You are currently browsing the tag archive for the ‘شکنجه’ tag.

قوه قضائیه مستقل نیست؛از کوزه همان برون تراود که در اوست!می گویند:اگر «#سند_امنیت_قضایی» « #سید_ابراهیم_رئیسی» ریاست #قوه_قضائیه اجرا شود،« #انقلاب_قضایی » رخ خواهد داد؟!!می گوئیم: از کوزه همان برون تراود که در اوست؛ زیرا قوه قضائیه مستقل نیست!رئیس فعلی قوه ی قضائیه در سندی که به نام « #امنیت_قضایی» منتشر ساخته، چنین آورده است:«امنیت قضایی حالتی است که در آن، حیثیت جان، مال و کلیه امور مادی و معنوی اشخاص در حمایت قانون و مصون از تعرض باشد و تأمین چنین امنیت عادلانه‌ای برای همه بر عهده قوه قضاییه قرار گرفته است. این سند تلاش دارد با ترسیم سیاست‌های کلی مرتبط با تأمین امنیت قضایی شهروندان و با رویکرد تحول نظام قضایی، گام بردارد»امنیت قضائی چیزی شبیه همان « #رانت_قضائی» است که سلف وی « #هاشمی_شاهرودی» در دوره ای( درجمع مردم استان مازندران ) اظهار کردند.[ نگاه کنید به یادداشت این جانب در #روزنامه_ملت مورخ 17 مهر 1380 با عنوان «پنج احتمال»که با کمی تغییر و با نام مستعار « #محمد_زمانی» چاپ شده است].الان همان رانت قضائی برای عده ای که در این سال ها-که در نهادهای حکومتی و امنیتی لنگر انداخته و در حال کنگر خوردن هستند- «امنیت قضایی» ایجاد کرده و منشا تمامی #فسادی است که به شکل سیستماتیک صدر تا ذیل #نظام_ولایت_فقیه را فرا گرفته؛ بنابراین این سند چگونه می خواهد خود را محاکمه کند؟همین سلف سید ابراهیم رئیسی در قوه قضائیه(هاشمی شاهرودی) در همان ابتدای ورودش به دستگاه قضا عنوان کرد:«ویرانه‌ای را تحویل گرفتم و برای بازسازی و نوسازی آن حدود یک دهه زمان نیاز است.».در گزارشی که در دو قسمت (که قسمت پایانی آن هرگز منتشر نشد)در #روزنامه_همبستگی، و در تاریخ 26/3/1381 با نام مستعار « #شیدایی» از اینجانب تحت عنوان «ده سال انتظار، شاید وقتی دیگر» به چاپ رسید، نوشتم:[«رسیدن به نظام جامع کامل و ایده‌آل قضائی اسلام شاید ده سال به طول انجامد و در انجام این مهم درصدد شناسایی افراد لایق، کارشناس و صاحب اندیشه هستیم تا گروهی را برای استخراج سیاست‌های کلان و مبانی قضایی تعیین کنیم.»تعجب نکنید! حرف‌های چیده شده‌ای که در کنار هم خواندید، حرف یک آدم معمولی و یا یک شخصیت سیاسی معروف نیست؛ بلکه سخنان نغز و آتشین ریاست قوه قضائیه است].اکنون ریاست فعلی قوه قضائیه که خود از ابتدای انقلاب در دستگاه قضا بوده،(با همان افرادی که اکثرا از همان ابتدای انقلاب در دستگاه قضا و نهادی مرتبط امنیتی سال هاست که هستند و تغییر چندانی هم نکرده) در صدد ایجاد «امنیت قضایی» ست!!« #عماد_الدین_باقی» در سرمقاله #روزنامه_اعتماد (27مهر99)در ارتباط با سند قضایی منتشرشده از سوی قوه ی قضائیه ی #رئیسی نوشت:«نگارنده بر آن است که اگر به این سند عمل شود، انقلابی قضایی است. اگر قبلا به مفادی که در ‏قانون اساسی و قوانین عادی بود عمل می‌شد، شرایط امروز بسیار متفاوت بود و احساس نیازی به انقلاب نبود و ‏عدم عمل به همان قوانین و شرایط سبب شده که امروز نیاز به یک انقلاب باشد و این سند با وجود ‏اینکه متضمن همان مواد و قوانین است، می‌تواند مقدمه یک انقلاب قضایی باشد و از این جهت بسیار اهمیت دارد ولی ‏آیا امکان‌پذیر است؟!».هم چنین همین روزنامه می نویسد:« #نعمت_احمدی، حقوقدان و وکیل دادگستری هم مانند عمادالدین باقی و #محمد_رضا_رهبرپور معتقد است اگر چه تدوین و ابلاغ این دست اسناد، امری است مثبت و ارزنده اما آنچه در این میان حائز اهمیت است، «اجرای» این سندهاست.».در پاسخ می گوئیم: اگر را کاشتند در نیامد!! 40سال است که از دستگاه قضا- که مستقل نیست- همین را شنیده ایم؛ و این سند چیزی جز فریبی برای افیون و تخدیر مردم،،و باصطلاح #حفظ_نظام نیست!از کسانی که 40سال در دستگاه قضا و نهادهای مرتبط مثل « #دادگاه_انقلاب» و « #دادگاه_ویژه_روحانیت» [که هردو خلاف #قانون_اساسی هستند] و نهاد های امنیتی مثل « #واجا»، چمپانته زده، لنگر انداخته در حال کنگر خوردن هستند و تمامی احکام های بی دادگاه هایی که متهمین را بدون وکیل و حتی قرائت کبفر خواست و گاه دادگاه هایی غیابی و بدون وجود متهم (بخصوص متهمین سیاسی و به زعم حاکمان نظام ولایت فقیه امنیتی) #اعدام هایی خلاف و خون هایی به ناحق ریخته شد،که هیچ چیز با اهمیت تر از جان آدمی نیست و به قول قرآن-که آفایان مدعی اقامه ی آن هستند- کشتن یک آدم بی گناه مثل کشتن یک جامعه است، و ایضا از « #شنود» های غیر قانونی که با آن زندگی را گرفته اند و از #شکنجه در #زندان ها،(برای عبرت گرفتن!!) که همگی شریک و سهیم و عامل هستند، آیا می توان حتی در بیان (چتانچه #باقی می نویسد) انتظار «انقلاب قضایی» داشت!!؟ و «اذا حکمْتُم بین النّاسِ أن تحْکمُوا بِالْعدْلِ»» کرد؟!آیا از آن هایی که « #توبه_نصوح» نکرده (که با فرض «توبه نصوح» باید کناره گیری کرده و به «خودسازی» بپردازند که به قول رهبرکبیرشان! خمینی: تا تزکیه نشده اید قدرت برایتان خطرناک است) می توان انتظار برپایی عدالت و اقامه قسط و عدم تبعیض داشت؟ و طبق اصل 171فانون اساسی «اعاده ی حیثیت» کرد؟اساس قانون اساسی بر مبنای تبعیض و تجمیع قدرت در یک فرد است که در ذیل « #ولایت_مطلقه_فقیه» هر که را خودش میل داشته باشد و تشخیص دهد عزل و نصب می کند و از جمله روسای قوه قضائیه را !!؟ این چه استقلالی است؟ آیا فردی می تواند به استناد همین قانون اساسی و دیگر قوانین و بر اساس اصل 107قانون اساسی که می گوید:«رهبر در برابر قوانین با سایر افراد کشور مساوی است» از رهبری (از ولی فقیه)شکایت کند؟!!نویسنده دو مرتبه طعم زندان نظام ولایت فقیه را (یک دفعه در آبان65 و دفعه دوم در 17تیر78) چشیده و در هر دو، دادگاهی بدون داشتن وکیل و قرائت کیفر خواست و در عرض چند دقیقه و سرپایی و در زندان اول هم که بشدت بیمار بودم و ماه ها از درد بر خود می نالیدم، در بیدادگاه ویژه ی روحانیت محاکمه شدم،آیا می توان اکنون اعاده ی حیثیت کرد؟و جالب تر آنکه در همین در همین چند ماه پیش،(18نیر99) متوجه شدم که توسط #اداره_حراست #وزارت_ارشاد و به اشاره ی آن ها از داشتن مجوز تاسیس #انتشارات محروم شده ام. و این اقدام به بهانه چیری که وجود خارجی نداشت و توسط فردی دست چندم و #بازجویی چند ساعته، انجام شد! و در این باصطلاح بازجویی محترمانه( #بازجو از نوع خوب!!) هر آنچه من در این دو زندان بازجویی شده بودم و بابت آن هم زندان رفته ام، دوباره «سین.جین» شدم!؟ در حالی که طبق همین قوانین موجود توانسته بودم «عدم سو پیشینه» بگیرم؟ (رجوع کنید به یادداشت اینجانب با عنوان:«انتشار #کتاب، همه ی راه ها به کارشناس امنیتی ختم می شود» و در همین جا منتشر شده است)،سال هاست که به همین بهانه ها و بخاطر همین سوابق، بعلاوه چاشنی «شنود» ما را از حیز انتفا انداخته و از داشتن شغل و ازحقوق اولیه یک شهروند عادی محروم کرده اند و هیچگاه هم نمی گویند ماست ما ترش است و مسئولیت کاری که می کنند را برعهده نمی گیرند!آنچه در این سند باصطلاح امنیت قضایی آمده است در همین قانون اساسی هم هست که بارها توسط روسای دیگر همین قوه به انحای مختلف و بخشنامه های متفاوت که صرفا مصرف سیاسی داشته، بیان شده و در یک دور باطل فقط برای فریب مردم و خریدن وقت و حفظ نظام و تبلیغات است، و انشای این سند، احتمالا توهُّم جناب رئیسی برای تمرین جانشینی رهبری هم هست!!؟بیست و هفت مهر نود و نه#محمد_شوری (روزنامه نگار و نویسنده)t.me/shourimohammad

