جمهوری اعلام کردند.(ظاهرا ازعنوان جمهوری کفرو الحاد و زندقه بیرون می آمد!!).

درتاریخ11/1/1303 رضاخان که خودرا طرفدار جمهوری اعلام کرده بود،برای مذاکره باعلماوروحانیون واردشهرستان قم شد،سپس درپایان جلسه رسمامخالفت خودراباتغییررژیم سلطنت وتبدیل آن به جمهوری اعلام!ودر اطلاعیه ای آورد:

«برای احترام به مقام روحانیت پس ازتبادلنظرباآنان جمهوری موقوف می شود».؟!

سرانجام درتاریخ22 آذر1304مجلس مؤسسان با تشکیل پنج جلسه،اصول36،37،و40متمم قانون اساسی راتغییر دادوبه موجب آن نظام سلطنتی ازخانواده قاجاربه پهلوی رسید ودوره پنجم مجلس شورای ملی بدین شکل در22 بهمن سال 1304 پایان گرفت ومجلس ششم با آغازسلطنت پهلوی درایران مترادف شد.واین چینین نیزرضاشاه که خود را طرفدار جمهوری جازده بود،همانرا نیزبه نفع خودتغییرداد؛تا خود وفرزندش سالهای سال سلطنت کنند!

ازنكات گفتنی دررويدادفوق،(تغييررژيم سلطنتي ازقاجاربه پهلوی) تاريخ 22بهمن سال1304 است!که سرانجام در22بهمن سال1357، نظام «سلطنتی»بكلی درايران مختومه و«جمهوری»ازنوع اسلامی وآنهم نه«یک کلمه کم و نه یک کلمه زیاد»،تأسیس شد.

28خرداد1388

جمهوری بر باد رفته (3)

«جمهوری اسلامی» نه یک «کلمه»کم، نه یک «کلمه»زیاد.

این سخن،ختم الکلام امام خمینی بود در پاسخ به منازعات انجام شده پیرامون ماهیت «جمهوری اسلامی».

مهندس مهدی بازرگان(اولین نخست وزیر دولت انقلابی،که امام خمینی آنرا به دولت امام زمانملقَّب کرد)گفت:قید«دمکراتیک»به «اسلامی»اضافه شود؛اما امام خمینی گفت:«اسلام» درذات خود «دمکراتیک» هم هست.

اما«اسلام »امام خمینی،«اسلام ناب محمدی(ص) وبدون خُدعه،نیرنگ وریا»بود:

«بایدتلاش کنیم زهدوقدس اسلام ناب محمدی رااز زنگارهای تقدس مآبی وتحجرگرایی اسلام آمریکایی جدا کرده و به مردم و مستضعفان نشان دهیم. ما اگر توانستیم نظامی بر پایه های نه شرقینه غربی واقعی اسلام پاک ومنزَّه ازریا وخُدعه و فریب را معرفی نمائیم،انقلاب پیروز شده است».[6]

«جمهوری»ماهیتش روشن وآشکار است؛امام ماهیت«اسلام»(چه اسلامی وباکدام بینش؟) معلوم نبود؛وتابه امروزهمین موضوع،مسأله روز ودردسرسازشده است.

در همان ابتدا،برای انجام رفرنداوم «جمهوری اسلامی،آری یانه؟»بحث وجدلهابالا گرفت که: »کدام اسلام؟!»

آیت الله مرتضی مطهری درگفت وگو های خودپیرامون ماهیت «جمهوری اسلامی»که درصداوسیماانجام می شد،وازجمله درمصاحبه بادکتر عبدالکریم سروش(نظریه پردازوفیلسوفِ سیاستمدار)گفت:

«بایدتوجه داشت که فرق است میان منزل و میان راه،منزل تغییرمیکند، اماآیا راه هم لزوما تغییر می کند؟».

وی هم چنین اضافه کرد:

«برای اکثریت قاطع ملت ایران،ایمان واعتقاد راسخ به اصول اسلام داشتن وبی چون وچرا دانستن آن اصول،نه گناه است ونه عیب.آنچه که می تواند گناه وعیب باشداین است که این اکثریت مسلمان،به اقلیت بی اعتقاد،اجازه چون وچرا ندهد».[7]

اما«مشروطه مشروعه نظارت استصوابی»شورای نگهبان نه تنها این«چون وچرا»راازاقلیت بی اعتقاد درهمان سالهای نخست پیروزی گرفت،بلکه بادرگذشت امام خمینی واعمال حاکمیت به شیوه«نظارت استصوابی»به نیروهایی باسابقه ای درخشان در قبل ازانقلاب که همگی جزو حاکمیت بودندودردایره خودی های نظام محسوب می شدند،نیز رحم نکردوهمه را با تیغ«نظارت استصوابی»،«ذبح قانونی»کرد.آنان به استناد این سخن امام خمینی که گفته بود:«حال،حال فعلی افراد است»هرکس راکه«تشخیص استصوابی»داد،از«دایره خودی بودن»«حذف» کردند!

و اکنون آنچه که مادرمورد بازتابهای«انتخابات 22خرداد88 » مشاهده می کنیم،متأثراز«حاکمیت استصوابی مشروطه مشروعه شورای نگهبان» است:

«ابوالعلاء معری موقعی که می گوید:«مردم بردونوعند،یادین دارندو عقل ندارند؛ویاعقل دارندودین ندارند»اسلام دراوج قدرت خودقرار دارد.واین شعرابوالعلاءبه عقیده من از بزرگترین افتخارات است واز تمام این کاخهاومساجدوساختمانهاوقدرتهاکه درتاریخ بنام«تمدن اسلام»بوجودآمده،ارزشش بیشتر است.یعنی یک آدم کور، ضعیف، منحصربفردِ منفور،که هیچکس نمی شناسندش وهیچ قدرتی ندارد، می توانددر موقعی که حکومت اسلامی دراوج قدرت خودقرارداردو بر جهان سیطره وغلبه پیدا کرده است،فحش بدهدوهیچکس هم کارش نداشته باشدودرهمان موقع ابوالعلاء ودیوانهای شعرش را پخش می کنندودرهمان موقع اشعارش درجامعه های اسلامی وحتی در مدارس مذهبی واگو وخوانده می شود.چنین جامعه ای بوده است که بعدمابه این شکل افتاده ایم».[8]

طبق نص صریح اصول قانون اساسی شورای نگهبان موظف است احکامی که خلاف اسلام و قانون اساسی باشدراتصویب نکند.

همانطورکه انقلاب مشروطیت نیزبرهمین بنااستوارشد:

«ملت ایران درانقلاب مشروطیت حق حاکمیت ملی راکسب کرد، هرگزآنرا منافی با قبول اسلام به عنوان یک مکتب ویک قانون اصلی و اساسی که قوانین مملکت بایدبارعایت موازین آن تدوین وتنظیم گردد،ندانست ولهذادرمتن قانون اساسی ضرورت انطبقاق با قانوناسلام آمده است و درآنجا صریحا گفته می شود که هیچ قانونی که بر ضد قوانین اسلام باشد،قانونیت نداردویا ضرورت حضور پنج فقیه طراز اول برای نظارت برقوانین ،که در متمم قانون اساسی مندرج است برای تأمین همین نکته است».[9]

هرچنددرقانون اساسی ترمیم شده دوم ،قدرت واختیارات«ولایت فقیه» بیشترشد،امارسمانوع نظارت رابه«استصوابی»تغییرندادند.یعنی همه نظریه پردازان«جمهوری اسلامی ایران»ازهمان ابتداونخست تشکیلمجلس خبرگان قانون اساسی اول ودوم،چنین ذهنیتی ازنظارت را نداشتند! اما شورای نگهبان ازدوره چهارم مجلس،نوع نظارت استصوابی را آرام آرام اعمال کرد وسرانجام آنرابه صورت یک قانون به تصویب رساند.

امام خمینی دردیدارخودبا فقهاوحقوقدانهای شورای نگهبان،درتاریخ 11/6/63می گوید:

«امامسأله شما.من بانهاد شورای نگهبان صددرصدموافقم وعقیده ام هست که بایدقوی وهمیشگی باشد،ولی حفظ شورای نگهبان مقداری به دست خودشماست.برخوردشما بایدبه صورتی باشدکه درآینده هم به این شورا صدمه نخورد».[10]

اما شورای نگهبان با استنادبه نص صریح قانون اساسی که تفسیر قانون اساسی را به عهده ایشان گذاشته است،نوع نظارت را استصوابی اعلام کرد.یعنی اینکه همه کاندیداها ابتدا باید به تأئید آنان برسد وبعد مردم آنها را انتخاب کنند.یعنی همان اعمال نظریه وتئوری معروف«یک کیلوگلابی»!

آیت الله آذری قمی(که بعدها عقایدش تغییرومغضوب همفکران و یاران خودشد)درارائه نظریه خوددربحث مبانی فقهی حکومت اسلامی گفته بود:«که ما فقط یک کیلو گلابی داریم ومردم هم بایدهمان را بخرندوانتخاب کنند»!؟!

رد صلاحیت بیش از100تن از نمایندگان دوره شش مجلس ونیز تشکیل مجلس هفتم وهشتم باهمین نوع نظارت ونیزتائیدصلاحیت فقط چهارکاندید،برای ریاست جمهوری دوره دهم،وهمچنین تشکیک درتعداد انتخابات 22خرداد88،که به اعتراض گسترده نامزدهاوبخشی ازمردم انجامید،بازتاب«مشروطه مشروعه نظارت استصوابی شورای نگهبان»است!

آری«مشروطه مشروعه نظارت استصوابی»حق استیضاح حاکمیت را از ملت گرفت.

امام خمینی درمیان اعضای هیأت دولت،شورای نگهبان،شورای عالی قضائی جامعه روحانیت مبارز،جامعه مدرسین فرماندهان نیروهای سه گانه و …درتاریخ 21/4/62،هشدارداد:

«لکن ما بایدازخودمان شروع کنیم.اگرماخودمان را اصلاح کنیم قهرا آن مقصدی که ما داریم،دردنیا هم صدورپیدا می کند…اگرخدای نخواسته هواهای نفسانی مان اسباب این بشود که گله ها وشکایتها،به مخالفت هابرسدآن روزی است که عزای همه کشوررابایدبگیریم و گناهش گردن ماست که نفسانیت خودمان رازیرپا نگذاشتیم».[11]

چنین شدکه پس از انتخابات 22 خرداد 88،برای«جمهوریت»نظام عزاداری شدوهرنوع مخالفت واعتراضی به استنادآنکه بانیروهای بیگانه درارتباط است سرکوب گردیدوبه استناداینکه چون آیت الله خامنه ای درنمازجمعه گفته است:«جمهوری اسلامی به آرای مردم خیانت نمی کند،پس بایدبدون قیدوشرط و«چون وچرا»آنرا پذیرفت؛درغیراین صورت هرنوع عکس العمل،مخالفت واعتراض، محکوم بوده وعواقبی نیزدرپی خواهدداشت»!؟…

امارهبرنخست انقلاب ایران وبنیانگذار ج.ا.ا.،یعنی امام خمینی چنین عقیده ای نداشت.

ایشان درپاسخ به سخنان آیت الله خامنه ای درنمازجمعه ودرمنصب ریاست جمهوری گفت: «نبایدماهاگمان کنیم که هرچه می گوئیم و می کنیم کسی راحق اشکال نیست. اشکال بلکه تخطئه یک هدیه الهی است».[12] 30خرداد1388

جمهوری بر باد رفته(4)

اسلام آمریکایی،اسلام ناب محمدی!

دو اصطلاح که از سوی امام خمینی رهبر وبنیانگذار جمهوری اسلامی ایران پس از پیروزی انقلاب 22 بهمن 57 مطرح شد.

اصطلاح «اسلام آمریکایی» پیش از این،سالهاپیش،از سوی«سید قطب» از رهبران «جنبش اخوان المسلمین» مطرح شده بود.او به همین جرم اعدام شد.

امااصطلاح«اسلام ناب محمدی(ص)»که از سوی رهبر انقلاب ایران (امام خمینی) مطرح شد، مفهومی گنگ داشت؛و دراجرا به موانع برخورد کرد!

وقتی انقلاب 22 بهمن 57 پیروز شد،برای تغییر رژیم سلطنتی به جمهوری اسلامی رفراندوم شد،مباحثی پیرامون ماهیت «اسلامی» بودن «جمهوری» مطرح شد:

«استاد!این روزها بانزدیک شدن زمان برگزاری رفراندوم مسائل عقیدتی وایدئولوژیکی بسیاری،بخصوص در میان روشنفکران مطرح شده است…به عنوان اولین سؤال،من از مفهوم جمهوری اسلامی شروع می کنم که بزعم بسیاری مفهومی گنگ و مبهم است.زیرا جمهوری به معنای قرار داشتن حق حاکمیت در دست خود مردم وبه معنای حکومت عامه مردم است. حالا آنکه قید اسلامی این اطلاق رامحدود و مُقیّد می کند وبه این ترتیب به نظر می رسد که مفهوم جمهوری اسلامی در تعارض باموازین دمکراسی ودر تعارض با مفهوم جمهوری به معنای عام آن باشد.این است که می پرسیم شما چه تعریفی از جمهوری اسلامی ارائه می دهید؟

استاد مطهری: احتیاج زیادی به تعریف ندارد.جمهوری اسلامی از دو کلمه مرکب شده است،کلمه جمهوری وکلمه اسلامی.

کلمه جمهوری، شکل حکومت پیشنهاد شده را مشخص می کند و کلمه اسلامی محتوای آنرا.می دانیم که حکومتهای دنیا درگذشته وچه درحال حاضر شکلهای مختلفی داشته اند از قبیل حکومت فردی موروثی که نام آن سلطنت وپادشاهی است یاحکومت حکیمان، متخصصان،فیلسوفان و نخبگان که اریستوکراسی نامیده می شودویا حکومت منتفذان،سرمایه داران و قس علیهذا.

یکی از این حکومتها، حکومت عامه مردم است یعنی حکومتی که در آن حق انتخاب باهمه مردم است، قطع نظرازاینکه مردیازن، سفید یا سیاه،دارای این عقیده یا آن عقیده باشند.در اینجافقط شرط بلوغ سنی ورشدعقلی معتبر است.ونه چیز دیگر.بعلاوه این حکومت حکومتی موقت است.یعنی هرچندسال یکبار بایدتجدیدشود…

واماکلمه اسلامی همانطورکه گفتم محتوای این حکومت رابیان می کند. یعنی پشنهاد می کندکه حکومت بااصول ومقررات اسلامی اداره شود ودر مداراصول اسلامی حرکت کند…به این ترتیب جمهوری اسلامی یعنی حکومتی که شکل آن،انتخاب رئیس حکومت ازسوی عامه مردم است برای مدت موقت ومحتوای آنهم اسلامی است».[13]

پس ازپیروزی انقلاب،اسلام در«جمهوری اسلامی»به«اسلام آمریکایی واسلام ناب محمدی»مرزبندی وتقسیم شد.وهمان نیزموردمناقشه و منازعه شدید قرارگرفت.

وجمهوری اسلامی برهرموضوع مدنی نیزرنگ دین زد!مثلا:درهر حکومت باهرنوع محتوای ایدئولوژیکی بعضی مسائل یک حُکم دارد؛ امادرجمهوری اسلامی ایران آنرا به رنگ حکم دینی درآورند!مثل عنوان عبورازچراغ قرمزحرام است؛یا حضوردر انتخابات یک تکلیف شرعی است وقس علیهذا…این شیوه نگاه به حکومت ومردم تاآنجا پیش رفت که در همه زوایای شخصی وخصوصی مردم دخالت کرده و به استناد آن که مردم نباید ایمانشان متزلزل شود،وارد عرصه زندگی خصوصی مردم شدند.

آیت الله ابوالقاسم خزعلی یکی از فقهای پیشین شورای نگهبان گفته بود:«مادرشورای نگهبان مواظب آن هستیم تاجوانان ماطعمه جهنمنشوند»یعنی اینکه شوراینگهبان خود مسئول ایمان مردم می داند!

عنوان حکومت دینی یاحکومت اسلامی امری نوظهوردرجمهوری اسلامی نیست.درانقلاب مشروطیت نیزوقتی جدال مشروطه طلبانِ مشروعه خواه(طیف آیت الله شیخ فضل نوری)بامشروطه طلبانِ مشروطه طلب صورت گرفت،دعوابرسرنوع محتواوچگونگی اجرای محتوا بود.

همان زمان«آیت الله نائینی»دردفاع از«مشروطه»کتاب«تنبیه الامه وتنزیه المله»رانوشت.

«حکومت دینی چگونه است وحکومت دیندار چیست؟

انقلاب اسلامی در ایران برای اعاده کدامیک آمده است؟آیا هدف از تشکیل جمهوری اسلامی تحکیم حکومت دینی است یا پایه گذاری یک حکومت دیندار؟

برای تبیین و شناخت از این دو عنوان باید تعریفی دقیق از دین ارائه دهیم:

دیندار ودینی بودن در انسان یک امر فطری است.آدمی فطرتا یک موجودی دیندار می باشد. اما برداشتهای انسانی از دین باعث گونَه گونی تلقّی های دینی شده است.

اما دین چه می خواهد وچه می گوید.سؤالی است که پاسخی طولانی دارد.

آیادین همان آداب وعقاید مذهبی است که از جانب خداوند از طریق انبیاء ائمه،علمای دینی واندیشه های متبلور ازآنان بما رسیده است و یادین-که آنرا فطری می دانیم-فراتر از این بوده وگُستره اش همه چیز است؟

استاد شهید مرتضی مطهری می گوید:«هر چه عدالت است همان دین می باشد«ایشان در کتاب«مبانی اقتصاداسلامی»می نویسد:«نه این است که آنچه دین گفت عدل است؛بلکه آنچه عدل است دین است».ودر ادامه مطلب آورده است:مقدس مآبی اقتضاء می کند که بگوئیم دین مقیاس عدالت است. اما اینطورنیست».بنابراین هر چه به عدالت منجر شود، سخن دین است.

دین درکشورماخودمان-اسلام وتشیع-دارای فرهنگی عمیق وریشه ای است.البته این تعلقات درطول سالیان دستخوش تغییرات ثانوی و ماهوی هم شده است! از اسلام در ایران قرائت های مختلفی وجود داشته ووجودخواهد داشت والبته این امر به کل جهان اسلام هم تعمیم می یابد.اگربحث تاریخی آنراورق بزنیم تفکراخباریون در کنارعقلیون ونیزتاریخچه حوزه های علمیه دینی نمایانگر آن است که ازشیعه و اسلام قرائت های متفاوت وبعضا متضادی هم متبادر شده است.

ملت ما توانست با رهبری کم نظیر حضرت امام (ره)نظام چند صدساله استبداد را از روند اجرایی کشور بزداید ویک حکومت اسلامی را پس از 14 قرن از تولد اسلام دوباره بنیان نهد.سؤال این است:آیا با توجه به اینهمه قرائتی که از اسلام هست، می توان حکومت اسلامی را برپاساخت؟وآنرااجراءو پیاده کرد؟کدام قرائت ازاسلام راباید حاکمیت بخشید؟

مشکلات فعلی ما درارائه اسلام وحکومت دینی ناشی ازهمین امر است!»[14]

«درجامعه ما،آزادی ودمکراسی ازجاده دین عبور می کند.استبدادو دیکتاتوری نیز ازهمین جا می گذرد. درک مستبدانه ازدین،نظام مستبدانه ودرک غیر مستبدانه ازدین، نظام غیر مستبدانه پدیدمی آید»[15]

31خرداد 1388

جمهوری برباد رفته(5)

درک مستبدانه ازدین نظام مستبدانه به همراه داردوراه دیکتاتوری و استبدادرا هموار می سازد.

استنباط مستبدانه ازدین به شرایط متعددی بستگی داردو مهم ترین آن، چگونگی شکل گیری تربیتی است.وشاخصه مهم آن،عدم تزکیه و نفاق است:«تاتزکیه نشده اید قدرت برای شما خطرناک است»[16]

وقتی چنین اندیشه ای بتواند اعمال قدرت کند،حق انتخاب راازفرد می گیرد:

«دیکتاتوری وآزادی ازاینجاناشی نمی شود که یک مکتب خود را حق می شمارد یاناحق؛بلکه ازاینجاناشی می شود که آیا حق انتخاب رابرای دیگران قائل است یا قائل نیست؟»[17]

حق انتخاب که سلب شود،آزادی سلب می شود؛آزادی که سلب شد،نان قطع می شود:

«آنکه آزادی ات رامی دزد،نانت را دزدیده است»[18]

نان انسان که قطع شود،معیشت اقتصادی،انسان را محتاج می کند.به استضعاف اقتصادی منجر می شود.استضعاف اقتصادی منجر به استضعاف فکری می شود؛وچنین انسانهایی به لحاظ اندیشه وقوه تفکر و اراده درانتخاب،مسلول ومعلول هستند:

«لا معاش له لا معادله»:«آنکهمعیشت اقتصادی اش معیوب است،ایمانش را هم به سختی حفظ می کند وازدست می دهد».آدم بی ایمان هرکاری می کند. کاری ازآدم علیل ساخته نیست؛چون نیازمند است.

