You are currently browsing the tag archive for the ‘مجید انصاری’ tag.

اینجا #زندان است؛ #دانشگاه_ولایت_فقیه![ #این_یک_داستان_واقعی_ست]

#محمد_شوری(نویسنده و روزنامه نگار)t.me/shourimohammad

«قال ان الملوك اذا دخلوا قريه افسدواها و جعلوا اعزة اهلها اذله و كذلك يفعلون». (قرآن. نمل.34)[آنگاه که مستبدان، ظالمان و دیکتاتور ها بر سرزمینی مسلط شوند، عزتمندان ذلیل و فاسدان آقا و سروز آن سرزمین خواهند شد و فساد همه جا را در بر خواهد گرفت]!زمانی #خمینی خطاب به مردم و مسئولین گفت:«عالم محضر خداست؛ در محضر خدا گناه نکنید» و وقتی دوربین های مدار بسته و مخفی در عصر تکنولوژی اینجا و آنجا نصب و سبز شد، جمله ی وی دستمایه ی طنز شد:«اینجا به #دوربین_مخفی و مداربسته مجهز است، گناه نکنید!!».عبرت خانهپشت در سلول انفرادی یک کاعذ چسبانده بودند که عنوانش این بود:«زندان دانشگاه است. امام خمینی». و بعد در دنباله ی آن، یک جمله ی عربی:«النجات فی الصدق»!!در آبان سال 1365 برای اولین بار طعم #زندان_ولایت_فقیه را چشیدم، و در تیر 1378(همزمان با تعطیلی #روزنامه_سلام) برای دومین بار وارد سلول های انفرادی #اوین و #زندان_توحید شدم. همان زندان مخوف دوره ی پهلوی که کمیته مشترک ضد خرابکاری نام داشت و در #نظام_ولایت_فقیه#موزه_عبرت شد!! تا مردم برای دیدنش، آنجا رفته و از گذشتگان و تاریخ عبرت گرفته و از تاریخ درس بیاموزند… اینجا زندان است؛ دانشگاه ولایت فقیه!!تیر غیب!عوام، همان توده ها، همان ها که وقتی چرخه ی زندگی شان نمی چرخد و از سوی هر کس و ناکسی، از هر مکانی و هر مقامی عرصه برای شان تنگ می شود، وقتی در استیصال و عسر و حرج قرار می گیرند، نفرین می کنند: « الهی به #تیر_غیب گرفتار بشی»، و در این ایام با هک شدن دوربین های زندان اوین، مردم چهره ی کریه و شنیع نظام ولایت فقیه (عدل #علی_خامنه_ای) را عریان شده دیدند. این همان تیر غیب است!انفراج کوچک در راس زاویه#آیت_الله_منتظری در کتاب«مبانی فقهی حکومت اسلامی»، ج4 فصل هشتم، احکام استخبارات و کسب خبر در ص 385 در مورد انحراف مامورین اطلاعاتی و امنیتی می نویسد:«اگر روزی فرض شود که کجروی و انحرافی از برنامه ها و اهداف اصلی و مشروع آن صورت گرفته،این بسیار خطرناک خواهد بود، هر چندکه این انحراف باندازه یک ذره باشد. چون همین انحراف کوچک بتدریج و به مرور زمان برای نظام و مردم هر دو تبدیل به یک خطر و فاجعه بزرگ می گردد.چنانچه نمونه های آن را درمورد بسیاری از دولت ها و رژیم ها دیده ایم. مثال گسترش فزاینده ی غیر قابل کنترل این قبیل انحرافات احتمالی که اگر مورد توجه قرار نگیرد، مثال زاویه است. وقوع یک جدایی. انفراج کوچک در راس زاویه موجب این می شودکه دو خط مربوط به زاویه فاصله شان هر چه بیشتر گردد. آن دو خط به مقیاسی که از راس زاویه یعنی نقطه انفراج و انحراف فاصله می گیریند از همدیگر دورتر می شوند و این مساله بسیار شایان دقت است».سفیداب نظام!زندان هایی که روی زندان های #رژیم_پهلوی را هم سفید کردند، این تعبیری است که آیت الله منتظری در نامه ای خطاب به خمینی می نویسد! این نقطه ی انفراج و انحراف تا آنجا پیش رفت که برخی بگویند:«نور به قبرت ببارد پهلوی ، صد رحمت به کفن دزد اولی!!«شنیده شده فرموده اید فلانی مرا شاه و اطلاعات مرا #ساواک شاه فرض می کند، البته حضرتعالی را شاه فرض نمی کنم، ولی جنایات اطلاعات شما روی ساواک را سفید کرده است. من این جمله را با اطلاع دقیق می گویم.(از نامه منتظری به خمینی.نقل از #کتاب_خاطرات_سیاسی_ری_شهری ص 285).«آیا می دانید در زندان های جمهوری اسلامی به نام اسلام جنایاتی شده که هرگز نظیر آن در رژیم منحوس شاه نشده است؟!آیا می دانید عده ی زیادی در زیر #شکنجه#بازجوها مُردند؟آیا می دانید در زندان مشهد در اثر نبودن پزشک و نرسیدن به زندانی های دختر جوان بعدا ناچار شدند حدود 25 نفر دختر را با اخراج تخمدان و یا رحم ناقص کنند؟آیا می دانید در زندان شیراز دختری روزه دار را با جرمی مختصر بلافاصله پس از افظار اعدام کردند؟آیا می دانید در بعضی از زندان های جمهوری اسلامی دختران جوان را به زور تصرف کردند؟آیا می دانید هنگام بازجویی دختران استعمال الفاظ رکیک ناموسی رایج است؟آیا می دانید چه بسیارند زندانیانی که در اثر شکنجه های بی رویه کور یا کر یا فلج یا مبتلا به دردهای مزمن شده اند و کسی به دادشان نمی رسد؟آیا می دانید در بعضی از زندان های حتی از غسل و نماز زندانی جلوگیری کردند؟».از نامه ی آیت الله منتظری به خمینی در تاریخ 17 مهر ماه 1365. نقل از #کتاب_واقعیت_ها_و_قضاوت ها. ص 640).هم چنین آیت الله منتظری در تاریخ 5 مهر ماه سال 1360 نامه ای به خمینی نوشته است که بخشی از آن چنین است:«ضعف شورایعالی قضایی و بالنتیجه دادگاه‌های انقلاب به حدی است كه افراد صادق و متعهدی كه خود در متن آن‌ها هستند می گویند اوضاع جاری #زندان_اوین و بسیاری از زندان‌های شهرستان‌ها از قبیل اعدام‌های بی رویه و احیاناً بدون حكم قضات شرع یا بدون اطلاع آن‌ها و گاهی به رغم مخالفت با آن‌ها و ناهمآهنگی بین دادگاه‌ها و احكام صادره و تاثیر جوها و احساسات و عصبانیت‌ها در احكام صادره و حتی اعدام دختران سیزده چهارده ساله به صرف تندزبانی بدون اینكه اسلحه در دست گرفته یا در تظاهرات شركت كرده باشند كاملا ناراحت كننده و وحشتناک است، فشارها و تعزیرات و شكنجه‌های طاقت فرسا رو به افزایش است. آمار زندانیان به حدی است كه بسا در یک سلول انفرادی پنج نفر باید با وضع غیر انسانی بمانند حتی به آن‌ها نوعاً امكانات نماز خواندن هم داده نمی شود، و به تعبیر یكی از قضات شرع هرج و مرج و خود مختاری مسئولین بازجویی وبازپرسی سخت نگران كننده است. اعدام ‌های اخیر معمولا از مهره‌های رده سوم و چهارم و سمپات‌ها می باشد و مهره‌های اصلی كاملا به كار مشغولند و از اعدام شدگان قهرمان سازی كرده و افراد دیگری را به دام انداخته و به میدان می فرستند…». [ #کتاب_خاطرات_آیت_الله_منتظری جلد دوم، صفحه ۱۰۶۵، پیوست ۱۲۸].در بخشی دیگر از کتاب خاطرات آیت الله منتظری جلد اول ص522 نوشته شده:«مشکلات زندان ها هم بکی از مشکلات ما در اوایل انقلاب بود و سر و صداهایی ایجاد کرده بود. مرحوم امام چند نفر را فرستاده بودند که بروند راجع به امور زندانیان تحقیقاتی را انجام بدهند. از جمله آن ها سید جعفر کربمی بود. یک روز ایشان آمد به من گفت: ما رفته ایم در زندان حصارک ( یا #قزل_حصار) نزدیک مردآباد، در آنجا دیدیم جلوی در یک اتاق یک گلیم و پتوی سیاه زده اند و داخل آن بقدری تاریک است که روز و شب تشخیص داده نمی شد. و حدود 10 نفر را آنجا زندانی کرده اند. بعد گفت رفتیم به یک دختر برخورد کردیم که نجاست خودش را می خورد از بس اذیتش کرده بودند دیوانه شده بود…»#مجید_انصاری عضو #مجمع_تشخیص_مصلحت_نظام و #رئیس_سارمان_زندانها در #دهه_60و عضو #مجمع_روحانیون مبارز و #اصلاح_طلب، که از امثال #حسین_شریعتمداری برای هدایت و ارشاد زندانیان سیاسی کمک می گرفت،در اعتراض به آنچه در فیلم های زندان اوین دیده،گفته است:«خشونت علیه زندانیان با هیچ توجیه و منقطی قابل پذیرش نیست. این نگرانی هست که در زندان های دیگر و مراکزی که این کنترل وجود ندارد چه بسا برخوردهای بدتری هم باشد». (نقل از کانال امتداد).اما آن زمان که خودش ماست فروش بود گفت ماست من ترش نیست! و به آیت الله منتظری ایراد گرفت و گفت نفوذی های منافقین با دفتر وی سر و سیر دارند! #روزنامه_کیهان در 28 اردیبهشت 1368 از قولش نوشته است:«ما چند بار از #خبرنگاران خواستیم تا بیایند از زندان ها دیدن کنند و حتی برای مردم بازدید عمومی گذاشتیم… این همه خدمات انجام شد، ولی هیچکدام به آیت الله منتظری گزارش نمی شد. درحالیکه ما زندانیانی داشتیم که پس از آزاد شدن از زندان به جبهه رفتند و شهید شدند. و این ها هم در اثر تبلیغات خوب و سازنده در داخل زندان بوده است»[!!] وی هم چنین گفته است:«درسال65به آقای ری شهری عرض کردم بعضی از زندانیان منافق در دفتر آیت الله منتظری رفت و آمد دارند و من از مساله سلامت ایشان بیم دارم»!شلاق می زنیم تا حیثیت امام و نظام و وزارت اطلاعات لکه دار نشود!