You are currently browsing the tag archive for the ‘بازجو’ tag.

22 سال پس از تعطیلی #روزنامه_سلام و 3 سوال؟

#محمد_شوری(نویسنده و روزنامه نگار)@shourimohammad

عصر روز چهارشنبه 16تیر روزنامه سلام تعطیل و عصر روز پنجشنبه 17تیر 1378 اینجانب (تنها عضو روزنامه سلام) دستگیر و به مدت دو ماه #بازجویی( #تفتیش_عقاید) در #زندان_توحید و سپس به قید وثیقه ی 10میلیون تومانی آزاد و پس از حدود 4سال محاکمه در #دادگاه_ویژه_روحانیت (توسط #علی_رازینی) که دادستان کل آن #محسنی_اژه_ای بود به یک سال حبس قطعی و تبدیل آن به 5 سال حبس تعزیری (به مقدار حکم 5 سال تعطیلی روزنامه سلام) محکوم شدم. که از آن زمان تا کنون (به یُمن استمرار تبانی سکوت مدعیان!)از شغل روزنامه نگاری خود محروم شده ام.سوال:به غیر از درج خبر دستگیری اینجانب در #روزنامه_خرداد 19تیر 1378 چرا تا الان افراد خاص، مطبوعات، و از جمله #انجمن_صنفی_روزنامه_نگاران (که بنده از اعضای آن بودم) سکوت کرده و در مورد آن نه سخنی گفته و نه مطلبی نوشته و نه بیانیه ای صادرکرده اند!؟؟سوال:چرا از آن زمان تا حال حاضر اینجانب از شغل خود و فعالیت مطبوعاتی محروم شده ام؟این در حالی است که باصطلاح مشابه این وضعیت، افراد ظاهرا روزنامه نگار زندانی شده، هیچگاه از شغل خود محروم نشده و حقوق فردی و شهروندی آنان مثل #بیمه قطع نشده است؟!؟سوال:عامل دستگیری و #زندانی شدن اینجانب (دادگاه ویژه روحانیت) در سال1378 همان کسانی هستندکه بنده را درسال 1365دستگیر و زندانی و بازجویی کرده اند، و الان هم در راس #قوه_قضائیه ی آن،محسنی اژه ای قرار دارد! آیا این روند صرفا اتفاقی بوده و هیچ طرح و نقشه ی قبلی در عقبه ی خود نداشته است؟!؟و آیا سکوت دیگران (مدعیان #حقوق_بشر، آزادیخواهی، نهادهای #جامعه_مدنی و رسانه ها) تبانی و هماهنگی با این عوامل تلقی نمی شود؟!؟#محمدی_ری_شهری، #علی_فلاحیان، علی رازینی، #اکبریان( #سرباز_جو و #حاکم_شرع#روح_الله_حسینیان(احتمالا #بازجوی اصلی من در سال1365)، محسنی اژه ای،این ها همه ی آن عوامل اصلی هستند که در جریان دستگیری و زندانی کردن، بازجویی و محاکمه ام در آبان سال1365 و در 17تیر سال 1378 (فردای روز تعطیلی روزنامه سلام) در نقش #بازجو، #دادستان، حاکم شرع و وزیر، چه در «#واجا» و چه در «دادگاه ویژه روحانیت» هر کدام نقش و سهم بسزایی داشته اند. این افراد مسئول مستقیم وضعیتی هستند که 35 سال است آن را بر من تحمیل کرده و حاضر به پذیرش مسئولیت نیستند!حمایت و پشتیبانی و سکوت مدعیان، آنرا مضاعف و به آن جنبه مشروعیت داده است!17 تیر 1400t.me/shourimohamnad

Mahkame(محکمه), [14.07.20 02:46]
انتشارکتاب؛همه راه ها به کارشناس امنیتی ختم می شود!
روایتی از خواجه نظام الملک در[منهاج البراعه،ج1،ص144].به این شرح مکتوب شده است:
از حکیمی پرسیدند چرا دولت ساسانیان–با آن همه قدرت-به انقراض گرایید؟
درپاسخ گفت:«زیرا افراد کوچک را به کارهای بزرگ گماشتند،درنتیجه ازعهده آن ها برنیامدند،و افراد بزرگ را به کارهای کوچک گماردند،درنتیجه بدانها اعتنا نکردند، سپس وحدت آنان به اختلاف و(نظام آنان (به گسیختگی گرایید.».
«هنگامی که امیرابولیث صفاری درمنطقه قهستان ازامیراسماعیل سامانی شکست خورد،درپاسخ به رهگذری،علت شکست خود را گُماردن مردم خُرد بر کارهاي بزرگ دانست».

نفوذی های #موساد و #سیا و #امآیسیکس و نفوذی های باصطلاح ##سازمان_منافقین در کجاها لنگر می اندارند تا کنگر بخورند؟

خب معلوم است،در مراکز حساس؛در« #سپاه»،در« #واجا»،در« #قوهقضائیه»،در« #بیترهبری»،در« #سازمانحفاظتاطلاعات نهاد ها» و «#اداره هایحراست»! این مراکزواداره ها به هیچ جا حساب و کتاب پس نمی دهند. روی آن ها هیچ اشراف و نظارتی نیست؛ پاسخگوی تصمیمات خود نیستند و مسئولیت رفتارخودرا بر عهده نمی گیرند. افرادی که معلوم نیست چه کسانی هستند؟ سوابق قبل و بعد از #انقلاب آن ها چیست؟ و سواد و تحصیلات آن ها چقدر است؟ این افراد گاه خود را با نقاب #کارشناس و یا #یکمقامآگاه امنیتی و کذا و کذا معرفی می کنند!!وگاه همان هایی که عامل #نظارت و تشخیص خوب و بد، و صالح و ناصالح هستند،خود نفوذی می باشند!! این افراد همواره در سایه هستند. آن ها مهره هایی از« #دولتسایه» هستند.
آنان اهداف خود را به سمت دلخواه هدایت می کنند و بر #ولیفقیه هم اشراف داشته و از زبان او، راهبردهای کلیدی خود را اجرایی می کنند! در نظام و سیستم #ولایتفقیه باید از #فیلتر تشخیص آن ها عبور کنی تا بتواتی به شغل یا مقامی برسی و یا مرکزی را تاسیس کنی.
وقتی کسانی که لیاقت ندارند و با #نظارتاستصوابی، #رانت و ریاکاری و با بی سوادی بر مدیریت کشور سوار شده و حکمرانی کنند،خُب معلوم است آن ها که راه حُقه باری و شارلاتانی را خوب بلد باشند(وایضا برنامه ریزی شده و تشکیلاتی) در کنار آنان لانه کرده،لنگر می اندازند و سال ها کنگر می خورند؛و آنان که حُجب و حیا و شرم دارند و زبان و عمل شان یکی است،خانه نشین شده و گوشه عزلت را برمی گرینند! گزینش های اول انقلاب تغییری نکرده؛و اگر ابتدای انقلاب عامل #گزینش، فردی ساده و صادق و از روی باور بود،الان معلوم نیست گزینش کننده های امروز عامل نفوذی چه کسی و کجا هستند!!؟ وقتی پارلمان کشور که مرکز قانونگذاری است با شیوه نظارت استصوابی #شوراینگهبان دست چین می شود،خُب تکلیف دیگر وزارتخانه های دولتی و نهاد ها که «اداره حراست» آن ها باید تصمیمات نهایی را بگیرند،معلوم است!!

نظامولایتفقیه41ساله است این مسیر را می رود،و جدای ازآن که شارلاتانیزم نفاق و ریا را نهادینه وبه صورت فرهنگ عمومی تثبیت کرده،مدیریت اداره کشور را هم در اختیار یک عده آرسن لُپنِ لُمپنِ پوپولیست قرارداده است.سرنوشت مختوم چنین جامعه ای،همان تاثیر #افیون و مخدر است بر آدمی!

نکبت و فلاکت و ورشکستگی زمانی تاریخ،فرهنگ،ادبیات و سنن بومی،ملی و مذهبی جامعه ای را فرامی گیرد که این افراد سوار بر مردم باشند!
حتی #قرآن در نظامی(جمهوری اسلامی ایران) که بنام خدا و اسلام تاسیس شد، مهجور و غریب است!
والناشرات نشرا یعنی چه؟!!
نون والقلم مایسطرون یعنی چه؟!!
فبشر عبادالذین یستمعون القول فیتبعون احسنه یعنی چه؟!!
لا اکراه فی الدین یعنی چه؟!!
مگر ما در قرآن چنین آیاتی هم داریم؟!!
من قبل از انقلاب با #کتاب وارد مبارزه شدم و با کتاب هم وارد فعالیت بعد از انقلاب شدم.ازبرپایی #نمایشگاهکتاب و دایر کردن کتابفروشی انقلابی در قبل از انقلاب،تا تاسیس ##کتابخانه و ##نوارخانه و نشردرپس ازاولین روزهای پیروزی انقلاب و تا حال حاضر.
از همان سال های نخست انقلاب درصدد آن بودم تا از خود انتشاراتی داشته باشم. هردولتی که آمد با آن نامه نگاری کرده و درخواست مجوز صدور #پروانهنشرکردم.به من می گفتند:به لیسانس به بالا می دهند!! ومن فقط یک دیپلم داشتم.(باوجود دو بار قبول شدن درکنکور،در دانشگاه نام نویسی نکردم). به آنان گفتم:من درعوض ده ها یادداشت، مقاله و گزارش در #مطبوعات نوشته ام،چندین جلد کتاب منتشر کرده ام. و چندین جلد کتاب دیگر در #ارشاد دارم که به آن مجوز چاپ نمی دهند! و از همه مهم ترسوابقی مستند قبل ازانقلاب در حوزه کتاب دارم. گفتند: الا و بلا باید لیسانس داشته باشی!! و من گفتم: مگر این قانون وحی مُنزل است؟ شما به سوابق و تجربه هم باید نگاه کنید! این سیر تاریخی!! ادامه داشت تا آنکه #دولتاعتدال وامید آمد!!
دوباره نامه نگاری کردم.به اولین وزیر که جناب«جنتی»باشد،نامه ای نوشتم،نشد؛ اعتدال و امیدی از وی برنخواست!!
آقای #صالحی که رسید دوباره نامه نگاری کردم.این ب