ازهمین مسیردیکتاتوری واردخواهد شد،رشدکرده وتقویت می شود. دیکتاتورها فقط باوجودانسانهای علیل ونیازمند، قوی وقدرتمند هستند؛وجودشان باوجودآنهاگره می خورد.

قرآن می گوید:«قالت اناالملوک اذا دخلوا قریه افسدواها وجعلوا اعزه اهلهااذله وکذالک یفعلون:ستمگران ودیکتاتورهاوقتی به جایی وارد شوندوزعامت وقدرت رادراختیاربگیرند،فساد راباخودخواهندآورد،در آنزمان انسانهای وارسته ذلیل شده وآدمهای دون وپست شأن ومقام پیدا می کنند»

قاعدین برمجاهدین ترجیح داده می شود؛وکسانی که برای پیروزی انقلاب وتشکیل وتأسیس«جمهوری»یک روزراهم سختی شکنجه و زندان ورنج و دردبدری و …راتحمل نکرده ویادائم درعافیت دائم بسر برده اند،اینک برافرادی که بامجاهدت ورنج تحمل ناپذیر خود «سلطنت استبدادی»راشکستند،ترجیح داده می شود؛چون با افکار آنها همخوانی داشته ونزدیک است!

آنهامردم رارعیت خودکرده وبااستراتژی«صدقه پروری»سعی درجذب آراء استضعاف شدگان دارند؛به خودحق می دهندکه درمقام قدرت، مخالفین خویش را«خش وخاشاک»معرفی کنند، وآنهایی راکه باآنان نیستند،درهرشأن و مقام و منزلت اجتماعی که باشند،به زندان بیافکنند.

حقیقت جعل شده ونعل وارونه زده می شود؛حق چون وچراگرفتهمی شود:

«شاه گناهش همین بودکه می گفت آنچه من می گویم،نه آنچه ملت می خواهد.امروزهرکس این منش راتکرارکند،کاری مطرودومحکوم راانجام داده است».[19]

«من به جوانان وطرفداران اسلام هشدارمی دهم که خیال نکنندراه حفظ معتقدات اسلامی جلوگیری ازابراز عقیده دیگران است.ازاسلامفقط بایک نیرومی شودپاسداری کردوآن علم است وآزادی دادن به افکارمخالف ومواجهه صریح وروشن باآنها».[20]

جمهوری اسلامی درپیچ وخَم «اسلام آمریکایی واسلام ناب محمدی» تاب برمی دارد!تاجایی که علاوه برسخنان متناقض ازسوی نظریه پردازان آن،امام خمینی را نیز درچَنبره آن گرفتار می سازد؛ومصلحت اندیشی بدست مصلحت اندیشان می افتد:

«جمهوری«مصلحت اندیشان»…

اول تیر1388

جمهوری بر باد رفته(6)

پس ازسقوط سلطنت درایران،محتوای«جمهوری»،«اسلامی»عنوان شد. این اسلام،«اسلام ناب محمدی»توصیف شد.مشخصه وویژگی خاص و مهم این اسلام،نظریه«ولایت فقیه»است!

برای اولین باردرتاریخ30ساله انقلاب،ودرمخالفت بااظهارات آیت الله خامنه ای(ولایت مطلقه فقیه)که درسخنان نمازجمعه خودازرهبران سیاسی ودرواقع‏،ازنامزدهای اصلاح‏طلب،یعنی مهندس میرحسین موسوی ومهدی کروبی خواسته بودکه جلوی ادامه‏ تظاهرات خیابانی را بگیرند،وگرنه،مسئول عواقب آن خواهندبود،به صورتی علنی و فراگیر،وبرخلاف انتظار،وبه شکل رسمی ومدنی،دریک اجتماع میلیونی وعمومی،تظاهراتی همراه باسخنرانی میرحسین موسوی،پس از بیانات ایشان انجام شدکه چندکشته وزخمی نیزداشت!

رهبرجمهوری اسلامی ایران هم چنین درخطبه های نمازجمعه خود،«احمدی نژاد»(که سوابق ویژه ای چه درقبل وچه دربعدازانقلاب ندارد)رابه آقایان«هاشمی رفسنجانی»،«مهدی کروبی»،«میرحسین موسوی»،«مجمع روحانیون مبارز»،وبرخی نُخبه گان مذهبی،سیاسی، علمی،فرهنگی وهنری کشورونیزبخشی ازافکارعمومی مردم ایران وجهان ترجیح داد.زیرا «احمدی نژاد»همان رئیس جمهوری این قانون اساسی است وکاملا«ذوب در ولایت فقیه»؛ و اینکه «دوپادشاه در یک اقلیم نمی گنجد»!

«نداآقاسلطان»دانشجوی فلسفه،یکی ازصدهامعترض وازجمله افکارعمومی بودکه به ضرب گلوله ای کشته شد.

«عطاءالله مهاجرانی»دروبلاگ خودنوشت:«آیت الله خامنه ای شیوه «نَصَربالرُّعب»را درپیش گرفته است».

ده سال پیش امام خمینی درجمع علمای غرب تهران درتاریخ 30/7/1358درتوصیف ولایت فقیه گفت:«شماازولایت فقیه نترسید، فقیه نمی خواهدبه مردم زورگویی کند،اگریک فقیهی بخواهدزور گویی کنداین فقیه دیگرولایت ندارد،اسلام است،دراسلام قانون حکومت می کند،پیغمبراکرم(ص) هم تابع قانون بود،قانون الهی،نمی توانست تخلف بکند.ولایت فقیه ولایت براموراست که نگذارداین امورازمجاری خودش بیرون برود؛ نظارت کندبرمجلس،بررئیس جمهورکه مبادایک پای خطائی بر دارد، نظارت کندبرنخست وزیرکه مبادایک کارخطائی بکند.نظارت کند بر همه دستگاهها،برارتش که مبادایک کارخلافی بکند،جلوی دیکتاتوری را مامی خواهیم بگیریم، نمی خواهیم دیکتاتوری باشد، می خواهیم ضددیکتاتوری باشد،ولایت فقیه ضددیکتاتوری است نه دیکتاتوری».[21]

«ولایت فقیه»چگونه واردزندگی مردم ایران شد؟وچگونه شعار «استقلال آزادی،جمهوری اسلامی»،با«ولایت فقیه»(آنهم مطلقه)گِره خورد،گِره ای که پس از30سال«گره کور»تمامی مشکلات فعلی ایران عنوان می شود؟!

مسأله«ولایت فقیه»درپیش نویس قانون اساسی سال 1358،یعنی«اصل سوم»،درج نشده بود؛امادربحث های خصوصی وتخصصی که در «مجلس خبرگان قانون اساسی اول»،حادث می شود«اصل سوم»به«اصل پنجم»تغییریافته و«اصل«ولایت فقیه»درآن درج وسپس تصویب و در بازنگری دوباره درسال1368توسط مجلس خبرگان دوم قانون اساسی ترمیم وبااضافه کردن قید«مطلقه»واختیارات حداکثری برای ایشان، قدرتمندترومحتوای«جمهوریتِ»،نظام«فَربه تر» می شود!

توافق بر«اصل پنجم»به دلیل بحثهای درونی مجلس خبرگان بوده است، لذادرجلسه علنی آن،فقط بایک مخالف ویک موافق،وعلیرغم مخالفت برخی مبنی براجماع وبحث بیشتر(که متن گفت وگوها را هم مردم بدانند)،وعدم موافقت باآن،این اصل به تصویب می رسد.

«رحمت الله مقدم مراغه ای» به عنوان تنها مخالف گفت:«ما آذربایجانیهایک ضرب المثلی داریم که وقتی به تُرکی می گوئیم خیلی دلنشین است،ولی نمی دانم ترجمه می شودچه اندازه اثردارد.می گوئیم دوست آن است که وقتی پیش آمدی می شودبگوید«گفته بودم»امادشمن می گوید«می خواستم بگویم»…مطالبی که می گویم برای امروزنیست برای فرداهاست…جمهوری اسلامی ازدوکلمه اسلام وجمهوری تشکیل می شود که اسلام محتوااست.مااگراصول دین رادر قانون اساسی بیاوریم خدمتی نکرده ایم. چون اصول اسلام پشتوانه محکمتری ازقانون اساسی داردونبایدکاری کنیم که نیروی اسلام راکه اکنون دراوج است وامیددردلهابوجودآورده است به صورت قوانینی که ممکن است هر روزتغییرکنددرآوریم…بایداین مطلب راصریحا به ملت اعلان کنیم وتشکیل جلسات خصوصی هم ضرورت ندارد. در جلسات عمومی بحث کنیم وببینیم آیاولایت فقیه که ازنظراصل مورد قبول است،چطوربایدتنظیم شود؟ وقتی می گوئیم دراصل منظوراین است که اسلام بایدحاکم باشدولی نبایداسلام رایک طبقه خاصی در انحصار خود بگیرد،آن وقت ممکن است اسلام ابزاری شود دردست قدرطلبان واین تصورحاصل شودکه مبارزه ای راهمه ملت شروع کرده است اما پس از پیروزی عده ای می خواهندهمرزمان خودراکناربگذارند…امام(خمینی)باهمه قدرتی که دارندساده زندگی می کند،ساده صحبت می کند،ساده مردم رامی پذیرد.ازکجامی توانیم امیدوار باشیم که درآینده نیز،رهبری این چنین داشته باشیم؟…».

آیت الله دکتر بهشتی تنهاموافق گفت:«آقای مراغه ای صحیح می گوئیدکه اسلام هیچگونه نیازی به قانون اساسی ندارد،بله نظر شما قابل قبول است.ولی آنچه ماکردیم این نبودو آنچه مامی کنیم این نیست…آیااصل پنجم می خواهدبیایدآزادیهاراازبین ببرد؟می خواهد حکومت رادراختیارقشرمعیّنی وطبقه معیّنی قرار بدهد؟ مثلامی خواهد بگویدازاین پس نخست وزیرورئیس جمهور و وزراءهمه بایدروحانی ومعمم باشند؟هرگز.(مکارم شیرازی:ولایت فقیه را کاملا تفسیر کنیدتاابهامشان رفع شود)بنادارم واینکاررامی کنم. مرکزثقل حکومت، حکومت ورهبری برعهده فقیه.فقیه یعنی چه؟یعنی اسلام شناس. مطلع، ورزیده،متخصص،…یعنی دانای اسلام، اسلام دان…یعنی فقیهی که اعمالش،اخلاقش،رفتارش درهمه شئون با عدل اسلامی که عبارت است ازعمل به تمام فرائض وواجبات و پرهیز و اجتناب ودوری ازهمه محرمات،هماهنگ باشدونشانی اعتدال دررفتار او باشد…ما گفتیم مرکزثقل حکومت یک چنین فردی است و گفتیم این فردچگونه این مرکز ثقل رابدست می آوردوگفتیم که اکثریت مردم اورابه رهبری شناخته باشندوپذیرفته باشند… برای اینکه مامی خواهیم نظامی اجتماعی اسلامی درآینده داشته باشیم. برادر، خواهر،توکه انقلاب کردی،توکه فداکاری کردی،توکه فرزند و شوهر وبرادر و خواهر و همسرت راقربانی کردی،توکه زندان رفتی و زجرکشیدی،توکه تبعید شدی،توکه درتنگنابسربردی،توکه ازشرپلیس مزدوراستبدادو استعمارحتی یک شب درخانه ات امنیت نداشتی وهر شب آماده بودی که فردایاهمان شب درخانه نباشی ازتو می پرسم مجلس خبرگان ازتو می پرسد،همه این رنجها،وشکنجه هاراتحمل کردی که چه بدست بیاوری؟ توخودت گفتی، با فریاد گفتی، استقلال،آزادی،حکومت اسلامی…».[22]

2تیر 1388

جمهوری بر باد رفته(7)

«…بسا در اجرای سیاستهای کلی نظام گِره کورهایی پدید آید که نیاز به یک دستور قاطع مشکل گشا باشد ویا در مورد خاصی تحت شرایط خاص زمانی ومکانی نیازبه یک حُکم موقت موسمی مهم باشد که عقل وعقلاء به ضرورت آن حکم می کنند-مانند بسیج عمومی ملت- که قهرااین امور به تصدی ولی امرنافذ الکلمه انجام می شود،زیرا بصیرت او نسبت به ملاکهای احکام شرع بیشتر است که البته آنهمبا توجه به سیاستهای پیچیده دنیای امروز باید پس از مشورت با متخصصین رشته های مربوطه انجام شود وتکروی جایز نیست».[23]

وقتی مشاوران و چشم وگوشهای رهبری نظام طبق این اظهارنظراز آقای موسوی خوئینی (مدیر مسئول روزنامه سلام)که نقل کرده است:

«یک وقت خدمت مقام معظم رهبری بودم ایشان فرمودندیک کسی به من گفته این آقای کروبی برای دخترش عروسی گرفته وچه عروسی ای! ومهریه اش هم چنین وچنان بوده است؛گفتم آقای کروبی را می شناسم ومی دانم که ایشان اصلا دختر ندارد!؟»[24]

یااین سخن:

«اداره اموروسطورکلی جامعه در اختیاررهبر جامعه اسلامی قرار دارد. در صورتیکه مرجع تقلیددرمدیریت واداره کشورنقشی نداردوتنها ضوابط الهی درزندگی شخصی افرادرا مشخص می کند…مرجع فقط قانون را بیان می کندوتصمیم گیری درمورد جامعه اسلامی ارتباطی به مرجع ندارد».[25]

برهمین اساس،پس از30 سال مشاهده می کنیم با چنین چشم وگوشی وچنین مدیریتی که قراربودگِره کورنظام راحل و فصل کند،خودِگره کورمی شود.

همه این مسیرازآنجا آغاز شد که «اسلامیت» نظام «جمهوری» در محدوده «شخص ولایت مطلقه فقیه»تنظیم شدوقانون اساسی چه در دوره اول وچه دربازنگری دوم،اساس وبُنیانش برهمین چارچوب استواروسپس تدوین وتصویب گردید.

سرانجامی که مهم ترین شخصیت سیاسی و مذهبی انقلاب اسلامی و اصلی ترین نظریه پردازوتدوینگر موضوع«ولایت فقیه»رابهموضعگیری واعتراض علیه وضع موجود وادار می کند:

«اگرما-فرضا-ازنظرتئوری وبحث مدرسه ای،ولایت مطلقه فقیه رامطابق تفسیرآقایان بپذیریم ولی درمحیط وجوّ امروزکه مردم نوعا دارای رشدفکری وشعورسیاسی می باشندوباجهان خارج ارتباط دارند و آزادی های سیاسی کشورهای جهان رامشاهده می کنند،نادیده گرفتن آراء ونظریات مردم وسَلب آزادی های سیاسی ازآنان و اصرار بر ولایت مطلقه فقیه ولزوم تسلیم همه اقشاردربرابرنظریک فرد غیر معصوم جائزالخطا،موجب زدگی وعصیان آنان می شودوازآن به استبداد تعبیرمی شود؛وبرحسب منقول ازمرحوم آیت الله نائینی(ره) «استبداد دینی بدتر از استبدادسیاسی است»…چنین نیست که ولی فقیه ولایت بی حدوحصرداشته باشدبرجان و مال وناموس مردم.چنانچه در تعبیرات گفته می شود،بلکه اومجری احکام ودستورات خدا ویا ناظر بر اجرای آنهامی باشد،ودرشرایط استثنائی تصمیم نهایی بااوست،پس از مشورت با متخصصین مربوطه.ولفظ«ولایت مطلقه»چون مُوَهِّم ولایت بی حدوحصراست لفظ خوبی نیست وبوی استبدادمی دهد. خواه ولایت ازباب انتصاب باشد،یاازراه انتخاب ویاازراه حسبیه و قدر متقیّن بودن او،وهرگزخداوندبرای فردغیرمعصوم جائزالخطاچنین ولایتی را قرارنمی دهد.و مورد رضایت اوهم نیست».[26]

شعار«مرگ برضد ولایت فقیه»ازپیامدهای تئوریزه وکانالیزه شدن اسلامیت «جمهوری»است.

«درک مستبدانه»ازدین چنانچه تنهایک اندیشه باشد،درکنارش اندیشه متفاوترازآنراهم دارد.همانطور که درباب«ولایت فقیه»این تبادل اندیشه همیشه بوده وهمیشه هم هست.اما وقتی درک واستنباط مستبدانه ازدین با قدرت عجین شودوامکان عملیاتی کردن رابدست آورد،همان تعبیر «استبداد دینی»از «استبدادسیاسی»بدتر است رابه ذهن هر انسانی مُتبادر خواهد کرد:

«هرگزبین اسلام ودمکراسی درمقام قانونگذاری آشتی برقرار نخواهد شد».[27]

اماهمه مردم درابتدای انقلاب وبه هنگام آغازمراحل رفراندوم برای تغییرسلطنت به«جمهوری اسلامی» شنیدند وخواندندکه:

«ولایت فقیه به این معنی نیست که فقیه خوددررأس دولت قرار بگیرد، وعملاحکومت کند.نقش فقیه دریک کشوراسلامی،یعنی کشوری که در آن مردم،اسلام رابه عنوان یک ایدئولوژی پذیرفته وبه آن ملتزم و متعهد هستند،نقش یک ایدئولوگ است نه نقش یک حاکم.وظیفه ایدئولوگ این است که براجرای درست وصحیح ایدئولوژی نظارت داشته باشد،اوصلاحیت مجری قانون وکسی راکه می خواهدرئیس دولت بشود،موردنظارت وبررسی قرارمی دهد.تصور مردم آنروز-دوره مشروطیت-ونیز مردم ما از ولایت فقیه این نبود ونیست که فقها حکومت کنندواداره مملکت رابدست گیرند بلکه درطول قرون و اعصارتصور مردم از ولایت فقیه این بوده که ازآنجاکه جامعه،یک جامعه اسلامی است ومردم وابسته به مکتباسلامند،صلاحیت هر حاکمی ازاین نظرکه قابلیت اجرای قوانین ملی اسلامی را دارد یا نه، باید موردتصویب وتائید فقیه قرارگیرد…اساسافقیه راخودمردم انتخاب می کنندواین امرعین دمکراسی است.اگرانتخاب فقیه انتصابی بود و هر فقهیی فقیه بعدازخودراتعیین می کرد جا داشت که بگوئیم این امر، خلاف دمکراسی است.اما مرجع رابه عنوان کسی که دراین مکتب صاحب نظراست خودمردم انتخاب می کنند».[28]

موضوع«ولایت فقیه»ازهمان ابتدای تدوین وتصویب اصول قانون اساسی مسأله سازشد.ودراجرا باآنچه که ازآن تصور می شد،به تصدیق نرسید!

اولین شروع تنازع،بانخست وزیری محمد علی رجایی،ریاست جمهوری ابوالحسن بنی صدرورهبری امام خمینی آغازشد.کمیته و شورای حل اختلاف سابقه در ابتدای تأسیس جمهوری اسلامی داشت.چون:«سه پادشاه دریک اقلیم نمی گنجید»!

3تیر1388

جمهوری بر باد رفته(8)

درک مستنبدانه وغیرمستبدانه ازدین وتجمیع قدرت در«ولایت مطلقه فقیه» درقانون اساسی اول ودوم،برای حفظ اسلامیت «جمهوری» در «بازی سیاست»،درعرصه حاکمیت وعملیاتی شدن آن،سرانجامی جز «حذف سیاسی» رقیب در پی نداشت!