شکنجه و تو چه می دانی شکنجه چیست؟
@shoorijezehmohammad
#شکنجه منفورترین واژه ی تاریخ بشری ست که در زمان متحول شد تا برای رسیدن به اهداف وسیله شود!
بازتاب رسانه ای افشاگری»اسماعیل بخشی»(فعال کارگری شرکت نیشکرهفت تپه)ازشکنجه ی خود،بار دیگر افکار عمومی را قلقلک داد.
و در ادامه ی آن،نمایش تلویزیونی طراحان»طراحی سوخته» ی بازجویان سلطنت فقیه(همان هایی که ری شهری اولین وزیر»واجا»درکتاب خاطرات سیاسی خودآنهارامترادف خداواسلام دانست)درصداوسیمای میلی جمهوری آخوندی ولایت فقیه،تداعی کننده وتکرار اقاریرزندانیان دهه ی 60است؛بااین تفاوت که آنهایادرگمنامی مردند؛و یاماندند ودرمانده ازاین و رانده شده از آن(باصطلاح خودی ها)،و دربایکوت مدافعین باصطلاح حقوق بشر،که تحت لوای انواع سازمانها،نهادها وN.G..Oها،ازبدون مرزش بگیرتابرپایی دادگاه ها وکنفرانس هادرعصرتکنولوژی (ماهواره،اینترنت وموبایل)که سرعتش مثل نور اشاره ها رانیزبه سمع و دیده ی افکارعمومی می رساندشکنجه سفیدو پنهان وآزاردهنده ای را تحمل کرده ومی کنند!
وچه شکنجه ای بالاترازاین که شکنجه گران جانی بتوانندآنرابوسیله ی باصطلاح خودی هاانجامش دهند!
شکنجه»وماادریک»شکنجه؟وتوچه می دانی شکنجه چیست؟!
شکنجه انواع بسیارداردکه همه ی آن بکارمانمی آید.وازاین همه 3نوع شکنجه مثل3ضلع یک مثلث(که در فضایش بی نهایت شکنجه هست وخلق می شود) وجودداردکه بیدادگران ظالم تاریخ آن راوسیله ی استمراروادامه ی خودمی کنند.
یک ضلع این مثلث،شکنجه ی جسمی ست؛می زنند تابه حرفی که می خواهند برسند؛که در جمهوری سلطنتی فقیه نامش #تعزیراست.
وضلع دیگرآن،شکنجه روحی ست:
بی خوابی دادن.
#انفرادی های طولانی و بدون داشتن کتاب.
هواخوری دریک سلول بزرگتربادیواری سیمانی وبلند که فقط سقف ندارد.
هم سلولی باچندنفردیگردریک سلول بسیارکوچک که حتی نمی توانی پایت رادراز کنی.
گذاشتن دروبین و #شنود مخفی.
هم سلولی بازندانیانی که ازسنخ تو نیستند.جانیان آدم کش،سارقین حرفه ای و قاچاقچیان موادمخدر.
حبس طولانی درتابوت؛بخصوص پیش از ملاقات باخانواده ی خود.
روشن بودن دائمی یک لامپ که ازسقف آویزان است وسلولی که اصلانورآفتابی برآن نمی تابد؛وندیدن آفتاب درماه های طولانی.
نداشتن تغذیه ی مناسب وشام ونهار و صبحانه ی کافی وگرسنگی دادن به زندانی؛ وکثیف وغیربهداشتی بودن آب آشامیدنی و ظروف غذا.
نبردن طولانی زندانی به دستشویی(توالت)و حمام.
بودن توالت دریک سلول کوچک به همراه چندزندانی دیگر.
ماه ها بلاتکلیفی وزیرتیغ بازجویی بودن.
نداشتن وکیل؛یاوکیل دلخواه.
خوراندن قرص های توهّم زا و روانگردان به زندانی ازراه های مختلف.
زدن حرف های رکیک به متهم توسط #بازجو.
تحمیل کردن اتهامات غیراخلاقی وجنسی به متهم.
گذاشتن اسلحه بر شقیقه برای حرف کشیدن.
بستن دست و پای زندانی بر روی تخت و فرود آوردن شلاق سیمی دراطراف #زندانی.
#جنگ_روانی وشانتاژو بکارگیری وسایل غیراخلاقی برای رام شدن ومطیع کردن وباصطلاح بُریدن زندانی.
و همه ی اینها با چشم بندی ست که همیشه بر چشم زندانی گذاشته اند انجام می شود.و…
وضلع سوم این مثلث که شکنجه ای ست دردناک تر ازآن دوضلع دیگر؛بوسیله خودی هایی انجام می شود که خواسته و ناخواسته وجه المصالحه ی #بازجویان ونیروهای امنیتی شده که یاازراه فریب ویا بخاطرجهل قاصروحماقت،ویافشار و یاتطمیع ویابُزدلی وترس وبهره بردن ازرانت اهدایی،به خودی ها وحتی نزدیکان زندانی تحمیل می شود.
این خودی هاگاه هم سلولی های زندانی،هم پرونده ای وهم بندی زندانی هستند،که زندانی تاحدودی آنهارا می شناسد وگاه اصلانمی شناسدوگاه زندانی هم بندیک زندانی مشهورو معروف است و زندانی زود فریب نیرنگ آنهارامی خورد. باشمادریک سلول وبند قرارمی گیردودرراستای به سرانجام رسانی پروژه ی بازجو،باآن همکاری می کندتاازاین طریق پلشتی وپلیدی وزشتی خودراکه بدلیل بی بُته وخالی بودن درون_که آنی در زندان عیان شده ووسیله ی باج خواهی بازجوشده است_بخواهدبدین وسیله وبااین همکاری مخفی نگاه دارد!
وگاه و بخش مهم تراین شکنجه،شکنجه ای ست که بوسیله ی خودی هایی انجام می گیردکه بیرون از #زندان هستند وپس از آزادی صورت می گیردوگاه تامدتها دامن زندانی رامی گیردوآنگاه که #شنودو#استراق_سمع نیزدرکارباشد،شدّت این شکنجه روانی دوصدچندان شده واگربه آن واقف نباشی وبرآن مسلط نشوی و یانتوانی آنرامدیریت کنی پایت به آسایشگاه های روانی هم می کشد.
بخش دیگراین #شکنجه_روحی آنجاچهره ی نفاق و کریه خود راعلنی می کند که مدعیان#حقوق_بشرآلت دست می شوند.
این افرادگاه یا تربیت می شوندوصادر؛تاازطریق آنهاموضوعات پیرامونی در رسانه های بین المللی هدایت ومهندسی شود.که گاه برخی از این افرادخود عمری را دربندسلول وشکنجه سپری کرده اند واینک خلاص شده اندوشایدبدلیل آتوهایی که نزدبازجو دارند ویاازهمان زندان بدلیل ضعف هایی که داشته اندبه استخدام درآمده اند وشرط خلاصی شان هم ادامه ی همکاری وسکوت دربیرون اززندان برای آنچه آنهامی خواهنداست.
انحصاری شدن نهادهای حقوق بشری تحت عناوین مختلف که گاه اداره کننده های آنها،خود عامل مستقیم و غیرمستقیم وغیروابسته هستندو یا بعدامی شوند.یعنی فعل فاعلی رابه سرانجام می رسانندکه سرنخ آن نهادهای امنیتی ست وآنهاتنهامجری بوده وازخوداراده ای ندارند.
یابخاطر طولانی شدن استمرارمسئولیت شان درآن نهاد و مقام (که همان ثبات فسادمی آوردوبرای امرارمعیشت ویاهردلیلی دیگر)به خواسته ی نیروهای امنیتی تن داده و با در اختیارداشتن رسانه(مخصوصارسانه های بزرگ وقابل دسترس همگانی) بخش بزرگی از زندانیان آزاردیده را بایکوت رسانه ای کنندتااینگونه بخش مهم وبزرگی ازجنایات به کمک اینهاپنهان بماند.
هم چنین باتاسیس رسانه ها وشبکه هایی وصدوربرخی اززندانیان وباصطلاح شکنجه دیده شده هادرنقش #اپوزیسیون، به خارج ازکشور وسپس سمپاشی سیستماتیک علیه همان آنهاتوسط خودشان دررسانه های داخلی برای مهم جلوه دادن آن ها تاباآگراندیسمان شدن ازآن رسانه وآن فرد شخصیت سازی شود و در اذهان وافکارعمومی به عنوان اپوزیسیون ونیروی مخالف و مدافع حقوق زندانی وبشرجابیفتندوآنگاه اززبان آنهاسخن خودرا_آنهم در رسانه های باصطلاح مخالف_بیان کنند.
مثل گُنده کردن شبکه ی آمدنیوز؛که ساخته وپرداخته ی نهادهای امنیتی ست.که گاه یک زندانی ونیروی مخالف در داخل کشور بافردی در خارج از کشور(به هردلیل؛ سابقه ی دوستی و غیره)ارتباط برقرارمی کند.واطلاعات واخبارخودرادراختیاروی قرارمی دهد.واین درحالی ست که آن فرد در خارج ازکشورخودعامل نیروهای امنیتی درداخل است واینگونه آن زندانی و یامخالف داخلی دردام توطئه ساخته و پرداخته شده قرارمی گیردوهمان گاه دلیل همکاری وتن دادن به برخی مسائل (ازجمله مصاحبه) می شود.
درپایان این یادداشت خاطرنشان می شودکه مصادیق وپیچیدگی های شکنجه _آنهم درعصرسرعت تکنولوژی_فراوان ترازآن است که به آن پرداخته شد و نویسنده خودیکباردرسال1365 و یکبار هم درسال1378 طعم سخت زندان و انفرادی های طولانی وآزارهای گوناگون و خصوصا شکنجه ی شنود_که تاهمین الان هم ادامه داشته ودارد_ را کشیده است ومی کشد.
امابقول شاعر:
فواره چون بلند شود
سرنگون شود!
دوم بهمن1397
#محمد_شوری(نویسنده و روزنامه نگار)

@shoorijezehmohammad

بخش دوم و پایانی از:

یعنی آمریکقلب حقیقت درماجرای #مک_فارلین!
امحض رضای خدامی خواهدموش بگیردوبه مادررفتن صدام کمک کند،آنهم با فروش اسلحه های اسرائیلی؟!!
کتاب همچنین درادامه می نویسد:
«علی هاشمی بدون هیچ هماهنگی قبلی با مقامات ایران وباتوجه به روحیه ماجراجویش می پذیردکه باآنان ملاقاتی داشته باشد.ترتیب ملاقات دربروکسل داده می شودودلیل تغییر مکان نیزنگرانی ازجاسوسی سیبستم های اطلاعاتی شوروی وانگلیس عنوان گردید.».(همان.ص۱۴۵).(پایان نقل قول).
اینکه علی هاشمی بدون هیچ هماهنگی و باصطلاح خودسرپاشده است رفته بارئیس شورای امنیت آمریکادرموردتروریسم وصدور انقلاب ومسائل منطقه مذاکره وگفت وگوکرده است،این همان طنزماجراست!!
مگرآمریکایی هامغزخرخورده اندکه بایک جوان۲۵ساله به صرف برادرزاده بودن باعلی اکبرهاشمی رفسنجانی اینهمه وقت بگذارند وافرادمهم خودرابرای گفت وگوباطرف ایرانی واردماجراکنندکه ایشان یعنی«علی هاشمی»بدون هماهنگی بامقامات ایران پاشده وآمده وپای میز مذاکره نشسته است!!؟
بله.درست است.مقامات ایرانی خبرنداشتند.چندنفرخاص ازحکومت.ازجمله هاشمی رفسنجانی که می دانست خمینی بزودی رفتنی ومردنی ست،خبرداشتندوهمین این سرنخ وکلید حل معماست؟
بازدرادامه همین کتاب می خوانیم:
«دراوایل شهریور۱۳۶۵،آلبرت حکیم ویک آمریکایی به نام«سیکورد»به ملاقات علی هاشمی درهتل محل اقامت وی دربروکسل می روند.دراین ملاقات«سیکورد»به عنوان مشاور ریگان ودارای درجه نظامی سرلشگرمعرفی می شودودرموردسوابقش ذکرمی شودکه پیش از انقلاب چندسال درایران به عنوان مستشار نظامی درنیروی هوایی بوده است.اوبرای ایجاداطمینان عکس هایی ازخودوریگان را نشان می دهد.دراین جلسه حکیم نقش مترجم راداشت.وترنرنیزصحبتی نمی کرد».(همان کتاب،ص۱۵۴).(پایان نقل قول).
یک دلیل لورفتن ماجراوسپس افشاگری رادر همین کتاب اشاره می کند.همانجاکه قربانی فررامجبورمی کندبرای حفظ جانش یک نسخه آنرابه امیدنجف آبادی بدهد تاآنرابه آیت الله منتظری که آنزمان قائم مقام رهبری بوده است بسپارد.وهمین دلیلی است براعدام امیدنجف آبادی.
همان کتاب می نویسد:
«حکیم هم هم چنین درباره قربانی فرمی گوید:بهتراست ایرانی هامواظب قربانی فر باشند.واورابه ایران برده ودرتهران نگاه دارند. قربانی فرمی ترسدبدست آمریکایی هاکشته شود.وبرای همین شرح همه چیزرامکتوب کرده ودراختیاریک استاد دانشگاه درآمریکاگذاشته است تاتهدیدبه افشای آن نوعی ضمانت جانی اوباشد.(همان،ص۱۴۸).(پایان نقل قول).
آیت الله منتظری درکتاب خاطرات خود ودرپاسخ به پرسشی که شده است می نویسد:
سوال:
یكی ازمسائلی كه درارتباط باجنگ ايران وعراق دررسانه های داخلی و خارجی انعكاس وسيعی يافت ماجرای سفر محرمانه مقامات آمريكايی به ايران و پيامدهای پس از آن بود؛لطفابفرماييدآياحضرتعالی ازاين سفراطلاع داشتيدياخير؟چه كساني دراين ماجرانقش داشتندوچگونه خبرآن فاش گرديد؟
#آیت_الله_منتظری پاسخ می دهد:
«اين ماجرايك جريان سرِّی بود،شخصي به اسم «منوچهر قربانی فر»اهل ايران دلال و واسطه خريداسلحه وآدم ثروتمندی بود،اين شخص رفته بودخارج وباهمه اينهامربوط بود، باآمريكاوكشورهای خارج ارتباط داشت.اين شخص با«مك فارلين»نماينده ريگان آمده بود ايران،اينطوركه من شنيدم دكترمحمدعلی هادی هم ازطرف مسئولين باآنان تماس می گيرد،من اينهاراخبرنداشتم،مامور خريد اسلحه هم يك نفربه اسم«محسن كنگرلو»يكی ازاعضای سپاه بود،او واسطه بوده كه«منوچهر قربانی فر»برای آنهااسلحه وقطعات خريداری كند،اين اسلحه و قطعات راآمريكا داشته، و آمريكامی خواسته بدينوسيله باايران رابطه برقرار كند.قربانی فربه ضمانت كنگرلوپول اجناس راداده بوده وكنگرلودروقتی كه می بايست پول رابدهدنداده بودوكارآنان به مشاجره كشيده بود.بعدآقای قربانی فردو تانامه به آقای كنگرلومی نويسدكه يكی ده صفحه وديگری نوزده صفحه بودو فتوكپی آنهاراخودآقای قربانی فربه عنوان اينكه من قائم مقام رهبری هستم به وسيله مرحوم آقای اميدنجف آبادی برای من فرستادودرواقع بانوشتن اين دونامه جريان رالوداد،چون آقای محسن كنگرلوبه وعده هايی كه به اوداده بود عمل نكرده بود،البته محسن كنگرلوهم يك واسطه بوده؛بعدازاينكه اين نامه هادست من رسيدتازه فهميدم كه يك چنين جريان و قراردادوارتباطی بوده است ومك فارلين و هيات آمريكايی باقربانی فربه تهران آمده اندو سلاح آورده اندبالاخره چون اينهاحرفشان شده بودمن فهميدم كه چنين قضيه ای هست ودر اين ميان معلوم شدردپای اسرائيل هم درميان بوده است واصلا اشكال من اين بودكه چرا بايدكاربه جايی برسدكه ماخواسته باشيم با اسلحه اسرائيلی باعراق بجنگيم.بعدآقاي هاشمی رفسنجاني كه پيش من آمدمن به او اعتراض كردم كه چراقضيه مك فارلين رابه من نگفتيد؟خيلي تعجب كردوگفت:«شمااين قضيه راازكجا فهميديد؟!» گفتم:«ازهركجافهميدم،چرااين قضيه رابه من نگفتيد؟»
گفت:«قصدداشتيم اين قضيه رابعدابه شمابگوييم»؛
بالاخره من اعتراض كردم كه چراخودسرانه اين كارهارامی كنيد،وآنهاناراحت بودندكه چرامن اين مسائل رافهميده ام».
سوال:
آیادرجلسات سران،اين مساله مطرح نشده بود؟
پاسخ آیت الله منتظری:
«درآن جلسات كه من بودم مطرح نشده بود، ماجراراازدونامه اعتراض #منوچهر_قرباني فربه محسن كنگرلوكه فتوكپي آنهارابرای من فرستاده بودباخبرشدم».
سوال:
آيامرحوم امام(ره)درجريان اين معامله بودنديانه؟
پاسخ آیت الله منتظری:
«من درست نمی دانم كه مرحوم امام(ره)در جريان اين مساله بودنديانه،ولي من پس ازآنكه اين جريان راشنيدم رفتم به بيت مرحوم امام وجريان رابرای حاج احمدآقاگفتم،اوخيلي تعجب كردكه شماازكجادرجريان قرارگرفتيد؟گفتم:«ازهرجا، بالاخره اجنه به من خبرداده اند!».
گفت:«خوب گاهی اين اجنه كه برای شماخبر می آورنداين خبرهارابنويسيدوبرای امام هم بفرستيد!».
گفتم:«بالاخره اينگونه نيست كه من درجريان قرارنگيرم»،ولی آقايان ازاينكه من به طوركامل همه اين جريان رامي دانم خيلي ناراحت بودند».(پایان نقل)
وپایان سخن اینکه:
نفس مذاکره(حتی بااسرائیل)اگرعلنی وشفاف باشددرهرزمانی نه تنهاضررندارد، بلکه مفیدهم هست.دنیای بین الملل دنیای معامله،تعامل وگفتگوست.
نفس خریداسلحه هم محل نزاع نبود.چون باتحریم هایی که ازهمان زمان بواسطه تصرف سفارت آمریکادرتهران توسط دانشجویان خط امام انجام شد،معاملات خارج ازعرف وبصورت دلالی وواسطه،خصوصابرای تامین منابع جنگ باعراق،عادی بودوانجام می شد. نکته ای که منجربه افشای موضوع ازجانب ماشد،این بودکه دریک سوی معامله مقامات مهم آمریکایی یواشکی به ایران آمده بودندودر کنارآن،اسلحه های اسرائیلی رابرای کمک به ما درجنگ علیه صدام برای فروش!!وازهمه مهم تر،درکنارآن رسیدن به تفاهم درمسائلی مهم(باتوجه به مرگ زودرس خمینی).
چراافشای این سفرمحرمانه آنقدردرخودآمریکا بازتاب داشت وحتی دولت ریگان را تاحداستعفاءوادشت؟
چون کاری که آمریکایی هاکردندخلاف قاعده خودشان بود.اسثثنایی بودکه اگر موضوع افشانمی شد،منافع بسیاری برای آنهاداشت!
امادرایران قضیه برعکس است:اسثتناهاقاعده می شوندوقاعده هااستنثا!!؟
والسلام
(آبان1396)
#محمد_شوری(نویسنده و روزنامه نگار)
پاورقی:
1-جناب حجت الاسلام ری شهری وزیراطلاعات!
باتوجه به مسائلی که تاکنون کشف ویاموردسوظن شده است وباتوجه به جو سازی هاو اعلامیه هایی که بااسامی مختلف توسط افرادضدانقلاب ومنحرف ووابسته به مهدی هاشمی پخش گردیده است که نه تنهاسوء ظن رابیشترکه خوددلیل مستقلی است برخطانحراف از انقلاب واسلام جنابعالی موظف هستیدجوانب این امرباکمال دقت وانصاف رسیدگی نمائید.».
(نقل ازکتاب:خاطرات سیاسی(1365-66)محمدی ری شهری.ص59.چاپ سوم (بااصلاحات واضافات)پائیز 1369.موسسه مطالعات وپژوهش های سیاسی).
-نقل ازکتاب واقعیت هاوقضاوت ها،ص666(این کتاب به شکل روال معمولی منتشرنشده است.مجموعه ای خواندنی همراه بااسنادومدارک که می تواندنگاه شمارابه موضوع واقع بینانه تروبه درک صحیح حقیقت،کمک کند.).