Mahkame(محکمه), [14.07.20 02:46]
ار روزنه امیدی(که سراب بود) دیده شد؛گفتند:درخواست خود را مکتوب کنید!
نامه ای در تاریخ 24آذر1397نوشته و دوباره درخواست خود را طلب کردم. و در تاریخ 29دی ماه1397مدیرکل دفتر توسعه کتاب وکتابخوانی نامه ای به #اتحادیهناشران نوشت و مرا به آن ها معرفی نمود. برای تاسیس پروانه نشربایداز فیلتر و کلاس اتحادیه ناشران عبور کنی.مدتی کلاس های فشرده آشنایی با نشر را گذراندم و سرانجام اتحادیه ناشران در نامه ای به تاریخ2شهریور98صلاحیت علمی و فنی اینجانب را تائیدکرد.وعلاوه براین،واحد صدور پروانه نشر طبق روال معمول مدارکی از من می خواست،از جمله گواهی «عدم سو پیشینه». من با وجوددوبار زندانی شدن در سال های 65 و78،و به دلیل گذشت زمان توانستم به لحاظ قانونی«عدم سوپیشینه»خود را بگیرم.ولی آن کارمند دریافت مدارک واحد صدور پروانه نشر به من گفت:«نظر نهایی را #ادارهحراستارشاد می گیرد».و من به طنز و طعنه گفتم:خب،پس نتیجه از پیش معلوم است!! در ایامی که تازه وجود« #کرونا» در ایران علنی شده بود،از من درخواست شد تا برای مصاحبه به اداره حراست ارشاد بروم تا مصاحبه ای انجام شود.مصاحبه که چه عرض کنم؟یک #بازجویی تمام عیار؛آن هم در جایی غیر از ساختمان ارشاد؛در حوالی میدان 7تیر. و فردی که گفته شد از جای دیگری آمده است!؟! نزدیک دو ساعت بازجویی محترمانه شدم.با خودم گفتم اگر ابتدای انقلاب اینگونه بازجویی می کردند معلوم می شد که واقعا انقلاب شده است! در این باصطلاح گفت و گوی رو در رو،از آنچه درسال1365 اتفاق افتاد و من به #زندان رفتم تا آنچه درسال 1378 پس از تعطیلی #روزنامهسلام(که من شاغل آن بودم) و به زندان رفتم،گفت و گو شد!!
این مصاحبه درحالی انجام شد که من(درست یا نادرست) به دلیل اتهاماتی که آن زمان مطرح شد،زندانی آن را کشیده بودم و البته بواسطه گذشت زمان،(33سال) توانسته بودم برای خود«عدم سوپیشینه» بگیرم!!
حتی آن فرد پرسشگر یک خانمی را که در سن 18سالگی به دلیل داشتن چند جلدکتاب #سازمانمجاهدینخلق دستگیر و چندسالی زندان شده بود را مثال زد و گفت که وی دراین زمان درخواستی داشته و به وی عدم سوپیشینه داده شده و کار و مشکل وی حل شد!
پرسشگرگفت:مساله آن خانم تمام شده و نباید یک فردی تا آخرعمر به خاطر اتهامی که محکومیت آن را کشیده،ازحقوق شهوندی اش محروم کرد!!
ایشان البته حرف #قانون را می زد!!اما کدام قانون؟قانون دراین کشور افراد خاص هستند که به اشاره آن ها رنگ ماست را باید سیاه فرض کنیم!!و یا اگر« حضرت آقا» گفت: دو خط موازی همدیگر را قطع می کنند،باید آن را بپذیریم!
وقتی توانستم برای اولین بارعدم سوء پیشنیه خودراپس از 33سال بگیرم،یعنی اینکه از لحاظ قانونی منعی برای رسیدن به آنچه حق قانونی و حقوق شهروندی است را ندارم.مضافا بر این،من پس از تعطیلی رونامه سلام و بواسطه«استمرار تبانی سکوت»، در هیچ مطبوعه ای نتوانستم فعالیت کنم.اما با کمال ناباوری برای آن چیزهایی که برایش سال ها پیش بازجویی پس داده و #زندانی شده بودم، دوباره بازجویی شدم و برای همان ها هم به دستور باصطلاح اداره حراست ارشاد، مجوز پروانه صدور نشر به من داده نشد!
در این بازجویی محترمانه!!از انگ ارتباط با باصطلاح سازمان منافقین سخن گفته شد تا دیدگاه های من در مورد برخی افراد و موضوعات.
انگ ارتباط با سازمان مجاهدین خلق مربوط به زمانی است که من در روزنامه سلام فعالیت می کردم (ومن تا حدودی آن را در نوشته های منتشر شده خودشرح و توضیح داده ام)به دستور #مدیرمسئولروزنامهسلام،( #موسویخوئینی) فردی به نام «دکترکاظمی»؟ به من معرفی شد تا کاری برای وی انجام دهم.
ایشان در دانشگاهی در آلمان در یکی از دپارتمان های ایران شناسی باصطلاح فعالیت می کرد! و قرار شد بُریده هایی از مسائل مهم مطبوعات ایران(به تشخیص خودم) به (اصطلاح) شماره تلفنی در آلمان-که آن ها خود توسط خانم هایی به نام های «صمدی» و «شفاهی» تماس می گرفتند؟-فاکس شود!
من به شرط آن که دستمزدجداگانه ای بابت آن دریافت کنم آن راقبول کردم. دستمزد من توسط به اصطلاح یک صرافی در ایران چنچ و به حسابم ریخته می شد!
وقتی روزنامه سلام تعطیل شد و من در تاریخ17تیر1378 بازداشت و زندانی شدم، در مدت دو ماهی که زندانی و #انفرادی در #زندانتوحید( #موزهعبرت) بودم،بازجویی مختصری در مورد وی از من شد. اما گفته نشد که این افراد جزو سازمان مجاهدین خلق هستند.ولی مدت ها پس از آزادی از زندان و با فریب اینکه من«مزاحم تلفنی» شده ام،مرا به #ادارهآگاهی شاپور فرا خواندند. آنجا یک فردی که می گفت سرهنگ است،(یک نام مستعار) و دیگری که خود را نماینده #وزارتاطلاعات(یک نام مستعار) معرفی کرد،با نشاندن پرینت هایی از تلفن هایم که از #مخابرات گرفته بودند،گفتند:
«شما مزاحم نظام جمهوری اسلامی شده اید»!!
و بعد در تکمیل ادعای خود همان فردی که مدیر مسئول روزنامه سلام به من معرفی کرده بود را این جزو سازمان

Mahkame(محکمه), [14.07.20 02:46]
مجاهدین خلق دانستند. درحالی که من فقط در زمان فعالیت در روزنامه سلام با ایشان ارتباط تلفنی داشتم، نه در بعد از زندان.و اصلا من هیچگاه خودم تماس نمی گرفتم؛بلکه آن شخص(و اشخاص معرفی شده از وی)،خود تماس می گرفتند.
در اداره آگاهی شاپور،بواسطه اطلاعاتی که از #شنود(تلفن)بدست آورده بودند،اطلاعاتی از جدایی من و همسر سابقم را دانسته بودند، آن ها بحث را به آنجا برده و توصیه کردند که طلاق نگیرم!!ودر پایان هم یک تعهد گرفتند که دیگر با دکتر کاظمی؟ تماس نداشته باشم.ولی این وجود،روز بعد دوباره همان سرهنگ اداره آگاهی شاپور(یا نماینده واجا،درست یادم نیست)زنگ زدند و گفتند:در ارتباط با همین موضوع یک قراری در یک خودرو و در خیابان بهار بگذاریم تا گفت و گویی دیگربا هم داشته باشیم!؟!
من گفتم:حرفی نمانده بزنیم و من تعهد داده ام که باایشان(همان به اصطلاح دکتر کاظمی)تماسی نداشته باشم.
اصرار آن ها سبب شدتا رفتن به قرار را قبول کنم. ولی من سرقرار نرفتم!دوره،دوره #قتل-هایزنجیرهای و آدم ربایی های وزارت اطلاعات بود!آن ها حتی به طعنه گفتند:«مگر عتیقه هستی که شما را بدزدیم»!!
در ادامه آزارها و محرومیت هایی که بواسطه «شنود» انجام می شود(و من از #واجا و مخابرات هم رسما شکایت کردم، ولی شکایت رد شد)آن ها آن سناریوی مزاحم تلفنی را درست کردند!و باز هم بعداز 21 سال،دوباره،برای ندادن صدور پروانه نشر و آن هم ازراه اداره حراست ارشاد، دوباره همان را بهانه کرده و به همین دلیل مرا از حق قانونی و حقوق شهروندی که می توانستم پروانه نشر داشته باشم،محروم کردند.
من اخیرابافرزند موسوی خوئینی،درپیامی تلگرامی،این موضوع را به اطلاع وی رساندم وخواستارملاقات حضوری باابوی ایشان شدم.که متاسفانه تا الان به دلیل«کرونا» این ملاقات حضوری فعلا میسور نشده است!
علاوه بر این، در این بازجویی محترمانه،در مورد ولایت فقیه نظرم را گفتم. و گفتم آن ولایت فقیهی که« #مرتضیمطهری» ابتدای انقلاب در مصاحبه ای آن را تبیین کرد با آنچه که الان از سوی« علی خامنه ای» انجام می شود تفاوت فاحش دارد و همه مشکلات کشور ناشی از همین تضاد وتناقض است! به ایشان(آن فرد نماینده باصطلاح اداره حراست ارشاد اسلامی!!) گفتم چرا فکر می کنید حکومتی ها که طرفدار خامنه ای هستند انقلابی هستند و دل در گرو انقلاب داشته و دل می سوزانند!؟ وامثال ما ضد انقلاب؟!ما هم می خواهیم انقلاب بدست نااهلان نیفتند. ما برای پیروزی انقلاب درپیش از انقلاب زحمت کشیده ایم و تا حد از دست دادن جان فعالیت کرده ایم،چرا فکر می کنید هر که با«ولایت فقیه» نیست ضد انقلاب،منحرف،نفوذی و سمپات #منافقین است؟! وضع فعلی مملکت برای این آشفته و به ورشکستگی رسیده که انقلاب و مدیریت آن دست اهلش نیست! حتی به ایشان گفتم:این حق من است که مسئول« #ادارهکتاب» #وزارتارشاد من باشم،نه فردی که هیچ سابقه ای ندارد و صرفا با رانت آمده و برایش سابقه درست کرده اند! وگفتم:فکر نکنیدافرادی مثل موسوی خوئینی موافق وضع موجود هستند و برای همین سکوت کرده اند.سکوت آن ها ترس ازسقوط نظام جمهوری اسلامی است! (سخنان ما توسط پرسشگر بوسیله موبایل ضبط می شد و آنچه گفتم مضمون حرف ها بود). هم چنین فرد معرفی شده اداره حراست خیلی علاقه عجیبی به #کتاب« #حاجآخوند» نوشته #عطااللهمهاجرانی داشت. و توصیه می کرد حتما آن را خریده و بخوانم. او از علاقه دیگران به این کتاب و از جمله علاقه شدید #قاسم_سلیمانی به آن کتاب گفت!
وقتی در تاریخ18تیر99برای نتیجه نهایی به واحد صدور پروانه انتشار رفتم به من گفتند از سوی اداره حراست رد شده ام،ولی شما می توانید به آن اعتراض کنید.باخودم گفتم چه اعتراضی؟ دوباره یک وقت کشی یک ساله! و یک بازجویی دوباره!!
فلک به مردم نادان دهد زمام مراد
تو اهل فضل و دانشی،همین گناهت بس!
والسلام.
برای اطلاعات بیشتر به لینک های زیر رجوع کنید:
[مجوز کتاب را لغو کنید].
اینجا:
http://www.akhbar-rooz.com/article.jsp?essayId=49872
[کتاب،نمایشگاه،یک گزارش/14اردیبهشت92]
http://assize.blogspot.com/2013/05/blog-post.html
[کیف کباب وکتاب/26بهمن1388]
http://assize.blogspot.com/2010/02/blog-post.html
https://www.tribunezamaneh.com/archives/154994
[سرویس بهداشتی جاسوسان]
اینجا:
https://www.enghelabe-eslami.com/component/content/article/19-didgagha/maghalat/27921-2018-02-18-06-31-30.html
[نفوذی انقلابی زیرعبای من!؟]
http://www.pezhvakeiran.com/maghaleh-80944.html
[سازمان مجاهدین خلق؛لنگ حمام!]
اینجا:
https://www.tribunezamaneh.com/archives/228235
[استمرار تبانی سکوت؛(بازخوانی تعطیلی روزنامه سلام و زندانی شدن من در عصر پنج شنبه17تیر1378)]
اینجا:
https://www.tribunezamaneh.com/archives/234171
هم چنین نگاه کنید به مجموعه فایل های ویدوئی من