«سیدحسن مدرس»گفته است:«دین ماعین سیاست ما،وسیاست ما عین دیانت مااست».آنانی که از دین و ازاسلام و ولایت فقیه وحکومت اسلامی استنباطی جَزمی و مستنبدانه داشتندبه این نتیجه رسیدندکه دخالت درسیاست فقط حق مجتهدین وروحانیون است.چون سیاست امری است تخصصی وکاملا دینی:

«سیاست،حکومت ووولایت درشأن روحانیت جامع الشرایط است و در زمانی که فقیه جامع الشرایط ورهبرنظام اسلاسی وجوددارد،بقیه حق دخالت درمسائل حکومکتی را ندارند».[29]

یا گفته شد:

«اگر بخواهیم سیاستهایی که به مصلحت مردم،محرومین،ونظام اسلامی است همچنان با قدرت دنبال شود،حداقل تا50سال آینده بایدمدیریت سیاسی،اجرایی،تقیینی ودستگاه قضائی حتماباعالمان اسلامی باشد».[30]

چنین اعتقادی ازدین سعی می نمودبه وسیله ابزارهای قانونی که بدست می آورد،پایه های آنچه که ازیک حکومت اسلامی را تصور می کرد، به منصه ظهور برساند:

«مواظب باشیدگولتان نزنند،پذیرفتن اسلام باپذیرفتن دمکراسی در قانونگذاری به هیچ وجه سازگاز نیست».[31]

اماحداقل تازمان زنده بودن امام خمینی چنین تصوری به تصدیق نرسید وسرعت کودتای خزنده کُند بود:

«همانطورکه درصدهاسال توطئه شان این بودکه بایدروحانیون ومذهب از سیاست جداباشدواستفاده های زیادکردندوماضررهای زیادازاین بردیم، الان هم گرفتارضررهای اوهستیم،حالا دیدنداین شکست خورد، یک نقشه دیگرکشیدندوآن این است که انتخابات حق مجتهدین است،انتخابات یاددخالت درسیاست حق مجتهدین است.مردم بیدارباشیدتوجه کنیداینهابا توطئه هایایشان می خواهنداین کارراانجام دهند…آنوقت شیطنت این بودکه سیاست از مذهب خارج است وبسیارضرربه مازدند…این مطلب شکست خورده حالامی گویند که سیاست حق مجتهدین است.یعنی درامورسیاسی درایران پانصد نفر دخالت کنند،باقی شان بروندسرتاغ کارشان.یعنی مردم بروندسراغ کارشان. هیچ کاربه مسائل اجتماعی نداشته باشندو چند نفر پیرمردمرد ملا بیاینددخالت کننند…».[32]

باعملیاتی شدن«مشروطه مشروعه نظارت استصوابی»توسط شورای نگهبان تئوری«سیاست وحکومت شأن روحانیت است وکسی راحق دخالت درآن نیست»به اجراءگذاشته شد.

«مردمی بودن حکومت بادخالتهای شورای نگهبان درانتخاباتبسیار کم رنگ می شودومردم را ازشرکت درانتخابات دلسردمی کند … اگردرانتخاب خُبرگان مردم به طبع خودافراد مورد شناخت و اعتماد خود را انتخاب می کردند انتخاب مردمی بود.ولی باوضع دخالت شورای نگهبان که ممکن است جناحی عمل کنندوخودشان نیز از طرف ولی فقیه موجودمنصوب می باشند،اطمینان به آزادی ومردمی بودن آن بسیارکم می شود.وازآن مهمتر ومشکلتر اینکه انتخاب خُبرگان گرفتاریک دورباطلی است،زیراشورای نگهبان منتخب رهبر است پس بادخالت این شورادرامرخُبرگان رهبری درحقیقت رهبرازناحیه خودرهبر مُعیَّن می شود،پس برای رفع این محذورلازم است نظارت استصوابی شورای نگهبان به طورکلی لغوشود،وصلاحیت علمی وعدالت کاندیداهادرخُبرگان نیزازناحیه حوزه های علمیه و مراجع تقلیداحرازوتأئیدشودوشورای نگهبان درآن نقشی نداشته باشد».[33]

بامرورایام«ولایت فقیه»مترادف با خدا، دین، پیامبر(ص) و ائمه(ع) توصیف؛ وبرای مخالفین آن شعار «مرگ بر ضد ولایت فقیه»داده شد:

«اگرکسی درایمان خودنسبت به ولایت فقیه شک کندبایدبه ایمانش نسبت به پیامبرهم شک داشته باشد».[34]

فاصله ومرز بین دیکتاتوری وپیامبری کردن دردرک مستبدانه ازدین ودرک مترقیانه ازدین به اندازه باریکی یک «مو» است:

«رهبری باسیادت وآقایی وسرپرستی ونگهبانی فرق دارد.این،دوبینش سیاسی مختلف است که درطول تاریخ وجودداشته است ودارد.بینشی طرفدارنگهبانی وحفظ واداره جامعه و افراد است وحاکم را مدیرمی داند و بیشنی که معتقدبه تکامل بخشیدن وپپشرفت وترقی جامعه و فرد است وبه دلیل همین دو بینش است که دواصطلاح سیاست و پُلتیک بوجود آمده است. پُلتیک به معنای شهروشهر را اداره می کندو حکومت مملکت را.سیاست ازحکومت مفهومی دیگردارد؛عمل حکومت دراینجا اداره نیست.نگهداری مردم نیست که احساس خویشی و راحتی وآزادی مطلق فردی داشته باشند.هم چنین سیاست هدفش تحقق تمام حقوق فردی در جامعه نیست.بلکه تکامل وتربیت آنهاست.بلکه تکامل و تربیت آنهاست.این است که سیاست بازگوی طرزفکرماست…کلمه سیاست درلغت به معنای تربیت است.مسأله رهبری هم باسیاست انسان مطرح است نه سیادت بر انسان!مفهوم سیاست که براساس رهبری وتربیت جامعه وتغییردادن طرزتفکروروح و اخلاق افرادانسان است به همان اندازه که ازمفهوم پُلتیک مترقی تر است بیشتراز آن قابل سوء استفاده است.چون ظاهرا شبیه استبداد است.و به تعبیردرست تر،استبدادشبیه به آن.یعنی دیکتاتوری راحت تر می تواندعمل خودرابه معنی رهبری«یاتربیت»جامعه توجیه کندواین است که دریونان، رم و غرب امروز که بر اساس بینش پُلتیک به فلسفه حکومت می نگرند،دمکراسی پدیده آمده باآن سازگار است. ودرشرق دو جلوه متناقض ولی به ظاهرمتشابه یکی دیکتاتوری ودیگری پیامبری!».[35]

4تیر1388

جمهوری بر باد رفته(9)

«ولایت مطلقه فقیه» این سه کلمه محتوای«جمهوریت» شد.«جمهوری اسلامی»، همان «جمهوری ولایت فقیه» تعریف شد.

ولایت فقیه«رُحماء بینهم» است یا آنکه «اشداء بَینهم» شد؟!

ببینیم پس ازانحلال حاکمیت سلطنتی درایران، یعنی حکومت فرد بر ملت (خدا،شاه، میهن) و تأسیس «جمهوری» با محتوای «اسلامی»یعنی: «جمهوری اسلامی»،که اسلامِ آن نیزازراه ومسیری است که ولایت فقیه تعیین می کندوهمان نیزمحتوای«جمهوری»است،چگونه آمد وچگونه شد؟:

«بنده این مطالبی راکه عرض می کنم برای تاریخ است ومی دانم که حالامؤثرنخواهد بود.ولی ان شاءالله روزی نوه آقای بهشتی می آید مجلس وسراغ کتابخانه رامی گیردوبعد می رودآنجاوصورت جلسات را می خواندوبعدقضاوت می کند.(ربانی املشی:بفرمائیدنوه همه، اختصاص به شخص خاصی ندارد)بنده هم میمیرَم وآقایان هم همه خواهند مُرد؛ ولی ان شاءالله ایران زنده می ماند واسلام باقی می ماند. ولی همه ماخواهیم مُرد.لیکن آن روحی که انتظاربود ازاین مجلس چون این ساختمانی که اینجا ملاحظه می فرمائیدصحنه های عجیب و غریبی دیده است؛ولی همه گذشته،مطلبی که راجع به این اصل بنده خواستم عرض کنم اینست که ماآمده ایم یک ابداع جدیدی کهمی خواهد بشودبنده این راصریحا عرض می کنم که تاحالادرتشیّع سابقه نداشته مامی خواهیم به دست یک هیأتی یعنی شورای نگهبان بدهیم.عرض کردم مسأله امروزحل است تا امام باقیست این مسأله حل است واینکه عرض می کنم برای تاریخ صحبت می کنم…(کرمی: بگذارآن موقع بیاصحبت کن).نائب رئیس(آیت الله بهشتی):آقای کرمی اجازه بدهیدایشان آزادانه صحبت کنند. بفرمائیدآقای مراغه ای.

مقدمه مراغه ای:…این امانتی است که به ماسپرده شده است دادن این اختیارات به شورای نگهبان به عقیده بنده صحیح نیست…بنده میگویم چنین شورایی که می خواهدمقررات مربوط به مجلس خُبرگان(رهبری)وانتخاباتش وهمه چیزش راتعیین کندآیا چنین چیزی راصحیح می دانید؟خداشاهداست صحیح نیست…(کرمی:آقای بهشتی یاجواب بدهیدیامامی آئیم جواب می دهیم)…مقدم مراغه ای:.. دومطلب است که هراصلی بعدازاین دوبعدا بیاید بنده این راپیش بینی کردم و حضورابه آقایان گفتم که ازاین به بعداین دو درحال تصادم هستند وآن مسأله حاکمیت ملت و مسأله ولایت فقیه است که این را تا پیش خودمان حل نکنیم وخداشاهداست که هنوزحل نشده است …نه برای آقایان حل شده ونه برای مردم ایران حل شده وماداریم یک چیزی را اینجامی گذرانیم که ابهام درآن هست ولی من می خواهم یک چیزروشنی باشد…من واگذاری چنین اختیارات رابه اولین شورای نگهبان مصلحت نمی دانم شایدبهترباشدبه اولین مجلس منتخب واگذار شود…».[36]

«موسوی تبریزی»:این اصل 85(همان اصل 108)از اول تاآخرش که در واقع تتمه اصل 84(اصل 107)است،غیرازیک جمله ویک تمته بقیه همان است که آقایان دررساله های خودشان نوشته اندحالامن تعجب می کنم چطور آدم این مسائل به اصطلاح پیش پاافتاده دررساله های عملیه رانتواندتصوربکند.ولایت فقیه ورهبری یک فردیا رهبر به عنوان شورایی یکی ازضروریات مذهب است.روزجمعه گذشته در محضر امام بودم،پاسداران منطقه شش آمده بودندمحضر شان،آنجاصحبت برایشان فرمودند؛جمله ای که فرمودندمن یادداشت کردم که عین جمله شان را بگویم.ایشان فرمودند:«کسی اگر بگوید اسلام منهای ولایت فقیه معنایش این است که تابه حال اسلام راتجزیه وتحلیل نکرده است ومعنای اسلام رانفهیمده است»بعد فرمودند اینقدر تقلید از غرب نکنیدواسم کلمه خبرگان راهم آوردن وگفتندحتی اینهاکه در مجلس خبرگان هستندآنهانبایداینقدرتقلیدازغرب وشرق بکنند چرا اصالت خودشان رابایدازدست بدهند. این مطلب را صراحتا فرمودند و نوارش هم موجوداست که«کسی که مخالف ولایت فقیه است، مخالف اسلام هست»وبه نظر من ازربقه اسلام خارج است.این یک مطلب راجع به اصل ولایت فقیه.حالابنده اول راجع به این اصل صحبت می کنم وبعدجواب فرمایشات برادرم آقای مقدم مراغه ای را عرض می کنم….اگر این ولایت فقیه که درقسمت اول اصل 85(اصل 108)مثل به اصطلاح رهبری امام خمینیباشدعین معنایش حاکمیت ملت است.حاکمیت ملت مگرمعنایش این نیست که مستقلا باید نظر و رأی بدهد؟مگرحاکمیت ملت معنایش این نیست که من باید در سرنوشت خودم استقلال رأی داشته باشم؟ببینیداین ملت درپیش چشم شما است این مردم درپیش چشم شماهستند.اینهاهمه می گویندحزب فقط حزب الله،رهبر فقط روح الله؛این راخودشان قبول دارند بعد از پذیرش مردم که ولایت فقیه ازنظراثبات دراصل پنجم هم بعد از پذیرش مردم اثباتاپذیرش مردم راپشتوانه برای آن قراردادیم ونه ما قرار دادیم بلکه خدا قرارداده است لهذاحاکمیت ملت عین ولایت فقیه است واگرقسمت دومش را بفرمائید،قسمت دوم که خبرگانی بیایند ویکنفر که اوصاف ویژه وخاصی دارد از بین مراجع یا به عنوان شورای رهبری انتخاب کننداین کارباحاکمیت ملی کجایش مخالف است؟…نمی خواهم بگویم جناب آقای مقدم مراغه ای عمدا مخالفت می کنند برای اینکه این خلاف شرع است که درباره ایشان بگویم ولی ازایشان خواهش می کنم این مسائل راکه جنبه تخصصی دارد مثل مسأله ولایت فقیه که بعد از غیبت کبرای امام زمان(ع)به اصطلاح اسلام شاهنشاهی به من و شما معرفی کردند و حالا ما از اسلام فقط اسلام شاهنشاهی را می دانیم،در این مسائل که مسأله تخصصی است اگر برادران محترم یک مقدار مطالعه بیشتر داشته باشند می فهمندکه جریان امرچیست ودیگر بیجا مخالفت نمی کنند.پس بنابراین نه این اصل باحاکمیت ملت مخالفت داردو نه خلاف شرع است ونه مخالف حقوق حقه مردم است واینکه به عهده قانون گذاشته است که شورای نگهبان وآن شش نفر، علتش این است که مادیدیم بهتربن مرجع برای تعیین خُبره وبرای تعیین تعدادخُبره وکیفیت انتخاب همان شش نفر نواب امام زمان هستندکه دررأس مجلس شورای ملی هستند و باید از نظر تطبیق قانون باشرع آنهاآنهانظارت داشته باشند،به این جهت به عهده آنها گذاشته شده است که قانون نحوه تشکیل مجلس خبرگان (رهبری) را معین می کند بعد ملت آنها را انتخاب می کندواین عین حاکمیت ملت است نه اینکه مخالف حاکمیت ملت این عرض من بود».[37]

«اینک ما به یُمن انقلاب اسلامی ایران،مشتاقانه درانتظارتولدجامعه نوینی براساس ارزشهای اسلامی بسرمی بریم؛سؤالات خاصی مناسب بااین مرحله مطرح شده اند.طراحان این سؤالات گوناگونند؛هم دوستان؛ وهم دشمنان این سؤالات راازدو موضع ودیدگاه متفاوت به میدان آورده اند.سؤالات چنین اند:رابطه علمای دین که رهبری اعظم این انقلاب رادردست دارندباآینده این انقلاب چگونه خواهد بود؟ آیا پدیده ای بنام«دیکتاتوری روحانیت»درپیش است؟ چراشورای انقلاب صفت اسلامی رابدنبال خودمی کشد؟وقتی مردم هنوزنمی دانند جمهوری اسلامی چیست،چرارهبری انقلاب آن رااعلام می کند؟ وقتی جزئیات جمهوری اسلامی حتی بربسیاری ازمتفکران مسلمان روشن نیست،آیادعوت به جمهوری اسلامی دعوت مردم به مجهول مطلق نیست؟».[38]

«رژیمی که به جای رژیم ظالمانه شاه خواهدنشست رژیم عادلانه ای است که شبیه آن رژیم،دردمکراسی غرب نیست و پیدا نخواهد شد. ممکن است دمکراسی مطلوب ما با دمکراسی هایی که درغرب هست مشابه باشد.اما آن دمکراسی ای که ما می خواهیم بوجود آوریم، در غرب وجود ندارد.دمکراسی اسلام کاملتر ازدمکراسی غرب است».[39]

7تیر1388

جمهوری بربادرفته(10)

«جمهوری اسلامی برای مردم ایران یک تجربه کاملا جدید است.آری نسخه جمهوری اسلامی برای مردم ایران یک تجربه کاملا جدید است.اسلام اجتهاد دارد و اجتهاد یعنی آفریدن. یعنی با الهام از اصول وارزشهای پایه ای،حال را دگرگون کردن وآینده را ساختن.دو گروه حتمابایددرتفکرشان تجدیدنظرکنند.یکی ازآن گروه مسلمانان که تصورمی کنند جمهوری اسلامی یک نسخه از پیش نوشته شده دارد و دیگری آن گروه که معتقدندتاجزئیات یک سیستم حکومتی روشن نباشد نباید مردم را بدان دعوت کرد. به هردوگروه می گوئیم که توقع معلوم بودن جزئیات یک سیستم حکومتی یک طرزتفکرتقلیدی است. اسلام مردم رابه آفرینندگی،یعنی اجتهاددعوت می کند».[40]

جزئیات حکومت جمهوری اسلامی حتی برای تئوریسن های آن نیز معلوم نبود؛چه رسد به مردم کوچه و بازار:

«ازکارهای پر زحمت ما این است که با فقه مان که درمدرسه ها نوشته شده ودورازواقعیت زندگی است کارکنیم وچنین فقهی بی نقص نیست؛ فقهی که حالا نوشته شود،در این قرن همراه حکومت نوشته شود این فقه می تواند فقه بسیار محکمی باشد».[41]

«حکومت شرعی وعرفی»همه سخن وهدف نمایندگان مجلس خبرگانقانون اساسی بود.

این«حکومت شرعی و عرفی» درشخص«فقیه»که با«ولایت» اوبر«امت» ممکن بود،ابتداتصوروسپس بااصل«ولایت مطلقه فقیه»در قانون اساسی متبلوروتصدیق شد!

و«ولایت فقیه»راهمان «امام خمینی»و«امام خمینی»راهم همان«ولایت فقیه»دانستند.آنان ایشان را مترادف باسلف وجانشین وی درآیندهتصورکردند:

«پیشوائی عبارت است ازاعتقاد افراد انسانی به فردی که شایسته رهبری است ومی تواندآنان را از وضع بدی که دارندبه هدفی که آرزو می کنند،ببرد.وازاین جاست که افرادانسانی دریکدوره-یایک سرزمین- متوجه شخصیتی می شوند ودر آن شخصیت،هیأت قهرمان، یارهبر سیاسیشان رامی یابندومعتقد می شوندکه با توسل به او و پیروی از او می توانند به هدفشان برسند.در اینجا این رهبر،چه واقعاوحقیقتا حکومت وسرنوشت جامعه رابدست داشته باشدوچه نداشته باشد، قهرمان مورد اطاعت و اعتقاد گروهی از افراد انسانی است؛در اینجا قهرمان وپیشوا،اصولا نفس پیشوائی است. نفس ارتباطی است که دیگران بااودارندوکیفیت نگاهشان به این شخص متضمن این معناست. این فرد عملا متعهد است که این گروه را به آرزو و پیروزی مورد امیدشان برساند.عملا قهرمان است که پیشواست- پیشوای زندگی سیاسی، پیشوای استقلال و پیشوای جامعه است- و مردم درهروضع و گرفتاری ای متوسل به اومی شوندکه شایسته ترین افراداست.این قهرمان سیاسی،قهرمان ملی،قهرمان نژادی،قهرمان مذهبی،قهرمان اجتماعی گروهی از جامعه است،که چه حکومت یافته باشدوچه نباشد، چه سرنوشت مردم رابدست داشته باشد وچه نداشته باشد. هدفش بدست آوردن زمام سرنوشت مردم است وگذردادنشان از وضع بدی که دارندبه وضع بهتری که آرزومی کنند…».[42]

و«امام خمینی»دقیقا برای مردمی که انقلاب کردند(اعم ازروشنفکر و بی سوادو…)،چنین شخصیتی تصورشد؛وآنگاه چنین ویژگی رادر «فقیه»به عنوان جانشین خدا در روی زمین؛یعنی همان اصل«ولایت مطلقه فقیه»که در قانون اساسی دوم،همه قدرت واختیار رابه ایشان دادند،معنی ومفهوم شد!

سیدحسن آیت،(که زنده نماندتا ببیند بعدهاگفته اوکاملا عملیمی شود)به هنگام بحث وبررسی اصل 109 قانون اساسی،مربوط به اختیارات «ولایت فقیه» گفت:

«توجه بفرمائیدزبان فارسی گاهی اوقات لطیفه های جالبی دارد.داستان معروف راشنیده ایدکه می گوید ازسطح زمین تالب بام ازآن من،از لب بام تابه ثریا ازآن تو، ماآمدیم درمورد ولی امردرحدود شش روزیا بیشتر بحث کردیم و سروصدا ایجاد شد،مقالات نوشته شد تا اصلش به تصویب رسید اما حالا به اختیارات که رسیده ایم درحقیقت هیچ…»[43]

از نکات جالب و پیشینه تاریخی چگونگی تصویب «اصل ولایت فقیهواختیاراتش»درقانون اساسی،و نیزتجارب بعدازتصویب،سوابق و پیشینه سیاسی،مذهبی وشخصیتی افراددربحث وجدلهای کلامی پیرامون اصل ولایت فقیه است.

دکتر شریعتی می گوید:

«یکی دیگرازاختلافات میان مسائلی که درزمینه های فلسفی وعلمی مطرح می شود،باآنچه که درزمینه مسائل اجتماعی عنوان می گردد، این است که:درعلم بایدبه گفته نگریست نه گوینده؛درصورتیکه در سیاست بایدبه گوینده نگریست سپس به گفته!»[44]

بنابراین با روانشناسی و روانشناختی ازاین افراد،به اضافه «قدرت اضافی داشتن»دراعمال عقیده،(که همواره تجربه نشان داده است تجمیع قدرت دریک فرد فسادآور است)،درنوع بیان و فحوای کلام این افراد مشهوراست.ووقتی به سیر تحول«اصل ولایت فقیه درقانون اساسی»و نیزدرمرحله اجراء د این30 سال نگاه کنیم تفاوت (بعضافاحش)رادر مواضع قبلی و مواضع کنونی کلام و فعل آنهارامی توانیدبه سهولت تشخیص دهید؛که آیااین مصلحت(تفاوت)مربوط به«آفرینندگی در اجتهاداست»یامربوط به «ویژگی شخصیتی» مشارالیه…؟!