3- هاشمی رفسنجانی دریک مصاحبه اختصاصی می گوید:
همین جابگویم که مابه دوستانمان که ازوقایع به خوبی مطلع بودندگفتیم که این قضیه رابصورت دقیق ودرست بنویسندوبااتکابه اسنادومدارک ونوارهایی که وجوددارد(وقایع مربوط به مک فارلین)راازآغازتاپایان بنویسند.(روزنامه کیهان17ردیبهشت1366).

سربازان گمنام امام زمان،لقب و عنوانی ست که خمینی به بازجویان و مامورین امنیتی و اطلاعاتی داد.
آیت الله منتظری،در کتاب جامع چند جلدی خود پیرامون چگونگی حکومت اسلامی تحت عنوان «دراسات فی ولایه الفقیه وفقه الدوله الاسلامیه»باعنوان فارسی:«مبانی فقهی حکومت اسلامی»ترجمه وتقریرابوالفضل شکوری، ج4 در فصل احکام استخبارات و کسب اخباردربیان اینکه مامورین امنیتی واطلاعاتی باید چه ویژگی هایی داشته باشند،می گوید:
«چنانکه بارها گفته ایم عمل مراقبت وتجسس یک عمل حساس وخطیرمی باشد.برای اینکه باحریم مردم وآزادی های مشروع آنان تماس مستقیم دارد.روی این اصل جایز نیست برای تصدی این شغل استخدام منصوب شودمگرکسی که خردمند، باهوش، ومورداعتماد و موثق،متعهدوملتزم به احکام وموازین شرع مقدس اسلام،عارف واشنا به حلال وحرام،نسبت به مردم خوش برخوردومهربان ونسبت به اسرارمردم امین وحافظ بوده وباشد.وازتحقیروکوچک بینی مردم بپرهیزد و در خواری آنان نکوشد.بویژه درباره افراد وشخصیتهای خوش سابقه وسرشناس با وقار،متانت وادب برخوردکند.ودرباره همه افرادواعضای جامعه و کسانیکه سر و کارشان باآن شخص می باشدخالی از حقدوکینه و حسد و رشک باشد». (ص382).
امااین سربازان گمنام چه کسانی هستند؟
(درقسمت های آینده بیشتردرموردآنهاخواهیم نوشت).
اماازمیان این همه سربازان گمنام(که درهمه جاهستند وبرخی هم مخلص) آنهایی سواربرکارندکه ماتعدادی ازایشان رادرفیلم بازجویی از همسرسعیدامامی و همکاران خودشان می بینیم.آنقدرمشئمزکننده است که آدمی درتنهایی و خلوت خودهم که آنراببیند،شرم می کند!…
خمینی درموردحفظ نظام ج.ا.ا،گفته است:
«حفظ نظام ازاوجب واجبات است،ولوبه ترک نماز،روزه،حج وواجبات دیگر».
یعنی همان«هدف وسیله راتوجیه می کند»که «ماکیاول»آن رابه زمامداران توصیه می کند!
منشااختلاف خمینی و آیت الله منتظری از همینجاست.ایشان می گوید:
«ماانقلاب کردیم تاارزشهای انسانی واسلامی برجامعه عملی شود،نه آنکه بخاطرنظام،همه ارزشهاپایمال».(بدین مضمون).
ششم مهرماه سال 1366،«سیدمهدی هاشمی»نماینده آیت الله منتظری در امورنهضتهای آزادی بخش واخوی دامادایشان،به حکم دادگاه ویژه روحانیت، اعدام شد.
فردای آن روزنگهبانهای زندان مراباچشم بند،به اطاقک بازجویم بردند.روی زمین برروی موکت نشستم.
بازجوبه من گفت:سیدمهدی اعدام شد.
گفتم:یک دستی می زنی!
گفت:نه این هم روزنامه اش!
گفتم:شایدساختگی باشد!
گفت:زنگ بزن منزل.
زنگ زدم و اعدام وی تائیدشد.بلافاصله گفتم حق او اعدام نبود.
وی گفت:ایشان مفسدفی الارض بود!
بازجویم را همیشه باچشم بند ملاقات می کردم.والبته گه گاها،اززیرآن یواشکی صورتش را (نه کامل)دیدمی زدم تادرخاطرم بماند.حالاوقتی روح الله حسینیان را می بینیم،یادبازجویم می افتم.چقدربه اوشباهت دارد!
روح الله حسینیان،ازطلاب مدرسه حقانی،که ازهمان سال نخست انقلاب درحوزه های امنیتی لنگرانداخته ودرحال کنگرخوردن تابه الان است.ازمهره دولت سایه.
من بارهادرجاهای مختلف اززبان افرادی خاص شنیدم:«کسانی که آمدن مک فارلین راافشاکردند،حکم شان اعدام بود».
اکنون وقتی می بینم پس از25سال ازهمه حقوق اجتماعی(شغل وغیره)محروم شده ومجوز به کتابهایم نمی دهند یااگرچاپ شد محترمانه توزیعش نمی کنند، می فهم که چراآنروزبازجومرانزدخودآورد واین خبرراداد…
من(والبته به کمک دوستان واخبارواطلاعات بدست آمده)قبل از دستگیری اما در 6آبان1365،اعلامیه ای نوشتم باعنوان:
«چراملاقات های فقیه عالیقدر لغوشد»
زیراعلامیه عنوان«گروهی از دانشجویان دانشگاه تهران راداشت»
درآن جا نوشتم:«طبق اخباررسیده ازبعضی ازمسئولیت وچه یک سری مطبوعات اروپایی ملاقات دکترنجف آبادی!(محمدعلی هادی نجف آبادی،نماینده تهران)با«رابرت مک فارلین»مشاورامنیتی ریگان برسرحل مساله جنگ،یاملاقات مخفی و…»
اما آنچه محسن هاشمی به همراه حبیب الله حمیدی در کتاب:«ماجرای مک فارلین »می نویسد:«پس ازآزادی یکی از گروگان ها درابان 1365دربرخی دانشگاه هااعلامیه هایی ازسوی دفترتحکیم وحدت درمحکومیت برخی مراودها با آمریکامنتشر شد»!
و یا نقل سخنرانی هاشمی رفسنجانی هم در 13 آبان.
و یا عکس العمل برخی نمایندگان وابن الوقت ها(که در اصل درجهت مخالفت با میرحسین موسوی بود)به نفع خود برای استضیاح وزیر اطلاعیه دادندکه باسرکوب وانتقادشدیدخمینی مواجه شدند»
نمایندگانی که رد پای حزب زحمتکشان بقایی وآیت رادرمیان آنها می بینید!
همه این عکس العمل ها مال بعداز انتشار آن اعلامیه ای بود که توسط ما افشاگری شد و هم چنین توزیع.اما دربازتابها ازآن هیچ یادی نمی شود وتمام قدقصد انکارآن را دارند…
تا بعد…
محمد شوری(نویسنده و روزنامه نگار)
5مهر1393

برای دیدن مستندات و عکس های مرتبط به فیس بوک اینجانب رجوع شود.اینجا:
https://www.facebook.com/mohammad.shorijeze
مقالات اندار احوالات من