#محمدی_ری_شهری(یا همان محمد دون پرور و یا محمدی نیک و اولین وزیر واجا که در دوران مبارزه علیه شاه دختر 9 ساله علی مشکینی، از روحانیان برجسته ی حوزه علمیه را به عقد ونکاح خود درآورد) در کتاب خاطرات سیاسی(ص71] و در مورد #سید_مهدی_هاشمی می نویسد: «حدود یک ماه از دستگیری #مهدی_هاشمی می گذشت اما او هنوزحاضر به پاسخگویی و روشن کردن نقاط ابهام نبود. خاموشی اسرار آمیز او بازجویی و بازجویان را به تدریج به بن بست می کشید و به نظرمی رسید که با گذشت هر روز بر تسخیر ناپذیری این قلعه مخوف افزوده می شود. غائله ای که ورود در آن اینگونه مشکل آفرین بود. اگر به کشف حقیقت منجر نمی شد، برای حیثیت وزارت اطلاعات بلکه برای حیثیت امام و نظام زیانباربود…. من خود به راه های مختلف برای غلبه بر این بن بست فکر می کردم… به خاطره هایم رجوع کردم؛ تا آن زمان بازجویی سه متهم سرشناس را خود انجام داده بودم. این سه تن عبارت بودند از تیمسار محققی، #قطب_زاده و #شریعتمداری. از دلم گذشت که این بار نیز خودم متهم را بازجویی کنم. می دانستم که با فرد با تجربه و پیچیده ای چون مهدی هاشمی نیازمند پشتیبانی روانی بسیارقوی است…. از خدا خواستم تا کلامم را نافذ و کارآ سازد. روحی بیمار درگیر اعوجاج خود بود. اگر خدایاری نمی کرد قادر به کمک و راهنمایی او نبودم. فضایی روحانی برآن اتاق حکومت یافت.گفتم: تو از خدا نمی ترسی؟گفت: چرا.گفتم: می ترسی؟گفت: بله.گفتم: خدا می داند که تو چه کاره ای و چه کرده ای. خودت هم می دانی. چرا مسائل را نمی گوئی؟گفت: گفته ام. بعضی از جزئیات هست که شاید نگفته باشم.گفتم: همه مسائل را گفته ای؟گفت:نه.گفتم:خب بگو!گفت: خیلی خب خواهم گفت.در آن فضا کلماتی ساده میان ما رد و بدل شد. اما این کلمات هر کدام معنایی به ژرفای یک قاموس و مفهومی فراتر از حد متعارف یافت. آری خداوند اثری در همین واژه های ساده نهاد که متهم به اصطلاح برید[!!].همین آقای ری در همین کتاب و در صفحه 95 در توصیف و شرح آن کلمات ساده،که هر کدام معنایی به ژرفای یک قاموس داشت تا زندانی را وادار کند ببُرد!! چنین توضیح می دهد:«او به جرم اخیر از سوی #قوه_قضائیه به تحمل 70 ضربه #شلاق محکوم شد. متهم پیش از اجرای کامل حکم برای افشای حقیقت اعلام آمادگی کرد، لذا از اجرای بقیه حکم خودداری شد[!!].روی دیگر این #تعزیر (سفیداب نظام)، #سلول_انفرادی است؛ ماه ها (حتی بدون بازجویی، هواخوری) در یک محل، به اندازه ی یک توالت، که مستراح شاشیدنش هم در آن تعبیه شده است قرارت می دهند تا باصطلاح ببُری!و بدون #کتاب و حتی کتاب دعا و #قرآن، روزها و ماه ها بلا تکلیف انتظار می کشی… و در کنار آن، با آزارهای دیگر، مثل بی خوابی دادن با سر و صداها، در وقت و بی وقت. روشن بودن دائمی لامپ آویزان شده از سقف. گرسنگی کشیدن و ندادن غذا به اندازه ی کافی. حبس طولانی در #تابوت و قبل از انجام ملاقات. هم سلول شدن با #زندانیان_خطرناک. خوراندن #قرص_های_توهّم_زا در درون ظرف غذا و از راه های مختلف. #بازجویی های نصفه شبانه. زدن حرف های رکیک از استاد دانشگاه ( #بازجو) به متعلم و شاگرد (زندانی). گذاشتن اسلحه بر شقیقه ی زندانی که چشم بند بر چشم دارد… بستن دست و پا و خواباندن دمرو به تخت و فرود آوردن شلاق سیمی… (که همه ی آن ها را خودم در زندان تجربه کرده ام) تا در مقابل، بازجو که به قول وزیرش (ری شهری) مترادف با «خدا و اسلام» است، زندانی ببُرد!!شنودی که تیر غیب شد! و شنیع تر (که آدمی حتی در خلوت خود شرم و حیا می کند که ببیند) آنرا ما در فیلم بازجویی از #همسر_سعید_امامی و #نیروهای_خودسر #واجا بدست همکاران خودشان، دیدیم . تیر غیبی که آمد و واجا را از سر تا پا لکه دار کرد!وقتی سربازان و #پاسداران_گمنام امام زمان یکی یکی در خفا مخالفین و به قول رهبرشان کبریت های بی خطر را در منزل قصابی کرده و یا ربودند و در بیابان رها کردند، عوامل جمعی و رسانه ای آنان(چون حسین شریعتمداری) با ضرس قاطع گفتند: کار، کار دشمن است؛ کار اسرائیل است،کار باند سید مهدی هاشمی ست!!اما« #الشرق_الاوسط» چاپ بیروت و لندن پرده از رازی برداشت و ادعا کرد: «دستگاه شنودی که در خانه داریوش فروهر کار گذاشته شده بود منجر به کشف شبکه ترورهای اخیر شده است. این روزنامه مدعی شد درگیری کلامی میان #داریوش_فروهر و همسرش با نیروهای امنیتی که پیش از قتل این دو روی داد،در دستگاه های #استراق_سمع یکی از مراکز اطلاعات نزدیک خانه فروهر ضبط شده است. به نوشته الشرق الاوسط یکی از کارکنان این مرکز از محتوای نوار شگفت انگیز شده و آن را به یکی از مسئولان می رساند. این مطلب می افزاید در نوار مزبور یکی از قاتلان پس از قتل فروهر تلفنی با[… ]صحبت می کند و خطاب به وی می گوید: «حاج آقا! کار با موفقیت تمام شد.اما ما مجبور شدیم تا از دست زنش راحت شویم».(نقل از #روزنامه_خرداد24 آذر 1377(.سرداری که فرزندش تیر غیب حضرت آقا شد!کشته شدن« #محسن_روح_الامینی» فرزند سردار مطیع حضرت آقا، در #زندان_کهریزک،سبب شد تا ماجرای مخوف این زندان هم آشکار شود. و بعد هم باصطلاح کمیته ای برای بررسی زندان ها و نقض« #حقوق_بشر» ترتیب و نمایش داده شود. و بر اساس دستور خامنه ای،زندان کهریزک بدلیل فاقد داشتن لوازم«حقوق انسانی» تعطیل شود!!ستاری که بهشتی شد!#ستار_بهشتی کارگر وبلاگ نویس طبقه ی محروم جامعه بوسیله ضرب و جرح در زندان کشته می شود.#زهرا_كاظمی (خبرنگار و عكاس كانادايي ايراني تبار) در زندان اوين كشته می شود؛و هيچ وقت قاتل معرفی نشد!خبری آمد که يك دختر خانم دكتر در بازداشتگاه امر به معروف شهرستان همدان خودكشي كرده است!؟‌‌‌‌زهرا بنی یعقوب، دانشجوی ‌دكترای پزشکی ‌به‌ جرم عمل‌ منكراتی، ‌آن هم در پارك ‌و بصورت ‌علنی!؟! بازداشت ‌و سپس‌ گفته ‌شد ‌‌وی ‌در زندان ‌#خودكشی‌ كرده ‌‌است!دو جوان كه بجرم اراذل و اوباش دستگير شده بودند، در دستشويی #اداره_آگاهی خودكشي كردند. آن ها نيز خودشان را دار زده بودند! و…و…#تجارت_سکس با امر به معروف!سال ها پیش یکی از عوامل جمعی و خودی نظام ولایت فقیه، رئیس دایره ی امر به معروف و نهی از منکر یکی از شهرستان ها(اهواز)که نام خودش را هم از نامسلمانی (مهرداد) به مسلمانی (سلمان) تغییر داده بود برای دختران و زنان این مرز و بوم – که به دلیل ضعف #حجاب!! دستگیر و زندانی شده بودند- تور پهن کرد و به تجارت سکس روی آورد!هم چنین سال ها پیش محلی برای دختران آسیب دیده در جایی به نام #خانه_یاس (که موسس و رئیسش #محسن_رفیقدوست از فرماندهان اسبق سپاه، همان راننده ی خمینی در هنگام ورود به بهشت زهرا و میوه فروش میدان دوره ی شاه بود) تاسیس شد تا در آنجا در امنیت باشند. با فرار یکی از آن دختران، معلوم شد از این دختران سو استفاده ی جنسی می شود. این خانه ‌منحل ‌و تعدادی ‌‌‌هم ‌بازداشت‌ ‌‌می شدند، جز رفیقدوست.‌گاهی هم برخی هم ‌توانسته‌اند دختران‌ و كودكانی‌ ‌را از ايران ‌برای ‌فروش ‌و يا‌ تجارت ‌سكس ‌به ‌دوبی‌ بفرستند. در تعميم ‌این نوع اخبار ، ‌برخی‌ محافل ‌‌تائید کردند‌‌ که ‌رد پای برخی ‌از #فرماندهان_‌سپاه ‌‌در اين ‌تجارت ‌‌برده‌، ‌پيدا شده ‌‌است!در این رابطه عده‌ای ‌‌غير ايرانی‌ (به ‌كمك ‌برخی ‌ايرانيان!) به ‌جرم ‌در اختيار قرار دادن ‌‌دخترانی ‌برای ‌سكس‌ بازداشت ‌شدند. و ایضا، در اخبار آمد که: تعدادی ‌از ‌نگهبانان ‌و افراد زير مجموعه ‌‌مديريت ‌زندان ها، به‌ جرم ايجاد باند فساد و فحشاء‌ دستگير، محاكمه ‌و برخی ‌هم ‌اعدام‌ شدند. و #سردار_زارعی (فرمانده ی وقت نیروی انتطامی) از اتهامات وارده تبرئه شد!باند 25 نفره!‌باند ‌25 ‌نفره ‌در زندان ‌اوين ‌‌‌به ‌توزيع ‌#مواد_مخدر (آنهم‌ از نوع‌ كراك ) در بين ‌زندانيان (آنهم‌ دختران ‌و زنان) می‌پرداخت؛ ‌كه ‌لو‌ می‌رود ‌‌و همه‌ آن ها به ‌همراه ‌‌دو كارمند ‌زندان،‌‌ در اين ‌‌ارتباط ‌‌بازداشت ‌و دستگير می‌شوند.در شرح ‌اين ‌خبر ‌آمده ‌بود: «پدری ‌دخترش‌ ‌به ‌‌جرم ‌سرقت ‌به ‌زندان ‌رفته ‌‌است‌، ‌بعد از مدتی ‌متوجه ‌می‌شود او در ‌زندان ‌به ‌مواد مخدر از نوع ‌كراك ‌‌معتاد شده ‌است!‌رانت قضائی!#هاشمی_‌شاهرودی ‌(رئيس‌ مرحوم شده ی قوه ‌قضائيه) وقتی ‌به‌ ‌سركار آمد،‌ ‌گفت‌: «من ‌يك ويرانه ‌تحويل ‌گرفته‌ام‌؛ و برای ‌بازسازی آن‌، ده ‌سال ‌‌وقت ‌لازم ‌دارم ‌و يا وقت ‌لازم ‌است».( رجوع شود به گزارش اینجانب با عنوان 10 سال انتظار، شاید وقتی دیگر! که با نام مستعار شیدایی قسمت اول آن در روزنامه همبستگی و در تاریخ 26/3/1381 منتشر شده و از چاپ قسمت دومش هم خودداری شد).‌وی‌ در سخنانی دیگر، به ‌وجود ‌« #رانت_قضائی» در دايره ‌مديريت ‌قضائی‌ ‌اشاره کرده است و اعلام‌ داشت: «‌رانت‌قضائی» ‌‌بسيار مفسده‌انگيز ‌‌‌است، تا جائی‌ كه‌‌ دختر 13 ساله‌ای را بخاطر زندانی ‌‌بودن ‌پدر و مادرش به ‌#فحشا ‌كشانده ‌است!».داستان هایی از این نوع، مثال های فراوانی دارد که به همین بسنده می شود. ولی با این وجود، برخی، بخصوص #ماله_کشان (که برخی هم به اسم خاص #اصلاح_طلب شهره ی شهر شده اند) تصور می کنند که از کوزه ی سردار #قالیباف و #رئیسی و #محسنی_اژه_ای به رهبری علی خامنه ای عسل بیرون می آید و نظام اصلاح و گشایش در روند زندگی مردم مستاصل!! به آنان عرض می شود:فاین تذهبون؟ فاعتبروا!پنجم شهریور سال 1400 t.me/shourimohammad