شکنجه و تو چه می دانی شکنجه چیست؟
@shoorijezehmohammad
#شکنجه منفورترین واژه ی تاریخ بشری ست که در زمان متحول شد تا برای رسیدن به اهداف وسیله شود!
بازتاب رسانه ای افشاگری»اسماعیل بخشی»(فعال کارگری شرکت نیشکرهفت تپه)ازشکنجه ی خود،بار دیگر افکار عمومی را قلقلک داد.
و در ادامه ی آن،نمایش تلویزیونی طراحان»طراحی سوخته» ی بازجویان سلطنت فقیه(همان هایی که ری شهری اولین وزیر»واجا»درکتاب خاطرات سیاسی خودآنهارامترادف خداواسلام دانست)درصداوسیمای میلی جمهوری آخوندی ولایت فقیه،تداعی کننده وتکرار اقاریرزندانیان دهه ی 60است؛بااین تفاوت که آنهایادرگمنامی مردند؛و یاماندند ودرمانده ازاین و رانده شده از آن(باصطلاح خودی ها)،و دربایکوت مدافعین باصطلاح حقوق بشر،که تحت لوای انواع سازمانها،نهادها وN.G..Oها،ازبدون مرزش بگیرتابرپایی دادگاه ها وکنفرانس هادرعصرتکنولوژی (ماهواره،اینترنت وموبایل)که سرعتش مثل نور اشاره ها رانیزبه سمع و دیده ی افکارعمومی می رساندشکنجه سفیدو پنهان وآزاردهنده ای را تحمل کرده ومی کنند!
وچه شکنجه ای بالاترازاین که شکنجه گران جانی بتوانندآنرابوسیله ی باصطلاح خودی هاانجامش دهند!
شکنجه»وماادریک»شکنجه؟وتوچه می دانی شکنجه چیست؟!
شکنجه انواع بسیارداردکه همه ی آن بکارمانمی آید.وازاین همه 3نوع شکنجه مثل3ضلع یک مثلث(که در فضایش بی نهایت شکنجه هست وخلق می شود) وجودداردکه بیدادگران ظالم تاریخ آن راوسیله ی استمراروادامه ی خودمی کنند.
یک ضلع این مثلث،شکنجه ی جسمی ست؛می زنند تابه حرفی که می خواهند برسند؛که در جمهوری سلطنتی فقیه نامش #تعزیراست.
وضلع دیگرآن،شکنجه روحی ست:
بی خوابی دادن.
#انفرادی های طولانی و بدون داشتن کتاب.
هواخوری دریک سلول بزرگتربادیواری سیمانی وبلند که فقط سقف ندارد.
هم سلولی باچندنفردیگردریک سلول بسیارکوچک که حتی نمی توانی پایت رادراز کنی.
گذاشتن دروبین و #شنود مخفی.
هم سلولی بازندانیانی که ازسنخ تو نیستند.جانیان آدم کش،سارقین حرفه ای و قاچاقچیان موادمخدر.
حبس طولانی درتابوت؛بخصوص پیش از ملاقات باخانواده ی خود.
روشن بودن دائمی یک لامپ که ازسقف آویزان است وسلولی که اصلانورآفتابی برآن نمی تابد؛وندیدن آفتاب درماه های طولانی.
نداشتن تغذیه ی مناسب وشام ونهار و صبحانه ی کافی وگرسنگی دادن به زندانی؛ وکثیف وغیربهداشتی بودن آب آشامیدنی و ظروف غذا.
نبردن طولانی زندانی به دستشویی(توالت)و حمام.
بودن توالت دریک سلول کوچک به همراه چندزندانی دیگر.
ماه ها بلاتکلیفی وزیرتیغ بازجویی بودن.
نداشتن وکیل؛یاوکیل دلخواه.
خوراندن قرص های توهّم زا و روانگردان به زندانی ازراه های مختلف.
زدن حرف های رکیک به متهم توسط #بازجو.
تحمیل کردن اتهامات غیراخلاقی وجنسی به متهم.
گذاشتن اسلحه بر شقیقه برای حرف کشیدن.
بستن دست و پای زندانی بر روی تخت و فرود آوردن شلاق سیمی دراطراف #زندانی.
#جنگ_روانی وشانتاژو بکارگیری وسایل غیراخلاقی برای رام شدن ومطیع کردن وباصطلاح بُریدن زندانی.
و همه ی اینها با چشم بندی ست که همیشه بر چشم زندانی گذاشته اند انجام می شود.و…
وضلع سوم این مثلث که شکنجه ای ست دردناک تر ازآن دوضلع دیگر؛بوسیله خودی هایی انجام می شود که خواسته و ناخواسته وجه المصالحه ی #بازجویان ونیروهای امنیتی شده که یاازراه فریب ویا بخاطرجهل قاصروحماقت،ویافشار و یاتطمیع ویابُزدلی وترس وبهره بردن ازرانت اهدایی،به خودی ها وحتی نزدیکان زندانی تحمیل می شود.
این خودی هاگاه هم سلولی های زندانی،هم پرونده ای وهم بندی زندانی هستند،که زندانی تاحدودی آنهارا می شناسد وگاه اصلانمی شناسدوگاه زندانی هم بندیک زندانی مشهورو معروف است و زندانی زود فریب نیرنگ آنهارامی خورد. باشمادریک سلول وبند قرارمی گیردودرراستای به سرانجام رسانی پروژه ی بازجو،باآن همکاری می کندتاازاین طریق پلشتی وپلیدی وزشتی خودراکه بدلیل بی بُته وخالی بودن درون_که آنی در زندان عیان شده ووسیله ی باج خواهی بازجوشده است_بخواهدبدین وسیله وبااین همکاری مخفی نگاه دارد!
وگاه و بخش مهم تراین شکنجه،شکنجه ای ست که بوسیله ی خودی هایی انجام می گیردکه بیرون از #زندان هستند وپس از آزادی صورت می گیردوگاه تامدتها دامن زندانی رامی گیردوآنگاه که #شنودو#استراق_سمع نیزدرکارباشد،شدّت این شکنجه روانی دوصدچندان شده واگربه آن واقف نباشی وبرآن مسلط نشوی و یانتوانی آنرامدیریت کنی پایت به آسایشگاه های روانی هم می کشد.
بخش دیگراین #شکنجه_روحی آنجاچهره ی نفاق و کریه خود راعلنی می کند که مدعیان#حقوق_بشرآلت دست می شوند.
این افرادگاه یا تربیت می شوندوصادر؛تاازطریق آنهاموضوعات پیرامونی در رسانه های بین المللی هدایت ومهندسی شود.که گاه برخی از این افرادخود عمری را دربندسلول وشکنجه سپری کرده اند واینک خلاص شده اندوشایدبدلیل آتوهایی که نزدبازجو دارند ویاازهمان زندان بدلیل ضعف هایی که داشته اندبه استخدام درآمده اند وشرط خلاصی شان هم ادامه ی همکاری وسکوت دربیرون اززندان برای آنچه آنهامی خواهنداست.
انحصاری شدن نهادهای حقوق بشری تحت عناوین مختلف که گاه اداره کننده های آنها،خود عامل مستقیم و غیرمستقیم وغیروابسته هستندو یا بعدامی شوند.یعنی فعل فاعلی رابه سرانجام می رسانندکه سرنخ آن نهادهای امنیتی ست وآنهاتنهامجری بوده وازخوداراده ای ندارند.
یابخاطر طولانی شدن استمرارمسئولیت شان درآن نهاد و مقام (که همان ثبات فسادمی آوردوبرای امرارمعیشت ویاهردلیلی دیگر)به خواسته ی نیروهای امنیتی تن داده و با در اختیارداشتن رسانه(مخصوصارسانه های بزرگ وقابل دسترس همگانی) بخش بزرگی از زندانیان آزاردیده را بایکوت رسانه ای کنندتااینگونه بخش مهم وبزرگی ازجنایات به کمک اینهاپنهان بماند.
هم چنین باتاسیس رسانه ها وشبکه هایی وصدوربرخی اززندانیان وباصطلاح شکنجه دیده شده هادرنقش #اپوزیسیون، به خارج ازکشور وسپس سمپاشی سیستماتیک علیه همان آنهاتوسط خودشان دررسانه های داخلی برای مهم جلوه دادن آن ها تاباآگراندیسمان شدن ازآن رسانه وآن فرد شخصیت سازی شود و در اذهان وافکارعمومی به عنوان اپوزیسیون ونیروی مخالف و مدافع حقوق زندانی وبشرجابیفتندوآنگاه اززبان آنهاسخن خودرا_آنهم در رسانه های باصطلاح مخالف_بیان کنند.
مثل گُنده کردن شبکه ی آمدنیوز؛که ساخته وپرداخته ی نهادهای امنیتی ست.که گاه یک زندانی ونیروی مخالف در داخل کشور بافردی در خارج از کشور(به هردلیل؛ سابقه ی دوستی و غیره)ارتباط برقرارمی کند.واطلاعات واخبارخودرادراختیاروی قرارمی دهد.واین درحالی ست که آن فرد در خارج ازکشورخودعامل نیروهای امنیتی درداخل است واینگونه آن زندانی و یامخالف داخلی دردام توطئه ساخته و پرداخته شده قرارمی گیردوهمان گاه دلیل همکاری وتن دادن به برخی مسائل (ازجمله مصاحبه) می شود.
درپایان این یادداشت خاطرنشان می شودکه مصادیق وپیچیدگی های شکنجه _آنهم درعصرسرعت تکنولوژی_فراوان ترازآن است که به آن پرداخته شد و نویسنده خودیکباردرسال1365 و یکبار هم درسال1378 طعم سخت زندان و انفرادی های طولانی وآزارهای گوناگون و خصوصا شکنجه ی شنود_که تاهمین الان هم ادامه داشته ودارد_ را کشیده است ومی کشد.
امابقول شاعر:
فواره چون بلند شود
سرنگون شود!
دوم بهمن1397
#محمد_شوری(نویسنده و روزنامه نگار)