زندان توحید/موزه عبرت/کمیته مشترک ضد خرابکاری

نیمه پر،نیمه خالی(3)
نیمه خالی را پر کنیم
امانیمه پر آلوده ست
چه باید کرد؟
عکس شماره سه
9بهمن،سال 92
موزه عبرت،زندان توحید(دوره سلطنت فقیه)وکمیته مشترک ضدخرابکاری(دوره سلطنت شاه).
این دیکتاتورهاومستبدین هستند که باید از تاریخ عبرت بگیرند؛یک ضرب المثل هست که:
طناب ظلم از کلفتی پاره می شود.
و فواره چون بلند شود سرنگون شود.
درج.ا.ا ماهاراکردند این تو تا عبرت بگیریم!
خودم یکبار در آبان سال 1365 وارد این زندان شدم و به مدت 9ماه انفرادی کشیدم. و یکباردیگر پس از تعطیلی روزنامه سلام،روز17تیرسال1378به مدت 2ماه.
سال 1365،ازمنزل در خ خراسان تامیدان شاه سابق(قیام 15خرداد)قُرق مامورین بود.
سوار اتوبوس 2طبقه خط شمشیری شدم.به ایستگاه نرسیده،اتوبوس ایستاد،چندنفرواردشدند ومرا باخودشان سوار یک بنز کردند،چشم بند زدند،کلت ماکاروف روسی خوشگلم را که مجوز حملش را هم داشتم ازم گرفتند.
اول رفتیم سلطنت آباد(ساختمان واجا)ثبت نام کردیم وبعد ما را بردند توحید!
آخرسال 66برای جراحی در ناحیه گردن،مرخصی دادند،سال 67 مورد عفوملوکانه قرار گرفتم.اما تا همین الان از آزادی محرومم!
در ملاقات ها گاهی گروه حزب توده همسایه ما بود؛نورالدین کیانوری،عمویی ومحمود اعتماد زاده (م.الف ب آذین)که همسایه من در جنب سلولم در توحید بود و به هنگام حمام رفتن درحالی که روی پله های پائین بود از زیر چشم دیدمش.ازدست هایش شناختمش!سفره اش را ظاهرا از تیم حزب توده جدا کرده بود.
یکبار هم باجناب عباس امیرانتظام و افرادی که حالا یادم نیست،هم ملاقات شدم!
گاهی قبل ازاذان ظهر مرا برای ملاقات خانوادگی ساعت ها ایستاده وباچشم بند،توی راه پله نگه می داشتند، وقتی از ملاقات برمی گشتم نماز ظهر وعصر قضا شده بود.
وگاهی قبل از ملاقات دریک تابوت عمودی ساعتها حَبسم می کردند.سکوت وتاریکی مطلق وبعد ازآن،آنگاه بازجو ازم می پرسید می دانی آیه بل الانسان علی نفسه بصیره در کدام سوره است؟منم فورا جواب دادم یاسین!!؟
در زیرزمین توحید،یک صف طولانی از زندانی ها با چشم بندهای رنگی و یک تخت وبستن به تخت ویک سیم لخت سیمی شده والخ…
ودر دور دوم زندانی شدنم درتوحید،پس از تعطیلی روزنامه سلام،گاهی دریک دور باطل همراه بردار بازجو(آقارضا)یک چرخی دور هشتی می زدیم ازاون دورهای باطل.ایشون درتوهّمات خودش،منهم در حال ونقشه های خودم!
بعدافاضلی که پشتشان گرم است!،نطق می فرمایند که فراموش کنید وببخشید!؟
در سال روز 22بهمن سال92 برای همه زندانیان در حبس وحصر از هر عقید ومذهب و فکر ومرامی که هستند،برای همه اونهایی که برای نفس آزادی مبارزه کردند،آرزوی سلامتی ورهایی دارم!
محمد شوری(نویسنده و روزنامه نگار)
این هم بخونید: http://www.rahesabz.net/story/507/

هاشمی شویی
به نظرمی رسدپروژه هاشمی شویی(مثل پول شویی) کلید خورده است.
درپروسه پول شویی،پول کثیف(یعنی پول هایی که از راه غیر قانونی ومعاملات خلاف مثل موادمخدرکسب می شود)در یک مسیر قانونی و حساب شده تبدیل به پول پاک می شود.
با این وجود پروژه هاشمی شویی هم روی تطهیرکردن و هم روی از دور خارج کردن را دارد.
وجه اول ممکن است سناریویی از سوی خودش باشد.چون صاحب نفوذ وقدرت است.قصد دارد ثابت شود که هیچ خدشه ای در کارنامه اش نیست و همچنان مرد بحرانهاست و اوست که می تواند کشور را با سیاست های خود نجات دهد.
اما وجه منفی آن -که می توانداز سوی مخالفان هدایت شود-سعی دارد،وی را برای همیشه (آنهم به شکل افتضاح سیاسی)از مدیریت و اداره کشور کنار بگذارد.
همه می دانند و همه می دانیم،درانتخاب آقای خامنه ای به رهبری،هاشمی رفسنجانی نقش کلیدی را داشت.وبنابراین قدرت کنونی رهبرج.ا.ا.،تاحدودی مدیون وی است.واز طرفی امام گفته بود تا زمانی که این دو باهم هستند ج.ا.ا. آسیبی نخواهد دید و هست!
رهبری(البته باهدایت مشاورین سیاسی واطلاعاتی خود)نمی خواهدوبهتر است بگوئیم نمی تواند مستقیما رو در روی هاشمی رفسنجانی قراربگیرد.
او البته توانسته است تا حدودی توسط دیگران در این سالها وی را به حاشیه ببرد و باصطلاح درصحنه سیاسی کشور،وی را بی اعتبار سازد.
هاشمی رفسنجانی هم نمی تواند علنا وارد مخالفت با رهبری شود.او همیشه با یکی به نعل و یکی به میخ و به اصطلاح عدم تفریط و افراط،خواسته است جلوی تکرار پروسه آیت الله منتظری را برای خودش بگیرد.او می داند این شتری است که درخانه اش خواهد خوابید،لذا دارد پیشگیری می کند. ونمی خواهد به این آسانی و به این شکل خود را بازنشسته سیاسی کند.
او هر چند می داند بیت رهبری دارد پنبه اش رامی زند،اما پشتوانه قدرت وی دراین سالها،به اومی گویددربازی سیاست این اوست که حرف آخررامی زندوبرگ برنده در اختیار اوست.
بیت رهبری،وهاشمی رفسنجانی و نیز براندازان نظام ج.ا.ا می دانندپایان رهبری نزدیک است.بنابراین بیت می خواهد،هاشمی هم به سرنوشت منتظری دچار و هاشمی هم می خواهد،دراین آشفته بازار سیاسی که کهنه ها دارند مقدس و نو و قحط الرجالی دارد آگاهی رسانی می شود،به عنوان مرد بجرانها ونجات دهنده و منجی ایران مطرح شود.
البته در این سوی مبارزه سیاسی هم براندازان باطیف های متفاوت ومتضاد وجود دارد وهم کسانی که برای حفظ آرمانهای انقلاب بهمن 57(ونه حفظ نظام ج.ا.ا.) تلاش دارند.
با این وجود در کشور ما پروسه جانشینی هیچگاه دمکراتیک نبوده و مردم بر اساس آگاهی درست دست به انتخاب نزده اند. بلکه با شیوه های جنگ روانی،وتطمیع و قدرت اضافه داشتن برخی افراد وگروهها در عرصه رقابت،تغییر صورت پذیرفته است.
پروسه پروژه هاشمی شویی در همین امتداد ومسیر قرار دارد.
پروژه دستگیری و زندانی کردن مهدی و فائزه و الفاظ رکیک به آنها در مجامع عمومی،می تواند بخشی از پروسه مشترک هر دو وجه «هاشمی شویی»باشد!
و همین بس که برای مصرف عوام وی (هاشمی رفسنجانی)گفت:«فرزندان من هم مثل بچه های مردم»!
اما مسلم است که هیچکس این حرف را جدی نمی گیرد. حقیقت این است که زندان آنها مثل زندان ما و بچه های مردم نیست.
وقتی من خودم(نویسنده یادداشت) یک روز پس از تعطیلی روزنامه سلام بدلیل نوشتن در مطبوعات دوره آقای خاتمی!بازداشت شدم و به زندان توحید(موزه عبرت فعلی!!)رفتم،دیدم در راهروی زندان به جای دو عکس رسمی آقای خامنه ای(به عنوان رهبرو محمدخاتمی(به عنوان رئیس جمهوری)عکس های هاشمی رفسنجانی و امام خمینی بر روی دیوار نصب شده است!این یعنی چه؟!و چه مفهومی می توانست داشته باشد؟!
یامثلا آیامهدی هاشمی نیزمثل(سید)مهدی هاشمی(ازبستگان آیت الله منتظری) که زندان رفت و به اجبار آنهم فقط برای رضایت امام،مصاحبه ای با فریب از اوگرفتند تافقط امام ببیند،ولی آنرا برای مردم پخش کردند،و یا به اقرار«محمدی ری شهری» (اولین وزیر اطلاعات کشور)در کتاب خاطرات سیاسی(چاپ سوم)خود صفحه 95که نوشت:«او (منظور سید مهدی هاشمی)به جرم اخیرازسوی قوه قضائیه به تحمیل هفتاد ضربه شلاق محکوم شد.متهم،پیش ازجرای کامل حکم،برای افشای حقیقت اعلام آمادگی کرد.لذا از اجرای بقیه حکم خودداری شد».آیا مهدی هاشمی فرزند هاشمی رفسنجانی هم مثل بچه های مردم،چنین مصاحبه ای خواهد کرد(برای رضای رهبری؟)واز او اقاریر به نام تعزیربا ضربلات شلاق خواهند گرفت؟!مثل بچه های مردم!!؟!
نه…بعید است؛الان در شرایط و زمان فعلی برای بعضی ها(تاکید می کنم فقط برای بعضی ها)زندان واقعا هتل و پرستیژ و رانت است!وبرخی به کمک همان رانتی که سالها بدست آورده اند،به کمک تبلیغات سعی دارند از این نمد برای آینده خود کلاه بسازند!
آیا مهدی هاشمی (فرزند هاشمی رفسنجانی)مثل بچه های مردم نیززندانی اش اینگونه خواهد بود؟!و مثل خودم(نویسنده این یادداشت)ماههای متمادی از هواخوری و آفتاب و کتاب و حتی بازجویی محروم و 8ماه(سال 1365)را دریک سلول انفرادی تنگ و نمناک و تاریک خواهد گذراند؟!و نیز مثل من پس از زندان(سال 1378)از همه چیز(کار،بیمه و مانند آن)و حقوق اولیه یک زندگی معمولی محروم خواهد شد!؟
یا این که نه،زندانی شدن آنهاپروسه ای است برای«هاشمی شویی»که توافقش پیشاپیش از سوی ارباب قدرت تنظیم شده است؟
آقای خامنه ای و هاشمی رفسنجانی هر دو می دانند،پایان دوره رهبری نزدیک است. هردو برای پس ازاین درتلاش هستند تا قدرت آینده را دراختیار داشته باشند.
آقای خامنه ای در این پروسه باکمک سپاه و نیروهای اطلاعاتی وامنیتی و تسلط آنها بر همه ارکان اداره کشور و حتی با شنود زندگی خصوصی شخصیتها ومدیران کشور وعلی الخصوص مجلس خبرگان رهبری،سعی دارد،این تسلط همچنان حفظ شود.که در این میان برخی هم به قیمت عدم رسوایی شان و قطع نشدن پول بی حساب وکتاب بیت المال که به جیب شان واریز می شود،سکوت.
در پروسه هاشمی شویی،هاشمی رفسنجانی بی میل نیست بتواند ازسوابق و قدرت و ذی نفوذ بودنش،از موضع یک رهبر فراگیر و جامع-که چتر خود را بر سر همه پهن خواهد کرد-سکان اداره کشور را بگیرد.
واز طرفی هدایت کنندگان بیت رهبری(نه صرفا فقط خود رهبری،که شاید خودش هم مطلع نباشد)دوست ندارند،پس ازایشان هاشمی رفسنجانی پر و بال داشته باشد،چون به هرحال هاشمی رفسنجانی به طریق اولی تفاوت های فاحش با آقای خامنه ای دارد و اعتبار سیاسی وی در زمان حیات امام و قدرت و تسلط وی، از او یک سیاستمدار برجسته ساخته است.
ازطرفی وضعیت فعلی کشور،آنچنان شده است که احتمال وحدت و بوجود آمدن یک دولت آشتی ملی به رهبری هاشمی رفسنجانی و اصلاح طلبان و منتقدین داخلی برای حفظ نظام هست.که برخی نشانه ها را در گرایش ها و حرفهای سیاسی محمد خاتمی می توان دید.واین البته به پروسه پروژه هاشمی شویی بستگی دارد.
محمد شوری(نویسنده و روزنامه نگار)
12مهر1391