نقشه پیش فرض در دست های آلوده
ذرهم یاکلوا ویتمتعوا ویلهم الامل فسوف یعلمون/ حجر3
بگذارشان تا بخورند وبرخوردارشوند وآرزوسرگرمشان سازد،بزودی آگاه می شوند
نقشه پیش فرض روی میزهای جداگانه،توسط دست های آلوده با پیش فرض تسلط کامل بر قدرت برای بعد از خمینی ترسیم شد.
انقلاب بهمن 57، تاریخ وجغرافیای سیاسی منطقه وجهان را دگرگون ساخت،اماگِره ای که باز نکرد هیچ، خود تبدیل به یک گره کور جهانی شد.(به خوانیدحاشیه شماره 1)
گره ای که یک سرش در دست مدیریتی بی خرد و خام وکینه ورز وسردیگرش دراختیار موساد،ام آی 6 و سیا قرارگرفت!(ب.خ.ح.ش.2).
پیش زمینه نقشه پیش فرض معلوم بود:
خمینی کهولت سن دارد،مریض احوال است و زیاد ماندنی نیست؛ قدرت باید تجمیعودراختیار ما باشد.(ب.خ.ح.ش.3)
دستمال خونیینی که با آن آیت الله شمس آبادی خفه شدهبود!(ب.خ.ح.ش.4) پیراهن عثمان شد!چرا؟!چون آیت الله منتظری قائم مقام رهبری بود وباشناختی که از وی بود،امکان هدایت وی به سمت دلخواه نبود.
نقشه پیش فرض ترسیم شد.سیدمهدی هاشمی متهم به قتل آیت الله شمسآبادی واز نزدیکان ومحارم آیت الله منتظری که پیش از این در رژیم پهلوی به همین اتهام به 3بار اعدام و سپس به حبس ابد محکوم شده بود، بهانهودستاویزی مناسب برای آغاز اجرای پروژه نقشه ترسیم شده بود.
باهدایت اولین وزیراطلاعات جمهوری اسلامی ایران(ج.ا.ا.) محمدمحمدی ریشهری(ب.خ.ح.ش.5)توسط نیروهای خاص وزارت و بیت خمینی (ب.خ.ح.ش.6)به توسط وی جهت وخط لازم به خمینی داده شد؛خمینی سرانجام و باشانتاژوجوسازی(ب.خ.ح.7) اولین وزیر اطلاعات درنامه ای به محمدی ری شهری«سیدمهدی هاشمی»علاوه براینکه او رااز سیدی انداخت!دستور دستگیری ایشان و دوستانشراداد.آنهارا ضد انقلاب ومنحرف اعلان نمود .هرچند درختم نامه نوشت بهعدالت رفتار شود!!(ب.خ.ح.ش 8)
سیدمهدی هاشمی پیشتر(قبل از آبان) دستگیرشده بود.اوبراساس درخواست وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی ایران(واجا) جهت ادای توضحیات خودش رامعرفی کرد،اما هیچگاه به منزل بازنگشت.
پیش از دستگیری سید مهدی هاشمی، کشف یک خانه تیمی!! بهانه بهانه ای شدبرای دستیگری سید مهدی هاشمی شد. بهانه ای واهی.فقط در جهت اجرای نقشه پیش فرض.(ب.خ.ح.ش 9)
سید مهدی هاشمی پس از انحلال واحد نهضتهای سپاه طبق مصوبه جدید مجلس درراستای فعالیتهای سپاه،که خود قبل از تاسیس این واحد مسئول روابط عمومی ستادمرکزی سپاه و از موسیسن بود،با حکم آیت الله منتظری در یک نهاد مستقل تحت نظر ایشان،در راستای صدور انقلاب!فعالیت داشت خانه تیمی مذکور با علم واجا در حالی که رسما فعالیتی هم نمی توانست انجام دهد باصطلاح کشف می شود.(ب.خ.ح. ش10)
آنروزها هم چنین«رابرت مک فارلین» مشاور امنیتی ریگان-رئیس جمهوری وقت آمریکا-با عده ای از همکارانش در دولت ریگان، با نام وپاسپورت جعلی وبهشکل مخفیانه وارد ایران شدند وبا برخی ازاعضای حاکمیت درهتلی دیدار و بهمذاکره پرداخت.اعضایی که یکی ازآنها الان رئیس جمهور ایران است.(حسن روحانی)و اتفاقا در سالگرد ورود مک فارلین به ایران،همانها نیز مذاکره ای علنی وآشکار با وزیرامور خارجه آمریکا وصحبت تلفنی با رئیس جمهورش اوباما داشتند.
که این روزهابرخی با قیاس مع الفارق سعی دارند از آب گل آلود ماهی بگیرند و با ان قلت کردن در ماهیت مذاکره و همخوانی با آن دوره درباصطلاح مبارزه با شیطان بزرگ وآمریکاستیزی!!بگویند: انارجل!
هر مذاکره پنهانی برای معامله پنهانی و اخذ تصمیم برای سلطه فرد یاافراد خاص مذموم و باید افشا شود.کاری که در دوره ورود مک فارلین انجام شد.
اما هر مذاکره پنهانی مضر نیست چنانچه حاکمیت مطلع باشد و پس از اخذ نتیجه گزارش آن به اطلاع مردم برسد.کاری که امروز علی الظاهر به همین شیوه دارد انجام می شود و پیرامون آن بحث وجدل ملانقطی هم در بین.ورود مک فارلین به ایران با هیات همراهش توسط آیت الله منتظری به خمینی گزارش می شود.درمجله الشراع منتشر می شود و توسط سیدمهدی هاشمی ودوستانش افشاگری صورت می گیرد.
واترگیت ایرانی رسوا می شود.مذاکره کنندگان که افشاگران را از قبل به زندان انداخته بودند،با دراختیارداشتن رسانه وقدرت قلب حقیقت می کنند وبا جعل حقیقت گزارش سو به خمینی می دهند.دراین میان برخی از نمایندگان نه از باب حُب علی و بلکه از بغض معاویه (اختلاف میرحسین موسوی وخامنه ای) واکنش نشان می دهند.تمام این مسائل موجب موضع گیری خمینی شد وعلاوه برصدور دستگیری دوستان سیدمهدی هاشمی، روند موضوع به نفع مذاکره کنندگان که الان که هم همانها برخرمراد قدرت سوارند واکنون ازموضع مذاکره -که خواست عمومی هم هست، موجب تشکر از خود شده اند!!؟
بی گمان اصول گرایان (راست سنتی سابق و ومحافظه کاران فعلی)واصلاح طلبان حکومتی(چپ سنتی ورادیکال سابق) همچون دولبه قیچی در حذف فقیه عالیقدر ازصنحه قدرت سیاسی گناهکار وخیانتکارهستند.سوژه «سید مهدی هاشمی» پروژه مناسبی بود برای اجرای پروسه تجمیع قدرت.
قدرتی که سرانجام درجدال تقسیم آن، سبب شد تا خودی ها ی خودی هم مثل مهدی کروبی و میر حسین موسوی در حصر روند ویا افرادی مثل بهزدا نبوی در زندان باشند.
انتخابات 88رئیس جمهوری هر چند بهانه یک شورش کورشد،وجنبش سبز را بوجودآورد،امابعدهاحساب شده توسط رانت قدرت، به شکل درام کمدیک درآمدوبه گمان من به عمد می خواهند رفتارهای خشن و غیر حقوق بشری وجنایت وخیانت واعدام های بشمارو بی حساب و بی کتاب دهه 60 به ورطه فراموشی رود آنهم با آگراندیسمان کردن عمدی حوادثی خاص از جنبش سبز ونیز فقط برخی از زندانیان باصطلاح سیاسی در رسانه های داخل وخارج، با احتمال فوت خامنه ای، شکم های صابون مالیده هر دم بوی کباب می شنوند!اما با این وجود در دل خود (ستنز آن)وضعیت سیاسی را بشدت دگرگون ساخت.امری که سازندگان جنبش سبز هم خود آنرا نمی خواستند.آگاه شدن مردم عوام را جهش داد و پیشرفت به سمت یک دمکراسی را تسریع کرد.اما رانت قدرت سعی در مهارومصادره به مطلوب آن در راستای یک نقشه پیش فرض برای بعد خامنه ای رادارد!
سیاست ماکیاولی حفظ و نگهداری قدرت به هیچکس رحم نکرد.به قول قرآن:این تذهبون؟
محمد شوری / نویسنده و روزنامه نگار
آبان 92
————————————————————————
حاشیه ش 1
انقلاب بهمن 57محصول گروه ها ومبارزات افراد متفاوت بانگرش ها عقایدمختلف وناهمگون باحضور مردم در صحنه خیابان به منصه ظهور رسید.امادر همان آغاز خوره حذف وخود زنی هم شروع شد.دایره خودی ها روز به روز تنگتروانحصار قدرت تکمیل وخشن ترشد.
حاشیه ش2
اولین حرکت نابخردانه وشاید (برای برخی)حساب شده،تصرف عدوانی سفارت آمریکا در تهران بود.موضوعی که هرچند در کشورهای انقلاب زده می تواندامری طبیعی باشد،اما کش دادنش در 444روز می تواند عامدانه وجهل مرکب باشد. متاسفانه انقلاب دوم نام گرفت وتمامی انقلاب اول را هم بر باد داد.وضعیت امروز کشور اگر نگوئیم صد درصد،متاثراز حادثه 13 آبان 58است که هنوز که هنوز است زوایای پنهانش برملا نشده و عاملینش (اعم از راست وچپ و مستقلش)نان آن را به نحوی می خورند.و یا درراس کارهای امنیتی و مدیریتی قرار دارند و یا از طرفی هم پز روشنفکری و دمکرات منشانه، سودای اصلاحات هم دارند.رطب خورده که منع رطب نمی کند.می دانید چرا همه(درموقع هجمه به خودشان) می گویند ما حرفهای ناگفته ای داریم که اگر مثلا دهان باز کنیم چه وچه می شود و یا در موعد مقررش -که هیچ وقت هم فرا نمی رسد-خواهیم گفت؟اما نمی گویند؟!چون در اصطلاح پشت همه شان خاکی است وآلوده. مرد آن است که باقبول مسئولیت وپذیرش خطا ازناگفته ها هم در جهت اصلاح انقلاب وبرای دفاع از حقوق بشر و حقوق شهروندی سخن بگوید.نه دهان های دیگر خفه باشد و فقط دهان خودشان باز.
سعید حجاریان از بنیانگذاران «واجا»که هیچگاه هم درهنگام مواجه وگفتگو،درباب رئیسش«محمدی ری شهری» وعملکردش حرفی شفاف و قابل عرض نمی زند،درجایی (درمصاحبه ای) گفته بود: درابتدای انقلاب چندین نهاد امنیتی واطلاعاتی داشتیم و با تعداد بی شماری جاسوس.حجاریان خودش در سن 25 سالگی رئیس امنیت واطلاعات کشور تا قبل از تاسیس واجا بود.لابی جاسوس ها بخصوص لابی صهیون بشدت فعال یود.بی شک بمب گذاری در کاخ نخست وزیری زیر پای رئیس جمهور ونخست وزیرش آنهم توسط دبیر شورای امنیت خودش یک امر ساده ومعمولی نیست.