@shoorijezehmohammad

بیدی نیستم که با باد #شنود برقصم!

#محمد_شوری(نویسنده و روزنامه نگار)

(+18)

 

https://www.facebook.com/assize.mahkame/posts/2036662263068524?__tn__=K-R

 

https://www.tribunezamaneh.com/archives/180134

 

پیشاپیش اگر از ادبیات غیر متعارف استفاده می کنم پسیاربسیارپوزش می طلبم.

که گفتند:بی ادبی را ازکه آموختی؟

گفتم:ازحرام لقمه های شنود کننده!

هرکه در دوران سیاه«جمهوری آخوندی ولایت فقیه»-(دهه60)-تنش به صابون زندان و بازجویی خورده باشد،می داند که این قماش افراد(که برخی شان آشکاراشکار شده اند،وبرخی شان هم دمکرات لیبرال  اصلاح طلب استمرارطلب!!وبرخی شان هم همچنان پوستین تعبُّدمقدس مآب جانمازآبکش را برتن دارند)ازاین ادبیات در زمان بازجویی به خورد زنداتی می دادند.

حرام لقمه بودن درجه،مدرک،پسوند اصولگراواصلاح طلب واعتدال و کوفت و زهرمارنمی خواهد. به این حرام لقمه ها(و ایضایحتمل حرام زاده هایی)که صبح تا شام،شیفت به شفیت وبااضافه

کاری وگرفتن پاداش ازارباب های خود(حاجی آقاها)که دستی هم گاهی یواشکی به سر و سیمای اهل بیت خانه شان می کشند!! می گویم:

عرض خود می برید زحمت ماهم نمی دارید!!

قصد جسارت به خواننده ی محترم را ندارم!

ضمیرمافی ضمیرخودش رامی شناسد.

درست است که نویسنده و روزنامه نگارهستم،اما ازاین سوسول بازی ها هم بلد نیستم!

گاهی جواب کلوخ،سنگ است!و جواب های هوی!

و گاهی هم بایدازاین ادبیات چاله میدانی حواله شان کرد تابفهمندچه مزه ای دارد؟و سکوت و هیچی نگفتن،نه دلیل ضعف است و نه ترس و…

آنها که می دانند می فهمند که چه می گویم؛العاقل یکفیه الاشاره!

که این دانایان!!برخی شان  علاوه بر رفاقت،شریک دزد هم هستند!!(اینها که هیچ).

امابرای آنها که نمی دانند،پنهان نمی کنم؛بگذاربدانند؛چیزی را هم برای پنهان کردن ندارم.

نه اهل تقیُه و بَخیّه هستم و نه«ماله کش»!که بخواهم با سکوت و کوتاه آمدن کاسه ی گدایی پیش مدعیان(که راه مفت خوری و ملاخوری و شارلاتانی را در«جمهوری آخوندی ولایت فقیه» خوب تعلیم دیده و برای رسیدن به یک نان اضافه مثل یک دلقک ادای فرهیختگی رابازی می کنند!!)ببرم.

اگرباشنود24ساعته،وهمراه با آزارها واذیت های این چندساله،عدم امنیت بهداشتی وتغذیه ای،محرومیت شغلی،(چون نخواستم و نگذاشتم غیرشغل خودم رابه من تحمیل کنند)و کمک و استفاده ازسگ های موتور سوار اجیر شده و مزاحمت های تلفنی،(تمام این تلفن ها هست و می شود سابقه وخط و ربط شان را بیرون کشید که به اشاره ی کدام حرام زاده ی حرام لقمه ای مزاحم می شوند)وبا فریب و ارعاب برخی،و با مساعدت وهمیاری شرکای  دزد که یا کونشان دراین ماجرا گُهی ست، و یا علاوه برآن،رفیق قافله هم هستند، و هم چنین یک مُشت آدم های ازدماغ فیل افتاده که فقط نوک بینی خودشان را می بینندو توهُّم زده اند که آسمان خدا سوراخ شده و ایشان را به عنوان عقل کل آفریده و عده ای هم در داخل و هم در خارج ازکشور،که فقط بنده و برده ی رانت و دلارند،بایدبگویم:

با«شنود»،طوفان و سیلاب و زلزله کاشته اند!

و آن سیلاب و زلزله  من هستم؛به سراغ تان خواهم آمد!

قبلا در نوشته های دیگر، درزمان های مختلف نوشته ام که:

«شنود و رد یاب برای کسانی (شاید)کاربردداشته باشد که نداند.برای من که می دانم،حنایتان رنگی ندارد؛وخوب می دانید که چگونه آنراعلیه خودتان بکاربرده ام و می برم؛ تا آن حرام لقمه  های شنود کننده،روانی شوند و راهی تیمارستان!(می دانم کجای تان می سوزد!!).

خوب می دانید (چه در روزه ی سکوت باشم و  چه نباشم) چه چیزی را دائم حواله تان کرده و می شنوبد!وهیچ وقت ازاین زبان(حتی در دوران سیاه زندان و ماه ها سلول انفرادی)قصه ی حسین کرُد شبستری نشنیده اید.و ایضا هیچوقت نخواهید شنید!

بقول دکتر شریعتی:»حسرت یک آخ» را به دلتان می گذارم!

حسرت  یک التماس،یک گدایی کردن پیش شرکای دزدتان (ورفقای قافله)،مدعیان!!،نوچه ها،و سمپات ها و گُنده بَک ها و سران و«حاجی آفا»هایتان را به دلتان گذاشته و می گذارم…

شما حتی وجودش را ندارید تامسئولیت جُفتک زدن های بی شمارتان را برعهده بگیرید.چون خفاش شب و منافق اندر منافق اندر منافق بوسیله ی شنود می خواهید باصطلاح (با کمک آنهایی که به هرنحو،بخاطر ترس و یا فریب وغیره)مرا از حیّزانتفاع بیاندازید ویابایکوت رسانه ای کنید تا بوی گَند گنداب سرتاپالجن خودو شرکایی که آنهاراباخود در باتلاق گُه فروبرده اید، لاپوشانی شود!دوره ی آن درعصرحاضر خیلی وقت است پابان یافته،باهمه ی محدودیت هایی که ایجادمی کنید راه خودش را بازمی کندو کرده است؛ و شمابازمثل خر در گِل درجامی زنید! (فولادآبدیده ترمی شود).

اینقدر گاف داده ایدکه هیچ بهانه ای برای توجیه و حاشای آن،ودلایل صد من یه غازی که می آورید(وبخورد دیگران هم می دهید تاهمه یک نوع دیکته درپاسخ من بدهند!!)ندارید و ندارند!که همان خود دلیل و صحت ادعای های دیگر من است!

و هیچکدام از مستندات شنود تان سند قضایی نمی تواندباشد.فقط برای ارعاب و ترساندن و وادارکردن بکار می آید که می گویم:کور خوانده اید!

بزدلانه به کمک رفقای استمرارطلب منافق صفت(وبعضامفت خور،ملاخورو ماله کش)توانسته اید با تحمیل بیکاری ومحرومیت های شغلی باصطلاح مراازنظرمالی ضعیف نگهدارید.

دلتان به این خوش است که با محرومیت های شدیدمالی شاید محتاج شما و شرکای دزدتان شوم.(زهی خیال باطل).

سال هاست که دارم باهمین پول اندک(ماهی500هزارتومان،که مال خودم هست و نان خودم را می خورم،و زیرتیول کسی هم نیستم)زندگی می کنم.جیره خواراین وآن هم نشده ام که مدیون شوم.

اگرفکر کرده اید بادستکاری پروفایل ها وآدرس های  اینترنتی ام (واخیرا کتابخانه ملی برای ثبت کتاب)و پائین آوردن سرعت اینترنت،و دزدی های اینترنتی توسط سگ های رصد کننده،ره به جایی خواهید برد،بسم الله!همچنان ادامه دهبد.

بیدی نیستم که با باد شنود شما برقصم!

برای آنها که نخوانده اند،نشنیده اندو ندیده اند،توصیه می کنم به آدرس  و لینک های زیر هم اگر می توانند و می گذارند،مراجعه کنند تا فهم موضوع کامل ترشود.

فلک به مردم نادان دهد زمام مراد

تو اهل فضلی ودانش، همین گناهت بس!