پهلوی رضا پهلوی
آینه چو عیب تو بنمود راست/خود شکن آینه شکستن خطاست
ازاینکه بقول فقیه عالیقدر حضرت آیت الله العظمی منتظری وزارت اطلاعات ج.ا.ا. روی ساواک شاه را هم سفید کرده(البته به کمک تکنولوژی قرن حاضر)شکی نیست؛اما آقای رضا پهلوی شما هم  تعلیم دیده همان نظام ساواک شاه هستید که با پول بیت المال و ملت مجنون شده ایران رشدکرده اید و بهترین کلاسها را آموزش دیده اید و در خانه های مجلل خوش بوده ا ید و با انقلاب بهمن 57 نیز با پول همین مردم به خارج ازمرزها رفته اید ودراین مدت وسالها نیزآنجا هم  باسرمایه ملی  که باخود برده بودید بهترین آموزش ها را دربهترین وضعیت معیشتی  سرکرده اید و اکنون که بوی کباب  بلند شده هوایی شده اید وبدفاع از حقوق بشری که درایران ضایع می شود، طرح شکایت به مجامع بین المللی برده اید، به امید آنکه همزمان با مچاله شدن مردم ایران دراین 33 سال وبالاخص سالهای اخیروهمراه با تحریم های همه جانبه، تصورکرده اید که می توانید باهماهنگی نیروهای چند ملیتی با سلام و صلوات برگردید! واز این مردمی که مثل توپ فوتبال توسط تیم راست وچپ قدیم و محافظه کار واصلاح طلب جدید همراه با نیروهای نیمکت نشینش مردم را به هم پاس می دهند وهمه شان هم درکله شان سودای رهبری برای مردم دارند، و ادعایشان هم این است که همچون شما پاک پاک هستند؛این توهّم شما برای بدست گرفتن سکان اداره کشور،چیز غریبی هم نیست!؟!
پهلوی رضا پهلوی حالا به کدام سمت می چرخد، نمی دانم؟ راست یا چپ؟!
بگذارید جوردیگر یادداشتم را بنویسم که متوجه شوید:بنده فقط از ناحیه یک نویسنده و روزنامه نگار مستقل(ازهمان دسته های «بی قالب های آزاد وآگاه»[1]که درهمه جای دنیاهم هست)
که ازداردنیا واز صدقه سری این انقلاب  (که فرزندانش را می خورد) چیزی هم ندارد و الان هم به نان شبش هم  محتاج شده، هستم و می نویسم وفقط ازباب آنکه ثبت در تاریخ  شود تا شاید روزی ملت جن زده ایران سرعقل بیاید و بفمد که باید بقول دکترعلی شریعتی برای آنکه گرفتارهیچ دیکتاتوری نشود فقط بخواند و بخواند وبخواند و گرنه در چاله های تاریخ، همچنان سرگردان خواهد بود؛ تازمانی که  محو ونابود و تمدنش به باد فنا رود…چرا؟ چون بقول قرآن:«ان الله لایغیروامابقوم حتی یغیروامابانفسهم» وباز بقول قرآن «لسنته الله التی قد خلت من قبل و لن تجد لسنته الله تبدیلا».
آقای رضا پهلوی !شما ظاهرا یادتان رفته  است که مثلا واقعه تلخ 16آذر کارپدرتان بوده است؟که برای سالگشت آن هم اطلاعیه می دهید؟!! ویا کودتای 28 مرداد و آمدن حزب چماق بدست شعبان بی مخ ها به دستور پدرتان بوده است؟
آقای رضا پهلوی من وشما تقریبا هم سن هم هستیم. اما من از سن 14 و 15سالگی وارد گود سیاست شدم وتا الان برای گرفتن «نان آزادی»[2] ازدزدانش دارم مبارزه می کنم وبه یمن همین انقلاب هم  ربع قرن است  که درزندان جمهوری اسلامی هستم!
اما شما فرزند تاج وتخت هستید
 که هیج رنج زندان،فقرودربدری را هم نچشیده اید و گوشت وپوست شما با پول بادآورده نفت که همان جیب ملت باشد، رشد ونمو کرده  است.
هرچند جرم پدر رابه پای پسر نمی نویسند وسرنوشت شما اینجوری رقم خورده است، اما نمی توانی منکر شوی که  با پول این ملت و در سسیستم ضد حقوق بشری  ساواک پدرتان بزرگ شده اید و حتی درد یک آخ گفتن راهم نچشیده ای و ازهمه مهم تر نیامده ای پدرت و رژیم ساواک جهنمی شاه را نقد و محکوم کنی وعلیه آن اطلاعیه واعلانیه بدهی!
 یک آینه کثیف و تار وکدر وقتی در مقابل یک آینه صاف و زلال  قرارمی گیرد، رنگ کدرومات و کثیف خود را نشان می دهد،شما وخانواده تان آینه زلال وپاکی نیستید که بخواهید چرکی های این نظام را نشان دهید! و مدعی العموم مردم ایران شوید!
واین هوای تازه چیزی نیست مگر آنکه  امروز به یمن برکت تکنولوژی ابرها در حرکتند و ماه کاملا هویدا خواهدشد وخورشید نورتابناکش را براین زاد وبوم خواهد تاباند و نقاب های نفاق برداشته خواهد شد!
آقای رضا پهلوی!نکند  فکرکرده اید به یمن یک«دمکراسی مشترک»[3]دوباره سایه خداخواهی شد؟شما باید اول یک سوزن بخودتان بزنید، بعد یک جوالدوزبه دشمن.
شماهم آزاد هستید که آزادی بیان داشته باشید، اما فکر نمی کنید که دیرآمده اید ومی خواهید زود هم بروید!
البته این ایراد تنها برشما وارد نیست.مثلا برخی اصلاح طلبان حکومتی که سوابق مدیرتیشان در این نظام و دراین 30سال، به کمک افراد قرق شده شان در رادیوهایی مثل« رادیوفردا» از فضایل اخلاقی ومبارزاتی محسوب می شود(البته بدون نام بردن از مناسب و مشاغل اطلاعاتی وامنیتی شان!؟)حالاکه بخاطر جنگ قدرت خیاط هم در کوزه افتاده و  برخی شان به زندان رفته اندو یا در غم غربت و دردیار دمکراسی و  دیار فرنگ دارند برای ایران وآزادی مردم رنج مضاعف می کشند!! می خواهند ازآنها یک قهرمان ملی بسازند. درحالیکه آنها دراین سالها  بخاطر حضور دائمی خود درعرصه مدیریت اجرایی کشور درخوب وبد وضعیت فعلی شریک هستند وهیچگاه  حق  وحقوقشان هم  ازجیب بیت المال هم قطع نشده است.وحتی  به گمان نویسنده   برخی شان هم که در زندان هستند بخاطر رفیق گرمابه وگلستان بودن با برخی از جمله برادران بازجو، نمایش بازی می کنند وزندان برای  آنها  هتل است  وفقط برای بی نام و نشان ها وبی قالب های آزاد و آگاه جهنم.این ایراد برآنها هم وارد است!
لابد آنهاهم منتظرند که درهای زندان را بازکنند وملتی را که 30سال است کارش این شده است که همچون رعیت، در استقبال بی نظیر خود ازآنها،برای همه شان (راست وچپ اش  ویزید و امام حسین اش ،احمدی نژاد و کروبی وموسوی اش وفلان وفلانش همه شان علی السویه فقط بدود!بیایند وآنهارا روی دوش خود قرار دهند  وبگویند زندانی سیاسی برتو درود بر توسلام!
آقای رضا پهلوی! نمی دانم اگر روزی بتوانی به ایران بیایی و مردم بازهم ترابپسندند، به پهلوی چپ   می خوابی یا به پهلوی راست! یاآنکه چون باد به غبغبت می خورد مثل پدرت  دمرومی خوابی و ملتی رابه باد فنامی دهی؟ چون اگربخواهی روبرو بخوابی باید شفاف باشی و قدرت را نگرفته تحویل نفر بعدی  بدهی !! چون دمکراسی یعنی همین این! واین مرام با ذات قدرت دوستان همیشه  ناسازگاراست!
 آقای رضا پهلوی !خون را با خون شستن دشمنی می آورد. اما همه آدمهای عاقل قبول دارند و می پذیرند که جنایتکاران باید به سزای اعمالشان برسند.و چنانچه شما ومدیران این نظام در این 30 سال   دررده  ظالمان قرار دارید باید اول نقد خود را بنویسید وبعد تن به  یک محاکمه  عادلانه بدهید و به قول  قرآن باید  توبه نصوح کرد:
بسم الله الرحمن الرحیم.یاایهاالذین امنواتوبواالی الله توبه نصوحا …
والسلام
محمد شوری(نویسنده و رزنامه نگرا)25 آذر90

 1-رجوع شود به یادداشت بی قالب های آزاد و آگاه ازهمین نویسنده
 2-رجوع کنید به یادداشتی به همین نام ازهمین نویسنده
 3-رجوع شود به یادداشتی باهمین عنوان از همین نویسنده.

—————————————————-

 تاريخ تكراري

محمد شوري

بنام خدا

معروف ومشهوراست كه تاريخ تكرارمي شود؛اماگاهي تاريخ تكراري مي شود!

ضرب المثل يانقل قول مشهور«تكرارتاريخ» ازجهاتي صحيح ودرست است؛يعني چنانچه درموضوعي واحد ويكسان،شيوه ومتديكسان بكارگرفته شود،نتيجه وداده مشابه هم هستند.هرچندزمان وتطورآن،پوشش وشكل ظاهري آن دورامتفاوت نشان دهد؛امااصل نتيجه ومحصول آن موضوع واحدي كه دردوفاصله زماني به يك شيوه ويك متد،به صحنه آمده اند،يكي است وهمين امرسبب بازده وحاصل مشابه خواهدبود؛مثل دوقرص بانام متفاوت وشكلهاي مختلف ودراندازه هاي گوناگون كه هردويك اثردارد.

حوادث ورويدادهاي گذشته تاريخي ماچنانچه به نوعي اعاده شود،تاريخ نيزتكرارمي شود؛كه به آن مشابه نيزتاريخي مي گوئيم.

اماگاهي تاريخ تكراري مي شود!اين باتكرارتاريخ فرق دارد.تاريخ تكراري مثل يك عمل وانجام يافعل تكراري است كه مدام ازيك فاعل سرمي زند؛مثل شيوه شرطي كردن يك موش آزمايشگاهي؛كه شرطي شدن آن موجود نسبت به يك پديده،يايك خواسته ويايك نياز،اوراواداربه انجام يك حركت مشابه وتكرارمداوم آن مي كند؛يعني اگرانجام ندهد،به خواسته اش نمي رسد.مي توان برخي روزمره گي هاي زندگي بشري راهم به اين توصيف تمثيل كرد.

گاهي تكرارتاريخ خوب ومفيد است؛ولي تاريخ تكراري اصلاخوب نيست!براي همين خداوندبرزبان پيامر(ص)درقرآن جاري ساخت كه:«ان الله لايغيروامابقوم حتي يغيرومابانفسهم».

تاريخ سياسي–اجتماعي ايران علاوه برفرازونشيب هاي زياد،درمقاطعي،حركت هاي مشابه تاريخي به فواصل زماني منقطع شده،بسياربه خودديده است؛باكنكاش وجستجو،آنرامي فهميم.

تاريخ پارلماني درايران يكي ازآن روندهاي مشابه تاريخي است كه مامي توانيم بخوبي«تكرارتاريخ»رادرمشابه تاريخي آن بوضوح ببينيم.

یک قرن(صد سال)ازتاریخ تشکیل سنت پارلمان گرایی درایران می گذرد.شاخص،راس الخمیه، نوع ومیزان،اندازه وقدوقامت دمکراسی درهرکشور، پارلمان آن است.هرچه این مجلس، فعالتر،مستقل تر،شجاع ترودرامورجاريه كشوردخیل ترباشد،استحکام وكلفتي دیواره دمکراسی،بنيانش مرصوص ترخواهد بود.

قبل ازانقلاب مشروطيت، تاريخ ايران برشخص واشخاص استواربودوشكل مي گرفت؛درمقاطعي، برخي درحدوقامت يك قهرمان وسوپرمن سياسي فعاليتهايي براي نجات مردم انجام دادند، ولي دربيشترمقاطع ديكتاتورهاومستبدين برسيطره ونفوس اين مرزوبوم تك تازي  كردند.

انقلاب مشروطيت تبلوروشروع حضورمردم براي بدست گرفتن قدرت ودراختيارداشتن حاكميت بود.وازهمين تاريخ، سنت تشكيل پارلمان درتاريخ سياسي ايران رسماشكل گرفت وفعاليتش راآغازكرد.

تشكيل پارلمان-كه باانتخابات آزادميسوراست- يعني اينكه همه مردم قهرمان هستند.وتاريخ يك كشورنبايدبرقامت اشخاص شكل بگيرد.

شوراي نگهبان ازحق قانوني خوددراصل98[1]قانون اساسي،حق نظارت خودرابه نظارت استصوابي معني كرد وبعدازدوره سوم مجلس،آنراكشف وازآن زمان تاكنون،با«كاناليزه»كردن انتخابات،ازورود«غيرخودي ها»!به صحنه پارلمان،جلوگيري كرد!وباوجوداصل177[2]قانون اساسي -باتركيبي كه دارد-امكان هرگونه تغييري ازمردم ونمايندگان مردم،سلب شده است.