آیت الله مکارم شیرازی،درتاریخ 18مهرماه 1358؛در زمان تصویب اصل 109،اختیارات ولایت فقیه گفت:

«من این اصل رایک اصل سرنوشت ساز می دانم.من فکرمی کنم اگر این اصل به همین صورت تصویب شودآینده قانون اساسی درخطر است.آینده انقلاب وآینده خون شهیدان درخطراست.وچیزینمی گذردکه فاتحه بقیه اصول مفیدوسازنده این قانون نیزخوانده خواهدشد.به همین دلیل سکوت راجایزنمی بینم.عزیزان وسروران من،دلایل خودرامی گویم و ازشما تقاتضا دارم این اصل را اصلاح کنیدو موردتجدید نظر قراردهید.امادلایل مخالفت من بااین بندپنچ چیزاست:

1-من به ولایت فقیه روز اول رأی موافق دادم.الان هم می دهم وتا ابدرأی خواهم داد.ولی راه پیاده کردن ولایت فقیه این نیست. هیچکس نمی تواند بگویدبنده ولایت فقیه را نمی فهم.حدودسی سال است درحوزه های علمیه هستم وحدود دوازده سال است که درحوزه علمیه قم درس خارج یعنی دروس عالی می گویم. چندبارولایت فقیه رادرس گفته ام،بنابراین ازولایت فقیه حتماچیزی می فهم برهمین اساس صریحامی گو.یم ماازنظر اسلامی،دو وظیفه در این قانون اساسی داریم: اول اینکه قانونی برضد قوانین اسلام تصویب نشود.این هدف بحمدالله در اصل شورای نگهبان به خوبی تأمین شد…دوم اینکه:رئیس جمهورکه دررأس تمام قدرتهای اجرایی قراردارداگر فقیه ومجتهددر مسائل اسلامی نیست باید مأذون ازطرف فقیه باشد.یعنی به عبارت کاملاروشن وقتی رئیس جمهور رامردم انتخاب کردندورهبرپای آن صحه گذارد،بایدکارهای مملکت به دست اوسپرده شود.امااینکه رئیس جمهورهم منتخب مردم وهم مورد قبول فقیه ورهبرباشد… (جواد) فاتحی:آقا،ذات نایافته ازهستی بخش- کی تواندکه شود هستی بخش؟نایب رئیس(دکتربهشتی):آقای فاتحی چه کسی به شمااجازه صحبت داد؟فاتحی:مامی گوئیم شما فقیه فرماندهی کل قوارا به رئیس جمهورداده و اذن و امضاء نمود…نایب رئیس(دکتربهشتی):آقای فاتحی چه کسی به شما اجازه صحبت می دهد؟چرا نظم جلسه را رعایت نمی کنید؟من به شما اخطار نظامنامه ای می دهم.فاتحی:اگر او فرماندهی کل قوا نبود،چگونه این قدرت رابه رئیس جمهور می دهد که قدرت وحکومت را خدابه فقیه داده،نه مردم ونه ما؛ ماازخودمان چیزی نمی گوئیم.این خداست که این قدرت رابه فقیه داده…آیت الله مکارم شیرازی:امااینکه رئیس جمهورهم منتخب مردم وهم مورد قبول فقیه ورهبر باشد بازهم کاردست اونباشد معنی ندارد…

2-تنظیم کنندگان این اصل درچهاردیواری جوکنونی قرارگرفته اند و خیال می کنندهمیشه مرد بزرگی مانندآیت الله العظمی امام خمینی بر سرکاراست درحالی که شایدچندین قرن بگذردکه مردی با ویژگیهاو صفات عالی اووشرایط زمانی ومکانی او پیدا شودکه بتوان همه کارها رابدست اوسپرد. این یک استثناءتاریخ است.قانون اساسی را باید برای هر زمان و ر مکانی بنویسیم…

3-این اصل که نوشته شده باهمین شکل وصورت،دردنیای امروز اصلا قابل اجراء نیست؛و بزرگترین دلیل عدم صحت یک قانون، قابل اجراءنبودن آن است.درست فکرکنیددشمن درداخل وخارج مارا متهم به استبدادمی کند.ومارامخالف حاکمیت ملت معرفی می کند… اما این ماده ازقانون می گویدهمه سرنخها بدست ماست.[45] امروزممکن است مردم چیزی نگویند،اما فردا این قانون راکنارخواهندگذارد.بخدا این به صلاح اسلام نیست. به صلاح انقلاب نیست. ماحاکمیت ملت را دراصول گذشته تصویب کرده ایم،کاری نکنیم که حاکمیت مردم یک شیربی دُم و اشکم شود…».[46]

امام خمینی در پاسخ به اظهارات آیت الله خامنه ای(دردوران ریاست جمهوری)به ایشان می گویند:

«ازبیانات جنابعالی اینطور ظاهرمی شودکه شما حکومت راکه به معنای ولایت مطلقه ای که ازجانب خدا به نبی اکرم(ص) واگذار شده و اهمِّ احکام الهی است وبرجمیع احکام فرعیه الهیه تقدم دارد،صحیح نمی دانید …بایدعرض کنم که حکومت که شعبه ای ازولایت مطلقه رسول الله(ص) است،یکی از احکام اولیه اسلام است ومقدم برتمام احکام فرعیه،حتی نماز و روزه وحج است».[47]

هم چنین امام خمینی درتاریخ 13اسفندماه 1367درپیام خود به مراجع اسلام،روحانیون سراسر کشور ،درمورد استراتژی آینده انقلاب و حکومت اسلامی چنینن می گوید:

«ولایتی های دیروز که درسکوت وتحجُّر خودآبروی اسلام و مسلمین را ریخته اند،درعمل پشت پیامبرواهل بیت عصمت وطهارت راشکسته اندوعنوان ولایت برایشان جزتکسّب وتعیّش نبوده است،امروز خود را بانی و وارث ولایت نموده وحسرت ولایت دوران شاه رامی خورند».[48]

9 تیر 1388

جمهوری بر باد رفته (11)

«ما داریم خطرناکترین تصمیم یا بهترین و مهم ترین تصمیم مملکت را می گیریم.این می تواندخطرناک ترین وبدترین تصمیم یابهترین و مهم ترین تصمیم باشد.ولی هرچه باشدهمانطوری که عرض کردم در عمل بدترین نوع دفاع راازاین تصمیم،جلسه ماکرده است.وهمین کاری که ما تابه حال کرده ایم اثرخیلی بدی داشته است.ما این قدر حوصله نداشته ایم که مسأله را خارج از هرگونه احساسات و عواطف وحُب وبُغض مطالعه کنیم. غبطه امت در چیست؟سؤال ما این است مصلحت امت در چیست؟این یک مسأله جامعه شناسی است.من فقیه نیستم ولی این مسأله بایددرجامعه بررسی بشود،وطرز تحقیق درجامعه شناسی غیراز اینجا نشستن و بحث کردن است. این بحثهای ماهمه اش بحثهای ذهنی است.ماباید درجامعه برویم و ببینیم مصلحت جامعه مان بینی وبین الله چیست وولایت فقیه راما ازنظر اجرایی به چه شکل بهتری می توانیم اجراءکنیم که کل مزاج جامعه ما پذیرای آن باشد و هضمش کند.یک بچه ای که مقداری ضعیف باشدوتازه ازشیرگرفته شده باشداگر مادرش تحمل مزاج او را نشناسد، فکر می کند باید فورا اورا تقویت کند و مدام به او غذاهای نیرومندکننده وسنگین ومقوّی می خوراندکه بیش ازحدِّ تمحل بچه است و اورابه خیال خیرخواهی اصلا تَلف می کند.ولایت فقیه را اگر ما به یک شکلی اجراکنیم که مزاج جامعه بپذیرد وعکس العمل نشان ندهدورحمت خداوفیض الهی و ارمغان بداندوپاداش خون شهدای خود بداند مادر این مسأله موفق هستیم.ولی طلایه هاوطلیبعه های یک عکس العمل منفی درجامعه ما پایدارگشته است.که بازهم مربوط به جامعه شناسی می شود…همانطور که برادرمان بنی صدر در مقاله ای نوشته بودمااگر یک پیش بینی جامعه شناسانه براثرشناخت جامعه داشته باشیم درمقابل«دیکتاتوری آخوندی»و «استبدادروحانیت»که درهمه جای مملکت شایع کرده اند حقیقت رابه صورت دیگری به مردم نشان خواهیم داد…».[49]

اما تاریخ نشان دادکه «مُجرِّدات ذهنی» از«نظریه ولایت فقیه»در تشکیل «حکومت اسلامی»حجاب واقعیتها شد؛ودرطول این30سال،به همراه حُب و بغض های شخصی،جریان«حذف»به سرعت پیشروی کرد:

«چون غرض آمد،هنرپوشیده ماند/صدحجاب از دل به سوی دیده شد»

عالم مُجَرَّدات ذهنی ازنظریه ولایت فقیه درشخص امام خمینی تصور شد.درحالیکه وی یک رهبر«کاریزماتیک» و«استثنای»تاریخ بود:

«درموردرهبری امام بحثی نیست. اگر درقانون هم چیزی نیاوریم به رهبری ایشان خدشه ای وارد نمی شود،همینطورکه گاندی رهبری هند را به عهده داشت.درقانون هند هیچ ماده ای برای رهبری وضع نکرده بود،ولی تمام اقداماتی که به نفع مملکتش بودرا نجام دادوبه نحو خوبی انقلابش را به ثمر رساند…».[50]

پس ازپیروزی انقلاب در22 بهمن57،رهبران انقلاب باسرعت وشتاب بیش ازحد،اسکلتجمهوری اسلامی ایران را،یعنی بنای عظیم «جمهوریت واسلامیت»را فقط بایک ستون،یعنی همان«اصل ولایت فقیه» (که بعدا مطلقه هم شد)،پی ریزی کردند؛وهمه راههادرقانون اساسی به شخص «ولایت مطلقه فقیه» ختم گردید:

«بنظرمی رسددَمل چرکين تضاددر قانون اساسی کشور مابالاخره پاره شد،پس ازسی سال. پيشنويس قانون اساسی جمهوری اسلامی که در سال ۵۷ تصويب شده بود توسط جمعی از قويترين حقوقدانان ايرانی زيرنظردکترحسن حبيبی که بعد ازآن به تصويت رهبر فقيد انقلاب اسلامی مرحوم آيت الله خمينی وسه نفر ازمراجع وقت عظام تقليد حضرات آيات گلپايگانی،مرعشی نجفی وشريعتمداری درآنزمان کتبا رسيد وهيچ نکته غير اسلامی درآن نيافتنديکی ازمترقی ترين قوانين جهان بود.در ۱۲ فروردين ۱۳۵۸ مردم يا نخبگان مردم باتوجه به اين پيشنويس بيش از ۹۸ درصد به جمهوری اسلامی آری گفتنددرآن پيشنويس که نه رهبر فقید انقلاب و نه مراجع وقت تقليددرآن خللی اسلامی نديده بودنددرآن اثری از ولايت فقيه نبود. اين اصل هفت ماه بعددر مهرماه ۵۸ توسط مجلس خبرگان قانون اساسی به آن پيشنويس افزوده شدوجغرافيای آن کاملاتغيير کرد.بخش باقيمانده از آن پيشنويس تماما مدافع آزاديها وحقوق پايه مردم بود. بخش اضافه شده که به قول بعضی بزرگان جامه ای بودکه تنهابه قامت رهبرفقيد انقلاب سازگاربود،سازديگری می زد.واقعيت آن اين بودکه ولايت فقيه فارغ ازعزيزی که آنراآغازکرديک حکومت يکّه سالاررا نويدمی دادو ترکيب جمهوريت و ولايت فقيه چندان سازگار نمی نمود».[51]

ماهیت اسلامیّتِ جمهوریت نزد فقها بود.آنهاآنچه راکه دربحث های حوزی خوانده بودندوصورتی کاملا علمی،فنی وکلاسیک داشت، فارغ از واقعیت ها،و نیز آنچه که از برخی واژه ها تصور می شد، اصل ولایت فقیه و اختیارتش را در عالم مجرَّدات، به عنوان یک قانونتصویب کردند که همان قانون نیزبعدهاخود مخالفت صریح و آشکار مدافعان اصلی اش را بدنبال داشت:

«نوعا آقایان اصرار دارندکه ولایت فقیه انتصابی است، نه انتخابی.بدین گونه که ولی فقیه از طرف ائمه(ع)منصوب می باشد.چنانچه خودائمه(ع)،از طرف پیامبراکرم(ص) منصوب می باشند و او هم ازطرف خدا».[52]

«…در پاسخ عرض مي کنم فقها نظرهای متفاوتی دارند. اقليت محضی ازفقهابه ولايت فقيه واقليت کوچکتری قائل به نظريه ولايت مطلقه فقيه هستند.اکثر فقهای شيعه به اين نظر باور ندارند. چه در ميان فقهای معاصر چه در ميان فقهای گذشته. يکی از بزرگترين فقيهانی که درباره ولايت فقيه صريحا اظهارنظرکرده است وبی شک سوادا ازتمام فقهای معاصر اعم از رهبر و بنيانگذار و ادامه دهنده و مراجع بالاتر است و کتاب او هنوز پس از يکصد سال کتاب درسی نهايی حوزه های علميه شيعه است مرحوم آخوند ملا محمدکاظم خراسانی صاحب«کفایة الاصول»استمشهور است که اگر کسی کتاب کفايه را بفهمد مجتهد است وهنوزهم امتحان حوزه های علميه بر اساس کتاب کفايه آخوند انجام می گيرد. ايشان رهبر دين نهضت مشروطه بوده است و مطلقا به ولايت فقيه قائل نبوده است.درست برخلاف مرحوم آيت الله خمينی که به ولايت مطلقه فقيه قائل بودند. ايشان حتی درحوزه عمومی،در امورحسبيه هم به ولايت فقيه قائل نبودند.معتقدندوصريحا نوشته اند در زمان غيبت حکومت ازآن جمهور مسلمين است. ازاين صريح تر؟وبعد فرموده اندکه در امور حسبيه که بنظر ايشان امور عمومی ازامورحسبيه است وکلای مسلمين وعدول مؤمنين که مصداق آن نمايندگان دارالشورای کبراست وظيفه دارندکه به مدت موقت کليه امور جامعه را متکفل شوند.بعبارت ديگرنمايندگان مردم در مجلس شورا. بنابراين ماهيچ مشکل شرعی نداريم اگر بگوييم به ولايت فقيه قائل نيستيم».[53]

اما روند حاکم برتصویب اصل ولایت فقیه در قانون اساسی، فقط مجرَّدات ذهنی و تئوریک بود؛که همان را نیز درشخص امام خمینی می دیدند:

«رهبر ما یک مقامی است که جایش را نمی شوددر رژیم های غربی یا شرق کمونیستی پیداکرد،کسی است که قبل ازآنکه مقام رهبری و فرمانده کل قوا را به او بسپارند، مقام امامت را داشته…».[54]

«کاریزماتیک» بودن امام خمینی نمی گذاشت آن دَملِ چرکین خودرا بصورتی عریان(آنچنانکه پس از انتخابات 22خرداد بروز کرد) نمایش دهد.

«کاریزماتیک»بودن امام خمینی،سبب می شدتاآن دَملِ چرکین(که همان سال نخست سربازکرد،وباشروع اختلاف بین ابوالحسن بنی صدر «اولین رئیس جمهوری»و محمدعلی رجایی«اولین نخست وزیر»پایه و اسکلت بنای«جمهوری اسلامی»را کج بالا برد)،فور اباباندپیچی «مصلحت» وباندپیچی«شورای حل اختلاف»ویا«کمیته صیانت ازآراء»، مَرهم شود.اما این مرهم نیز درمان را دوا نبود.وبه همراه خود انواع باندهاوجریانات سیاسی راساخت.و امام خمینی را نیزدرچَنبره واقعیات جامعه(نوشیدن جام زهردرختم جنگ یکی ازآنهاست)ملزم به مصلحت هایی کرد،مصلحت هایی که تا آنزمان در فقه تدریس شده درحوزه های علمیه پیدا نمی شد و این خود نیز عامل بزرگ دیگری در محل اختلاف شد. اختلافی که بجایالتیام بخشیدن به آن دمل چرکین، آنرا چرکین تر کرد:

آیت الله العظمی منتظری،(باآن سابقه درخشان)شخصیتی که چندین جلدکتاب درموردمبانی فقهی حکومت اسلامی نوشته بود،و برای اصل ولایت فقیه بیش ازهمه پافشاری می کرد،مغضوب واقع گردید وخود اولین قربانی اصل ولایت فقیه شد.

ایشانمی گوید:

«اینکه در گفتار بعضی آقایان دیده می شود که ولی فقیه ولایت مطلقه دارد نسبت به جان و مال و ناموس مردم و بر این تعبیرات اصرار دارند، به نظرمی رسد علاوه بر اینکه این قبیل تعبیرات بدآموزی و بد تعریف کردن است و موجب اشمئزاز و وحشت مردم می شود، قابل مناقشه نیز می باشد،زیرا ولایت مطلقه را فقط خدایی که مالک الملوک والرقاب است دارد.هرچند او نیز بر حسب نظر «عدلیه» بر طبق عدالت و مصالح عامّه عمل می کند و آنچه به نظر قاصر ما برخلاف مصلحت می باشد در نظام کلّی جهان همه بجا و عادلانه است…ولایت مطلقه ذاتا ازآن خداست و در این امر شریکی ندارد،و حتیپیامبر(ص) و ائمه(ع) نیز ولایت مطلقه ندارند تا چه رسد به ولی فقیه.آنان نیز بایددرچهارچوب احکام و دستورات خدا جامعه را اداره کنند…».[55]

اماراه حل همه مشکلات به«فصل الخطاب»بودنولایت فقیه و«حکم حکومتی»انجامید:

«اگرمغزدربدن کارخودش را ازطریق اعضاء انجام می دهدآیابه معنای این است که قوایش محدود شده است؟آیا این امر درهیچ جای دنیا معقول هست؟ آیا پیغمبر اسلام خارج ازمجاری دین عملمی کرد ویا تصمیمات و اختیاراتی داشت که هرجور دلش می خواست تصمیم می گرفت؟چنین چیزی داریم ما؟ اگر در مجاری عمل می کرد پس بهترین قانون،قانونی است که تمام مجاریش معیّن شده باشد، معلوم شودکه این درچه سازمانی عمل می کند و عالیترین قانون قانونی است که محل بسیار اندک یا محلی اصلا برای ابتکارات شخصی نداشته باشد…».[56]

11تیر1388

جمهوری بر باد رفته(12)

«قانون اساسی منحصر دراصل ولایت فقیه نیست،بلکه متضمن اصولی است که حکومت را مردمی نشان می دهد،ویک فصل آن نیزمبیّن حقوق ملت است.آقایان در تبلیغات خود دائما روی اصل ولایت فقیه تکیه می کنندولی این همه اصول متضمن حاکمیت مردم وحقوق ملت را نادیده می گیرند…به این قانون اساسی بااین اصول،ملت ایران وحتی مراجع عظام و مرحوم امام(ره)رأی دادند،وایشان درسخنانشان نوعا روی مردم وجمهوریت ومردمی بودن نظام تکیه داشتند،ودرپیش نویس قانون اساسی که به دستور ایشان نوشته شده بودوایشان آن را پسندیده بودند،اصلا اسمی ازولایت فقیه نبود.مادرمجلس خُبرگان قانون اساسی به منظورتضمین شرعیت واسلامیت نظام آن رااضافه کردیم.بعدآقایان دربازنگری بعدازاختلافات زیادی که اول داشتند، آخرالامریک کلمه«مطلقه«دراصل 57 اضافه کردند.نمی دانم توجه به تضادی که با اصول نامبرده می شود،داشتندیانه؟!».[57]

«روزی یک شیرگرسنه باسه گاوِسیاه،سفیدوقهوه ای رنگ همخانه شد.اونقشه می کشیدتاگاوهارابخورد. ابتدا باگاوقهوه ای رنگ،(که همرنگ خودش بود)،طرح دوستی ریخت.به اوگفت: ای گاو قهوه ای رنگ!من وتوهمرنگ هستیم،اماآن دوگاو مثل من وتو نیست،بگذار آن گاو سیاه رنگ بدترکیبرابخورم،تااین وصله ناجوربین ما نباشد. گاو قهوه ای رنگ ایناجازه رابه شیرداد تا گاوسیاه را بخورد.مدتی شیرازسیری آن کیفور بود.تاآنکه بازدوباره گرسنگی بروی غلبه کرد. ایندفعه باز دوباره به پیش گاوقهوه ای رنگ آمد وگفت:بیا فقط من وتوکه یکرنگ هستیم،باشیم؛گاوسفیدرنگ بین من وتوزائدومزاحم است!اجازه بده آن رانیز بخورم. گاو قهوه ای رنگبازدوباره اجازه خوردن راصادر وتوقیع کرد.مدتی بعد بازگرسنگیبه جناب شیر غلبه کرد؛آمدسراغ گاو قهوه ای رنگ وگفت:آمده ام تا ترا هم بخورم!گاو قهوه ای رنگ گفت:آنزمان که اجازه دادم آن دوگاو رابخوری،خودم نیزخورده شده بودم!(قصه ای به همین مضمون درکتاب کلیه ودمنه).