#محمد_شوری (نویسنده و روزنامه نگار)

تهران،آذر1397

@shoorijezehmohammad

واینجا:

https://www.facebook.com/assize.mahkame/posts/2036662263068524?__tn__=K-R

 

خواندنی ها:آدرس و لینک های زیر:

درختان شنود؛میگن شنود نیست،اما شما باور نکنید!

https://www.tribunezamaneh.com/archives/169278

شنود(سایت جرس)

http://www.rahesabz.net/storyHYPERLINK «http://www.rahesabz.net/story/41108/»/HYPERLINK «http://www.rahesabz.net/story/41108/»41108HYPERLINK «http://www.rahesabz.net/story/41108/»/

شنود/21مرداد90

http://assize.blogspot.co.uk/2011/08/blog-post.html

شنودچی های واجا شیپورچی مای مطبوعات چی/25شهریور/92

http://assize.blogspot.co.uk/2013/09/blog-post_7388.html

حاج اقا /22مرداد1388

http://assize.blogspot.co.uk/2009/08/blog-post_13.html

شنود/سایت ندای آزادی

http://nedayeazadi.org/articles_cur.php?id=548

 

عاقبت زین نردبان افتادنیست/23مرداد1388

http://www.rahesabz.net/story/507/

واجا/جرس

http://www.rahesabz.net/story/41890/

لینک نظر زیر مطلب خزعلی مربوط به شنود

http://www.rahsanews.com/archives/3209

دیدنی وشنیدنی  ها:در یوتیوب

شنود شیطان:

شنود شیطان قسمت اول(محمد شوری)

https://www.youtube.com/watch?v=BE8fl04c7NY&list=PL0UqUPT8EgupmBeoqnD8_Llcr7oxnqKAA&index=2&t=5s

شنود شیطان قسمت دوم(محمد شوری)

https://www.youtube.com/watch?v=NQ3LwJ9Sj9U

شنود شیطان قسمت سوم(محمد شوری)

https://www.youtube.com/watch?v=k8YA3tjOS_8

 

 

سربازان گمنام امام زمان،لقب و عنوانی ست که خمینی به بازجویان و مامورین امنیتی و اطلاعاتی داد.
آیت الله منتظری،در کتاب جامع چند جلدی خود پیرامون چگونگی حکومت اسلامی تحت عنوان «دراسات فی ولایه الفقیه وفقه الدوله الاسلامیه»باعنوان فارسی:«مبانی فقهی حکومت اسلامی»ترجمه وتقریرابوالفضل شکوری، ج4 در فصل احکام استخبارات و کسب اخباردربیان اینکه مامورین امنیتی واطلاعاتی باید چه ویژگی هایی داشته باشند،می گوید:
«چنانکه بارها گفته ایم عمل مراقبت وتجسس یک عمل حساس وخطیرمی باشد.برای اینکه باحریم مردم وآزادی های مشروع آنان تماس مستقیم دارد.روی این اصل جایز نیست برای تصدی این شغل استخدام منصوب شودمگرکسی که خردمند، باهوش، ومورداعتماد و موثق،متعهدوملتزم به احکام وموازین شرع مقدس اسلام،عارف واشنا به حلال وحرام،نسبت به مردم خوش برخوردومهربان ونسبت به اسرارمردم امین وحافظ بوده وباشد.وازتحقیروکوچک بینی مردم بپرهیزد و در خواری آنان نکوشد.بویژه درباره افراد وشخصیتهای خوش سابقه وسرشناس با وقار،متانت وادب برخوردکند.ودرباره همه افرادواعضای جامعه و کسانیکه سر و کارشان باآن شخص می باشدخالی از حقدوکینه و حسد و رشک باشد». (ص382).
امااین سربازان گمنام چه کسانی هستند؟
(درقسمت های آینده بیشتردرموردآنهاخواهیم نوشت).
اماازمیان این همه سربازان گمنام(که درهمه جاهستند وبرخی هم مخلص) آنهایی سواربرکارندکه ماتعدادی ازایشان رادرفیلم بازجویی از همسرسعیدامامی و همکاران خودشان می بینیم.آنقدرمشئمزکننده است که آدمی درتنهایی و خلوت خودهم که آنراببیند،شرم می کند!…
خمینی درموردحفظ نظام ج.ا.ا،گفته است:
«حفظ نظام ازاوجب واجبات است،ولوبه ترک نماز،روزه،حج وواجبات دیگر».
یعنی همان«هدف وسیله راتوجیه می کند»که «ماکیاول»آن رابه زمامداران توصیه می کند!
منشااختلاف خمینی و آیت الله منتظری از همینجاست.ایشان می گوید:
«ماانقلاب کردیم تاارزشهای انسانی واسلامی برجامعه عملی شود،نه آنکه بخاطرنظام،همه ارزشهاپایمال».(بدین مضمون).
ششم مهرماه سال 1366،«سیدمهدی هاشمی»نماینده آیت الله منتظری در امورنهضتهای آزادی بخش واخوی دامادایشان،به حکم دادگاه ویژه روحانیت، اعدام شد.
فردای آن روزنگهبانهای زندان مراباچشم بند،به اطاقک بازجویم بردند.روی زمین برروی موکت نشستم.
بازجوبه من گفت:سیدمهدی اعدام شد.
گفتم:یک دستی می زنی!
گفت:نه این هم روزنامه اش!
گفتم:شایدساختگی باشد!
گفت:زنگ بزن منزل.
زنگ زدم و اعدام وی تائیدشد.بلافاصله گفتم حق او اعدام نبود.
وی گفت:ایشان مفسدفی الارض بود!
بازجویم را همیشه باچشم بند ملاقات می کردم.والبته گه گاها،اززیرآن یواشکی صورتش را (نه کامل)دیدمی زدم تادرخاطرم بماند.حالاوقتی روح الله حسینیان را می بینیم،یادبازجویم می افتم.چقدربه اوشباهت دارد!
روح الله حسینیان،ازطلاب مدرسه حقانی،که ازهمان سال نخست انقلاب درحوزه های امنیتی لنگرانداخته ودرحال کنگرخوردن تابه الان است.ازمهره دولت سایه.
من بارهادرجاهای مختلف اززبان افرادی خاص شنیدم:«کسانی که آمدن مک فارلین راافشاکردند،حکم شان اعدام بود».
اکنون وقتی می بینم پس از25سال ازهمه حقوق اجتماعی(شغل وغیره)محروم شده ومجوز به کتابهایم نمی دهند یااگرچاپ شد محترمانه توزیعش نمی کنند، می فهم که چراآنروزبازجومرانزدخودآورد واین خبرراداد…
من(والبته به کمک دوستان واخبارواطلاعات بدست آمده)قبل از دستگیری اما در 6آبان1365،اعلامیه ای نوشتم باعنوان:
«چراملاقات های فقیه عالیقدر لغوشد»
زیراعلامیه عنوان«گروهی از دانشجویان دانشگاه تهران راداشت»
درآن جا نوشتم:«طبق اخباررسیده ازبعضی ازمسئولیت وچه یک سری مطبوعات اروپایی ملاقات دکترنجف آبادی!(محمدعلی هادی نجف آبادی،نماینده تهران)با«رابرت مک فارلین»مشاورامنیتی ریگان برسرحل مساله جنگ،یاملاقات مخفی و…»
اما آنچه محسن هاشمی به همراه حبیب الله حمیدی در کتاب:«ماجرای مک فارلین »می نویسد:«پس ازآزادی یکی از گروگان ها درابان 1365دربرخی دانشگاه هااعلامیه هایی ازسوی دفترتحکیم وحدت درمحکومیت برخی مراودها با آمریکامنتشر شد»!
و یا نقل سخنرانی هاشمی رفسنجانی هم در 13 آبان.
و یا عکس العمل برخی نمایندگان وابن الوقت ها(که در اصل درجهت مخالفت با میرحسین موسوی بود)به نفع خود برای استضیاح وزیر اطلاعیه دادندکه باسرکوب وانتقادشدیدخمینی مواجه شدند»
نمایندگانی که رد پای حزب زحمتکشان بقایی وآیت رادرمیان آنها می بینید!
همه این عکس العمل ها مال بعداز انتشار آن اعلامیه ای بود که توسط ما افشاگری شد و هم چنین توزیع.اما دربازتابها ازآن هیچ یادی نمی شود وتمام قدقصد انکارآن را دارند…
تا بعد…
محمد شوری(نویسنده و روزنامه نگار)
5مهر1393

برای دیدن مستندات و عکس های مرتبط به فیس بوک اینجانب رجوع شود.اینجا:
https://www.facebook.com/mohammad.shorijeze
مقالات اندار احوالات من

زندان توحید/موزه عبرت/کمیته مشترک ضد خرابکاری

نیمه پر،نیمه خالی(3)
نیمه خالی را پر کنیم
امانیمه پر آلوده ست
چه باید کرد؟
عکس شماره سه
9بهمن،سال 92
موزه عبرت،زندان توحید(دوره سلطنت فقیه)وکمیته مشترک ضدخرابکاری(دوره سلطنت شاه).
این دیکتاتورهاومستبدین هستند که باید از تاریخ عبرت بگیرند؛یک ضرب المثل هست که:
طناب ظلم از کلفتی پاره می شود.
و فواره چون بلند شود سرنگون شود.
درج.ا.ا ماهاراکردند این تو تا عبرت بگیریم!
خودم یکبار در آبان سال 1365 وارد این زندان شدم و به مدت 9ماه انفرادی کشیدم. و یکباردیگر پس از تعطیلی روزنامه سلام،روز17تیرسال1378به مدت 2ماه.
سال 1365،ازمنزل در خ خراسان تامیدان شاه سابق(قیام 15خرداد)قُرق مامورین بود.
سوار اتوبوس 2طبقه خط شمشیری شدم.به ایستگاه نرسیده،اتوبوس ایستاد،چندنفرواردشدند ومرا باخودشان سوار یک بنز کردند،چشم بند زدند،کلت ماکاروف روسی خوشگلم را که مجوز حملش را هم داشتم ازم گرفتند.
اول رفتیم سلطنت آباد(ساختمان واجا)ثبت نام کردیم وبعد ما را بردند توحید!
آخرسال 66برای جراحی در ناحیه گردن،مرخصی دادند،سال 67 مورد عفوملوکانه قرار گرفتم.اما تا همین الان از آزادی محرومم!
در ملاقات ها گاهی گروه حزب توده همسایه ما بود؛نورالدین کیانوری،عمویی ومحمود اعتماد زاده (م.الف ب آذین)که همسایه من در جنب سلولم در توحید بود و به هنگام حمام رفتن درحالی که روی پله های پائین بود از زیر چشم دیدمش.ازدست هایش شناختمش!سفره اش را ظاهرا از تیم حزب توده جدا کرده بود.
یکبار هم باجناب عباس امیرانتظام و افرادی که حالا یادم نیست،هم ملاقات شدم!
گاهی قبل ازاذان ظهر مرا برای ملاقات خانوادگی ساعت ها ایستاده وباچشم بند،توی راه پله نگه می داشتند، وقتی از ملاقات برمی گشتم نماز ظهر وعصر قضا شده بود.
وگاهی قبل از ملاقات دریک تابوت عمودی ساعتها حَبسم می کردند.سکوت وتاریکی مطلق وبعد ازآن،آنگاه بازجو ازم می پرسید می دانی آیه بل الانسان علی نفسه بصیره در کدام سوره است؟منم فورا جواب دادم یاسین!!؟
در زیرزمین توحید،یک صف طولانی از زندانی ها با چشم بندهای رنگی و یک تخت وبستن به تخت ویک سیم لخت سیمی شده والخ…
ودر دور دوم زندانی شدنم درتوحید،پس از تعطیلی روزنامه سلام،گاهی دریک دور باطل همراه بردار بازجو(آقارضا)یک چرخی دور هشتی می زدیم ازاون دورهای باطل.ایشون درتوهّمات خودش،منهم در حال ونقشه های خودم!
بعدافاضلی که پشتشان گرم است!،نطق می فرمایند که فراموش کنید وببخشید!؟
در سال روز 22بهمن سال92 برای همه زندانیان در حبس وحصر از هر عقید ومذهب و فکر ومرامی که هستند،برای همه اونهایی که برای نفس آزادی مبارزه کردند،آرزوی سلامتی ورهایی دارم!
محمد شوری(نویسنده و روزنامه نگار)
این هم بخونید: http://www.rahesabz.net/story/507/