دوره هايي ازتاريخ اقليتهايي درمجلس توانستند،اكثريت حاكم رابه زانودرآورند.آنهاچون مطالبات مردم رادرجهت مردم سالاري خواستند پيروزشدند.

اكنون آغازي ديگربراي دوره اي ديگرازتشكيل پارلمان درنظام جمهوري اسلامي ايران،شروع شده است؛

مي توان تاريخ راتكراركردوهم مي توان يك تاريخ تكراري رابه نمايش گذاشت.

اگرفشارچانه زني ازپائين به بالابراي حاكميت ومردم سالاري باشد،اقليتي،اكثريتي رامقهورقدرت مردمي خودخواهدكرد.

 قل سيروفي الارض،ثم انظرواكيف كان عاقبة المكذبين(انعام/11).

تهران/16دي ماه1386


[1] -اصل98:تفسيرقانون اساسي به عهده شوراي نگهبان است كه باتصويب سه  چهارم آنان انجام مي شود.

اصل99:شوراي نگهبان نظارت برانتخابات مجلس خبرگان رهبري،رياست جمهوري،مجلس شوراي اسلامي، ومراجعه به آراء عمومي وهمه پرسي رابرعهده دارد

[2] -.اصل177:بازنگري درقانون اساسي جمهوري اسبلامي ايران،درموارد ضروري به ترتيب زيرانجام مي گيرد.

مقام رهبري پس ازمشورت بامجمع تشخيص مصلحت نظام طي حكمي خطاب به رئيس جمهورموارد اصلاح ياتتميم قانون اساسي رابه شوراي بازنگري قانون اساسي پيشنهادمي نمايد…

 

«واجا»


هشتم شهریور1360،حادثه بمب گذاری درجلسه شورای امنیت توسط دبیرشورا، مسعود کشمیری است.
به گفته روایان موثق و منتشرشده در جراید، نظم، و رعایت تقوی و آداب شرعی از او یک مؤمن مقیّد و مُتعبُِد نشان می داد که مرحوم رجایی و دیگران را وامی داشت تا پشت سر وی نماز جماعت بخوانند!او به همراه «کلاهی»-که حادثه هفتم تیر را رقم زد-هنوز زنده اند و معلوم نیست در چه وضغیت و درچه مکانی قرار دارند!
تنهاقربانی این دو حادثه مهم،خودکشی یکی از اعضای سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی و کاردار وقت ایران در افغانستان-محمدتقی حاج محمدی-بود؛ که به ظّن اتهام و مشارکت در حادثه بمب گذاری جلسه شورای امنیت دستگیر و سپس گفته شد که وی در زندان خودکشی کرد.
همانطورکه گفته شد سعید امامی از معاونین ارشد و مشاورین وزیر و وزارت اطلاعات و عامل و طراح قتل فروهر و همسرش(رجلین سیاسی) و پوینده و مختاری(از اعضای کانون نویسندگان)در حمام زندان خود را با داروی نظافت خلاص کرد!؟!
بانگاهی به گذشته و روند شکل گیری وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی ایرا(واجا)متوجه می شویم تمامی حوادث مهم در رویدادهای کشور متأثر از این وزارتخانه و نهادهای موازی اطلاعاتی و امنیتی همچون واحد اطلاعات سپاه پاسداران انقلاب اسلامی ایران بوده است.
حضورگسترده نیروهای اطلاعاتی و امنیتی و نظامی سابق در دوره احمدی نژاد و آمدن علنی آنها در عرصه اداره کشور و بدست گرفتن نهادهای قدرت(مثل وزارت نفت،مخابرات و مانندآن)خود نشان دهنده امتداد گذشته ای است که آرام آرام با سوار پرقدرت، توسط قدرتمندترین نهاد اطلاعاتی و امنیتی کشور صورت گرفته است!
هر نظام سیاسی برای حفظ حاکمیت خود و با هرنوع گرایش فکری،نیاز دارد که یک تشکیلات اطلاعاتی و امنیتی داشته باشد.تشکیل چنین نهاد یا نهادهایی بسیار ضروری و در دورانی که ما هستیم مهم ترین رکن رکین اداره یک کشور و جامعه است!
هر کس، یا هر گروه و دولت و یا قدرت سیاسی و اقتصادی که رگ خواب نیروهای امنیتی و اطلاعاتی را دراختیار داشته باشد،رگ خواب کل کشور را در اختیار خواهد داشت و بواسطه آن می تواند مدیریت دلخواه خود را پیاده کند! و بالطبع و در تعمیم آن،چنانچه این رگ خواب، قوه شاکله اش(اصلی ترین نفوذی ها)در اختیار نیروهایی خارج از مرزها باشد،مدیریت و حاکمیت در اختیار او خواهد بود!
در این نوع اداره کشور، رفتن و آمدن دولت ها با هرنوع گرایش،برای آنها اهمیت ویژه ای ندارد؛ و در صورت بروز هرنوع گریز از مرکز،به ترتییی سعی در سرنگونی آن خواهند کرد. مثل دولت آلنده در زمان ژنرال پینوشه.مثل آنچه برای دولت خاتمی و اصلاحات رقم خورد. که در مرحله اول آنها مایل بودند وی استعفاء دهد، و وقتی قوه جاذبه بیش از حد ایشان در مماشات با امور و عدم استفاده از قدرت رأی 22 میلیونی را متوجه شدند، توانستند از اصلاحات یک مُرده زنده نما بسازند؛که اینک سالهاست که در «کُما»ست!
اولین نکته مهم در مورد ساختار تشکیلاتی وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی ایران (واجا) وزیر آن است.
نسبت وزیر اطلاعات با زیر مجموعه نیروهای تحت مدیریتش،نسبت ولایت فقیه است با دولت و ارکان اداره کشور.در آنجا ولایت فقیه باید یک مجتهدجامع الشرایط(که پیش از این مرجع تقلیدبود)و از رجال سیاسی و مدیر باشد.و در اینجا،و درانتخاب وزیر اطلاعات،اجتهاد و مجتهد بودن،فقط شرط اصلی ست.این درحالی است که ولایت فقیه فقط دراحکام شرعی تبحُّر دارد،نه در احکام دیگر؛و لذا برای خود دفتر و دستک عظیمی دارد که برای او حکم مشاور را دارند؛ (مثل نهادمجمع تشیخص مصلحت ودفتر رهبری)؛وچون باتوجه به حجم قدرتی که ایشان در قانون دارد،به او این اجازه رامی دهدکه ازهرنوع دخل و تصرفی درحکومت«ولوبلغ مابلغ» وبنام«حکم حکومتی»انجام دهد،لذا در این ساختار ترکیب افراد مشاوره دهنده و نیروهای بکارگرفته شده درتعیین جهت دهی نظرات ونوع کلمات در ایراد سخنرانیها و اخذتصمیمات بسیار تعیین کننده است.
آیت الله العظمی منتظری در مصاحبه معروف خود با عمادالدین باقی که در تلویزیون «بی.بی.سی»،توسط شبکه ماهواره پخش شد،گفت:«من رفتم پیش امام وگفتم این نامه هایی که برای تومی آید،آیا آنها را می خوانی؟امام گفت:نه؛ آنهایی که مهم است خلاصه اش رابه من می دهند.من گفتم:نه من برخلاف شما،همه نامه ها را تا آخرمی خوانم و حتی فحش هایش را.
یا مثلا مرحوم محمدمنتظری درنامه ای به امام خمینی درتاریخ سوم مهرماه1358،در مورد انتخاب مهندس مهدی بازرگان به نخست وزیری می نویسد:«حضرت ‌امام!ازجهات‌ امنيتی ‌و انقلابی ‌پيشنهادمی‌كنم که شمادركليه ‌پيشنهادكنندگان ‌و يا مشاورينتان‌،تجديدنظر فرمائید،و حتی‌ آنان‌ كه‌ مهندس‌ بازرگان رابرای ‌‌تشكيل ‌‌دولت‌ پيشنهادكرده‌اند،كه ‌آنان‌ يا بی‌توجه ‌بوده‌اند و ‌يا خائن.حتی ‌برخی‌ ‌از خوبان ‌و افتخارات ‌امت ‌را هم ‌‌در شورای‌انقلاب ‌و غيره‌ را محاصره ‌كرده‌اند. زيرا هميشه ‌ميكربهابه ‌سراغ‌ خيار و چغندر ‌نمی‌روند.بلكه‌ گوشت‌ چربی‌ دار را محاصره‌گرند.و اگر خود ‌آقای ‌بازرگان ‌هم ‌در بُعد نهائی ‌می‌دانست‌ كه‌ عواقب ‌كارش‌ به‌‌ كجا‌خواهدانجاميد، اگر عواقب‌كار را می‌دانست،‌مسئوليتی ‌اينگونه ‌نمی‌پذيرفت».
همین مشترکات برای وزیر اطلاعات هم هست.همین نسبت برای وزیری که هیچ شمِّ اطلاعی و فن امنیتی و مدیریتی ندارد و فقط یک مجتهد است،بیشتر مشهودمی شود! همانطورکه آیت الله منتظری درسخنانی به آن اشاره کردوگفت:«وزیراطلاعات نباید ماشین امضاء باشدوزِرتی امضاء کند».
دکترمهندس سعیدحجاریان در خاطرات خود درنحوه تشکیل وزارت اطلاعات درمصاحبه ای می گوید:«یك روزاحمدآقابه من زنگ زدوگفت امام راجع به این طرح نظرمخالف دارند و می‌پرسند كجای دنیا،اطلاعات وزارتخانه است كه شما می‌خواهید وزارتخانه درست كنید. من دو استدلال آوردم. آن موقع آقای صافی گلپایگانی دبیر شورای نگهبان بود. ایشان البته جزو روحانیت سنتی به حساب می‌آمدند و گرایشات راست هم داشتند. من با ایشان بحث كرده بودم. ایشان معتقد بود كه چون وظایف و اختیارات رهبری در قانون اساسی احصاء شده است و این به معنی حصر این اختیارات است عملا تشكیل سازمان اطلاعات توسط رهبری مخالف قانون اساسی است و اگر امام بخواهد كه این تشكیلات را سامان بدهد باید از موضع بنیانگذار نظام حكم حكومتی بدهد و خارج از قانون اساسی اقدام كند. من این استدلال آقای صافی را به اطلاع امام رساندم. موضوع دیگری را هم كه مطرح كردم این بود كه بالاخره ممكن است در جریان كارهای اطلاعاتی و امنیتی اقداماتی خلاف قانون صورت بگیرد. شكنجه‌ای شود. مشكلی برای بی‌گناهی به وجود آید. اینها اگر كارشان مستقیم زیر نظر امام باشد این مسائل هم به پای ایشان گذاشته می‌شود. امام هر دوی این استدلال‌ها را پذیرفت و نظرشان تغییر كرد».حجاریان در ادامه و درباره تمركز وزارتخانه تحت نظارت دولت و مجلس و بحث اجتهاد وزیر می‌گوید:«البته باید بگویم كه موضوع اجتهاد وزیر در طرح ما نبود. قبل از آن به این موضوع باید اشاره كنم كه مجلس دوم علیرغم اینكه مجلس راستی بود اما دارای هویت بود و از قدرت خود حراست و حفاظت می‌كرد. این زمینه خوبی بود كه بتوانیم با مجلس كار را به پیش ببریم. حتی مرحوم موحدی ساوجی كه با من مخالف بود اما چون این موضوع را برای هویت مجلس و اختیارات آن دارای اهمیت می‌دانست در تمام طول بحث با من همراه بود و از استدلال‌های من به طور كامل پشتیبانی می‌كرد. البته من الان كه به این موضوع نگاه می‌كنم می‌بینم كه شاید تلاش بیهوده‌ای كرده‌ایم. من آن موقع فكر می‌كردم بالاخره وزیر باید از مجلس رای اعتماد بگیرد. می‌شود از او سؤال كرد. می‌شود كمیسیون برای نظارت تشكیل داد. می‌شود تحقیق و تفحص كرد. می‌شود وزیر را استیضاح كرد و انداخت. همه اینها كمك می‌كند كه وزارتخانه در خدمت مردم و دموكراسی باشد و خیلی كار دموكراتیك می‌شد. اما حالا نگاه می‌كنم می‌بینم كه اگر فقط بخواهد یك جزء از ساختار سیاسی دموكراتیك شود فایده چندانی ندارد. اگر از اول یك عده غربال شوند و عده‌ای دیگر به كمك شانتاژ روی كار بیایند، حال تشكیلات اطلاعات می‌خواهد وزارت باشد، می‌خواهد سازمان باشد، زیر نظرنخست وزیر به عنوان معاون نخست‌وزیرمثل ساواك یا می‌خواهد زیر نظر قوه قضائیه باشد، خیلی فرقی نمی‌كند».
اتفاقات بعدی نشان داد که فرقی ندارد سازمان باشد،یا وزارت!
سعید حجاریان درهمین مصاحبه گفته است:«آقای خامنه‌ای یك روز مرا صدا كرد و گفت: ما در دادرسی ارتش نیرو نداریم. آقای ری‌شهری را ایشان به ما معرفی كرد و گفت كه طلبه فاضلی است و از این به بعد مسوول دادگاه ارتش است. ما هم به ایشان نیرو و امكانات دادیم و دادگاه ارتش را راه انداختیم».
در واقع اولین وزیراطلاعات هم همین گونه آمد!یعنی اولین وزیر اطلاعات(که قبل ازآن شخص دین پرور معرفی شده بود و رأی نیاورد.)همین آقای ری شهری بود.
سعید حجاریان هم چنین در مورد نحوه تشکیل وزارت اطلاعات می گوید:«با گذشت بیش ازیكسال ازانقلاب عملاامور اطلاعاتی و امنیتی گسترده و گسترده‌تر می‌شد. پراكندگی‌ها و تداخل‌هایی كه به طور طبیعی از این پراكندگی‌ها نشأت می‌گرفت در كارها اخلال ایجاد می‌كرد. دفتر اطلاعات نخست‌وزیری با ابتكار خود شهید رجایی شكل گرفت. اولین كاری كه در آنجا صورت گرفت تقسیم كار میان سپاه و ارتش و كمیته و شهربانی بود. حفاظت اطلاعات و اطلاعات عملیات مربوط به هر یك از این نیروها به خود آنان واگذار شد. كمیته‌ها در جمع‌آوری اطلاعات آشكار به عنوان ضابط قوه قضائیه تعریف شدند و البته بعدا دستگاه قضایی پلیس قضایی را تشكیل داد كه بعد از چند سال آن را به هم زد و اخیرا مجددا به دنبال احیای آن افتاده‌اند. كارهایی كه برای خود دفتر باقی ماند یكی حراست‌های دستگاه‌های مختلف بود. یكی ضد جاسوسی (همان اداره هشتم سابق ساواك با تغییر ماموریت‌ها و كادرها) و سازمان جمع‌آوری پنهان. برخی كارهای ویژه هم زیر نظراین دفتر صورت می‌گرفت. مثلا برخی خریدهای ویژه اطلاعاتی، دستگاه‌های خاص كه خرید و ورود آن به كشور نیاز به تشریفات ویژه داشت از این طریق صورت می‌گرفت. یك ستاد امنیت كشور هم درست شد كه بیشتر نقش دبیرخانه‌ای داشت و درجهت هماهنگی عمل می‌كرد».
همینطور آقای ری شهری نیز در درکتاب خاطرات سیاسی (ص 26 ) می نویسد:»پس از تاسیس وزارت اطلاعات در سال 1363 واحدهای مخالفی که به عناوین گوناگون مشغول فعالیت های اطلاعاتی و تلاش برای حفظ امنیت کشور بودند، موظف به انتتقال تجارب و مدارک خود به وزارت اطلاعات شدند. یکی از این مراکز واحد اطلاعات سپاه پاسداران انقلاب اسلامی بود».
ساختار مدیریتی و اصلی وزارت اطلاعات ج.ا.ا.(واجا)ویابقول ابوالحسن بنی صدر «واواک»، از مجموعه ای نامتجانس بوجود آمد که همان نیز پایه و اساس عملکرد یک ربع قرن فعالیتش شد!
می توان گفت نیروهای اصلی«واجا» از مجموعه نیروهای 7گروه چریکی قبل از انقلاب که تحت عنوان«سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی» متشکل شده بودند بوجود آمد!
سازمانی که تضادها و تناقضات عمیق درون گروهی اش زود آشکار شد.اختلافی که تا آلان هم مشهود و موردمنازعه و ستیز و مدخل و مؤثر دراداره امور است وخود دلیلی ست برای تسویه حساب و جنگ قدرت در درون وزارت!
و همین نیز سبب شد تا امام خمینی فتوا دهدکه عضو هیچ حزب و گروهی حق ورود به سپاه و ارتش و نیروهای نظامی و اطلاعاتی را ندارد.
هم چنین جذب بخشی ازکادروزارت،ازدانشجویان مسلمان پیرو خط امام بود؛که خود آنها نیزمجموعه ای نامتجانس وناهمگون بودند؛آنها بخاطرراه اندازی انقلاب دوم!! خیلی آسان پابه درون وزارت اطلاعات نهادند.مثلا«عباس عبدی»درخاطرات خودمی گوید:«من عضو وزارت اطلاعات بودم واستعفاء نداده آمدم بیرون»!؟
هم چنین وزارت اطلاعات ازمجموعه های متناقص ومتضادگروه های فعال سیاسی آن دوره درست شد.بخشی از نیروهای مفظربقایی و حزب زحمتکشان،سازمان مجاهدین خلق،حزب توده و انجمن حجتیه وحتی ساواکی های قدیم و با کمک از ارتشبد فردوست. که البته همه به بانقاب غیرحزبی ومقیَّدبه آداب ولابدباوضو هم واردمی شدند!!
سعید حجاریان در ادامه همان خاطرات و با اشاره به همین موضوع می گوید:«در ابتدای انقلاب بچه‌های سازمان مجاهدین خلق در همه ارگان های حساس حضور داشتند. در دادستانی بودند.در دستگاه قضایی تا حد دستیار قاضی بودند.در حزب جمهوری هم حضور داشتند. مركزیت سازمان از مقطعی به بعد به نیروهایش اعلام كرد كه غیرعلنی كار كنند و هویت سازمانی خود را پنهان كنند.كلاهی، كشمیری،جواد قدیری،عباس زری‌باف وتعداد دیگری از افراد،نظیرقاتل شهید قدوسی ازنیروهای آنان بودندكه بعدامشخص شد درحزب، دادستانی،اطلاعات نخست وزیری و جاهای مختلف نفوذكرده اند.كشمیری را آقای علی تهرانی(باشیخ علی تهرانی اشتباه نشود)به مامعرفی كرده بود.البته ایشان هم شناختی ازهمكاری او با سازمان نداشت.اول انقلاب هركسی دوستانش را باخودمی‌آورد. كشمیری خیلی منظم بود ودرتنظیم گزارش‌هاو صورت جلسات دقت فوق‌العاده‌ای داشت. این بود كه وقتی برای دبیرخانه شورای امنیت ملی كسی را خواستند اطلاعات نخست وزیری هم كشمیری را معرفی كرد.بعد از انفجاردفتر نخست وزیری بود كه درپیگیری‌ها پس از آنكه مادروخواهركشمیری بازداشت شدندبه ارتباطات خانوادگی اوبا سازمان دست پیدا كردیم. برادرهای همسر كشمیری درقصر شیرین عضو سازمان بودند و طبیعی بود كه با امكانات كمی كه ما در گزینش افراد درابتدای انقلاب داشتیم به این ارتباطات دست پیدا نكنیم.وی درباره این‌كه آیا بعدازانفجاردفتروافشای نقش«كلاهی»اقدامی دردستگاهها برای شناسایی عوامل نفوذی صورت نگرفت تصریح می‌كند:«در فاصله كمی كه میان این دوانفجاربودعملاامكان گزینش مجددهمه نیروهانبود.اساساتكیه روی پرونده انفجار نخست وزیری اقدامی مسأله‌داروازنظرمن تسویه‌حساب جناحی بوده است. راست‌ها می‌خواهند ازاین ماجراسوءاستفاده كنند.وگرنه چرابرای انفجار حزب پرونده‌ای درست نشد.چراماجرای كلاهی كه به لحاظ ابعادبسیاربزرگترازدفتر نخست‌وزیری بودوچرابرای ترور شهید قدوسی پرونده تشكیل نشد.بچه‌های دفتراطلاعات نخست‌وزیری را گرفتند و سخت‌ترین فشارها را برآن واردكردند.ركورد تاریخی زندان انفرادی برای یكی ازهمین دوستان دفتراطلاعات نخست‌وزیری دراین ماجرا به مدت سه سال كه نه قبل ونه بعدازانقلاب سابقه نداشت رقم خورد.ماجرااینقدربالاگرفت كه خودامام واردشدوفرمان دادكه پرونده بایدمختومه شود. حالاهم هنوزبعداز بیست وچهار سال از آن ماجرا در نماز جمعه می‌گویند كه ما نفهمیدیم كه پرونده چطور مختومه شد.جا داردكه ماهم بگوییم كه ما نفهمیدیم كه چرا پرونده انفجار حزب اصلامفتوح نشد؟»
ازهمین زاویه است که«روح الله حسینیان(ازمدیران ارشدوزارت اطلاعات و رفیق سعید امامی)دردفاع از«سعیدامامی»می گوید:«همسر «سعیدحجاریان»ازاعضای«سازمان مجاهدین خلق»بوده ودرزمان شاه به زندان رفته است»!یعنی شما هم«بله»!…
ازهمین منظر وقتی به یک ربع قرن فعالیت«واجا»نگاهی بیفکنیم،متوجه می شویم این وزارتخانه برای حفظ نظام ویا ادره کشورویانهادقدرت مجلسی که بایددررأس امور باشد و وزیرش پاسخگو، در هر دوره(بواسطه نظارت استصوبی که آبشخور و طراح این نظریه هم «واجا»ست)ضعیف وضعیف ترشده است.
نمایندگانی که می بایست ازفیلیترنظارت استصوابی بیرون بیایندوشورای نگهبانی که اعظم اطلاعات خودش را از این وزارت کسب و به آن استناد می کندوطبق نظرامام که گفته است:«حال فعلی افرادمهم است»،بواسطه مسأله«رفیق گرمابه وگلستان بودن» و «رانت خواری»و هزاران فسادکوچک وبزرگ(همچون اختلاسهای میلیاردی)که دربدنه حاکمیت رخنه کرده وبواسطه «شنود»خیلی ها راازدایره نمایندگی حذف ویابخاطرعدم رسوایی،ملزم به سکوت کرده ند!وافرادباجُربزه ومغزداروباسوادوبااطلاع وآگاه،ومستقل از راست و چپ وشجاع راهم بایدباتشبث به هرحشیشی حذف تادرمجلس دیگرکسی موی دُماغ نباشد.وحق تحقیق وتفحص وبرکناری واستیضاح رانداشته وآنچه باشد یا صوری و نمایشی از پیش طراحی شده و یا با اشاره«حکم حکومتی»مسخ و استحاله شود!
لذا چنین مجلسی مسلم است که توان سؤال ویااستیضاح ازمهم ترین نهادامنیتی و اطلاعاتی راندارد.همانطور که دردوره«علی فلاحیان»کسی صدایش درنمی آمدوجرأت آنرا نداشت…
وبرهمین سبیل وصراطاست که همه راست وچپ عامدانمی خواهنددوران وزارت«محمدی ری شهری»رابه چالش بکشانندونقدکنند!
می توان گفت غیرازعلی فلاحیان(تنهاوزیرمقتدر و با 16سال سابقه مدیریت و قائم مقامی وزیر)،که باخروجش عنوان نهادهای موازی هم مطرح شد،،الباقی وزراء درحدیک ماشین امضاء بوده اند؛ …
محمد شوری(نویسنده و روزنامه نگار)ششم شهریور90