هم چنین در قضایای جاسوس بگیری بی شمار حاکمیت از همان ابتدای تاسیس ج.ا.ا.،تا الان، باید گفت:
همیشه نوچه جاسوس ها پس از پایان تاریخ مصرف شان توسط جواسیس اصلی که سالها نفوذ و رخنه کرده ولنگرانداخته و درحال کنگر خوردن هستند، لو می روند.امری ساده ومعمول در جهان سیاست است.
حاشیه ش 3
خمینی فروردین 65 طبق آنچه بعدها درمطبوعات درج شد یکبار تامرگ کامل پیش رفت.سیدمهدی هاشمی ودوستانش 6 ماه بعددستگیرشدند.مک فارلین مشاور امنیتی ریگان مخفیانه همان سال به ایران آمد.وخمینی 3سال بعد مُرد.هاشمی رفسنجانی در دوران نقاهت خمینی گفت:مادستگاهی به امام وصل کرده بودیم که چنانچه دستشویی هم می رفت، تحت کنترل باشد.(نقل از مطبوعات به مضمون).
احمد خمینی همه کاره بیت خمینی و از براندازان آیت الله منتظری که توسط جریان چپ تحریک می شد،وبعدخود نیز قر بانی حاکمیت شد،و در سودای رهبری بعد ازپدر،دربیان خاطراتی از خود وامام گفته است:امام با فردی خیلی مانوس بود، گاه گاه بدون آنکه کسی حضور داشته باشدفقط با ایشان بود.روزی من مخفیانه در جایی از اتاق پنهان شدم تا شاهدگفتمان این مراد ومرید باشم.(به همین مضمون نقل درمطبوعات).
طبیعی است ایشان مخفیانه خیلی کارهای دیگر هم کرد وازجمله کانالیره کردن پدرش و محروم ساختن وی از حقایق.و…
حاشیه ش 4
کتاب خاطرات سیاسی.محمدی ری شهری.چاپ سوم. پائیز 1369.موسسه مطالعات وپژوهش های سیاسی.صفحات عکس.عکسی با دستمالی خون آلود در دادگاه رژیم شاه
حاشیه ش 5
محمد محمدی ری شهری (محمد درون پرور اسبق ومحمد محمدی نیک سابق)اولین وزیر اطلاعات ج.ا.ا.کارنامه درخشانی پیش از انقلاب در مبارزه باساواک ودستگاه سلطنت ندارد.تنها افتخارش این است که دختر 9ساله آیت الله مشکینی را به عقد خود درآورده،توسط افرادی خاص وازجمله« سعید حجاریان برای پست وزارت معرفی می شود.درانقلاب ایران روحانیون(اعم از جامعه روحانیت ومجمع روحانیون ومدرسین حوزه علمیه ومراجع ) شِّم کار سیاسی نداشتند، چه رسد به کاراطلاعاتی وامنیتی وجاسوس شناسی وازاین حرفها!!
انگشت شماربودند که به مسائل روابط بین الملل آشنایی داشته باشند.افرادی مثل آیت الله بهشتی بدلیل زندگی در فرنگ ومحمد منتظری که سوابق روشن وخاصی دارد تا حدودی از جهان ومعادلات پیجیده دنیای سیاست و ترفتدهای آن اطلاع داشتند.
حال با سابقه اولین وزیر اطلاعات نظام تازه تاسیس شده ج.ا.ا،بخوانید حدیث مفصل از مجمل.وزارت اطلاعاتی که یک مدیرش سعید امامی بود،ومدیران دیگرش درفیلم بازجویی از همسر سعید امامی برای عموم اظهرمن الشمس شد!
ایضا همانطور که دردادگاه های انقلاب افرادی مثل مصطفی پور محمد ی در سن 19سالگی به عنوان حاکم شرع مشغول کار شده و برمسند قضاوت نشستند واحکام بی شمار اعدام هم صادرکردند وهنور هم درراس قدرهستند.ری شهری اکنون باتولیت آستان عبدالعظیم اموال آن را تجمیع وتقسیط می کند!
حاشیه ش 6
ری شهری جمعیت دفاع از ارزشها را تاسیس کرد.موسسینش از مدیران واجا بودندوالان برخی هم در جرگه اصلاح طلبان. مجید انصاری مسئول اداره زندان بودوقس علیهذا…
حاشیه ش 7
ری شهری در همان کتاب(40)می نویسد:
تقاضای من این بود که ایشان در صورتی که رسیدگی به جرائم مهدی هاشمی را مصلحت می دانند کتبا پاسخ دهند. تنها در این صورت موضوع قابل پیگیری بود.توسط احمد آقا پاسخ امام به این شرح عنوان شد:ایشان به وظیفه شرعی خود عمل کند.ولی من چیزی نمی نویسم.اما بالاخره با جوسازی وگزارشات ساخته شده واجا که توسط ایشان به خمینی داده شد،ایشان سرانجام پیامی کتبی و رسمی داد.
حاشیه ش 8
پنجم آبان سال 1365فرمان خمینی مبنی بر دستگری اعضای(به اصطلاح باند سیدمهدی هاشمی) صادرشدروز ششم آبان با هجوم(وبه عقیده آیت الله منتظری) که یادآور ساواک شاهبود عده ای و از جمله بنده (نویسنده این یادداشت) دستگیرشدند.
خمینی در نامه ای به ری شهری نوشت:
جناب حجت الاسلام ری شهری وزیراطلاعات؛
باتوجه به مسائلی که تاکنون کشف ویامورد سوظن شده است….تمام افرادمتهمی را که از سران این گروه محسوب می شوند ونیزافرادی را که درانتشارمسائل کذب وقضایای دیگر دست داشته را تعقیب نمائید. همان منبع.ص 59
آیت الله منتظری پس از انتشار این نامه در دیدار باحضرت امام عنوان نی نمایند که شما قبل از اینکه قاضی اظهار نظر نمایند،آنها را محکوم کرده اید.همان منبع ص 59
هم چنین آیت الله منتطری در نامه ای به خمینی می نویسد:
آنچه حضرتعالی در صدد آن بودید با حرکتی که توسط مسئولین اطلاعات انجام شده و می شود تفاوت بسیار دارد.رسیدگی به اتهامات آقای سید مهدی هاشمی که نظر حضرتعالی بود چه ربطی دارد با حمله به موسسه انتشاراتی نهضت جهانی اسلام و غارت اثاث و اموال شخصی آن وحمله به خانه های زیادی در تهران وقم و اصفهان و دستگیری افراد معلول و مجروح جنگ تحمیلی و هتک حرمت خانواده هاو بازداشت نماینده مجلس شورا و حمله به کتابخانه سیاسی که زیر نظر این جانباداره می شود…می تواند دادشته باشد.همان منبع ص 60
آیت الله منتطری در درنامه ای به ری شهری می نویسد:
اولا دستور امام مدظله العالی مبنی بر رسیدگی به کارهای آقای سید مهدی هاشمی نیازی به بازداشت وسیع با وضع زننده و تند که خاطره بد ساواک را در اذهان تجدید می کرد نداشت.همان منبع ص 42
حاشیه ش 9
همان منبع ص 24.کشف خانه تیمی .گزارش مدیر کل ضد جاسوسی وقت واجا به وزیر.این درحالی بود که این خانه به استناد مستندات قوی وغیر قابل کتمان باواجا هماهنگ بود.و از فعالیت آن(درحالی که هیچ فعالیتی هم نداشت!) آگاه بود واز آدرس و مکانش نیز باخبر.ایضا هم ایشان(ری شهری)درهمین کتاب به نقل یک خاطره می پردازد:
پس از عزل بنی صدرازفرماندهی کل قوا،فرماندهی سپاه پاسداران تغییرکرد.اولیه جلسه شورای عالی سپاه با ترکیب جدید درحضور امام تشکیل شد.(درسال1361).مهدی هاشمی که باتوصیه وحمایت کسانی چون آقای متتظری وشهید محمد منتظری مسئول واحد نهضت های سپاه رابرعهده گرفته بود،دراین جلسه شرکت داشت…مهدی هاشمی ضمن گزارش خود به شیوه صدور انقلاب و…اشاره کرد.دربخش پایانی جلسه،چندتن ازحاضران به منظور گزارش ازاوضاع کشور نزد حضرت امام ماندند. من نیز به عنوان مسئول واحد اطلاعات سپاه(مرتضی رضایی که هم اکنون نیز جزومشاوران امنیتی رهبری است) جزو این جمع بودم.حضرت امام فرموردند:مواظب مهدی هاشمی باشید.(همان منبع.ص 26)
هم چنین ایشان(ری شهری)از قول خمینی در همان کتاب خاطرات می نویسد :در مورد فعالیت اینها(مهدی هاشمی و جریان او)کنترل داشته باشید و آنها را زیر نظر داشته باشید.این باید قلع و قمع شوند.(همان منبع ص.28)
حاشیه ش 10
صدور انقلاب هرچند به خاطره ایدئوژیک بودن انقلاب و شور وهیجان آنزمانودرخطر بودن و انقراض انقلاب امری مقدس ودرستی بود.ایضا باتوجه به آغازجنگ.اما نبودن استراتژی واحد واختلاف وکینه های قدیمی آغاز وفرجام خوبی نداشت.حتی خمینی اعتقادی به آن درعمل نداشت.(نگاه کنید به همان منبع)ویمی گوید:«باصطلاح نهضت های آزادیبخش».که یکی ازآن ها،حجت الاسلام مزاریوگروهش از انقلابیون افغانستان بود، که بعدها توسط طالبان ترورشد. امری که اگر آن زمان طبیعی بود وقابل قبول؛ ولی اینک این زمان، محلی ازاعراب ندارد:(صدور انقلاب).از سویی همان کسانی که آن زمان مخالف بودند(مثل علی اکبر ولایتی)الانچنان با آب وتاب به بررسی آن می پردازند ودر راستای آن انواع سمیناروغیر می گذارند وهزینه های گزاف می کنند، که به قول آیت الله منتظری رهبرشان (خمینی)اصلا به آن اعتقادی نداشت.آیت الله منتظری در نامه ای به خمینی می نویسد:
در دانشگاههای نیجریه شعار امام خمینی رهبرجهان اسلام می دهندوپیام های حضرتعالی را ترجمه وپخش می کنند و نماینده می فرستند در قم که با من به نیابت امام خمینی بیعت کنند غافل از اینکه اصلا امام خمینی نهضت های جهانی اسلامی را جرم می دانند. همان منبع ص 48