آیت الله العظمی منتظری درجلسه 42مجلس خبرگان قانون اساسی اول، روز19مهرماه1358پیرامون وظایف ولایت فقیه(رهبری)،اصل 87(109)می گوید:

«…شماخواستیدبه رهبریک عنوان بدهید،ولی پوچ وخالی.اماآنچه دراین اصل مهم بوده است آن جهت است که تأئید کاندیداها باید از طرف رهبرباشد.برای اینکه حکومت،حکومت اسلامی باشد.بنابراین من پیشنهاد می کنم این عبارت قطعا باید اضافه بشود:«تأئید کاندیداهابرای ریاست جمهوری به منظوراسلامی بودن حکومت وضمانت اجرایی آن».چون اگر رئیس جمهورازطرف رهبرتأئیدنشود احکامش برای ملت لازم الاجراءنیست.یعنی شمایک چیزراحذف کرده ایدویک چیز لغورا اضافه نموده اید»….«مردم به جمهوری اسلامی رأی دادندوماحالا می خواهیم قانون اساسی خودراطبق حکومت اسلامی تنظیم کنیم. معنای حکومت اسلامی این است که باید دستورات اسلام اجراء شود دستورات اسلام هم بایدزیر نظر کارشناس اسلامی باشد. وماهم نگفته ایم که هرآخوندی کارشناس اسلام است.ملاک عباوعمامه نیست وملاک هرآخوندی نیست،بلکه متخصص اسلام است…آقای مکارم فرمودندکه مارئیس جمهوررا یک فقیه معیَّن کنیم ولی ما وقتی خواستیم شرایط رئیس جمهوررامُعیَّن کنیم عده ای گفتندشرایط اوغیرازایرانی الاصل بودن ومسلمان بودن چیزدیگری نباشد.وماجرأت نکردیم بگوئیم رئیس جمهورباید فقیه باشد.مادراینجا اصرارکردیم که لااقل رئیس جمهورازطرف یک فقیه کاندید شود،یعنی ما گفته ایم کسانی که می خواهند کاندید رئیس جمهوری بشوند ازطرف فقیه تائید شوند. مثلا بگوید که من این ده نفر یابیست نفررا به عنوان کاندیدای ریاست جمهوری تأئیدمی کنم.و البته بعدمردم می روندورأی می دهندوهرکس رأی بیشتر آورد اوانتخاب می شود.یعنی درحقیقت مردم اورا انتخاب کرده اند ولی به هرحال عده ای حاضر نشدندکه ازوظایف فقیه این مطلب هم باشد…».[58]

درحقیقت پس از30سال،دردوره دهم انتخابات ریاست جمهوری،در تاریخ 22خرداد88 ،با توجه به اصول 4و72و93و96و99و108و بالاخص اصل97که تفسیر قانون اساسی رابرعهده شورای نگهبان گذاشته است،بادرنظرداشتن بازنگری انجام شده دراصول قانون اساسی اول، وهم چنین اختلافات دیرینه وسوابق فقاهتی وسیاسی افراد، و با جستجودرسخنان ومحتواوفحوای آنهایی که درمجلس خبرگان قانون اساسی اول به حمایت ازولایت فقیه پرداختندتا«اسلامیت» نظام تضمین شود،این شورا،همه را بااستراتژی«مشروطه مشروعه نظارت استصوابی »دور زد!

درواقع همان تئوری معروفِ «یک کیلو گلابی»از:«آیت الله آذری قمی»برکُرسی حکومت جلوس کرد!وکاندیداهای ریاست جمهوری راهمان رهبری(ولایت فقیه)ابتدامنصوب کرده وسپس مردم فقط ازمیان آنها «اصلح»راانتخاب کردند!

در22 خرداد 88،دیدگاه«مافقط یک کیلوگلابی»داریم(با ضِرس اما و اگرهایی) رسماعملی شد.هرچنددر گذشته نیزناقص اجراء می شد،اما چون کاندیداهای دودوره گذشته،افرادی چون هاشمی رفسنجانی و خاتمی بودند(وهردو نیز فقاهت لازم راداشتند)،رهبری(یاهمان ولایت فقیه،هرچنداختیاراتش بیش ازهمه بود)امانمی توانست درمقابل«ان قلت»های این دو منتخب،درباب موضوعات مَدنی،همچون آزادی احزاب ومطبوعات وهکذا امثالهم… مقاومت کند!دوره اصلاحات در زمان آقای خاتمی مؤیِّدِ این ادعاست.

به هرحال چهارعددگلابی،یک کیلوگلابی می شودوگاها«پنج و یاشش»تا!هرکدام ازاین چندعدد گلابی(یعنی همان یک کیلوگلابی) ویژگی خاصِ خودش رادارد:یکی لَک دارد،یکی کال است؛یکی ترشیده است ویکی رسیده…؟!

نظریه امام خمینی،که گفته بود:«معیارسنجش وانتخاب،بایدحال فعلی افراد»باشد،تحقق یافت؛البته با«نظارت استصوابی«؟!؟

«مادرپی ایجادیک نظام وجامعه ای هستیم که درآن مسلمانان آگاه و متعهدونیرومندمسئولیت رابه عهده بگیرند.بنابراین نظامی که مادرپی آن هستیم نظامی است که درآن حکومت کنندگان اززبده ترین چهره های آگاه و متعهد اسلامی باشند.و هرگز نباید شائبه ای به میان بیایدکه هدف،حکومتِ روحانیت است».[59]

13تیر1388

جمهوری بر باد رفته(13)

اولین رئیس جمهور نظام سیاسی ایران،یعنی ابوالحسن بنی صدر، ظرف یکسال سرنگون شد.

«جمهوریت»نظام سیاسی ایران،ازهمان ابتدا، یُمن میمون ومبارکی نداشت؛ وباعث شدتابه امروزدیوار «جمهوریت»کج بالارود.

«اسلامیت» نظام سیاسی ایران نیز دردایره بسته«مشروطه مشروعه نظارت استصوابی»6تن ازفقهای شورای نگهبان(که همگی خود منصوب ولایت مطلقه فقیه هستند)،حبس وزندانی تنگ نظری شد؛ و نوعی«جمهوری سلطنتی»،یعنی ترکیبی ازرژیم گذشته ورژیم جمهوری اعاده شد».[60]

آنزمان سَردَرِشعارهاوپلاکاردهااین بود: «خدا،شاه،میهن» یعنی: بعداز خدا،شاه قرارداشت؛وپس از22بهمن57، نیزگفته شد:ولایت مطلقه فقیه جانشین ومنصوب خداست،ومردم هیچ نقشی درانتخاب وی ندارند:

«خدای متعال فقیه جامع الشرایط رانصب کرده است وبیعت مردم هیچ نقشی درمشروعیت ولایت فقیه نداردو فقط زمینه اعمال ولایت را فراهم می کند».[61]

بنابرهمین شیوه واستراتژی،رَجُل سیاسی این قانون اساسی،تنها فردی «چون احمدی نژاد»می توانست باشد؛و«میرحسین موسوی»نمیتوانست رئیس جمهور این رهبری شود:

«جناب آقای موسوی نخست وزیرمحترم!نامه استعفای شماباعث تعجب شد؛حق این بوداگرتصمیم بدین کارداشتیدلااقل من و یا مسئولین رده بالای نظام رادرجریان می گذاشتید.درزمانی که مردم حزب الله برای یاری اسلام،فرزندان خودرابه قربانگاه می برندچه وقت گله واستعفا است!».[62]

اما«میرحسین موسوی»پس از20سال،سکوت راشکست.اوگفت:چون احساس خطر کرده،واردبازی سیاست شده است:

«مهندس میرحسین موسوی رسما خود را کاندیدای ریاست جمهوری کرد.اما وی باید به سؤالات بسیاری پاسخ دهدوازجمله اختلافش بارهبرفعلی جمهوری اسلامی ایران؟آیا درپُشت پرده سیاست،توافق پنهانی صورت گرفته است؟وی20سال پیش نخست وزیر قانون اساسی اول بودوبه دلیل اینکه«سه پادشاه دریک اقلیم نمی گنجد»،با اجباررهبرکاریزمای انقلاب،(امام خمینی)تاآخردراین پُست ماند».[63]

سرانجام اورئیس جمهوری این رهبری نشد.چون فقط احمدی نژاد رئیس جمهوری این قانون اساسی می توانست باشد!

دردودوره گذشته ریاست جمهوری،یعنی 16سال از20سال حضورآیت الله خامنه ای درمقام«ولایت مطلقه فقیه»،8 سال ِآن دراختیارآیت الله هاشمی رفسنجانی بود.وی خودیکی ازمحورهای اصلی نظام جمهوری اسلامی بشمار می رود.اونمی توانست درطول و ذیل رهبری آیت الله خامنه ای قراربگیرد.هرچندوی دراعلان مواضع رسمی سعی داشت آنرا پنهان کند،لیکن برهمگان معلوم بودکه وی در قدرت سیاسی خودراشریک می داندوهمانطور که درگذشته شاهد بودیم.دوپادشاه دریک اقلیم نمی گنجد!

هم چنین 8 سال حضورسید محمد خاتمی،ورأی بالای مردم به ایشان توازن قوا را برهم زد.توازنی که با22میلیون حامی،خواستاراصلاحات بود.ایشان علاوه برآنکه درکسوت روحانیت بودند،بدلیل فضای کاری درسالهای گذشته،خصوصادرعرصه وزارت ارشاد،دیدگاههای متفاوت ومتناقضی ارائه می دادکه با برخی جریانات سیاسی وقدرت سیاسی همخوانی نداشت.اومی توانست بااستفاده ازهمان ظرفیتهایی که ازقانون اساسی تصورمی شد، انقلاب وجمهوریت نظام سیاسی ایران به اصل خود بازگرداند؛اومی توانست با رأی بالای خود اعمال قدرت کند.اما آقای خاتمی بدلیل ضعف ونداشتن شجاعت لازم درتحکیم وتقویت پروسه اصلاحات،درمقابل اتفاقات عقب نشینی می کرد وهمین نیز سبب رویکرد مردم به فرد ناشناخته ای چون احمدی نژاد شد:

«قصد نداشتم در رابطه با عملكرد آقاي خاتمي و اصلاحات وعده داده شده ايشان فعلا اظهار نظر كنم، ولي با توجه به ارسال نامه ايشان براي من، وانتظاروتمايل دفتر ايشان به اظهار نظر،به چندكلمه اي اشاره ميكنم. و آقايان توجه دارند كه اينجانب همواره درگفتارونوشتارخود صريح اللهجه بوده ام .مراتب ديانت و فضل وآگاهي به مسائل روزو تعهدنسبت به وظايف ديني و ملي وسوابق درخشان وفضيلت خانوادگي جناب آقاي خاتمي و مخصوصا شخصيت معنوي و اخلاقي پدربزرگوار ايشان مرحوم آيت الله آقاي حاج سيد روح الله خاتمي- طاب ثراه – براي همگان روشن است.همچنين ترديدي ندارم كه ايشان باحُسن نيت وبا علاقه به تحقق اهداف انقلاب اسلامي،خود را كانديداي رياست جمهوري نمودند واصلاحاتي رابه مردم وعده دادند.مردمي كه سالهاي تلخ جنگ تحميلي راتحمل نموده ولي قشر عظيمي ازآنان دراثرعملكردمسئولين ومتصديان امورنسبت به وعده هاي داده شده درانقلاب به يأس و نااميدي ويابه ترديدو آشفتگي واحيانا به بدبيني نسبت به آينده رسيده بودند. درچنين فضايي آقاي خاتمي با شعارهاي بسيارزيبا و دلنشين ومطابق خواسته هاي مردم،وعده«اصلاحات»را- كه جزوفا به وعده هاوشعارهاي اوليه انقلاب نبود- به مردم اعلام نمود، ومردم نيزبرهمين اساس چنان اقبالي نمودندكه براي همگان غيرمنتظره بود.اكنون بعد ازگذشت بيش از هفت سال ازرياست جمهوري ايشان متأسفانه ديده ميشوديأس و نااميدي ويا بدبيني مردم مجددابه همان وضعيت زمان قبل ويابدتر ازآن رسيده است، ونيز ديده ميشود قشرعظيمي ازنسل جوان احساس بي هويتي ميكندوبه آينده خودكاملا بدبين ميباشد.اينجانب نمي خواهم بابي انصافي بگويم جريان اصلاحات هيچ توفيقي به دست نياورد،اما ميخواهم بگويم آنچه به دست آمد درمقابل آنچه وعده داده شده بود امكان دسترسي به آن نيز فراهم شدونيزدرمقابل آنچه خواسته و انتظار مردم بود بسيارناچيز ميباشد.آقاي خاتمي در«نامه اي براي فردا» و نيز در بسياري ازسخنراني ها و مصاحبه هاي خودسعي كرده اندعلت يا علل اين ناكامي را تشريح نمايند، ولي به نظر اينجانب بيانات ايشان تاكنون قانع كننده نمي باشد.ايشان در اين رابطه چند محور را مطرح و مورد تأكيد قرار داده اند:1- ايشان فرهنگ استبداد زدگي ملت ما را مطرح ميكنند و اين كه سالها وقت بايد صرف شود تا اين فرهنگ غلط ازبين برود. دروجودفرهنگ استبدادزدگي بحثي و اختلافي نيست، اما سخن اين است كه چراما درعمل به اين فرهنگ مشروعيت ميدهيم ؟چرامادرعمل تسليم خواسته هاي متوليان اين فرهنگ شديم؟ و چرابه جاي اين كه با توكل به خداي متعال واعتمادبه نفس تسليم رضاي خداوخواسته مردم شويم،درهرفرصتي كه پيش آمدسرانجام راضي نمودن متوليان فرهنگ استبدادزدگي را ترجيح داديم؟بديهي است درچنين فضايي استبدادبه خودمشروعيت قانوني ميدهدوبه دنبال آن خواسته هاي ناشي ازفرهنگ استبدادزدگي شكل قانوني به خود ميگيرد و قهرا زور وخشونت نيزعملا قانوني ميگردد.انسان اگر- فرضا- دربرابرقدرتها توان مقاومت نداشته باشد، انتظارميرودحداقل توجيه گرومجري مظالم وكارهاي خلاف آنان نباشدوياباسكوت خودروي آنهاصحه نگذارد.2- ايشان درنامه اخيرخودودرجاهای ديگرگفته اند:«بايداين پندارغلط راازذهن خود بزداييم كه برای رهايی بايد منتظرقهرمان بود».كسي نگفته است كه مردم ما منتظرآمدن قهرمانی ازغيب ورهانمودن آنان ازوضعيت كنوني ميباشن؛بلكه بحث اين است كه مردم ما درجريان اصلاحات كارخودرابه بهترين وجه انجام دادند،وبا آنهمه تلاش وتبليغات مسموم وانحرافي جناح مخالف اصلاحات، دومرتبه به صحنه آمدند ورأی چشم گيری دادند، و در هر فرصتی كه پيش میآمد ازشعارهای اصلاحات وشخص ايشان پشتيبانینمودند.آياانتظارمردم ازآقای خاتمي برای عمل به وعده های خود كه مورد تأكيد تأييد آنان بودبه معنای انتظارقهرمان شدن ايشان بود؟مگرمردم چه كاری بايد مي كردند ونكردند؟آقاي خاتمي موانع سرراه اصلاحات-چه موانع به اصطلاح قانوني و يا غير آنها- راچه هنگامی برای مردم تشريح نمودوازآنان كمك خواست و مردم به ايشان پاسخ مثبت ندادند؟ درشرايطي كه جناح مخالف اصلاحات به كارشكنی وسنگ اندازی خودادامه ميداد،حداقل چيزی كه مردم ازآقای خاتمی انتظارداشتند اين بودكه صريحابا مردم صحبت كندوعذرخودرابه مردم بگويدوازمردم بخواهدعذراورا پذيرفته وآبرومندانه كناررود.كناررفتن آبرومندانه مستلزم و يابه معنای معارضه باحاكميت نمي باشد،بلكه قطعي ترين پيامدواثرآن حفظ حيثيت وجاذبه جريان اصلاحات وشخص ايشان بود،وقهراايشان میتوانست درآينده منشاء تحول و تداوم راه اصلاحات باشد.اما درپيش گرفتن سياست دوپهلو حرف زدن ودرعمل جناح اقتدارگراراراضي نمودن وحقيقت راقرباني مصلحت كردن وعدالت رادرموارد گوناگون ونسبت به افرادزيادی قرباني مظالم تحميلی وناخواسته نمودن،عاقبتي جزهمين وضعيت كه پيش آمده است ندارد.3- ايشان ميگويد: «زور و خشونت رانبايدونمي توان بازوروخشونت پاسخ داد».منتقدين سياست های آقای خاتمي هيچگاه نگفته اندزوروخشونت طرف مخالف اصلاحات رابايدبازوروخشونت پاسخ داد،بلكه ميگويند: چرا عملا باسياست محافظه كاری ودوپهلو عمل كردن وحقايق راازمردم پنهان نمودن، به زوروخشونت اقتدارگرايان مشروعيت بخشيده شده وتحكيم گرديد؟كساني به زوروخشونت متوسل ميشوند كه دربين مردم جايگاه وخواستگاهي ندارند،اماجريان اصلاحات كه درآغاز دارای پشتوانه قوی مردمي بود چه نيازی به توسل به زوروخشونت داشت؟مردم سالاری وقتي از شعار به عمل ميرسد كه مردم كاملا در جريان كارشكنی هاي مخالفين اصلاحات قرار گيرند. طبيعي است هنگامي كه آقاي خاتمي سياست محافظه كاري و ملاحظه بيش از اندازه رقباي اصلاحات را پيش ميگيرد، مردم بتدريج از شخص و جريان وابسته به ايشان و نيز از اصلاحات مأيوس و نااميد ميشوند، كه نمونه آن را در انتخابات شوراها و در جريان رد صلاحيت ها و تحصن تعدادي از نمايندگان مجلس ديديم.اشتباه بزرگ ايشان اين بود كه از همان روزهاي اول رياست جمهوري وتعيين اعضاي كابينه – كه جناح اقتدارگرا درضعف كامل و حتي شوك غير منتظره بود- به جاي اتخاذ سياست متكي به خود و انتخاب افرادي كه خود تشخيص ميداد،با داشتن سرمايه عظيم رأي مردم، افراد وسياست هاي تحميل شده را قبول نمودوكساني را كه به كمتر از نابودي اوراضي نبودندحيات سياسي دوباره بخشيد و به آنان مشروعيت داد، و در اين رابطه بسياري از علاقه مندان و همفكران خود را از دست داد.همين اشتباه كليدي ايشان سرآغاز انحراف در مسير اصلاحات بود، وهمه ديديم كه متعاقب آن،آقاي خاتمي مجبور شد در هر مورد رضايت آنان را جلب كند؛و بدون گرفتن امتيازي پيوسته به آنان امتياز داد،تارسيدبه وضعيت كنوني كه متأسفانه دولت او تقريبا درمسائل اساسي كشور درحاشيه قرارگرفته و تصميم گيريهاي اصولي كشور درجاي ديگر توسط همان جناحي انجام ميشود كه ايشان مرتبا به آنان امتياز ميداد، وبا اين حال نمي دانم چراايشان همين حقيقت راصريحا به مردم نمي گويد؟».[64]

درهرحال بایدگفت: این قانون اساسی باچنین ویژگیهایی که دارد، چنین اشخاصی و باچنین ویژگی و سوابق سیاسی وعلمی رابرنمی تابید وآنهانمی توانستند درطول رهبری آیت الله خامنه ای باشند.آنهاسعی می کردنددرعرض ایشان وآنچه این قانون اساسی به آنها اجازه میداد، اعمال قدرت کنند.

تمام حوادث بعد از انتخابات 22خرداد88 ناشی از همین ساختاراست.