عاقبت زین نردبان افتادنیست

وقتی در سال 1365 زندان بودم،از 16ماه زندانی بودن،8ماه انفرادی کشیدم.یکدفعه سه ماه، یعنی به مدت90 روز،حتی بازجویی نشدم.خدا خدا می کردم بازجویی شوم.فقط نگهبان غذا می آورد و من سه وعده با چشم بند و برای شستن ظرف وقضای حاجت به دستشویی می رفتم. این مربوط به سلولهای بازداشتگاه توحید بود؛ولی سلولهای اوین دستشویی وتوالت هم توخودش داشت!

از زوایای ناشناخته ماندن شکنجه ها،ناشناس ماندن بازجویان است.معلوم نیست آنها چگونه و در چه وضعیت و سوابق و درجه فهم و شعور و آگاهی دینی و سیاسی انتخاب و گزینش می شوند.

بازجویانی که برخی شان هوس کردندهمچون«اسفندیاررحیم مشایی»معاون اول رئیس جمهوری شوند، و یا رئیس جمهور و یا قاضی و یا وزیر و یا دادستان! و یا…

بازجویانی که اگر همچون لاجوردی شکنجه دیده ساواک شاه هم باشد،ولی وقتی جایی نباشد که به خاطر سوء رفتار،بازخواست شود،طبیعی است این ریسمان نازک،طناب کلفت خواهد شد.