روزنامه سلام،سلام!+ پاسخ به روزنامه کیهان

zowgicvg65k6r3b8yv7y.jpg

درسالگردتعطیلی روزنامه سلام،به پردازش بخش دیگری ازخاطراتم درسلام میپردازم. خاطراتی که خود می تواند بخشی از تاریخ سیاسی معاصر نیز باشد.

یک روزنامه نگاروظیفه اش کنکاش وجستجوبرای بیان و انتشارحقایق و وقایع همانطور که هست،است؛نه آنکه درجهت منافع،باسفسطه ومغلطه،به فریب خلق الله بپردازد.

وقتی پس از16ماه بلاتکلیفی،که8ماهش درانفرادی گذشت و8ماه هم دراعتراض بلا انقطاع روزه بودم،سرانجام دراسفندماه سال1366دریک دادگاه سرپایی وچنددقیقه ای توسط«محسنی اژه ای»-که آنموقع درمقام بازپرس وزارت اطلاعات بود،محاکمه شدم، وتازمانی که کتاب خاطرات سیاسی وزیراسبق وزارت اطلاعات(محمدی ری شهری) چاپ شد،نمی دانستم،به چندسال محکوم شده ام!؟[1]

تیم محسنی اژه ای ازهمان ابتدای تأسیس وزارت اطلاعات تاالان هم حضوردارد.وخودوی پی درپی ارتقاء مقام پیداکردوچون عالیجناب خاکستری درحاشیه قرارگرفت که فحش خورهم نباشدوالبته گاهی هم به عنوان یک شخصیت منصف،ازاونیزیادی بشود،وعنقریب است که رئیس بعدی قوه قضائیه هم ایشان باشد![2]

درروزهای پایانی سال1366بدلیل بیماری تورم ناحیه گردن درزندان،باهماهنگی بستگان و مسئولین زندان،قرارشدمرخصی داده شودتاخارج اززندان معالجه شوم.

من دربیمارستان سوم شعبان تهران،توسط دکترعلی اصغردوست(جراج فک،گردن ومغز، گوش وحلق وبینی)به زیرتیغ جراحی رفتم ووقتی خواستم به زندان برگردم،گفتند: آزادی!؟![3]

ازآنزمان تاتأسیس روزنامه سلام(به غیرازیک سالی که6ماهش درادامه معالجه مجبور بودم هرروزیک آمپول بزنم ومقداری هم قرص بخورم)بکارهای مختلفی خودم رامشغول کردم؛ازجمله دستفروشی ومسافرکشی؛تاآنکه فرم استخدام کارمندوخبرنگاردرروزنامه سلام را درروزنامه کیهان خواندم.