وجودکثرت شرکت کنندگان در انتخابات 22خرداد88،خود دلیل آن بود که احمدی نژاد بازنده انتخابات است!واین بار نیز همچون رویکرد مردم به آقای خاتمی درمقابل ناطق نوری،میرحسین موسوی بَرنده خواهدبود.امااعلان نتیجه آراءنشان دادکه یک بازی پنهان سیاسی پسِپرده سیاست اتفاق افتاده است!وهمین نیزسبب نافرمانی مدنی بخشی از مردم شد؛وباقی قضایا…

وقایعی که پس از انتخابات 22 خرداد88، رخ داد،آشکار ساخت که آیت الله خامنه ای احمدی نژاد را ترجیح می دهد.ایشان حتی قبل از تأئید انتخابات توسط شورای نگهبان، ریاست جمهوری وی را تبریک گفت.

هم چنین ایشان رسمادرنماز جمعه گفت:»در موارد متعددی با آقای هاشمی اختلاف نظر دارم و مردم نباید دچار تَوهُّم شوندو چیز دیگری فکرکنند».

وی در رابطه با اختلافات محمود احمدی‌نژاد و اکبر هاشمی رفسنجانی گفت:«بین ایشان و رئیس جمهور از همان انتخابات سال ۸۴ اختلاف نظربودودرزمینه مسائل خارجی،نحوه اجرای عدالت اجتماعی و مسائل فرهنگی با هم اختلاف نظر دارند».

هم چنین رهبرجمهوری اسلامی ایران گفت:«نظر وی به نظرمحمود احمدی نژادنزدیک‌تر است»!

وقتی ابوالحسن بنی صدر،برصندلی ریاست جمهوری نشست،برای انتخاب نخست وزیرمشکل پیداکرد.

اوازیک طرف طبق وظایفش در قانون اساسی،بایدنخست وزیری را انتخاب می کردکه با اوتوافق داشته باشد.وازطرفی این نخست وزیر واعضای کابینه اش بایدبه تأئید مجلس شورای اسلامی می رسید.او ابتدا،«مصطفی میرسلیم»رامعرفی کرد.امابدليل اختلاف سياسي که مجلس با بنی صدر داشت،مسکوت ماند.

امام خميني درارتباط بااختلاف پیش آمده،انتخاب نماینده ای ازخود برای عضویت درهیات بررسی صلاحیت نخست وزیری را نپذیرفت وآن رابه رئیس جمهوری ومجلس موکول کرد.بنی صدرناچارا محمدعلی رجایی را برگزید.

بدلیل بالا گرفتن شدت اختلافات(اختلاف دیدگاهها از اسلام، حکومت اسلامی،وحاکمیت مردم)،یک شورای حل اختلاف تشکیل شد. اما در نهایت روند فوق به عزل بنی صدراز مقام ریاست جمهوری انجامید.

دولت رجایی و باهنردولت مستعجل شدند ونیامده رفتند!

اماسومین رئیس جمهوری(یعنی آیت الله خامنه ای)دوباره وازنو با همین اختلاف و روند فوق مواجه شد:

آیت الله علی خامنه ای، ابتداعلي اكبرولايتي(فردی که هم اینک نیز از مشاوران اصلی وصمیمی وی است)رامعرفی کرد؛انتخاب او،ميرحسين موسوي نبودا!

اما مجلس به نخست وزيري ميرحسين موسوي رأي اعتماد داد؛وهمان اختلافي كه بين رجائي وبني صدربود،بازبه نوعي بين ايشان وميرحسين موسوي نيزتكرارشد.

اماچون درآنزمان هم ایشان، وهم میرحسین موسوی جزو«خودی»های نظام محسوب می شدند،وعلاوه برآن باوجودرهبر«کاریزما»ی امام خمینی،ونیزوجودجنگ ومحاصره جنگی واقتصادی،این اختلاف، مانع ترکیدن آن دَمل چرکین می شد.لذا همیشه وهمواره باتزریق آمپولِ مُسَکِّنِ مصلحت وحفظ نظام جمهوری اسلامی(که امام آنراازنماز و روزه هم واجب ترمی دانست) امور و اداره مملکت درحوزه اندیشهحاکمان وقت رتق وفتق شد!

تمامی این گرایشها واختلاف هابه دو موضوع مهم بازگشت داشت: یعنی چنانچه بخواهیم به ماهیت وروانشناسی آن بپردازیم، اولا:بایدبه زمانهای گذشتهونیز قبل از انقلاب بازگردیم؛وثانیابا شناخت ازسوابق سیاسی و فقاهتی وعلمی افراددراختلافشان ازتئوری ونحوه برقراری و اداره حکومت اسلامی،به کُنه؛ماهیت وواقعیتهاپی ببریم وکشف حقیقت کنیم!

همان زمان سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی(متشکل از 7گروه چریکی مبارزدردوران رژیم پهلوی)بدلیل وحدت نظروانتخاب نام «سازمان مجاهدین»براتئلاف خود،باشماتت وسرزنش«سازمان مجاهدین خلق»(که خود را پیشتاز مبارزه مسلحانه علیه رژیم شاهمی دانست)روبروشد.حتی درزمان ائتلاف این 7 گروه چریکی تحت عنوان سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی،این ابوالحسن بنی صدربودکه درتجمع آنهابه ایرادسخنرانی پرداخت!

سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی باسه گرایش فکری متشکل شد.گرایشی که اینک وجودرسمی دارد،گرایش چپ یابه اصطللاح امروزی(اصلاح طلب)است.

گرایش راست سنتییابه اصطلاح امروزی(اصولگراویامحافظه کار)نیروهایی هستندکه آنزمان ازآیت الله راستی کاشانی تعذیه فکری می شدند.برای شناخت از آیت الله راستی کاشانی وازجمله منیرالدین حسینی به افکارجامعه مدرسین حوزه علمیه قم،وجامعه روحانیت مبارز وحزب (جمعیت)مؤتلفه اسلامی رجوع کنید!

برخی دیگرازاعضای سازمان به هیچکدام ازاین دوجریان گِره نخوردند، مستقل ماندند.والبته می توان ردپای آنهارادرحزب کارگزران وحزب مشارکت دید.

جامعه روحانیت مبارز تهران(وبه تأسی ازآن تمام شهرستانها)،بعلاوه جامعه مدرسین حوزه علمیه قم که مرکز توجه وهدایت کننده مبارزه مردم علیه رژیم شاه شده بود،طیف متفاوتی ازدیدگاهها رادرخودداشت.

آنزمان برای آنکه شائبه حکومت روحانیون نباشد،حزب جمهوری اسلامی ایران متشکل ازبرخی چهره های روحانی وغیرروحانی، مثل: »آیت الله بهشتی»،«آیت الله هاشمی رفسنجانی»،«آیت الله خامنه ای»، »میر حسین موسوی»، «جلال الدین فارسی»،و«سیدحسن آیت»که جزو عضو مرکزیت حزب بودند،تأسیس شد.

همان اختلافات دیرینه،منجربه تشکیل«حزب جمهوری اسلامی خلق مسلمان» هم نام وشبیه حزب جمهوری اسلامی ایران شد.رهبری «کاریزما» و فکری آن برعهده آیت الله شریعتمداری بود.

همین اختلاف به بروزاولین مرجع کُشی(مرجع تقلید)توسط نظام جمهوری اسلامی ایران انجامید.وی ترورشخصیت شد.همه خودی های آنزمان در این مورد اتفاق نظر داشتند.

درهمان ابتدا وآغازِبهره وری ازپروژه «جمهوری اسلامی ایران» و تدوین قانون اساسی ودادن اختیاراتی به ولایت فقیه،رئیس جمهوری ونخست وزیری وشورای نگهبان(برای حفظ اسلامیت نظام)ومجلس شورای اسلام(برای حفظ جمهوریت نظام)،اختلاف دیدگاهها نیز با کاندیداتوری ابوالحسن بنی صدر شروع شد.

جلال الدین فارسی،کاندیدای مورد نظرومطلوب«حزب جمهوری اسلامی» بود؛امابه دلیل ایرانی اصل نبودن، از دور رقابت حذف شد.در حالیکه برخی درمورد حکومت اسلامی ونحوه تشکیل آن،روی موطن شخص مورد نظرتأکید ندارند.همانطورکه درموردولایت فقیه چنین مسأله ای (ایرانی الاصل بودن) شرط نیست!

«سید حسن آیت» عضو مرکزیت حزب جمهوری اسلامی ایران در یک سخنرانی درون گروهی(که به نوار آیت معروف شد)،علیه بنی صدرسخنرانی کرد.سخنان او پیش درآمد برکناری ابوالحسن بنی صدر شد.

آیت الله بهشتی آنزمان گفت:ایشان مسئول سخنان خودش هست و حرفهای او مورد تأئیدحزب نیست.[65]

اختلاف اندیشه در اسکلت وستون ساختمان«جمهوری اسلامی ایران»، توسط کارگزاران حکومتی خودش،علاوه برنحوه مدیریت وکیفیت آن، به چند پاره گی تشکلها،گروهها واحزاب وسازمان های مورد قبول نظام جمهوری اسلامی هم منجرشد.

مهمترین انشعاب بین اعضای جامعه روحانیت وجامعه مدرسیناتفاق افتاد ونزاع دیرینه درتفاوت دیدگاه از اسلام ونیز اختلافات شخصی وریشه ای درقدیم؛ که کینه اش امروز آشکارشده است،به صحنه آمد:

«بعضی رسانه های داخلی مالِ دشمن هستند.البته اینهاراهم می شناسم. یک آدمی که خودی هم هست.بیچاره براثرحادثه ای،کینه ای پیدامی کند.در مقابل نظام وسخن حق واره اماممی ایستد.بعضی هاعُقده دارند،کینه ای دارند.ویامحرومیت از فلان مسئولیت که مایل بود به او بدهندومثلا نشده،حرفی می زنند،اقدامی می کنند، موضعی می گیرند، به ضررتمام می شودودرخدمت دشمن قرارمی گیرند».[66]

دراسفندماه 1366جمعي ازاعضاي جامعه روحانيت مبارز تهران درپي بروزبرخي اختلاف نظرهابرسراداره كشور،بااين استدلال كه ديدگاهها ونظرات آنهادرجامعه روحانيت مبارز،كمترموردتوجه قرار ميگيرد با انشعاب وجمع نسبتاً قابلتوجهي،تشكلي تازه،تحت عنوان«مجمع روحانيون مبارز»راتأسيس كردند.امام خميني تشكل جديدرانه تنهامايه اختلاف ندانست،بلكه ظهوراين تشكل راباعث شفاف ترشدن ديدگاههاتلقي كرد.

دراين دوره حزب جمهوري اسلامي(اوخرداد66)وباموافقت امام خميني وسازمان مجاهدين انقلاب اسلامي در مهرماه 1365با تقاضاي آيت الله راستي كاشاني وموافقت امام خميني،منحل شد.

بعداهمین انشعاب درجامعه مدرسین حوزه علمیه قم نیز اتفاق افتاد و «مجمع مدرسین حوزه علمیه قم»مولود آن شد.

یکی ازدلایل ناموفق بودن«حزب جمهوری اسلامی»وتمامی احزاب پس ازتأسیس جمهوری اسلامی ایران، موضوعِ درطول وعرض قرار داشتن حزب در مقابل ولایت فقیه است!

«سفسطه نعل وارونه زدن است.وسوفسطائی یا مغلطه گرکارش بالا آوردن جعلیات و وهمیات وشبهاتوزیربردن وپنهان ساختن حقیقتاست.«گاهی بین یک واقعیت موجود و حقیقت آن، فاصله وتفاوت بسیارفاحشی وجودداردومکتب سفسطه و مغلطه گر( خصوصادرحوزه اجتماعیات)سعی داردآن واقعیت موجود راحقیقت ناب جلوه دهد.این شیوه( سفسطه گری)درصدد قالب و (غالب)کردن جعل حقیقت بجای اصل حقیقت وتحمیل آن به عوام است.وگاهی این موضوع آنچنان پیچیده می شودکه ممکن است دانای عالم راهم گمراه کندوشبیه حق رابجای حق بگیردوبرهمین اساس حکم صادر کندویادیگراصول و فرامین وسخنان خود رانیزبرمبنای همین غلط رایج ترسیم،تبیین و تحلیل کرده و بنایش را با همان وهمیّات وشِبه حق بالا برده وبسازد. مصداق ما دراین قسمت،وجوداحزاب درساختار نظام سیاسی مبتنی بر «ولایت مطلقه فقیه» است…ما دراین سالها، متناوبا موضوع احزاب و جایگاه آن را اززبان برخی شخصیتهای سیاسی ونیز آکادمیک در سخنسرایی ها ویا مطالب متعددقلمی آنان خطاب به عوام و دانا شنیده وخوانده ایم؛ اما هیچگاه این پرسش پاسخ داده نشدکه: احزاب درنظام مبتنی برولایت فقیه درطول ایشان( ولایت مطلقه فقیه)هستندیا در عرض ایشان؟ یعنی اینکه وقتی یک حزب بایک ایده خاص بَرنده انتخابات می شود،چگونه می تواند با وجود اختیارات مندرج در قانون اساسی برای شخص ولایت فقیه، ایده های خودرابه کرسی عمل بنشاند؟! برای پاسخ به این سوال،ودرک این موضوع که آیابااین سیستم و این ساختار سیاسی، چنین امری، یعنی «جامعه ای مردم سالار و مدنی- که مستلزم وجود احزاب آزاد است- » ممکن و میسوراست؟»[67]

واقعیت این است که با این قانون اساسی(خصوصا پس ازبازنگری) احزاب همیشه در طول ولایت فقیه بوده اند.یعنی همه احزاب،«حزب ولایت فقیه»بودند.یکنوع «حزب رستاخیز» پُست مدرنیزه شده امروزی!

ازسوی دیگراگراحزاب بخواهنددر«عرض ولایت فقیه» قرار گیرند. یعنی همچون یک حزب واقعی وازروی قواعدعلمی ومبتنی برحق انتخاب (انتخاب شونده وانتخاب کننده) بوجود بیایند،باید گفت:با این قانون اساسی هرگزاین اتفاق نخواهد افتاد. این تصورغلط یاصحیح که برخی معتقدند دراین قانون ظرفیتهایی برای حاکمیت مردم(جمهوریت نظام) است،همانطورکه تجربه نشان داده،عملی نیست.[68]

آنچه اکنون برای مجمع روحانیون مبارز،سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی،حزب مشارکت وحزب کارگزاران(احزاب پرقدرت و نیروهای خودی)اتفاق افتادواحتمال غیرقانونی شدن برخی نیزمی رود،مدعاودلیل مامی باشد:

آقتاب آمد،دلیل آفتاب!

«درجامعه مابه جای ولایت احزاب،ولایت فقیه است. اگراحزاب بخواهنددرکشورما بیایند،بایددرچارچوب تفکرماباشند.یعنی حزب یک خط وفقیه هم یک خط دیگرنباشد.چون در آن صورت دو قطب بوجود می آید وحالت دایره به بیضی تبدیل می شودوثبات رااز بین می برد».[69]

14تیر1388

جمهوری بر باد رفته(14)

«آیامن دل را به همین خوش داشته باشم که مردم مرا امیرالمؤمنین بگویند؛ولی هیچگاه درناسازگاریهای روزگار باآنان همداستان نشوم وپاهایم راه بدسگلان را بپویند؟»[70]

فرایند دمکراسی،همچون ضربان قلب باید منظم کارکند.ضربان منظم قلب به هماهنگ بودن دیگر اعضاء وابسته است.

دمکراسی وفرایند آن به هماهنگی اندیشه مربوط است؛این هماهنگی به واسطه آگاهی بدست می آید:

«درهرجاآزادی نباشد،آنجا تاریکی حکم فرمایی می‌کند.هرجاتاریکی وفاقد فروغ دانش باشدآنجاسراسر فقروبیماری خواهدبود.از روزگاران دیرین و ازآن موقع که قدرت مطلقه بدست حکومتها افتاد پیوسته بین دونیروی مخالف یعنی یک اقلیت مقتدرویک اکثریت ضعیف وناتوان مجاهده ومجادله بوده وزمانی این غالب وآن مغلوب وگاهی آن غالب واین مغلوب بوده است.دنباله این کشمکش هیچگاه قطع نشده ودرهر موقع که نوبه فتح وظفراقلیت رسیده توده های کثیراجتماع درزیرفشار استبدادوبیدادگری نالیده ورنج برده اند. اکثریت برای خاتمه دادن به اساس فشارومظالم متجاوزان درهربارطغیان کرده وازاین طغیان نهضتها وانقلابهابوجودآمده است.اقلیت مقتدردراین کشمکش به چه وسایلی مجهزبوده است؟پول وثروت،قدرت نظامی ونیروی تأمینه همه وهمه دردسترس آنهاووسیله اجرای نیات ومقاصدآنها است.اکثریت درمقابل آنهاچه حربه ای دارد؟برگزیده ترین افراد این اکثریت مقهوروناتوان به پشتیبانی قلم به جنگ سرنیزه برنده وقدرت نظامی می روند.گاه تأثیراین قلم به حدی است که ازدیوارهای آهنین ودِژهای استوار خداوندان قدرت گذشته واساس نیروی آنهاراواژگون می سازد…در هروقت وهرزمان دوره حکومت مطلقه اقلیت ممتاز قبل ازاینکه اجتماع به کلی استعداداصلاح راازدست بدهدبه پایان می رسد.واگر چنین نباشد یک ملت وجامعه چنان درغرقاب فساد غوطه ورمی گردد که نجات وصلاح آن محال.وانقراض آن قطعی است.دراین دوره های تحول بازمسئو.لیت بزرگ متوجه صاحبان قلم است اینهامسئول بیداری مردم هستند.چراغ دانش وفضیلت بایدبدست آنها وبه استعانت قلم آنها برافروخته شود.این طبقه مخصوصاآنهاکه در دوره انحطاط توانسته اند روح آزادگی وعفت قلم راازدست نداده وعلی رغم تمام سختی هاو فلاکت هاوگرسنگی قلم راوسیله زیرپاگذاشتن حقوق اجتماع قرار نداده وبا نابودساختن عدالت اجتماعی برپایگاه قدرت انبیاء بوسهنزده اند،بایدبایک نقشه اساسی ومتین برای جبران زیانکاری های گذشته بکوشندوبه ارشادعقول وافکارکمرببندند».[71]

انقلاب فرانسه وجمهوری فرانسه چندین دوره راگذراند:

«ورینو،خطیب زبردست فرانسوی بامشاهده کشتاروتندرویهای گروههای انقلاب کبیرفرانسه گفت:«انقلاب فرزندان خودرامی بلعد».[72]

«درهمه انقلابهابرخی ازعناصررادیکال وانقلابی که نظامی راساقط می کنند،بعدازمدتی احساس می کنند که به اهداف خودشان رسیده اند.مثلابورژوازی بزرگ درانقلاب فرانسه پس ازاینکه رژیم پادشاهی فرانسه راسرنگون کردوبه آزادی سرمایه داری رسید،دیگر انقلاب راتمام یافته تلقی وعلیه عناصررادیکال که هنوزمعتقد به تداوم انقلاب بودند،فعالیت کرد؛تاآنجا که حتی رهبر انقلاب یعنی روبسپیر راکه بیشتر ازهمه مدافع پابرهنگان وگرسنگان بود وبه اصطلاح از دهقانان خرده بورژوازی حمایت می کرد،درمیدان انقلاب به گیوتین سپردندوسراوراجدا کردند.چون دیگر این عناصرکه تاکنون همراه انقلاب بودند وظیفه یاخواسته های خودشان راتمام شده احساس می کردند ودیگرضرورتی نمی دیدندکه به انقلاب یا انقلابی بودن ادامه بدهند».[73]

پس از پیروزی انقلاب،سرنوشت کشور بوسیله 6نفرازفقهای شورای نگهبان که خودمنصوب ولایت مطلقه فقیه هستندوولایت مطلقه فقیه نیزخود منصوب مجلس خُبرگانی است که اعضایش توسط همان 6نفر تائید می شود،رقم خورد.

‌دكترعلی‌شريعتی‌می‌گويد:

«بايدشماره‌رأی‌هابه‌شماره‌رأس‌هابرسدودرآنجاهمه ‌مردم ‌حق‌ رأی ‌و تشخيص ‌رهبری‌ سياسی ‌واجتماعی ‌خودشان‌راداشته‌باشند.نبايد سرنوشت‌جامعه‌رابه‌حكومت‌‌دمكراسی‌رأس‌هاسپرد».

وقتی امام خمینی ازپاریس به بهشت زهراآمد،درسخنرانی معروف خود جمله اي به این شرح ایرادکرد:

«مابه واسطه آراء مردم،مجلس سنا درست مي كنيم و…»البته بلاواسطه وباتذكري كه داده شد،امام خميني سخنان خودراتصحيح كرده و گفتند:«مقصودمن ازمجلس سنا،مجلس مؤسسان بود،نه مجلس سنا. مجلس سنا اصلش يك حرف مزخرفي است،هميشه بوده».[74]

امادراین30 سال،همه چیزدرمصلحت «مجمع تشخیص مصلحت»توسط مشروطه مشروعه نظارت استصوابی شورای نگهبان،بوسیله ولایت مطلقه فقیه نظارت استصوابی شد!