«واجا»


هشتم شهریور1360،حادثه بمب گذاری درجلسه شورای امنیت توسط دبیرشورا، مسعود کشمیری است.
به گفته روایان موثق و منتشرشده در جراید، نظم، و رعایت تقوی و آداب شرعی از او یک مؤمن مقیّد و مُتعبُِد نشان می داد که مرحوم رجایی و دیگران را وامی داشت تا پشت سر وی نماز جماعت بخوانند!او به همراه «کلاهی»-که حادثه هفتم تیر را رقم زد-هنوز زنده اند و معلوم نیست در چه وضغیت و درچه مکانی قرار دارند!
تنهاقربانی این دو حادثه مهم،خودکشی یکی از اعضای سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی و کاردار وقت ایران در افغانستان-محمدتقی حاج محمدی-بود؛ که به ظّن اتهام و مشارکت در حادثه بمب گذاری جلسه شورای امنیت دستگیر و سپس گفته شد که وی در زندان خودکشی کرد.
همانطورکه گفته شد سعید امامی از معاونین ارشد و مشاورین وزیر و وزارت اطلاعات و عامل و طراح قتل فروهر و همسرش(رجلین سیاسی) و پوینده و مختاری(از اعضای کانون نویسندگان)در حمام زندان خود را با داروی نظافت خلاص کرد!؟!
بانگاهی به گذشته و روند شکل گیری وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی ایرا(واجا)متوجه می شویم تمامی حوادث مهم در رویدادهای کشور متأثر از این وزارتخانه و نهادهای موازی اطلاعاتی و امنیتی همچون واحد اطلاعات سپاه پاسداران انقلاب اسلامی ایران بوده است.
حضورگسترده نیروهای اطلاعاتی و امنیتی و نظامی سابق در دوره احمدی نژاد و آمدن علنی آنها در عرصه اداره کشور و بدست گرفتن نهادهای قدرت(مثل وزارت نفت،مخابرات و مانندآن)خود نشان دهنده امتداد گذشته ای است که آرام آرام با سوار پرقدرت، توسط قدرتمندترین نهاد اطلاعاتی و امنیتی کشور صورت گرفته است!
هر نظام سیاسی برای حفظ حاکمیت خود و با هرنوع گرایش فکری،نیاز دارد که یک تشکیلات اطلاعاتی و امنیتی داشته باشد.تشکیل چنین نهاد یا نهادهایی بسیار ضروری و در دورانی که ما هستیم مهم ترین رکن رکین اداره یک کشور و جامعه است!
هر کس، یا هر گروه و دولت و یا قدرت سیاسی و اقتصادی که رگ خواب نیروهای امنیتی و اطلاعاتی را دراختیار داشته باشد،رگ خواب کل کشور را در اختیار خواهد داشت و بواسطه آن می تواند مدیریت دلخواه خود را پیاده کند! و بالطبع و در تعمیم آن،چنانچه این رگ خواب، قوه شاکله اش(اصلی ترین نفوذی ها)در اختیار نیروهایی خارج از مرزها باشد،مدیریت و حاکمیت در اختیار او خواهد بود!
در این نوع اداره کشور، رفتن و آمدن دولت ها با هرنوع گرایش،برای آنها اهمیت ویژه ای ندارد؛ و در صورت بروز هرنوع گریز از مرکز،به ترتییی سعی در سرنگونی آن خواهند کرد. مثل دولت آلنده در زمان ژنرال پینوشه.مثل آنچه برای دولت خاتمی و اصلاحات رقم خورد. که در مرحله اول آنها مایل بودند وی استعفاء دهد، و وقتی قوه جاذبه بیش از حد ایشان در مماشات با امور و عدم استفاده از قدرت رأی 22 میلیونی را متوجه شدند، توانستند از اصلاحات یک مُرده زنده نما بسازند؛که اینک سالهاست که در «کُما»ست!
اولین نکته مهم در مورد ساختار تشکیلاتی وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی ایران (واجا) وزیر آن است.
نسبت وزیر اطلاعات با زیر مجموعه نیروهای تحت مدیریتش،نسبت ولایت فقیه است با دولت و ارکان اداره کشور.در آنجا ولایت فقیه باید یک مجتهدجامع الشرایط(که پیش از این مرجع تقلیدبود)و از رجال سیاسی و مدیر باشد.و در اینجا،و درانتخاب وزیر اطلاعات،اجتهاد و مجتهد بودن،فقط شرط اصلی ست.این درحالی است که ولایت فقیه فقط دراحکام شرعی تبحُّر دارد،نه در احکام دیگر؛و لذا برای خود دفتر و دستک عظیمی دارد که برای او حکم مشاور را دارند؛ (مثل نهادمجمع تشیخص مصلحت ودفتر رهبری)؛وچون باتوجه به حجم قدرتی که ایشان در قانون دارد،به او این اجازه رامی دهدکه ازهرنوع دخل و تصرفی درحکومت«ولوبلغ مابلغ» وبنام«حکم حکومتی»انجام دهد،لذا در این ساختار ترکیب افراد مشاوره دهنده و نیروهای بکارگرفته شده درتعیین جهت دهی نظرات ونوع کلمات در ایراد سخنرانیها و اخذتصمیمات بسیار تعیین کننده است.
آیت الله العظمی منتظری در مصاحبه معروف خود با عمادالدین باقی که در تلویزیون «بی.بی.سی»،توسط شبکه ماهواره پخش شد،گفت:«من رفتم پیش امام وگفتم این نامه هایی که برای تومی آید،آیا آنها را می خوانی؟امام گفت:نه؛ آنهایی که مهم است خلاصه اش رابه من می دهند.من گفتم:نه من برخلاف شما،همه نامه ها را تا آخرمی خوانم و حتی فحش هایش را.
یا مثلا مرحوم محمدمنتظری درنامه ای به امام خمینی درتاریخ سوم مهرماه1358،در مورد انتخاب مهندس مهدی بازرگان به نخست وزیری می نویسد:«حضرت ‌امام!ازجهات‌ امنيتی ‌و انقلابی ‌پيشنهادمی‌كنم که شمادركليه ‌پيشنهادكنندگان ‌و يا مشاورينتان‌،تجديدنظر فرمائید،و حتی‌ آنان‌ كه‌ مهندس‌ بازرگان رابرای ‌‌تشكيل ‌‌دولت‌ پيشنهادكرده‌اند،كه ‌آنان‌ يا بی‌توجه ‌بوده‌اند و ‌يا خائن.حتی ‌برخی‌ ‌از خوبان ‌و افتخارات ‌امت ‌را هم ‌‌در شورای‌انقلاب ‌و غيره‌ را محاصره ‌كرده‌اند. زيرا هميشه ‌ميكربهابه ‌سراغ‌ خيار و چغندر ‌نمی‌روند.بلكه‌ گوشت‌ چربی‌ دار را محاصره‌گرند.و اگر خود ‌آقای ‌بازرگان ‌هم ‌در بُعد نهائی ‌می‌دانست‌ كه‌ عواقب ‌كارش‌ به‌‌ كجا‌خواهدانجاميد، اگر عواقب‌كار را می‌دانست،‌مسئوليتی ‌اينگونه ‌نمی‌پذيرفت».
همین مشترکات برای وزیر اطلاعات هم هست.همین نسبت برای وزیری که هیچ شمِّ اطلاعی و فن امنیتی و مدیریتی ندارد و فقط یک مجتهد است،بیشتر مشهودمی شود! همانطورکه آیت الله منتظری درسخنانی به آن اشاره کردوگفت:«وزیراطلاعات نباید ماشین امضاء باشدوزِرتی امضاء کند».
دکترمهندس سعیدحجاریان در خاطرات خود درنحوه تشکیل وزارت اطلاعات درمصاحبه ای می گوید:«یك روزاحمدآقابه من زنگ زدوگفت امام راجع به این طرح نظرمخالف دارند و می‌پرسند كجای دنیا،اطلاعات وزارتخانه است كه شما می‌خواهید وزارتخانه درست كنید. من دو استدلال آوردم. آن موقع آقای صافی گلپایگانی دبیر شورای نگهبان بود. ایشان البته جزو روحانیت سنتی به حساب می‌آمدند و گرایشات راست هم داشتند. من با ایشان بحث كرده بودم. ایشان معتقد بود كه چون وظایف و اختیارات رهبری در قانون اساسی احصاء شده است و این به معنی حصر این اختیارات است عملا تشكیل سازمان اطلاعات توسط رهبری مخالف قانون اساسی است و اگر امام بخواهد كه این تشكیلات را سامان بدهد باید از موضع بنیانگذار نظام حكم حكومتی بدهد و خارج از قانون اساسی اقدام كند. من این استدلال آقای صافی را به اطلاع امام رساندم. موضوع دیگری را هم كه مطرح كردم این بود كه بالاخره ممكن است در جریان كارهای اطلاعاتی و امنیتی اقداماتی خلاف قانون صورت بگیرد. شكنجه‌ای شود. مشكلی برای بی‌گناهی به وجود آید. اینها اگر كارشان مستقیم زیر نظر امام باشد این مسائل هم به پای ایشان گذاشته می‌شود. امام هر دوی این استدلال‌ها را پذیرفت و نظرشان تغییر كرد».حجاریان در ادامه و درباره تمركز وزارتخانه تحت نظارت دولت و مجلس و بحث اجتهاد وزیر می‌گوید:«البته باید بگویم كه موضوع اجتهاد وزیر در طرح ما نبود. قبل از آن به این موضوع باید اشاره كنم كه مجلس دوم علیرغم اینكه مجلس راستی بود اما دارای هویت بود و از قدرت خود حراست و حفاظت می‌كرد. این زمینه خوبی بود كه بتوانیم با مجلس كار را به پیش ببریم. حتی مرحوم موحدی ساوجی كه با من مخالف بود اما چون این موضوع را برای هویت مجلس و اختیارات آن دارای اهمیت می‌دانست در تمام طول بحث با من همراه بود و از استدلال‌های من به طور كامل پشتیبانی می‌كرد. البته من الان كه به این موضوع نگاه می‌كنم می‌بینم كه شاید تلاش بیهوده‌ای كرده‌ایم. من آن موقع فكر می‌كردم بالاخره وزیر باید از مجلس رای اعتماد بگیرد. می‌شود از او سؤال كرد. می‌شود كمیسیون برای نظارت تشكیل داد. می‌شود تحقیق و تفحص كرد. می‌شود وزیر را استیضاح كرد و انداخت. همه اینها كمك می‌كند كه وزارتخانه در خدمت مردم و دموكراسی باشد و خیلی كار دموكراتیك می‌شد. اما حالا نگاه می‌كنم می‌بینم كه اگر فقط بخواهد یك جزء از ساختار سیاسی دموكراتیك شود فایده چندانی ندارد. اگر از اول یك عده غربال شوند و عده‌ای دیگر به كمك شانتاژ روی كار بیایند، حال تشكیلات اطلاعات می‌خواهد وزارت باشد، می‌خواهد سازمان باشد، زیر نظرنخست وزیر به عنوان معاون نخست‌وزیرمثل ساواك یا می‌خواهد زیر نظر قوه قضائیه باشد، خیلی فرقی نمی‌كند».