ازنظرمن این فرم نیزهمچون فرم استخدام های دولتی فرمالیته بود،چون دراستخدام های دولتی غالبابابرنامه ازپیش چیده شده فردموردنظراستخدام می شود؛ووقتی به روزنامه آمدم معلوم بودکه افراد گلچین شده اند.وآنها از پیش هم اطلاعاتی از من داشتند و هم مرا می شناختند وبرای همین هم همان روز فعالیتم را شروع کردم.[4]

اولین دیدارم باآقای سعیدحجاریان(ازمعاونین مستعفی آقای ری شهری دروزارت اطلاعات) بود.اونخست مرابه سرویس سیاسی بردتاباآقای ابراهیم اصغزاده(سخنگوی دانشجویان پیرو خط امام)آشناکرده وفعالیت خودراازهمانجاشروع کنم،اماچون وی نبود!مرابه آقای اکبر اعلمی(که آنزمان مسئول سرویس گزارش و گزینش روزنامه بود)معرفی کرد.برخلاف آن دو که ازپیش آنهاراتاحدودی می شناختم،ازوی هیچ شناختی نداشتم.واتفاقااو ازمیان اعضای اصلی روزنامه،ازافراد انگشت شماری بودکه اخلاق سیاسی درکاررارعایت می کردو ازهر وسیله ای برای رسیدن به هدف سودنمی جست!او هرچند-البته ازنظرمن-کمی مغرور به نظرمی رسید،اماانسانی خوشفکرومستقل وبدون هیچ وابستگی بود.مرزکشی سیاسی اونیزازهمان ابتدادرروزنامه سلام آشکارشدوخیلی زودهم ازآنجارفت والبته این مرزکشی هم اکنون نیزادامه داردوایشان بااصلاح طلبان حکومتی سازش کوک نمی شود.امابااینحال آنزمان وی هروقت اراده می کردبه روزنامه می آمدومطالبش راهم چاپ.

من درسرویس گزارش ازهمان پیش شماره روزنامه مشغول شده بودم که ازحاجی آقا موسوی خوئینی برایم پیغام آوردندکه نبایددرروزنامه کارکنم والبته بعدازچندروزدوباره پیام آورده شدکه می توانم کارکنم به شرط آنکه فقط فعالیت اجرایی داشته باشم و نوشته ای ازمن چاپ نشود.البته این رفتن و آمدن دوباره یک تاکتیک وحرکتی فرمالیته بود تااینکه به من تحمیل کنندکه نمی توانم بنویسم.اماازآنجاکه حرف وعمل آنهادردمکراسی خواهی وبی طرفی وآزادیخواهی بایدشامل افرادخودنیزمی شد-خصوصابازمرمه های انتخابات ریاست جمهوری-لذااین اجازه رایافتم که گزارشهایی بدون نام وبعدهابانام اصلی و مستعاردرروزنامه منتشرکنم.

من اززمان تأسیس تاتعطیلی روزنامه مسئولیت رسمی و کاری ام اداره کردن حروفچینی وتصحیح،ودریافت و توزیع اخباراز ورودی های فاکس وتلکس خبرگزاری هابود.امابااین وجود وباباتمام فشاروحساسیتی که ازهمه جهت روی من بود،بازتوانستم درآن ایام تازمان تا دستگیری(17اتیر78)،نزدیک به50یادداشت،مقاله وگزارش فقط درروزنامه سلام بنویسم.

این روندادامه داشت تاآنکه وقتی سالگرددوم خرداد76شد،گزارش«دوم خرداد؛انقلاب در انقلاب»[5]رانوشتم.این گزارش باعث شدتامجبورشوم مطالب بعدی رابانام مستعاربنویسم واین اجبارومحرومیت ازکارمطبوعاتی بطورزنجیره ای درروزنامه های زنجیره ای تابعداززندان هم ادامه داشت.

«لطف الله میثمی»در سرمقاله مجله چشم انداز(ش67)می نویسد:«پس ازتوقیف نشریه راه مجاهد در سال 1372توسط آقای روح الله حسینیان دادستان دادگاه ویژه،من و دوستان برخوردهایی با وزارت اطلاعات داشتیم.یکی از معاونان آقای فلاحیان می گفت جوهر و اصل نظام جمهوری اسلامی وزارت اطلاعات است،چرا که هرکس بخواهد وکیل یا وزیر شود،حزبی یا روزنامه ای دایر کند و یا هرکس بخواهد رئیس جمهور شود با این وزارتخانه سروکار خواهد داشت و درهمین راستا توصیه می کرد که نشریه راه مجاهد نیز با وزارتخانه هماهنگ باشد…»[6]

من درکتاب:«حرفهای زدنی و نوشته های نوشتنی ازیک نویسنده وروزنامه نگاراصلاح طلب مسافرکش»ص33نوشتم:

«اینکه چراسلام تعطیل شدوآیاصرفابه خاطرچاپ نامه ای محرمانه ازسعیدامامی(معاون وزیروقت اطلاعات)بودیااینکه تاریخ مصرف آن نیزبه سرآمده بود؟!خودحکایت مفصل وقابل تأملی داردکه به جای دیگری و در وقت دیگر آنر اباید موکول کرد».

ازنظرمن وخیلی ها،استفاده آقای خاتمی ازهمان مدیران اسبق و آزموده شده ها،و نیز بیش ازحدمماشات کردن وعقب نشینی از روندی که برایش ترتیب می دادند،[7] و عدم استفاده بهینه از آرای بالای خود[8] سبب ورشکستگی شد!

ویکی دیگرازدلایلش هم این بودکه باآغازدوران ریاست جمهوری آقای خاتمی،اکثر نیروهای روزنامه مسئولیت هایی(اعم ازدولتی وغیر دولتی)بدست آورده بودند،ودرحال تجمیع و تکمیل و تقویت رانت بدست آورده،بودند.

یادم هست یک روزدرتحریریه روزنامه به آقای محسن میردامادی گفتم:آقای خاتمی اگربخواهد موفق باشدبایدبه دنبال اصلاحات باشد،ولازمه آن،اصلاحات اقتصادی است! تا آنروزیادنداشتم که درعرصه مطبوعات،هنوزکلمه اصلاحات واصلاح طلبی مُدشده باشد.

ایشان درپاسخ گفتند:درست است اینکار را هم می کنیم!

اماظاهرابرخی ازآنهاعجله داشتندکه اصلاحات اقتصادی راابتداازخودشروع کنند!!؟مخصوصا کسانی که خیلی دیرآمده بودندوعجله هم داشتندکه زودهم بروند!والبته همیشه هم ادعامی کنندکه ازهیچ رانتی استفاده نکرده ونمی کنند…!

بی گمان درورای وضعیتی که دردوم خرداد 76 بوجود آمد،مسائل پنهان دیگری هم بودکه تئوریسنهادرحال انجام وهدایت آن بودند،تاانقلاب دچارفروپاشی همچون نظام شوروی سابق نشودواین نوع رویکرد ناگزیر بود! [9]

بایدتاکیدکنم که بخش مهمی ازنیروهای باصطلاح اصلاح طلب خوددروضع موجودسهیم بودند.لذابرای همین هم هست که دوست ندارنددرمورددهه60ووضعیت زندانها،دادگاهها و مصاحبه های تلویزیونی و شکنجه واعدامهای آن دوره زیاد کنکاش شود ویامورد پرسش واقعی وکلیدی قرار گیرند!

برای همین هم هست که باشانتاژوبدست آوردن«قدرت رانتی»که از ناحیه سالها حکومت کردن و دراختیار داشتن نهادهای اطلاعاتی وامنیتی بدست آورده اند،سعی دارنددرداخل و خارج[10]ازایران برای خلق الله چنان وانمودکنندکه قهرمانان وپیشمرگان ملت هستندکه البته همیشه هم در قرنطیه!هستند و مرگ و میر در اعتصاب غذا و حبس انفرادی و شکنجه و ممنوع الخروجیش هم البته فقط برای کسانی است که هیچگاه درعرصه مدیریت نبوده و یا در قدرت سهیم نبوده اند!؟

وانگارنه انگارکه مثلاافرادی هم مثل«محمدی ری شهری»،«موسوی»ها!«مجید انصاری»، «علی ربیعی»و «احمدپورنجاتی»ها ومانندآنهم بوده اند…

و یا با بالا آوردن افراد دست چندم خود مثل«احمدی نژاد»درعرصه مدیریت،و پنهان شدن در پشت سرآنها،هم تحمیل کنندکه دراین مملکت قحط الرجال است و هم وبرای خود حکم برائت بنویسند![11]

من درتاریخ20آبان1337به خاطرنوشتن گزارشی باعنوان«خط قرمز»توسط مدیرمسئول و درپاسخ به یک پرسش(ظاهراخواننده!!)درستون مخصوص«الوسلام»ازنوشتن درروزنامه محروم شدم.

«موسوی خوئینی»:نوشت:«هرچندکه آن مطلب موردتأئیدمدیریت سلام نبودوبه همین جهت نویسنده وتهیه کننده آن برای همیشه ازنوشتن درسلام محروم شد،ولی خالی از نکات مفید هم نبود»!

روزنامه سلام بعدازظهر16تیرتعطیل ومن بعدازظهر17تیر78بازداشت[12]وزندانی شدم؛و وقتی پس ازدوماه اززندان آزادشدم،انجمن صنفی روزنامه نگارانکه برای پرستیژبی طرفی برای همه روزنامه نگاران–حتی برای نشریه هایی مثل شلمچه-(که من آنهارا روزنامه نگارنمی دانم)چنانچه مشکلی پیش می آمدفورااطلاعیه وبیانیه صادرمی کرد،اما درارتباط بامن سکوت اختیارکرد؟ودرپاسخ به اعتراض من گفته شدکه جرم شمامطبوعاتی نبود!