نهاد شورای‌نگهبان،طبق ‌‌مصوبۀ اوليۀ ‌مجلس ‌تدوين ‌خبرگان‌ قانون‌اساسی‌كه ‌خواسته وهدفش‌‌حفاظت‌از اسلامیّتِ جمهوریَّت بود،درست‌شد.اما ازآنجا كه ‌از قديم‌الايام ‌بين‌روحانيت‌،دوديدگاه ‌متضادحاكم ‌بوده ‌است، ‌‌تناقض آن دو دیدگاه،بعلاوۀ‌ اختلافات ‌قديمی‌،‌به اضافۀ‌ كينه‌های ‌‌گذشته، درحيطه ‌عمل،یعنی باتأسيس ‌ج.ا.ا)، آشكارشد،واولين واکنش ‌اجرايیش دراختلافات‌ بوجود‌آمده ‌بين ‌مجلس‌ وشورای‌نگهبان بروزکرد!

لذا امام‌خمينی‌ ‌راه ‌مجبورساخت تا«مجمع‌تشخيص‌مصلحت»‌تأسیس شود. مجمعی‌كه‌تازمان‌ زنده‌ بودن ‌ايشان ‌مَحمِل ‌قانونی‌ نداشت‌ و پس‌ از مرگ‌ وی،بابازنگری ‌وتعميم‌‌ قانون‌اساسی،‌‌صورت ‌رسمی ‌‌به ‌خود گرفت ‌وعلاوه ‌برآن ‌بر قدرت ‌ولايت‌فقيه ‌«مطلقه» هم ‌افزوده ‌شد!

اعضای مجمع تشخیص مصلحت مستقیم وغیرمستقیم منصوب ولایت مطلقه فقیه هستند.واکثریت اعضای آن همیشه ثابت بوده است؛این اعضاءهمیشه چه درصحنه آشکار وچه درصحنه مشاوره وپنهان، در این30سال قدرت سیاسی را دراختیارداشته است.[75]

می توان گفت:مجمع تشخیص مصلحت همان«دولت سایه»ای استکه به صورت آشکاروجود دارد؛و«دولت سایه»پنهان همان جریانی است که«قتلهای زنجیره ای» را هدایت کرد و…

هنگامی‌كه ‌رئيس ‌مجلس ‌خُبرگان‌ ‌قانون ‌اساسی ‌اول (آیت الله العظمی منتظری) ‌گفت:

«البته ‌بدين ‌معنی ‌نيست ‌كه ‌درقانون ‌اساسی ‌ماكه‌ خُبرگان ‌آن ‌هيچ‌ تجربه‌ای ‌ازقانون ‌نويسی ‌برای ‌يك ‌انقلاب ‌نوين ‌نداشتند،هيچ‌ ‌نقص ‌و ضعفی ‌وجود نداردووجود نواقص‌لازمۀ‌ طبيعی ‌ساخته‌های ‌انسان‌های ‌غيرمعصوم ‌است ‌‌واميدواريم‌كه ‌شرايطی ‌پيش ‌‌آيدكه ‌نواقص‌ آن ‌به ‌عنوان ‌متمم ‌برطرف‌گردد».[76]

قانون اساسی در سال 1368همزمان با فوت امام خمینی متمم خورد و سرنوشت انقلاب رابکلی تغییر دادوتمام قدرت واختیارات دراین20 سال را به«ولایتمطلقه فقیه»سپرد!

رئیس مجلس خبرگان قانون اساسی اول،(آیت الله العظمی منتظری)در همان زمان گفت:

«اگرنسل ‌معاصرانقلاب ‌‌نتواند درعصرخودسنداصلی ‌انقلابش‌رابرشئون ‌مختلف‌‌كشورحاكم‌گرداند،چه‌ انتظاری ‌ازنسلهای ‌آينده‌كه ‌بايد انقلاب ‌و ابعادشعارهای ‌آنرا ازلابلای ‌صفحات ‌تاريخ ‌بيابند،‌می‌توان ‌داشت. اصلابطوركلی ‌آنچه ‌رابط‌‌بين ‌همه ‌قواو ارگانهای ‌مختلف‌كشوراست ‌و حقوق‌ همه ‌اقشاروثبات كشورراتضمين ‌‌می‌كند قانون ‌است ‌وبس. اگر بناباشدهر فردی‌ وياارگانی‌بخواهداراده ‌و فكرخودرادرمحيط‌‌كار‌ش ‌حاكم‌ گرداند جزهرج ‌و مرج ‌و اختلال ‌نظام ‌چيزی‌ عايد كشور نخواهد شد.وقتی‌كه‌ خداوند متعال ‌به‌ خاتم ‌پيامبران ‌با همه ‌عظمتش ‌دستور ‌می‌دهد:«وان ‌احكم ‌بينهم ‌بما انزل ‌الله ‌و لاتتبع ‌اهواهم ‌و احذرهم ‌ان‌يفتنوك ‌عن ‌بعض‌ ما انزل‌الله ‌اليك (مائده49) يعنی:براساس ‌‌قانون‌ خدا بين ‌‌مردم ‌حكم‌ كن ‌وازخواسته‌های‌آنان ‌پيروی‌نكن ‌ومواظب ‌باشد ترا از قانون ‌خدامنحرف‌ نكننند»پس ‌قهرا ‌من ‌وشمادرهرمقام ‌وپستی ‌باشيم ‌حق‌ نداريم‌خودسرانه ‌ويابراساس ‌روابط وتوصيه‌های ‌بيجا تصميم ‌بگيريم ‌و اقدام ‌نمائيم».[77]

اسلام قبل ازآنکه ‌»در پيچ ‌وخم‌ اداری‌ ‌حكومت ‌قرارگيرد،همواره ‌‌دو ديدگاه‌ متضادرادرحوزه‌انديشه داشت:؛‌يكی ‌معتقداست:

«عالمان‌(فقیهان دین)درحُكم ‌قيّم ‌وواليان ‌امرهستند،كاررسيدگی ‌به ‌ایتا‌م رادارا هستندوامت‌ اسلام، حالت ‌يتمی ‌را داردكه ‌سايه ‌پدرازسرش‌ كوتاه ‌‌شده ‌وسفارش ‌كرده‌اندازآنهاكفايت‌ شودوهدايت ‌این امت ‌رابرعهده گيرند، مانندقيّمی‌كه ‌بعدازپدر متكلفل ‌اداره ‌امور ايتام‌است».[78]

ودسته دیگرازاین فقیهان اعتقاد دارند:

«خداوندبه ‌عقل ‌كل،‌يعنی ‌پيامبر(ص) نيز می‌فرمايد:«وشاور هم ‌فی‌الامر»، فاذا عزمت‌،فتوكل ‌علی ‌الله» فاذا عزمت ‌‌براكثريت‌،نه ‌اينكه ‌مشاوره‌كن‌و بعد اقليت‌ رامتابعت‌ كن؛چراكه ‌اين ‌تبعيت ‌خلاف ‌عقل ‌همه ‌‌عقلای ‌عالم ‌است،چنانچه ‌اگر مشورت ‌كندودنبال ‌رأی ‌خودش ‌برود اينهم ‌خلاف‌ عقل ‌همه ‌عقلای ‌عالم‌ است.چون‌ ‌پيامبر(ص) ‌به عنوان ‌حاكم ‌است ‌وبا علم ‌غيبش‌ كه ‌نمی‌خواهدحكومت ‌كند.‌پس ‌حُكّام ‌نبايدكاری ‌كنندكه ‌مردم ‌به ‌آنها واسلام ‌بدبين ‌بشوند».[79]

همين‌ايشان‌يك جای‌ديگر‌گفته‌‌ است:

«درامورجامعه كه «‌مالانص ‌فيه» ‌است،خداوند يك‌ قانون ‌بيشترندارد و ‌مصلحت‌ ‌جامعه ‌باتشخيص‌خودجامعه ‌است‌ولذا نسبت‌ به ‌مصالح ‌جامعه‌كه‌‌عاری‌ازحرام ‌مثل‌رباورشوه‌ باشد،مااصلاخلاف ‌‌شرع ‌نداريم. مثلا اگر نمايندگان ‌جامعه ‌نشستند تصويب ‌بودجه ‌كردند،خلاف‌ شرع ‌در اينجا معناندارد،چون ‌مالانص‌فيه ‌است.چون ‌مصالح ‌را ديده‌اند و حرامی ‌هم ‌درآنها ‌نبوده ‌وچنين ‌تصميمی ‌گرفته‌اند.درمالانص ‌فيه‌نظر، نظرمردم ‌است. مشورت ‌بامردم‌است.اگرمثلا شيخ‌ انصاری ‌نظری ‌راجع ‌به ‌بودجه‌ داردولی ‌مردم ‌نظرديگری ‌دارند،بدون ‌آنكه ‌حرامی ‌درآنها باشد،اوحق ‌ندارد نظرخود‌را اعمال‌كند،زيرادرصورت‌ چنين‌كاری ‌اثباتا سر از اكراه ‌در می‌آورد. آری ‌می‌تواندبا قدرت‌ تبليغی ‌صحيح نظر خود رابرای ‌مردم ‌بيان‌ كندو استدلال ‌نمايد اگر ‌مردم ‌پذيرفتند فبها و الا شرعا حق ‌اجراء ندارد،خلاصه ‌يارأی ‌مردم،‌يارضايت آنها».[80]

امارونداجرایی پس از انقلاب،نشان دادکه سرنوشت مملکت ومردم در مصلحت اندیشی چند نفر رقم می خورد:

«ازحکومت دینی» قرائت‌های متفاوت ومتباینی تفهیم می‌شود؛ و این به نوع و اندیشه اندیشمندان دین بازگشت دارد؛ وآن عبارت است چگونگی فهم ما ازدین ودرک ما از احکام دینی.دریک قرائت ازحکومت دینی، عده‌‌‌ای بر این باورند،یا بلحاظ تعلقات خاص بر این باور رسیده‌اند که حکومت دریک نظام مبتنی بردین و عقاید مذهبی ازآن خداست که به امام عادل تفویض می‌شود،دراین انتقال مردم هیچ نقشی ندارند. این تفکر برای مردم فقط این برجستگی را قبول می‌کند که تا آنان نخواهند،البته امام عادل هم نخواهد توانست حکومت کند.اما وقتی امام عادل توانست به قدرت حکومتی برسد،دیگر نظرورضایت عامه مردم برایش اصل نیست؛ بلکه اعاده و جاری ساختن احکام الهی ومصلحت توده مردم- که به تشخیص اوست- برای شخص امام عادل مطمح نظربوده وتنها بایدبه این هدف و غایت بیندیشد، هرچند با مخالفت عامّۀ مردم هم روبرو شود.دراین دیدگاه مردم حق انتخاب نداردودرصورتیکه نهادهای مدنی مثل پارلمان هم-بخاطر شرایط زمانی- ضرورتش ایجاب شود،کنترل ومصلحت ازطرق دیگرکانالیزه شده وتصفیه می‌گردد.درهرصورت دراین اندیشه،مردم نقش اول را در عرصه‌های حکومتی برعهده ندارند،بلکه به مثابۀ وسیله و ابزار درجهت تحقق اهداف الهی حکومت دینی از آنان بهره‌برداری می‌شود.این اندیشه معتقد است: افراد دینی دراین حکومت تعبداًومتشرعاًبه این روند گردن می نهند. آنان- یعنی معتقدین به این اندیشه- خودرا مسئول ایمان مردم می‌دانندولوبا نصر بالرعب !درچنین دیدگاهی تمامی تفاسیردینی وبرداشت‌های اندیشه‌ای ازدین وحکومت به شکل بالاوپائین تحلیل وتبیین ودرصورت لزوم به صورت قانون تحریر می‌شود.این اندیشه از قاعده کلی اهم فی الاهم ودفع افسد به فاسد سود جسته وبه شکل ظریفانه‌ای آن را به همه چیز تعمیم می‌دهد.

اماازسوی دیگر اندیشه دیگری هم هست که اعتقاد دارد درحکومت دینی مردم نقش اول را بازی می‌کنند.آنان اعتقاددارندمردم-اکثریت مرد- اگردرامری اتفاق کنند،آن امرحق محسوب خواهد شد.وغالباً این اتفاق مورد وفاق ملت،حسنه است نه سیئه! اگر استثنائی هم حادث شود، لازمه خود باروری وخودسازی است و تکمیل نظام سیاسی اسلام وتلطیف حکومت اززنگارهای عوام گونه وقرائت های فاشیستی خواهد شد.دراین اندیشه و قرائت ازحکومت دینی،احکام الهی ازطریق خواست عمومی به طریق تشکیل نهادهای مدنی چون پارلمان وحق انتخابات آزاد،به صورت قوانین مدون شده وپیاده می‌گردد.درچنین روندی دیگر کارگزاران حکومت دینی به توجیه مصلحت عامه، مصلحت خودرا اعمال نخواهندکرد.درچنین اندیشه‌ای قرائت‌های مختلف ازدینفقط درصحنه برخورد اندیشه‌ها متبلور است که خودنیز زائیده ترقی وتکامل است.ولی درجاری ساختن حکومت دینی،آنچه اتفاق مردم-که درانتخابات آزاد متبلور می‌شود-هست جاری خواهد شد.یعنی احکام الهی هم بصورت ریز قانون درخواهد آمد.«اهم فی الاهم »و« دفع افسدبه فاسد» هم دریک نظام دمکراسی وپارلمانی که آحاد مردم خودشان آزادانه انتخاب کرده‌اندتوجیه وتفسیرخواهد شد نه درنزد افکار جدای ازحکومت.درچنین اندیشه‌ای حکومت دینی رضایت عامه رامی‌خواهدرضایت عامه هم ازطریق نهادهای مدنی چون پارلمان، احزاب آزاد، مطبوعات ورسانه‌های فراگیرتجسّم پیداخواهد کردوازطریق انتخابات آزاد نمایندگان مردم رضایت ومصلحت عامه را به تقریر و تحریر قانون درعرصه‌های حکومت محقق خواهندساخت».[81]

آیت الله هاشمی رفسنجانی درمجلس خبرگان قانون اساسی گفت:‌ «…قانون ‌اساسی‌وساير قوانين ‌در اين جمهوری ‌بايدصددرصد ‌براساس ‌اسلام ‌باشد.واگريك‌ ماده‌هم‌برخلاف‌احكام ‌اسلام ‌‌باشد،تخلف ‌ازجمهوری ‌وآراء ‌‌اكثريت ‌قريب ‌به ‌اتفاق ‌ملت ‌است.براين ‌اساس ‌هر رأی‌ ياطرحی‌كه ازطرف ‌يك‌ يا چندنماينده ‌به ‌‌مجلس ‌داده ‌شودكه ‌مخالف ‌‌اسلام ‌باشد،مردود و مخالف ‌مسير ملت ‌وجمهوری ‌اسلامی ‌است.واصولا نمايندگانی ‌كه ‌براين ‌اساس ‌انتخاب ‌شده ‌باشندوكالت ‌آنان ‌محدود به ‌حدود جمهوری ‌‌اسلامی ‌است ‌و اظهار نظر و رسيدگی ‌به ‌پيشنهادهای ‌مخالف ‌اسلام ‌‌يامخالف ‌نظام ‌جمهوری‌‌خروج‌ازحدود و وكالت‌آنها ‌است.تشخيص‌مخالفت ‌وموافقت ‌بااحكام ‌اسلام ‌‌منحصرادر صلاحيت ‌‌فقهای ‌‌عظام ‌است‌كه ‌الحمدلله ‌گروهی‌ازآنان ‌درمجلس‌وجود دارند.وچون ‌اين ‌يك ‌امرتخصصی ‌‌است،دخالت ‌وكلای ‌محترم‌ديگر در اين ‌اجتهاد وتشخيص ‌احكام ‌شرعی ‌ازكتاب ‌وسنت ‌دخالت ‌در تخصص ‌ديگران ‌بدون ‌داشتن ‌‌صلاحيت ‌وتخصص ‌لازم‌‌است…از گفته‌هاو نوشته‌های ‌بعضی ‌از جناح‌ها بدست ‌می‌آيد، افرادی‌‌كه ‌صلاحيت ‌تشخيص ‌‌‌‌احكام ‌‌و معارف ‌اسلامی ‌را ندارند،تحت ‌‌تاثّر مكتب‌های‌ انحرافی‌، آيات ‌قرآن ‌كريم ‌ومتون ‌احاديث ‌رابه‌ ميل ‌خودتفسيركرده ‌‌وباآن‌ مكتب‌ها ‌تطبيق ‌می‌نمايندوتوجه ‌ندارد كه ‌مدارك‌ فقه‌اسلامی‌براساس‌متنی‌است‌كه‌محتاج‌به ‌درس ‌و ‌بحث ‌و‌تحقيق ‌طولانی ‌است ‌وبا آن‌ استدلال‌های‌ مضحك‌ وسطحی ‌و بدون ‌توجه ‌به ‌ادّله ‌معارض ‌وبررسی ‌همه ‌جانبه،معارف‌ بلندپايه ‌و‌عميق ‌‌اسلامی ‌را نمی‌توان ‌بدست‌ آورد ومن ‌انتظارم ‌دارم ‌‌محيط ‌مجلس‌ خبرگان از چنين ‌رويه‌ای ‌بدور باشد».[82]

يكی‌‌گفت:

«قائمه‌جامعه‌دينی،ايمان‌رضامندانه‌است‌وايمان‌‌نه‌تنهااكراه‌بردارنيست كه ‌يكدست ‌شدنی ‌هم ‌نيست ‌و به ‌تنوع ‌شخصيت ‌آدميان‌،ايمان‌هاهم ‌‌تنوع ‌ونوسان ‌می‌پذيرد…آن ‌شاهدبازاری‌(فقه) اگردرپناه ‌دين ‌پروری ‌پرده‌نشين ‌(ايمان) ‌نخزد، متاعی‌ بی‌بهاءبيش نخواهدبودوهردستی ‌كه ‌حُرّيت ‌را از ايمان ‌ورزی ‌و سياست ‌را از فهم‌‌دينی،به‌ غصب‌ وغارت ‌سلب‌كنددرمعناومبنای ‌جامعه ‌دينی ‌خلل ‌افكنده ‌است‌…باچنان ‌‌شيوه‌هايی‌،حكومتی ‌توتاليتر و ايدئولوژيك ‌وپر وحشت ‌رامی‌توان ‌بناكرد، اماجامعه ‌امن ‌دينی‌‌چطور؟».[83]

وديگری گفت:

«اينكه ‌اين6نفر فقهای ‌شورای ‌نگهبان ‌چه ‌كاره ‌هستند،يعنی ‌امام ‌و پيغمبرچه ‌كاره ‌است؟من ‌مثل ‌شماهستم،اماوظيفه سنگين ‌پاسداری ‌از حُكم ‌خدارا برعهده ‌دارم. اگر حق‌ مردم ‌ازبين ‌برود،فردا مرا مؤاخذه ‌می‌كنند».[84]

وپاسخی‌می‌شنود:

«حكومت ‌نبايدخود را دارای ‌مأموريت‌ ويژه ‌ازسوی ‌خداوندبداند.يعنی ‌اگر پذيرفتيم ‌الگوی ‌خاصی ‌برای‌زمان‌غيبت ‌وجود ندارد،‌ديگر به ‌اين ‌صورت ‌نيست‌كه ‌احدی ‌دارای ‌مأموريت‌ واختيارات‌ ويژه ‌وخاص ‌برای‌هدايت‌جامعه‌‌باشدو ديگران ‌از چنين ‌اختياری ‌برخوردار نباشند… اگر درجامعه‌ای ‌حاكميت ‌ادواری ‌نباشد،به ‌بيان ‌ديگراگررأس‌ هرم ‌قدرت ‌سياسی ‌مادام العمر باشد،آفت‌ فساد بروز می‌كند…وقتی ‌حاكميت ‌‌امتدادزمانی ‌داشته ‌باشد،درادامه‌كارچاره‌ای ‌نخواهدداشت ‌جزاينكه ‌به ‌روشهای ‌خشونت ‌بارمتوسل‌شود».[85]

امامنازعات درجمهوری اسلامی فرا‌گير شد.ودرعمل گاهی ‌صحنه ‌‌زد و خورد،ترور،حبس،قتل ونیز قتلهای زنجیره ای که توسط نیروهای وزارت اطلاعات انجام شد…

وسرانجام پس ازانتخابات 22خرداد88، منجربه ضرب وجرح و قتل و زندانی کردن بخشی از مردم منجر شدکه در مخالفت مَدنی خواستاررسیدگی به نحوه شمارش آرای خودشده بودند!