اتفاقات بعدی نشان داد که فرقی ندارد سازمان باشد،یا وزارت!
سعید حجاریان درهمین مصاحبه گفته است:«آقای خامنه‌ای یك روز مرا صدا كرد و گفت: ما در دادرسی ارتش نیرو نداریم. آقای ری‌شهری را ایشان به ما معرفی كرد و گفت كه طلبه فاضلی است و از این به بعد مسوول دادگاه ارتش است. ما هم به ایشان نیرو و امكانات دادیم و دادگاه ارتش را راه انداختیم».
در واقع اولین وزیراطلاعات هم همین گونه آمد!یعنی اولین وزیر اطلاعات(که قبل ازآن شخص دین پرور معرفی شده بود و رأی نیاورد.)همین آقای ری شهری بود.
سعید حجاریان هم چنین در مورد نحوه تشکیل وزارت اطلاعات می گوید:«با گذشت بیش ازیكسال ازانقلاب عملاامور اطلاعاتی و امنیتی گسترده و گسترده‌تر می‌شد. پراكندگی‌ها و تداخل‌هایی كه به طور طبیعی از این پراكندگی‌ها نشأت می‌گرفت در كارها اخلال ایجاد می‌كرد. دفتر اطلاعات نخست‌وزیری با ابتكار خود شهید رجایی شكل گرفت. اولین كاری كه در آنجا صورت گرفت تقسیم كار میان سپاه و ارتش و كمیته و شهربانی بود. حفاظت اطلاعات و اطلاعات عملیات مربوط به هر یك از این نیروها به خود آنان واگذار شد. كمیته‌ها در جمع‌آوری اطلاعات آشكار به عنوان ضابط قوه قضائیه تعریف شدند و البته بعدا دستگاه قضایی پلیس قضایی را تشكیل داد كه بعد از چند سال آن را به هم زد و اخیرا مجددا به دنبال احیای آن افتاده‌اند. كارهایی كه برای خود دفتر باقی ماند یكی حراست‌های دستگاه‌های مختلف بود. یكی ضد جاسوسی (همان اداره هشتم سابق ساواك با تغییر ماموریت‌ها و كادرها) و سازمان جمع‌آوری پنهان. برخی كارهای ویژه هم زیر نظراین دفتر صورت می‌گرفت. مثلا برخی خریدهای ویژه اطلاعاتی، دستگاه‌های خاص كه خرید و ورود آن به كشور نیاز به تشریفات ویژه داشت از این طریق صورت می‌گرفت. یك ستاد امنیت كشور هم درست شد كه بیشتر نقش دبیرخانه‌ای داشت و درجهت هماهنگی عمل می‌كرد».
همینطور آقای ری شهری نیز در درکتاب خاطرات سیاسی (ص 26 ) می نویسد:»پس از تاسیس وزارت اطلاعات در سال 1363 واحدهای مخالفی که به عناوین گوناگون مشغول فعالیت های اطلاعاتی و تلاش برای حفظ امنیت کشور بودند، موظف به انتتقال تجارب و مدارک خود به وزارت اطلاعات شدند. یکی از این مراکز واحد اطلاعات سپاه پاسداران انقلاب اسلامی بود».
ساختار مدیریتی و اصلی وزارت اطلاعات ج.ا.ا.(واجا)ویابقول ابوالحسن بنی صدر «واواک»، از مجموعه ای نامتجانس بوجود آمد که همان نیز پایه و اساس عملکرد یک ربع قرن فعالیتش شد!
می توان گفت نیروهای اصلی«واجا» از مجموعه نیروهای 7گروه چریکی قبل از انقلاب که تحت عنوان«سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی» متشکل شده بودند بوجود آمد!
سازمانی که تضادها و تناقضات عمیق درون گروهی اش زود آشکار شد.اختلافی که تا آلان هم مشهود و موردمنازعه و ستیز و مدخل و مؤثر دراداره امور است وخود دلیلی ست برای تسویه حساب و جنگ قدرت در درون وزارت!
و همین نیز سبب شد تا امام خمینی فتوا دهدکه عضو هیچ حزب و گروهی حق ورود به سپاه و ارتش و نیروهای نظامی و اطلاعاتی را ندارد.
هم چنین جذب بخشی ازکادروزارت،ازدانشجویان مسلمان پیرو خط امام بود؛که خود آنها نیزمجموعه ای نامتجانس وناهمگون بودند؛آنها بخاطرراه اندازی انقلاب دوم!! خیلی آسان پابه درون وزارت اطلاعات نهادند.مثلا«عباس عبدی»درخاطرات خودمی گوید:«من عضو وزارت اطلاعات بودم واستعفاء نداده آمدم بیرون»!؟
هم چنین وزارت اطلاعات ازمجموعه های متناقص ومتضادگروه های فعال سیاسی آن دوره درست شد.بخشی از نیروهای مفظربقایی و حزب زحمتکشان،سازمان مجاهدین خلق،حزب توده و انجمن حجتیه وحتی ساواکی های قدیم و با کمک از ارتشبد فردوست. که البته همه به بانقاب غیرحزبی ومقیَّدبه آداب ولابدباوضو هم واردمی شدند!!
سعید حجاریان در ادامه همان خاطرات و با اشاره به همین موضوع می گوید:«در ابتدای انقلاب بچه‌های سازمان مجاهدین خلق در همه ارگان های حساس حضور داشتند. در دادستانی بودند.در دستگاه قضایی تا حد دستیار قاضی بودند.در حزب جمهوری هم حضور داشتند. مركزیت سازمان از مقطعی به بعد به نیروهایش اعلام كرد كه غیرعلنی كار كنند و هویت سازمانی خود را پنهان كنند.كلاهی، كشمیری،جواد قدیری،عباس زری‌باف وتعداد دیگری از افراد،نظیرقاتل شهید قدوسی ازنیروهای آنان بودندكه بعدامشخص شد درحزب، دادستانی،اطلاعات نخست وزیری و جاهای مختلف نفوذكرده اند.كشمیری را آقای علی تهرانی(باشیخ علی تهرانی اشتباه نشود)به مامعرفی كرده بود.البته ایشان هم شناختی ازهمكاری او با سازمان نداشت.اول انقلاب هركسی دوستانش را باخودمی‌آورد. كشمیری خیلی منظم بود ودرتنظیم گزارش‌هاو صورت جلسات دقت فوق‌العاده‌ای داشت. این بود كه وقتی برای دبیرخانه شورای امنیت ملی كسی را خواستند اطلاعات نخست وزیری هم كشمیری را معرفی كرد.بعد از انفجاردفتر نخست وزیری بود كه درپیگیری‌ها پس از آنكه مادروخواهركشمیری بازداشت شدندبه ارتباطات خانوادگی اوبا سازمان دست پیدا كردیم. برادرهای همسر كشمیری درقصر شیرین عضو سازمان بودند و طبیعی بود كه با امكانات كمی كه ما در گزینش افراد درابتدای انقلاب داشتیم به این ارتباطات دست پیدا نكنیم.وی درباره این‌كه آیا بعدازانفجاردفتروافشای نقش«كلاهی»اقدامی دردستگاهها برای شناسایی عوامل نفوذی صورت نگرفت تصریح می‌كند:«در فاصله كمی كه میان این دوانفجاربودعملاامكان گزینش مجددهمه نیروهانبود.اساساتكیه روی پرونده انفجار نخست وزیری اقدامی مسأله‌داروازنظرمن تسویه‌حساب جناحی بوده است. راست‌ها می‌خواهند ازاین ماجراسوءاستفاده كنند.وگرنه چرابرای انفجار حزب پرونده‌ای درست نشد.چراماجرای كلاهی كه به لحاظ ابعادبسیاربزرگترازدفتر نخست‌وزیری بودوچرابرای ترور شهید قدوسی پرونده تشكیل نشد.بچه‌های دفتراطلاعات نخست‌وزیری را گرفتند و سخت‌ترین فشارها را برآن واردكردند.ركورد تاریخی زندان انفرادی برای یكی ازهمین دوستان دفتراطلاعات نخست‌وزیری دراین ماجرا به مدت سه سال كه نه قبل ونه بعدازانقلاب سابقه نداشت رقم خورد.ماجرااینقدربالاگرفت كه خودامام واردشدوفرمان دادكه پرونده بایدمختومه شود. حالاهم هنوزبعداز بیست وچهار سال از آن ماجرا در نماز جمعه می‌گویند كه ما نفهمیدیم كه پرونده چطور مختومه شد.جا داردكه ماهم بگوییم كه ما نفهمیدیم كه چرا پرونده انفجار حزب اصلامفتوح نشد؟»
ازهمین زاویه است که«روح الله حسینیان(ازمدیران ارشدوزارت اطلاعات و رفیق سعید امامی)دردفاع از«سعیدامامی»می گوید:«همسر «سعیدحجاریان»ازاعضای«سازمان مجاهدین خلق»بوده ودرزمان شاه به زندان رفته است»!یعنی شما هم«بله»!…
ازهمین منظر وقتی به یک ربع قرن فعالیت«واجا»نگاهی بیفکنیم،متوجه می شویم این وزارتخانه برای حفظ نظام ویا ادره کشورویانهادقدرت مجلسی که بایددررأس امور باشد و وزیرش پاسخگو، در هر دوره(بواسطه نظارت استصوبی که آبشخور و طراح این نظریه هم «واجا»ست)ضعیف وضعیف ترشده است.
نمایندگانی که می بایست ازفیلیترنظارت استصوابی بیرون بیایندوشورای نگهبانی که اعظم اطلاعات خودش را از این وزارت کسب و به آن استناد می کندوطبق نظرامام که گفته است:«حال فعلی افرادمهم است»،بواسطه مسأله«رفیق گرمابه وگلستان بودن» و «رانت خواری»و هزاران فسادکوچک وبزرگ(همچون اختلاسهای میلیاردی)که دربدنه حاکمیت رخنه کرده وبواسطه «شنود»خیلی ها راازدایره نمایندگی حذف ویابخاطرعدم رسوایی،ملزم به سکوت کرده ند!وافرادباجُربزه ومغزداروباسوادوبااطلاع وآگاه،ومستقل از راست و چپ وشجاع راهم بایدباتشبث به هرحشیشی حذف تادرمجلس دیگرکسی موی دُماغ نباشد.وحق تحقیق وتفحص وبرکناری واستیضاح رانداشته وآنچه باشد یا صوری و نمایشی از پیش طراحی شده و یا با اشاره«حکم حکومتی»مسخ و استحاله شود!
لذا چنین مجلسی مسلم است که توان سؤال ویااستیضاح ازمهم ترین نهادامنیتی و اطلاعاتی راندارد.همانطور که دردوره«علی فلاحیان»کسی صدایش درنمی آمدوجرأت آنرا نداشت…
وبرهمین سبیل وصراطاست که همه راست وچپ عامدانمی خواهنددوران وزارت«محمدی ری شهری»رابه چالش بکشانندونقدکنند!
می توان گفت غیرازعلی فلاحیان(تنهاوزیرمقتدر و با 16سال سابقه مدیریت و قائم مقامی وزیر)،که باخروجش عنوان نهادهای موازی هم مطرح شد،،الباقی وزراء درحدیک ماشین امضاء بوده اند؛ …
محمد شوری(نویسنده و روزنامه نگار)ششم شهریور90