5jtz8yy4kzsx4wiy7yb.jpg

[13]

این درحالی است که ایشان بایستی پاسخ می دادکه ازکجامی دانست من جرمم مطبوعاتی نبود؟والبته وقتی پس ازچهارسال دردادگاه ویژه روحانیت،توسط علی رازینی محاکمه شدم،جرم من نوشتن درمطبوعات بود.دررأی حکم دادگاه ویژه روحانیت[14] نوشته شده بود:

«هم چنین درمورد نوشتن مقالاتی علیه مسئولین نظام با نام مستعار اعتراف نمود.وی در نوشته های خودمطالبی علیه نظام جمهوری اسلامی را درج کرده است»

در پایان درذیل فقط به برخی ازنمونه هایی ازاین هماهنگی وبذل توجه به یک زندانی که فقط جرمش نوشتن بود اشاره می کنم:

-وقتی اززندان آزادشدم وموقع تسویه حساب با روزنامه شد،آن مبلغ 40هزارتومانی راکه به خانواده ام درزمان بازداشت کمک کرده بودندراهم پس گرفتند!

-درروزخبرنگارانجمن صنفی روزنامه نگاران مراسمی برپاکرده بودکه من نیزدراعتراض به وضعیتی که پس ازآزادی اززندان برایم رقم زده بودندپلاکاردی چسبانده وکتاب تازه چاپ شده ام«حرفهای زدنی ونوشته های نوشتنی ازیک نویسنده وروزنامه نگاراصلاح طلب مسافرکش راهم درمعرض فروش گذاشتم.درهمان روزدرجلوی چشم من خبرنگار(نماینده رادیوبی.بی.سی درتهران)باانصافعلی هدایت(ازهمکارانم درروزنامه سلام) مصاحبه کردو ایشان درارتباط باوضعیتی که من داشتم،نامی ازمن بردودرباره من سخن گفت،واتفاقا شب ازرادیوآنراشنیدم.واین درحالی بودکه خبرنگاربی.بی.سی می توانست همان لحظه باخودم مصاحبه کندوشرح ووضع خودم،صحیح ترش رااززبان خودم بشنود!

-وهمانطورکه بخاطرهمین هماهنگی محترمانه باوزارت فخیمه اطلاعات است که من پس ازتعطیلی روزنامه سلام شغل ثابت مطبوعاتی نداشتم وباوجودمطبوعات ونشریات رنگارنگی که مثل قارچ می رویند،12سال است که بیکاری منقطع و ممتدی که همراه با دربدری و فقر و خانه نشینی بوده است را تجربه می کنم.

محمد شوری (نویسنده وروزنامه نگار) /15تیر90

1-رجوع شود به کتاب خاطرات سیاسی محمدی ری شهری.

2-بخوانید یادداشت اینجانب باعنوان:«وزیراطلاعاتی که نقش وزیربازی می کند».

3-رجوع شود به یادداشتی از اینجانب باعنوان:«1سال مبارزه،7سال تجربه،25 سال زندان!» و یادداشت «عاقبت زین نردبان افتادنیست».

4-هم چنین رجوع شود به دیگر یادداشتها از روزنامه سلام:«16تیر78؛آخرین روز کاری در روزنامه سلام» و «خداحافظ سلام».

5-روزنامه سلام3خرداد1377ص5

6-همانطور که مجله ایشان حاضرنشد کتاب سه جلدی «همه حرف خدا»اثر اینجانب را معرفی کند.

و همانطورکه دیگر روزنامه ها:آفتاب یزد،آرمان،شرق،و اطلاعات آقای دعایی باوجوددریافت کتاب ازسوی اینجانب حاضربه معرفی آن نشدند.همانطور که پس ازآزادی اززندان دراین12سال فقط برای من کار مطبوعاتی نبود،واین درحالی بود که باتوجه به شناختی که ازکاردروزنامه سلام داشتم،آنهاباهمان رانتی که برخی منکرش هستند علاوه برشاغل بودن درجاهای دیگربرای خودراسااقدام به انتشارروزنامه ونشریه های دیگرکردند.وهمانطورکه پس از آزادی اززندان هرمطبوعه ای که چندیادداشت(آنهم بااسم مستعارازمن درج کرد)زودوهماهنگ ازادامه همکاری سرباززدو یاروزنامه ونشریه شان تعطیل شد؟!ازنکات جالب یکی از این تعطیلی هااین است که وقتی خواستم به روزنامه بیان(که قبلامجله بود)بروم«عباس عبدی»به من گفت: برای چه می روی؟ این روزنامه چندوقت دیگرتعطیل خواهدشد،البته من رفتم؛وروزنامه هم تعطیل شد!؟

7-رجوع شود به گزارش اینجانب درروزنامه صبح امروز باعنوان:«پنچ بعلاوه چند؟!»مورخ9دی 77 و نیز یادداشت «خلق بحران برای استعفای سوم» در نشریه هفته نامه آبان سال اول شماره 32

8-بخوانید نامه آیت الله العظمی منتظری به سیدمحمد خاتمی.

9-رجوع کنید به یادداشت اینجانب با عنوان:«یبوست سیاسی«مُسهل».و«نُشادر»

10-مثلابعضی ازافرادروزنامه سلام ودنباله هایش،رادیووتلویزیونهای خارجی مثل«بی.بی.سی»و «رادیوفردا» راقبضه وکارشناس آنجاشده اند!ولذامصاحبه کننده ومصاحبه شونده هم معلوم است!

وبرای همین است که همیشه هم همین این آقایان هستندکه در بازار بورس سیاست همواره روی ویترین و مانیتور اخبارحضور دارند وهستند!

11-نگاه کنید به یادداشت:«رفتگرسیاست»و«قحطالرجال».

12-روزنامه خرداد،19تیر،صفحه اول،خبردستگیری مرا درج کرده است.

13-رجوع کنید به وب سایت رجبعلی مزروعی (متولد مهرماه)-رئیس دائمی انجمن صنفی روزنامه نگاران-در قسمت نظرات درذیل یاداشت ایشان باعنوان وقاحت…».

و این درحالی است که وقتی یک شب باصطلاح مسئول شیفت شب روزنامه«مراد ویسی» بخاطر انتشار نامه سعید امامی باصطلاح بازدداشت(والبته ازنظرمن وی به شیفت شب درمحل کاراصلی اش رفت!)چه سروصدایی به کمک همان رانتی که ایشان ودوستانش منکرآن هستند،بعد از این بپاکردند،که یکی از آن این است که وی هم کنون در رادیو فردا استخدام و کارشناس مسائل ایران شده است!؟

14-گفتنی است من هیچگاه روحانی نبوده و نیستم و نخواهم بود!

اینهم مغلطه وسفسطه آقای حسین شریعتمداری در روزنامه کیهان 16تیر 1390 که دنباله های ایشان هم همان را بلغور کرده اند. خودتان قضاوت کنید.

خبرویژه روزنامه کیهان:

نفاق از بالا پناهندگي خبرنگاران از پايين (خبر ويژه):

«يك عضو روزنامه توقيف شده وابسته به نفاق جديد نكات جالبي درباره دوران حضور در اين روزنامه بازگو كرد.روزنامه زنجيره اي سلام در تيرماه 78 ضمن تحريف يك سند محرمانه وزارت اطلاعات، آشوب از پيش برنامه ريزي شده و هماهنگ با سرويس هاي جاسوسي غربي و اپوزيسيون ضدانقلاب را كليد زد و به همين دليل هم توقيف شد.«محمد-ش» با اشاره به حضور خود در اين روزنامه و در مطلبي كه بوي سابقه سازي اپوزيسيوني براي خود جهت مصارف بعدي را مي دهد، مدعي بازداشت توسط وزارت اطلاعات در سال 66 و 16ماه بازداشت مي شود و سپس با اشاره به پركردن فرم استخدام در روزنامه سلام مي نويسد: از نظر من اين فرم فرماليته بود مانند برخي استخدام ها كه غالبا با برنامه از پيش چيده شده فرد مورد نظر استخدام مي شود. وقتي به روزنامه آمدم معلوم بود كه افراد گلچين شده اند و آنها از پيش هم اطلاعاتي از من داشتند و هم مرا مي شناختند و براي همين هم همان روز فعاليتم را شروع كردم. اولين ديدارم با سعيد حجاريان (از معاونين مستعفي ري شهري در وزارت اطلاعات) بود. او نخست مرا به سرويس سياسي برد تا با ابراهيم اصغرزاده آشنا كرد… من در سرويس گزارش از همان پيش شماره روزنامه مشغول شده بودم كه از حاجي آقاموسوي خوئيني برايم پيغام آوردند كه نبايد در روزنامه كار كنم و البته بعد از چند روز دوباره پيام آورده شد كه مي توانم كار كنم به شرط آنكه فقط فعاليت اجرايي داشته باشم و نوشته اي از من چاپ نشود. اما خصوصا با زمزمه هاي انتخابات رياست جمهوري اين اجازه را يافتم كه 50 مقاله و گزارش بدون نام و بعدها با نام اصلي و مستعار در روزنامه منتشر كنم. اين روند تا سالگرد دوم خرداد 76 ادامه داشت تا اينكه گزارش «دوم خرداد» انقلاب در انقلاب را نوشتم و بعد مجبور شدم مطالب بعدي را با اسم مستعار بنويسم. وي با انتقاد از فرصت طلبي هاي گردانندگان روزنامه سلام، همين امر را يكي از دلايل به بن بست رسيدن سلام پيش از تعطيلي توصيف كرد و نوشت: از نظر من و خيلي ها، استفاده خاتمي از همان مديران اسبق و آزموده شده ها و نيز بيش از حد مماشات كردن و عقب نشيني از روندي كه برايش ترتيب مي دادند و