وقتی هیچ مرجع ونهاد و یا آینه افکارعمومی (رسانه)نباشد که به عملکرد افرادی خاص که دارای قدرت بی حساب وکتاب هستند،رسیدگی کند وآنان را استیضاح و درنزد ملت مفتضح سازد،انسان هرچه قدرخوب،مقدس،نازنین و متعبد هم که باشد،قدرت بی حساب و کتاب که داشته باشد،بالاخره خواهد لغزید…

رژیم شاه که شکست،ساواک نیز ویران شد. محاکمات آغاز شد و آنوقت تازه با برخی از اعضا و شکنجه گران آن همچون پرویز ثابتی و غیره آشنا شدیم.

آیادررژیم جمهوری اسلامی (که نظام عدل توصیف می شود)چنین خاطیانی با اسم و رسم و سوابق دریک دادگاه علنی چهره شان همچون محاکمه شوندگان انقلاب مخملی(محمد علی ابطحی و دیگران) علنی می شود و علنی محاکمه می گردند؟آیا قاتل محسن روح الامینی علنا وآشکار محاکمه وسوابقش برای همگان آشکار خواهدشد؟!

آنروزها(یعنی درسال 1365)یکبار درحالیکه چشم بند برصورت داشتم،جناب بازجو چیزی شبیه یک کلت کمری برشقیقه ام گذاشت و مرا تهدید به تیر خلاص کرد.

آنروزها هم چنین یکبار مرا در یک جای تنگ که فقط می توانستم بایستم و مثل یک تابوت به شکل عمودی بود و همچون قبر،تاریک وظلمانی،ساعتهامراحبس کردندو بعداز آنکه مرا بیرون آوردند،جناب بازجو از قرآن برایم خواند و گفت می دانی«بل الانسان علی نفسه بصیره» یعنی چه ؟گفتم آری.گفت:در کدام سوره است ؟گفتم:یاسین؟!!!

هم چنین درآنروزها یکبار وقتی مرا می خواستند به ملاقاتی که عمدتا بعدازظهرهاوپس از صرف نهارونمازبود،ببرند،قبل ازظهرمرابرای ملاقاتی بیرون می آوردند،چندین ساعت مرابا چشم بنددرپله های زندان ایستاده نگه می داشتند،آدمهای مختلف ازآنجا رفت وآمدمی کردندکه هر کدامشان چیزی نیزمی پراند.وبعدبااین وضعیت وساعتهامعطلی،مرابه ملاقات می فرستادند. وقتی برمی گشتم نماز ظهر و عصر هم قضاء شده بود!

درآنروزها یکبار وقتی در حال بازجویی بودم.یکهو بازجو می گذاشت و می رفت.و من ساعتها همینطورباچشم بندمنتظربازگشت اومی نشستم،آن انتظار آنقدر طولانی می شد که گاهی باجمع شدن ادرار دربیضه،همراه می شدوشدیدا آذارم می داد ومن هرچه فریادمی زدم (چون شنودمی شد)کسی محل نمی گذاشت؛تاآنجاکه چیزی نمانده بودهمانجاخودم را خیس کنم!

در آن 90 روز انفرادی حتی بازجویی نشدم وازدنیابی خبر،فقط قرآن در اختیارداشتم.

درروز«نودم»که از انفرادی بیرون کشیده شدم.بازجو اول صبح آمد،چنگی به ریشم کشید و مرادرحالی فحشهایی چون پفیوز می داد،باخودکشاکشان به«هشتی»معروف،زیرزمین بازداشتگاه«توحید»یاهمان«کمیته مشترک ضدخرابکاری»رژیم پهلوی ویا«موزه عبرت»فعلی(!) برد،آنجا چندین نفرباچشم بندهای رنگی،که هرکدام یک رنگ داشت،نشسته بودندودرصف شلاق خوردن،انتظار می کشیدند…

بازجو درحالی که دَمرو مرا روی تخت خواباند دست وپای مرامحکم بست،وسپس شلاق سیمی رابرداشت …

آنزمان هرجرم کشف نشده ازجمله حادثه7تیر،انفجارنخست وزیری وارتباط باسازمان مجاهدین خلق وقص علهیذارامی خواستندباتهدید وارعاب و جنگ روانی،از زبان ما بشنوندوبرما تحمیل کنند…

آنروزهادرچندنوبت انگشت شمارکه ملاقاتی داشتم،افرادی چون نورالدین کیانوری،عموئی، محموداعتمادزاده(به آذین)،ودیگراعضای وسران حزب توده ونیزعباس امیر انتظام را که همزمان با من ملاقاتی داشتند،درقسمت ملاقلات زندان برای اولین بارحضورا ملاقات کردم!

بعدها گفته شد که به افرادی چون کیانوری قرصها ویا آمپولهایی خورانده اند که چنین مصاحبه هایی کرده اند؟! قرصهایی چون قرص های روانگردان،که«تَوَهُّم«زاست؛واثرات مطلوببرای خواستهای جناب بازجو رادارد! امری که اینک باز دوباره درمورد امثال آقای ابطحی مطرح شده است!؟

همان موقع نیزسید مهدی هاشمی اعترافاتی کردکه همه رامتعجب ساخت وآیت الله متتظری گفتند:«…شمادرفقه خواندید،روایات زیادی هم داریم که وقتی شخص درحبس باشد حرفش بی اثراست.من این روایت امیرالمؤمنین رایاداشت کرده ام،زمانی خلیفه دوم می خواست یک زنی را حد بزند حضرت امیر به او فرمود:«فلعلک انتهرتهاتواخفتها،قال قدکان ذلک،فقال اوماسمعت رسول الله یقول لاحد علی معتهرف بعد بلاءانه من قیدت اوحبست او تهددت قلااقرارله»،اگر کسی دریک چنین شرایطی باشدعرض کردم آدم حسابی هم باشد،آدم مورداعتمادهم باشد،تازه درآن شرایط حرفهاواقرارهایش منشااثرنیست…من حدس می زنم او(سیدمهدی)ازباب اینکه ضربه خورده بود،می خواسته به نظام ضربه بزندوچه ضربه ای بهتر ازاینکه ایجاداختلاف بکند وهمه رابه هم بدبین کند.آیا شایعات بی اساس و بافته های سیدمهدی که معلوم نیست درچه شرایطی وباچه انگیزه هایی این مقدار رطب و یابس به هم بافته،صحیح است تا ملاک قضاوتها واقع شود؟!…»(ازسخان ایشان درآغاز درس، مورخ 23/2/1368به نقل از کتاب واقعیتها وقضاوتها».

همانروزها(سال 1365)که درزندان بودم،روی گوشه دنجی ازدیوارسلول زندان،نوشته شده بود:«من شهلا ،18ساله،امروز به من تجاوز شد».

درهمانروزها،یکبار وقتی باچشم بندتوسط نگهبان برای بازجویی به اتقاق بازجو می رفتم وقتی در راهروی زندان توحید،سر بالا کردم.دو نفررابدون چشم بنددیدم.همان لحظه برایم این دو نفر آشنا آمد.

درسال60وقتی فرقه رجوی،باشستشوی مغزی اعضایش،دست به اعمال خبیثی چون ترور، آدم ربایی وشکنجه زد،کتابی مصور ازاعضای دستگیر شده سازمان مجاهدین خلق وافراد شکنجه شده وشکنجه گر،توسط کمیته انقلاب اسلامی به چاپ رسید.درآن کتاب اعمال وحشیانه برخی ازاعضای سازمان مجاهدین خلق درخانه های تیمی خود علیه افراد حزب اللهی،به تصویر کشیده بود،و از قول اعضای دستگیرشده همراه با تصویر،شرح ماوقع چگونگی شکنجه داده شده بود.در آن کتاب گفته شد این افراد اعدام شده اند.اما وقتی این دونفر را در راهروی زندان دیدم، یکهو همان لحظه چهره شان آشنا آمد و یادم آمد که شبیه این دو نفر را عکسشان را دراین کتاب دیده ام….

اکنون پس از30 سال می شنویم که در طرح جمع آوری اراذل واوباش،ازآنها برای اذیت وآزار متهمین استفاده ابزاری شده است و بعید نیست بعدها ازافراد سازمان مجاهدین خلق در اردوگاه اشرف و حتی از جناب مسعود رجوی نیز استفاده ابزاری برای اعتراف گیری شود.

آنزمان فرقه رجوی،با فریب دختر وپسرهای شانزده و 15ساله، آنهارا وادار کرده بوددرخیابانها نشریه راه مجاهد بفروشند.گروه گروه ازاین جوانان دستگیر و روانه زندان شدند.معلوم نشد چه برسرآنهادر زندان آمد که پس از آزادی،فرقه رجوی توانست ازآنها تروریست،بمب گذار وآدم بکش بسازد.

همان زمان انگشت اتهام به سوی هیأت های عفو که توسط آیت الله منتظری بوجود آمده بود نشانه رفت وگفته شد که اگر ایشان آنها را عفونمی کرد،آنها بعداز آزادی،این اعمال شنیع را انجام نمی دادند…اما آنزمان کسی نگفت که چه برسر زندانی آورده شده است…

مسأله شکنجه وتجاوزبادستگیری انبوه و فلّه ای سمپات ها و هواداران سازمانهای مجاهدین خلق و دیگر گروههای چپ آغاز شده بود،درهمان زمان دررحلت امام خمینی نیز بحث شکنجه مطرح شد،تاآنکه امام خمینی هیأتی رابرای تحقیق روانه زندانهاکرد؛آن هیأت بااذعان وتأئید برخی برخوردهای ناصواب،طرح شکنجه را رد کرد.آنزمان هنوز این ریسمان کلفت نشده بود!

وقتی«سیدمهدی هاشمی»دستگیر شد،آیت الله منتظری در نامه ای خطاب به«محمدی ری شهری»وزیروقت اطلاعات نوشت:«پس از سلام،اولا دستورحضرت امام مبنی بررسیدگی به کارهای آقای سیدمهدی هاشمی نیازبه بازداشت وسیع با وضع زننده و تندکه خاطره بد ساواک را در اذهان تجدید می کرد نداشت».

هم ایشان تنهاشخصیت ممتازسیاسی ودینی بودکه به اعدامهای فلّه ای درسال 67 اعتراض کرد؛لذا از قائم مقامی رهبری خلع شد. و او را فقیهی سفیه و ساده لوح معرفی کردند.

ازآنزمان به بعدهراتفاقی که در این مملکتافتاد،مسئول آنرا باند مخوف وجنایتکار سیدمهدی هاشمی(که یکیش من باشم)دانستند!

اما اکنون پس از 30سال،آیت الله منتظریعزیز مخالف نیز هست…

بادستگیریشهرداران تهران،ماجرای دیگری از شکنجه علنی شد.

واینک پس از30 سال وقتی کشته شدن وشکنجه شدن عده ای دراعتراض به نتیجه انتخابات 22خرداد88پنهان و مسکوت ماند،«مکروا مکرالله والله خیر الماکرین»به کمک آمد وبا کشته شدن فرزندیکی ازافراد مطیع ولایت فقیه و وابسته به حاکمیت و جناح اصولگرا یعنی«محسن روح الامینی»خداوند تمامی توجیهات و پنهانکاریها را برملا کردو ازآنزمان بودکه بدستور مقام ولایت مطلقه فقیه بازداشتگاه کهریزک تعطیل،آمار کشته ها و شکنجه شده ها و تجاوزات جنسی هم رسمیت یافت و افکار عمومی را هم تنویر ساخت!

باعث شد تا مهدی کروبی در نامه ای خطاب به هاشمی رفسنجانی اعلان کند به زندانیان به طرز فجیع تجاوز جنسی شده است…

باعث شد تا مجید انصاری(عضو مجمع روحانیون مبارز ومجمع تشخیص مصلحت)بگوید:«تجاوز به برخی بازداشتی‌ها «قطعی و اثبات شده و اسناد و مدارک آن تحویل مقام‌های جمهوری اسلامی شده است».

وتأکید کند:«تجاوز به دختران و پسران در بازداشتگاهها،نه یک مورد،بلکه متعدد بوده است».

و هم چنین اضافه کند:«با کمال تاسف اینها صحت دارد و آدم باید به قول امیرالمؤمنین (ع) آرزوی مرگ کند که در جمهوری اسلامی کار به اینجا برسد که چنین فجایعی رخ می دهد».

و باعث شد تا محسن رضایی بگوید:«اگر تجاوز جنسی صحت داشته باشد،باید عزاعمومی اعلام شود».

ولی،علی لاریجانی رئیس مجلس نظارت استصوابی،این ادعاراردکندوبگوید:«درزندان اوین و بازداشتگاه کهریزک «تجاوزی»صورت نگرفته است.»

گفته اند:«طناب ظلم از کلفتی پاره می شود و فواره چون بلند شود سرنگون شود؛وبه قول مولانا:

نردبان خلق از این ما ومنیست

عاقبت زین نردبان افتادنیست

هرکه بالاتر رَوَد اَبلَه تَرست

کاستخوان او بَتَر خواهد شکست

تهران/23مرداد88

محمد شوری(نویسندهو روزنامه نگار)

بایگانی

دسته‌بندی