درزمانی که اصل مربوط به شورای نگهبان درمجلس خبرگان قانون اساسی درحال تصویب بود،همان ‌ابتدا شيخ ‌عبدالرحمان ‌حيدری ‌يكی ‌از نمايندگان ‌‌گفت:

«پيشنهادشورای ‌نگهبان ‌قانون ‌اساسی‌به‌اين‌ترتيبی‌كه‌تدوين‌شده‌»ضرره‌‌ اكثر من ‌نفعه»است.ضررش‌بيشتر ازنفعش‌ است…».[86]

یکی بود یکی نبود:دردوران مبارزه علیه رژیم شاه شعار دادیم «استقلال،آزادی،حکومت اسلامی» اما هیچکس نمی دانست«حکومت اسلامی»یعنی چه؟!خیلی هاتصورمی کردند«حکومتاسلامی» همان «خلافت عثمانی»و«خلافت عباسیان وامویان»است… لذاآن شعار،آن روز،به«استقلال» آزادی» جمهوری اسلامی»تغییر داده شد.

مردم در22 بهمن57 پیروزی کامل را بدست آوردند.در12 فروردین 1357،با یک همه پرسی، برای تغییر رژیم سلطنتی به جمهوری اسلامی 98 درصد رأی گفتند.

چیزی نگذشت که در تاریخ28مرداد1358اولین جلسه تدوین قانون اساسی تشکیل شد.ده سال طول کشیدکه بدانندسه پادشاه دریک اقلیم نمی گنجد.درسال 1368قانون اساسی تغییرداده شده.اینبارهمه اختیارات رابه شخص ولایت مطلقه فقیه دادند.ویک رئیس جمهور هم گذاشتندکه منویات ولایت را اطاعت واجراءکند…

انتخابات 22خرداد88 پایان مجادله ومنازعه تفکر«جمهوری اسلامی» ودیدگاه«حکومت اسلامی»بود.

روز23خرداد 88،آغاز«حکومت اسلامی»عنوان شد.

دیگرسخن ازجامعه مدنی ،آزادی مطبوعات،وآزادی احزاب وبرگزای اعتراضات مدنی برای بدست گرفتن قدرت در«حکومت اسلامی» یک امرزائده و مزاحم است.

روز22خرداد88 مزاحمان«حکومت اسلامی»که مانع اجرای احکام خدا می شدندبرای همیشه قَلع وقَمع شدندو«جمهوری اسلامی»، به «جمهوری ولایت فقیه» نام گذاری شد.

درماجرای‌داستان «مزرعه‌‌حيوانات‌» اثربی بدیل وتاریخی و ماندگار همیشگیِ «جورج اورال»می خوانیم:

«روزی ‌صاحب ‌مزرعه ‌و ‌افرادش ‌فراموش‌ می‌کنندکه ‌به ‌حیوانات ‌غذا بدهند.حیوانات ‌نیزکه ‌ازگرسنگی ‌بی ‌طاقت ‌شده‌اند به‌ انبار‌علوفه ‌هجوم ‌می‌برندوهنگامی ‌که ‌صاحب ‌مزرعه ‌و افرادش برای ‌تنبیه ‌به ‌سراغ ‌آنها‌ می‌روند،باهجوم ‌حیوانات ‌مواجه‌ می‌شوندو‌آنها کنترل ‌مزرعه ‌رادر دست ‌می‌گیرند.‌خوکی ‌بنام ‌«ناپلئون» ریاست‌ قلعه ‌را قبول ‌می‌کند. شعارها و قوانینی ‌وضع ‌می‌کنند.اما ازهمان ‌ابتدا به ‌بی‌راهه ‌رفته ‌ووضع‌ حیوانا‌ت ‌نه ‌تنهابهترنمی‌شود،‌بلکه ‌وخیم‌تر ‌شده ‌و مزرعه ‌رو به ‌نابودی ‌می‌رود. ‌ناپلئون ‌ازهیچ ‌ظلمی ‌روی ‌گردان ‌نیست؛‌حیوانات ‌رابی‌دلیل ‌می‌کُشدوحکومتی ‌پلیسی ‌ومبتنی ‌بروحشت‌ راپایه ‌گذاری ‌می‌کند و در حالی‌که‌ شعارحمایت‌ ازتوده‌هاوبرابری‌همگانی ‌می‌‌دهد،خود و اطرافیانش ‌ازامتیازات ‌ویژه‌ای ‌برخوردارند.ناپلئون ‌به ‌علت ‌قدرت‌طلبی، ‌اسنوبال- خوکی ‌که ‌نقش‌ رهبرروشنفکررا بازی ‌‌می‌کند- رانیز ‌از ‌صحنه خارج ‌می‌کند.‌بزرگترین ‌پروژۀ توسعه ‌مزرعه ‌(ساخت‌ آسیاب ‌بادی)‌شکست ‌می‌خوردوهرچه زمان ‌می‌گذرد ‌فاصله ‌میان ‌حیوانات و ‌کسانی ‌که‌ قدرت ‌را دردست ‌دارندبیشترشده، ‌قحطی وگرسنگی ‌فراگیرتر می‌شود.شعارهاوقانونهای ‌انقلابی،‌تحریف‌وبدست‌ ‌فراموشی ‌سپرده ‌می‌شوندودرنهایت ‌ناپلئون ‌که ‌روزی‌ انسان ‌دوپا را بزرگترین ‌‌دشمن ‌حیوانات ‌می‌دانست،دست‌ دوستی ‌به ‌سوی ‌آنان ‌درازمی‌کند. ‌اصلی‌ترین ‌‌شعار انقلاب ‌مزرعه (چهارپا ‌خوب، دوپا بد)یعنی ‌دشمنی ‌با انسانهارازیرپامی‌گذاردودر پایان ‌داستان،‌درکمال ‌ناباوری ‌حیوانات، ناپلئون ‌حتی ‌نام ‌مزرعه ‌رانیزبه ‌همان‌ نام ‌قبلی‌ یعنی‌«مزرعهمانر» تغییر می‌دهد.

حیوانات مزرعه پس ازانقلاب خودعلیه آدمها،‌قانونی در7 اصل ‌به‌تصويب‌می‌رسانند:

1-هر موجودی ‌كه ‌روی‌ دوپا راه ‌می‌رود دشمن ‌است.

2- هرموجودی‌كه ‌روی ‌‌چهار پاراه ‌می‌‌رود ‌يا دوبال ‌دارد دوست ‌است.

3- هيچ‌ حيوانی ‌حق ‌پوشيدن ‌لباس ‌را ندارد.

4- هيچ ‌حيوانی ‌حق ‌خوابيدن ‌در بستر را ندارد.

5- هيچ‌ حيوانی ‌حق ‌نوشيدن‌ مشروب‌ را ندارد.

6- هيچ ‌حيوانی ‌حق ‌كشتن ‌حيوانی ‌ديگر را ندارد.

7-تمام ‌حيوانات ‌با هم ‌مساويند.

بعدها به ‌مرور زمان ‌همه آن ‌7‌اصل ‌در‌‌ يك‌ اصل ‌‌خلاصه ‌شد:

«چهار ‌پا خوب، ‌دو ‌پا بهتر!»

قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران 177 اصل دارد که با«مشروطه مشروعه نظارت استصوابی»6 ازتن از فقهای شورای نگهبانِ منصوب رهبری،تمامی آن، کن فیکون ،مسخ واستحاله شد.

«درروایتی ازخواجه نظام الملک آمده است که می گوید هنگامی که امیرابو لیث صفاری درمنطقه قهستان از امیراسماعیل سامانی شکست خورد، درپاسخ به پرسش رهگذری علت شکسست خودراگُماردن مردمان خُرد بر کارهای بزرگ دانست.»«فاعتبروا»…!

به پایان آمد این داستان؛قصه همه چنان ناتمام است…

والسلام علی من اتبع الهدی!

13رجب 1430مصادف با تولد امام عدالت، علی(ع)؛15تیر 1388


1-مجموعه آثارش9،ص234)اثر:«علی شریعتی»،کسی که تأثیرادبیات مذهبی او، همراه با فوت ناگهانی اش در29خرداد56،برپیروزی«جمهوری»در ایران،کم اثر نیست.

2-کتاب در مکتب جمعه،ج7،ص336، نقلی از خطبه های نماز جمعه «آیت الله سیدعلی خامنه ای»،رهبر نظام جمهوری اسلامی ایران، فردی که 20 سال است حکومت وزعامت «جمهوری» بدست اوست.اوطبق اصول متعدد قانون اساسی،قدرت واختیارات فوق العاده ای دارد.او می توانستبا«حکم حکومتی»خود انتخابات 22خردا88 راباطل ودستوربه انجام دوباره آن بدهد.

3-روزنامه رسالت3/2/1365؛ نقل قولی از:«آیت الله محمد یزدی»؛فردی که عضو فقهای شورای نگهبان است.اعضای شورای نگهبانمنتخب ومنصوب ولایت فقیه یاهمان رهبرنظام هستند.هم چنین شورای نگهبان وظیفه دارد طبق قانون«نظارت استصوابی»اعضای«مجلس خبرگان رهبری»راتأئیدکند.این مجلس قانونا می تواند درصورت تخلفِ رهبری، وی را ازقدرت خود«خلع » نماید. هم چنین وی به مدت ده سال ریاست قوه قضائیه را(که دربازنگری قانون اساسی ساختارش تغییرکرده بودوریاستش نیزمنصوب رهبری است)،برعهده داشت.آیت الله هاشمی شاهرودی پس از ایشان به قدرت رسید.وی همزمان با بدست گرفتن ریاست قوه قضائیه،گفت:«من ویرانه ای تحویل گرفته ام.ده سال وقت نیاز دارم که قوه قضائیه رامتحول کنم».

4-صحیفه نورج2،ص205؛سخنی از«امام خمینی»رهبر «انقلاب ایران» وبنیانگذار «جمهوری اسلامی».وی اندکی پس از فروپاشی نظام سلطنتی، با 8 سال جنگ ویرانگر روبروشد. که برای ختم وپایان جنگ به تعبیرخودش جام زهرنوشید.

5-صحیفه نور ج1 ص 152و162.

6-صحیفه نورج21،ص21، سخنی از:امام خمینی.

7-ازکتاب:پیرامون انقلاب اسلامی ؛ انتشارات صدرا.

8-از:علی شریعتی،مجموعه آثارش31،ص109.

9-آیت الله مرتضی مطهری,کتاب پیرامونانقلاب اسلامی.

10-صحیفه نور ج19،ص51.

11-صحیفه نور18، ص 361.

12-صحیفه نورج20ص70.

13-نقل قول از:آیت الله مرتضی مطهری.کتاب پیرامون انقلاب اسلامی.انتشارات صدرا،ص80.

14-بخشی از یادداشت اینجانب باعنوان«حکومت دینی،حکومت دیندار»که بانام مستعار«علی میثمی»در روزنامه صبح امروز در مورخه 11دی 1377به چاپ رسید.هم چنین نشریه «یالثارات»به صاحب امتیازی «انصار حزب الله»و مدیر مسئولی«عبدالحمید محتشم» در یک مقاله ای که پرونده روزنامه صبح امروزرا به نقدکشیده بود،درمورد یادداشت اینجانب نوشت:«گرادنندگان روزنامه صبح امروز تحلیل مضحکی ازحکومت دینی دارندکه جهت مزاح آنرامطرح می سازیم.این مزاح آنچنان به دل مسئولان صبح امروز نشست که نویسنده این هزلیات را خبرنگار سرویس گزارش خود قرار دادند…برای قرائت کامل این مقاله به روزنامه صبح امروز29اردیبهشت 1378 وبرای قرائت متن کامل این یادداشت،به پایان این کتاب مراجعه کنید.

15-از:دکتر عبدالکریم سروش،فیلسوف ونظریه پرداز.

16-از: امام خمینی

17-از:دکتر علی شریعتی؛کتاب شخصیت واندیشه دکترعلی شریعتی ص24.

18-از:آلبرکامو.

19-ازسخنان آیت الله علی خامنه ای،رهبر جمهوری اسلامی ایران؛ روزنامه کیهان 30/12/1357.

20-از:آیت الله مرتضی مطهری، کتاب پیرامون انقلاب اسلامی.

21-صحیفه نورج10،ص29.

22-نقل ازکتاب «صورت مشروح مذاکرات مجلس بررسی نهایی قانون اساسی جمهوری اسلامی،ج1،ص373.

23-از:آیت الله العظمی منتظری،جزوه ولایت فقیه وقانون اساسی، ص14.

24-روزنامه سلام5/2/1371.

25-از:آیت مؤمن،عضوسابق شورای نگهبان،29آبان1370،روزنامه سلام.

26-از:آیت الله العظمی منتظری،جزوه ولایت فقیه وقانون اساسی.

27-از:آیت الله محمد تقی مصباح یزدی،روزنامه همشهری3/5/1377 .

28-از:آیت الله مرتضی مطهری،کتاب پیرامون انقلاب اسلامی،انتشارات صدرا ص85.

29-از:آیت الله محمدیزدی،عضو فقهای شورای نگهبان،روزنامه سلام،21/4/1376.

30-از:آیت الله واعظ طبسی،تولیّت آستان قدس رضوی،روزنامه رسالت 4/7/1375.

31-از:آیت الله محمدتقی مصباح یزدی، روزنامه جامعه20/4/77.

32-از:امام خمینی؛صحیفه نوز ج18ص246.

33-از:آیت الله العظمی منتظری؛جزوه ولایت وقانون اساسی.

34-از:علی اکبرناطق نوری،هفته نامه آبان،سال اول،ش26.

35-از:دکترعلی شریعتی؛مجموععه آثار26،ص521.

136از:سخنان«مقدم مراغه ای»نماینده مجلس خبرگان قانون اساسی اول،به هنگام تصویب اصل 108.از:کتاب:«صورت مشروح مذاکرات مجلس بررسی نهایی قانون اساسی ج.ا.ا.ج2،ص1098».

37-همان منبع فوق الذکر.

38-از:م.مجتهد شبستری،روزنامه کیهان،14بهمن 1357.

39-از:امام خمینی،صحیفه نورج2،ص216،14آبان 1357.

40-از:م. مجتهد شبستری؛ روزنامه کیهان 21/11/1357.

41-از:آیت الله هاشمی رفسنجانی،رئیس مجمع تشخیص مصلحت جمهوری اسلامی ایران؛7/5/1364؛ روزنامه جمهوری اسلامی.

42-از:دکترعلی شریعتی؛کتاب امت وامامت،ص77؛انتشارات قبل از انقلاب.

43-ازکتاب:صورت مشروح مذاکرات مجلس بررسی قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران،ج2، ص1112.

اختیارات ولایت فقیه درقانون اساسی اول کمتر از اختیارات ولایت فقیه در قانون اساسی دوم بود.در آنجا«ولایت مطلقه» قید نشده بود. امام خمینی فقط ده سال حکومت کرد.وقتی این مطلب را می خواندم یاد این سروده که در زمان شاه خوانده شده بود (فکر می کنم داریوش خوانده باشد) و من خیلی آنرا گوش می کردم، افتادم.شاید منظورش شاه بود:«یک وجب خاکمالِ من،هرچی که دارم مالِ تو / بوی گندم مالِ من،هرچی می کارم مالِ تو»!

44-مجموعه آثارش4،ص288.

45-توجه داشته باشید که هنوز آن زمان از اختیارات اضافه تر و بیشتر را که در بازنگری قانون اساسی به سال 1368، به شخص ولایت فقیه داده شدوبه ایشان عنوان «ولایت مطلقه فقیه »اطلاق گردید،خبری نبود!؟

46-همان مأخذ:ج2،ص1116.

47-صحیفه نور،ج20،ص170؛16دی ماه 1366.

48-صحیفه نور،ج21،ص93.

49-از:محمدجوادحجتی کرمانی،جلسه41،18مهر ماه 1358،تصویب اصل109قانون اساسی اول؛رجوع شودبه کتاب:صورت مشروح مذاکرات مجلس بررسی نهایی قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران،ج2،ص122.

50-از:دکترعباس شیبانی؛همان مأخذ،ج2،ص1132.

51-از:حجه الاسلام دکتر محسن کدیور؛سخنرانی در خارج ازکشور؛پس از واقعه 22خرددا88

52-از:آیت الله العظمی منتظری،جزوه ولایت فقیه وقانون اساسی.

53-از:سخنان حجه الاسلام دکترمحسن کدیور؛روحانی نواندیش که بخاطر عقایدش در دادگاه ویژه روحانیت محکوم شد.

54-از:جلال الدین فارسی،کاندیدای دوره اول انتخابات ریاست جمهوری ورقیب بنی صدر(تقابل دو دیدگاه)که به دلیل ایرانی الاصل نبودن از رقابت بازماند.همان مأخذ:ج2ص1135.

55-مأخذ:جزوه ولایت فقیه وقانون اساسی.

56-از:ابوالحسن بنی صدر؛ همان مأخذ:.ج2ص1150

57-از: فقیه عالیقدر،آیت الله العظمی منتظری؛جزوه ولایت فقیه وقانون اساسی.

58-همان مأخذ:ج2،ص1118و1142.

59-از:آیت الله دکتر بهشتی؛روزنامه بامداد،6دی ماه سال 1358.

60-به یادداشت«جمهوری سلطنتی» مراجعه شود.

61-از:آیت الله محمد تقی مصباح یزدی؛مجله حکومت اسلامی ش.اول.

62-از:امام خمینی؛صحیفه نورج21،ص11.

63-از:یادداشت«میرحسین موسوی رئیس جمهورکدام رهبری؟!»؛ مراجعه شود.

64-از:نامه آیت الله العظمی منتظری به سید محمد خاتمی؛20مرداد 1383.

65-دکترسیدحسن آیت،اهل شهرستان مراغه،باسابقه معلمي دردبيرستانهاي دخترانه دردوران سلطنت محمدرضاپهلوي،عضو سابق حزب زحمتکشان به رهبری دکتر مظفربقائی،نماينده مجلس خبرگان قانون اساسی ونماینده دوره اول مجلس شورای اسلامی .

66-از:آیت الله سید علی خامنه ای؛ روزنامه فتح،27آذر1378.

67-به یادداشت همین نویسنده باعنوان«حزب ولایت فقیه»؛ مراجعه شود.

68-رجوع شوددبه یادداشت«ظرفیتهای قانون اساسی تَوَهُّم یاواقعیت؟!»رجوع شود.

69-از:آیت حائری شیرازی؛نشریه اروند8/11/1375.

70-از:نامه امام علی(ع)به عثمان بن حنیف انصاری.ماخذ:نهج البلاغه.

71-از:یادداشت روزنامه اطلاعات؛5 مهرماه سال1320.

72-ورینوازرهبران گروه ژیروندنها(GIRONDIN)وعضو مجلس کنوانسیون بودکه باسخنان آتشین خود راه رابرای اعدام لویی شانزدهم هموار کرد.وی درسال 1793 بوسیله روبسپیربه میانه روی متهم شدوهمراه با21نفردیگرازژیروندنها،باگیوتین اعدام شد.روبسپیرنیزخود درسال 1794اعدام گردید!

73-از:روح الله حسینیان،نماینده دوره هشتم مجلس شورای اسلامی،رئیس پیشین مرکزاسنادانقلاب اسلامی،وازمدیران اسبق وزارت اطلاعات؛نشریه ارزشها،ش86؛ 23شهریور1377.

74-صحيفه نورج5ص8.

75-به یادداشت«دمکراسی رأسها»، مراجعه شود.

76-ماخذ:«کتاب صورت مشروح‌مذاكرات مجلس بررسی نهائی قانون ‌اساسی ‌ج.ا.ا..آنزمان ایشان نمی‌دانست‌ ‌‌در‌‌‌آينده‌ای ‌نه ‌چندان دور،قانون ‌اساسی ‌متمم‌ خواهد،خورد، اما نه ‌آنجوركه ‌تصورش‌ را می‌کرد.

77-همان مأخذ.

78-از:آيه الله‌احمد‌جنتی،روزنامه ‌صبح‌ امروز؛20/11/1377.

79-از:آیه الله ‌العظمی‌‌صانعی‌،روزنامه ‌آريا 13/3/78.

80-روزنامه‌خرداد13/3/78.

81-متن داخل گیومه،یادداشتی بودازهمین نویسنده باعنوان:«مصلحت یارضایت عامه درحکومت دینی»،که در اردیبهشت 1379نوشته شدوبرای مطبوعات ارسال گردید؛ولی هرگزچاپ نشد!.

82-صورت ‌مشروح‌ مذاكرات ‌مجلس بررسی ‌نهائی ‌قانون ‌اساسی ‌ج.ا.ا. ج 1ص 6و5.

83-از:سخنان دکتر عبدالکریم سروش.

84-از:آيه الله‌ابوالقاسم ‌خزعلی؛روزنامه سلام‌17/3/78

85-از:حجت الاسلام دکتر محسن کدیور،روزنامه صبح امروز،19 فروردین8 137

86-همان منبع:ج1،ص52.

بایگانی

دسته‌بندی