يكي ديگر از دلايل تعطيلي سلام هم اين بود كه با آغاز دوران رياست جمهوري خاتمي، اكثر نيروهاي روزنامه مسئوليت هايي (اعم از دولتي و غيردولتي) به دست آوردند و در حال تجميع و تكميل و تقويت رانت به دست آورده بودند. من به محسن ميردامادي گفتم خاتمي براي موفقيت بايد به دنبال اصلاحات باشد. او هم گفت درست است همين كار را مي كنيم اما ظاهرا برخي از آنها عجله داشتند كه اصلاحات اقتصادي را ابتدا از خود شروع كنند، مخصوصا كساني كه خيلي دير آمده بودند و عجله هم داشتند كه زود هم بروند! و البته هميشه هم ادعا مي كنند كه از هيچ رانتي استفاده نكرده و نمي كنند…! وي همچنين درباره موسوي خوئيني ها مدير مسئول سلام نوشت: من در تاريخ 20 آبان 73 به خاطر نوشتن گزارشي با عنوان «خط قرمز» توسط مدير مسئول و در پاسخ به يك پرسش (ظاهرا خواننده!!) در ستون مخصوص «الو سلام» از نوشتن در روزنامه محروم شدم. «موسوي خوئيني »؛ نوشت: «هرچند كه آن مطلب مورد تاييد مديريت سلام نبود و به همين جهت نويسنده و تهيه كننده آن براي هميشه از نوشتن در سلام محروم شد، ولي خالي از نكات مفيد هم نبود.«محمد-ش» در اين نوشته به فرصت طلبي برخي اعضاي روزنامه سلام و واسطه تراشي آنها براي همكاري با سرويس هاي بيگانه و رسانه اي آنان (كساني نظير مراد ويسي بيامه و…) كه حتي تا مرز پادويي و فعاليت هاي خرده پا هم پيش رفته اند، اشاره مي كند و مي نويسد: بعضي از افراد روزنامه سلام و دنباله هايش، راديو و تلويزيونهاي خارجي مثل «بي. بي. سي» و «راديو فردا» را قبضه و كارشناس آنجا شده اند! و لذا مصاحبه كننده و مصاحبه شونده هم معلوم است! و براي همين است كه هميشه هم همين آقايان هستند كه در بازار بورس سياست همواره روي ويترين و مانيتور اخبار حضور دارند و هستند! مراد ويسي مسئول شيفت شب روزنامه چه سروصدايي به كمك همان رانتي كه ايشان و دوستانش منكر آن هستند، بعد از اين بپا كردند، كه يكي از آن اين است كه وي هم اكنون در راديو فردا استخدام و كارشناس مسائل ايران شده است!؟ است.»پایان نقل قول.

آیاهمه اخبار ویژه روزنامه کیهان اینگونه تهیه می شود؟! واینگونه باجعل وسفسطه سرملت را شیره می مالند؟!

البته وقتی نامی از فرصت طلبان می برد بایدگفت:آری!درست است؛ اما بااین تفاوت که دست هردوشان در این سالها در جیب هم بوده و خودشان ودنباله هایشان از جیب ملت برای خود رانت جمع کرده و دست هردو شان هم البته در جیب عبای ولایت فقیه…!

یاایهاالذین آمنواان جائکم فاسق بنباء فتبینوا انتصیبوا قوما بجهاله فتصبحواعلی مافعلتم نادمین/قرآن/حجرات/6

والسلام علی من اتبع الهدی

محمد شوری/نویسنده و روزنامه نگار/23تیر90

 

 

خداحافظ سلام!

محمد شوري

بعداز ظهر روز  16 تير سال 78 به عنوان مسئول قسمت حروفچيني روزنامه سلام، به رتق و فتق مطالب رسيده جهت درج در روزنامه فردا مي پرداختم كه زمزمه هائي شنيده شد. متوجه شدم كه از دادگاه ويژه روحانيت حكمي مبني برتوقيف روزنامه سلام آورده اند .  چند دقيقه بعد، به اعضاي روزنامه گفته شد به منازل خود برويد تا در موعد مقتضي به امور پرسنلي تان رسيدگي شود. سلام تعطيل شد. با سلام خدا حافظي كردم.

 تاريخ مصرفش تمام شده بود. چند باري اين موضوع را از پيش مطرح كرده بودم. علتش اين بود كه من هميشه روزنامه سلام را يك سوپاپ اطمينان مي دانستم.

وقتي در اسفند سال 66 از زندان اوين به مرخصي  – جهت مداواي پزشكي  – آمدم، و بعد بدون بازگشت به زندان ازاد شدم،  تا سال 69 كه سلام تاسيس شد، تقريبا از سياست بدور بودم و با خواندن فرم استخدام نيروي كار – اعم از خبرنگار وكادر اداري – در روزنامه كيهان ، باخود گفتم سنگ مفت وگنشجك مفت   و آن را پر كردم و ارسال نمودم . بعد از چندي پيام داده شد كه  من براي انجام  يك مصاحبه و گزينش به محل روزنامه واقع در يك ساختماني در خيابان فلسطين جنب آموزشگاه زبان سيمين و محل استقرار واحد عقيدتي سياسي نيروي انتظامي، كه چند طبقه اي از آن ساختمان را در دست داشت! بيايم.

 اولين ديدارم با جناب اقاي سعيد حجاريان بود وچون ايشان سوابق سياسي ام را از خودم بيشتر مي دانست! زياد معطل نشدم و پس از كمي گپ وگفت وگو واينكه آيا مي توام بنوسم  يانه و شنيدن پاسخ مثبت،  براي كار به محل تحريريه رفتم ؛  اول قراربود كه مرا به آقاي  ابراهيم اصغرزاده ( ازفعالين وسخنگويان  دانشجويان پيروخط امام ) كه دبير سرويس سياسي بود  معرفي كند كه نبود؛  ولذا مرا به اقاي اعلمي ( كه اينك نماينده مجلس هستند) معرفي كرد . اعلمي هم مسئول گزينش سلام بود وهم دبيرسرويس گزارش ؛ بعد از مدتي كه هنوز پيش شماره هاي سلام منتشر مي شد، جناب آقاي موسوي خوئيني ها مدير مسئول تازه متوجه من شد و  فيلش ياد هندوستان كرد و فهميد شخصي با نام محمد شوري  – كه زماني جزو فعالين مرتبط با سيد مهدي هاشمي بوده  –  در روزنامه كار مي كند؛  گفت:  او را ( يعني مرا ) اخراج كنند. عذر مراخواستند.  گفتندكه ايشان نمي خواهند كه شما در سلام باشيد. ماهم رفتيم!

 بعد از دوهفته يكي ديگر از مسئولين روزنامه،  بنام اقاي نعيمي پور ( نماينده دوره ششم از تهران) پيغام داد كه من بيايم در سلام  و آمدم؛  گفت بشرط آنكه در اينجا فعاليت سياسي ونوشتاري نداشته باشم  بايد كا ركنم.

 در قسمت حروفچيني ( مديريت آن ) كار كردم و تا مدتها مسئوليت  آنرا برعهده داشتم. تا اينكه درزمان نزديك شدن به انتخابات رياست  جمهوري اين اجازه داده شد كه مطلب براي روزنامه  بنويسم و اينطو رشد كه يك گزارش نويس حرفه اي شدم.  اما سرانجام با نوشتن گزارش «خط قرمز»  از نوشتن در روزنامه  سلام توسط مدير مسئول محروم شدم.

هميشه بابرخي دوستان مي گفتم كه  روزنامه سلام سوپاپ اطمينان است و زمانش كه برسد تعطيل خواهد شد!

چاپ نامه اي از سعيد امامي  در روزنامه،  بهانه اي شد براي بستن آن.

 گفتني است بخش زيادي  از اعضاي روزنامه سلام خود جزو نيروهاي اطلاعاتي و مشابه آن در دوره هاي قبل بودند و طبيعي بود كه سر و سري هم دارند! همينطور كه الان نيز خيلي از دست اندر كاران مطبوعات در ايران اعم از اصلاح طلب وغير اصلاح طلب  جزو نيروهاي اطلاعاتي  وامنيتي بوده و يا هستند!!؟

در هر حال وقتي سلام تعطيل شد،  روز بعدش مر ا درمنزل دستگيركردند. دوماه زنداني وآزاد شدن با قيد وثيقه 10 ميليوني و محاكمه ام بعد از گذشت بيش از 4 سال و محكوم شدنم به يك سال حبس قطعي و عفو آن وتبديلش به 5 سال حبس تعليقي ( مانند 5سال تعطيلي روزنامه) به جرم نوشتن ، سرانجام اين پرونده كشككي بسته شد!

 الان  مي توانند بطور قانوني دوباره روزنامه  سلام را راه بياندازند.  با يك بسته بندي جديد و كالائي جديد و تاريخ شروع تازه و تاريخ مصرف تازه!

از آن زمان تا بحال تقريبا بيكارهستم ؛ اما ديگر اعضاي سلام يا وزير شدند يا وكيل مجلس يامديركل فلان اداره ومسئو.ل روابط عمومي فلان نهاد و همراهش چندين روزنامه هم تاسيس كردندكه  يا سردبيرش شدند و يا مدير مسئولش و كذا الخ…

جالب است كه همين انجمن صنفي روزنامه نگاران كه براي همه اعلاميه صادر مي كند،  در ارتباط با دستگيري من هيچ نوع عكس العملي از خود  نشان نداد!؟!  تنها عكس العمل  آنزمان،  درج خبر دستگيري ام  در روزنامه خرداد 19 تير سال 78 بود.

حالا شما بگوئيد فرق اصلاح طلبان آزاديخواه دمكرات منش ومترقي خوشفكر و روشنفكر با جناح مخالف در  چيست؟

 وقتي  نخواهي در زير چترافراد خاصي سينه بزني،  همه شان مثل هم مي شوند!

يكي ديكتاتوراصلاح طلب و ديگري  ديكتاتور اصولگرا . اسمش  راهم مي گذارند آزادي ، چون آنان آزادند كه هر گونه كه خواستند با من رفتار كنند!

اين قصه سر دراز دارد.

پس: خداحافظ سلام!

تهران –  شانزدهم تيرماه سال 1386

 

بایگانی

دسته‌بندی