بازجو؛یعنی خدا واسلام!

محمدی ری شهری(وزیراسبق وزارت اطلاعات)درکتاب خاطرات سیاسی خودص71مینویسد:

«حدودیک ماه ازدستگیری مهدی هاشمی می گذشت امااوهنوزحاضربه پاسخگویی وروشن کردن نقاط ابهام نبود.خاموشی اسرارآمیزاوبازجویی وبازجویان رابه تدریج به بن بست میکشید وبه نظرمیرسیدکه باگذشت هرروزبرتسخیرناپذیری این قلعه مخوف افزوده می شود.غائله ای که وروددرآن اینگونه مشکل آفرین بود.اگربه کشف حقیقت منجرنمی شد،برای حیثیت وزارت اطلاعات بلکه برای حیثیت امام ونظام زیانباربود….من خودبه راههای مختلف برای غلبه براین بن بست فکر می کردم…به خاطره هایم رجوع کردم؛تاآنزمان بازجویی سه متهم سرشناس را خودانجام داده بودم.این سه تن عبارت بودندازتیمسار محققی،قطب زاده وشریعتمداری.ازدلم گذشت که این بارنیزخودم متهم رابازجویی کنم.می دانستم که بافردبا تجربه وپیچیده ای چون مهدی هاشمی نیازمندپشتیبانی روانی بسیارقوی است….ازخداخواستم تاکلامم رانافذ وکارآسازد.روحی بیماردرگیر اعوجاج خودبود. اگرخدایاری نمی کردقادربه کمک وراهنمایی او نبودم.فضایی روحانی برآن اتاق حکومت یافت.

گفتم:تو از خدا نمی ترسی؟!

گفت:چرا.

گفتم:می ترسی؟

گفت:بله.

گفتم خدامیداندکه توچیکاره ای وچه کرده ای؛خودت هم می دانی.چرامسائل رانمی گویی؟

گفت:گفته ام.بعضی از جزئیات هست که شاید نگفته باشم.

گفتم :همه مسائل را گفته ای؟

گفت:نه.

گفتم:خُب،بگو!

گفت:خیلی خُب،خواهم گفت!

در آن فضا کلماتی ساده میان ما ردوبدل شد.امااین کلمات هرکدام معنایی به ژرفای یک قاموس ومفهومی فراتر ازحدمتعارف یافتند. آری خداوند اثری درهمین واژه های ساده نهادکه متهم به اصطلاح بُرید!…به اوگفتم که تصورکندکه بازجوی اوخداست واسلام درحال بازجویی از اوست…»

آیابُریدن متهم به همین سادگی است؟!

یاآنکه بخاطر«حیثیت وزارت اطلاعات»ودست خالی نماندن ازاین بگیروببَند،می بایست به«هر وسیله ممکن»به «هدف»رسید؟تا از این«بن بست»خارج شد؟! وتا آنجا که«بازجو»خدا و اسلام تصور شود؟!!؟

چگونه می شودکه یک زندانی درزندان،«بازجو»را مترادف با«خداواسلام ناب»تصور می کند؟!

البته کمی بعد،ایشان درهمین کتاب،چندصفحه بعد(ص95)،پاسخ می دهدواضافه می کند:

«او(مهدی هاشمی)،به جرم اخیر،ازسوی قوه قضائیه به تحمل هفتادضربه شلاق محکوم شد.متهم بیش ازاجرای کامل حکم،برای افشای حقیقت اعلام آمادگی کرد…»!؟

کتاب«واقعیتهاوقضاوتها»ص357می نویسد:

«امروزدرهمه جهان اعترافات زندانی فاقدهرگونه ارزش حقوقی وسندی است.تکرُرتوبه هااز سوی زندانیان سیاسی درسالهای گذشته توهُّم اعجازرادرجمهوری اسلامی بوجودآورده است.ولی اهل اطلاع می داندکه مقوله اعتراف پدیده ای جدیدواستثنایی درایران نیست.ودر همه کشورهای جهان نظیراین پدیده وجودداشته است.درروسیه شوروی پس ازاینکه استالین دسته دسته اعضاورهبران حزب کمونیست رابه پای میزمحاکمه می کشیدآنهاکه خود ازفعالان ورهبران انقلاب بودندبه خیانت خودنسبت به آرمان انقلاب ومزدوری برای امپریالیسم اعتراف می کردند.کتاب«ظلمت نیمروز»یعنی نخستین اثرمهم«کسلر»تلاشی است درتوضیح پدیده شگفت ومعمّاآمیزتصفیه های استالینی ومحاکمات رهبران قدیم حزب بلشویک مانند «کامنف»و«زینوویف»وبویژه«بوخارین».چیزی که دراین محاکمات به نظرناظران غربی بسیار شگفت می نمودوباورکردنش برایشان دشوار بوداین بودکه همه رهبران حزب بلشویک بجز استالین نه تنهابه حزب خودخیانت کرده بودندوبرضدآن دست به توطئه زده بودند،بلکه این نکته راباکمال صراحت دردادگاه اعتراف می کردندوحتی مدعی می شدندکه برای دولتهای خارجی جاسوسی می کردندومی خواستندرژیم سرمایه داری راباردیگردرسرزمین روسیه برقرارکنند!».

«گالیله»دراقرارنامه اش می نویسد:

«من گالیله ئوگالیله ئی،استادریاضیات وفیزیک درفلورانس ازهمه تعالیم خوددرباره اینکه خورشیدمرکزجهان است وازجای خودنمی جُنبدوزمین مرکزجهان نیست ومی جُنبدتوبه می کنم.من ازسرصدق وباایمانی که ازشائبه ریامُبرّااست همه این خطاهاوعقایدکفرآمیزونیز هرگونه خطاوعقیده دیگری راکه مخالف آیین کلیسای مذهبی باشدطردولعن می کنم وبه دور می افکنم.»!

خدادرقرآن گمراهان راچنین توصیف می کند:«صُمٌ بُکمٌ عُمیٌ فهم لایرجعون».یعنی آنها:«هم کَرند،هم کور و هم لال»؛بنابراین امکان رجعت وبازگشت به فطرت پاک،درآنها محتمل نیست.

وقتی این مصاحبه های تلویزیونی(یابهتر است گفته شود:«شو»های تلویزیونی)رامی بینیم وزندانی سیاسی و دارای اندیشه را-که به زعم حاکمیت،گمراه است-این سؤال فورا به ذهن متبادرمی شودکه چگونه می شود این فرد گمراه وجاهل درفضای خارج از زندان،عالِم و آگاه نشد،اما درعرض اندک زمانی،یکباره درسلول زندان،کشف حقیقت می کند؟!!

آیاآنان همچون باباطاهرعریان دریک شب زمستانی و سرددر استخر یخ زده زندان اوین شناکرده وآنگاه که بیرون آمده اند،حقیقت آشکارشده وفهمیده اندکه:«بازجو»مترادف با«خدا و اسلام» است؟!

آیا چنین «کر و کور و لال»هایی که خارج از زندان گمراه بودند،چگونه درعرض اندک مدت«فَهُم یِرجعون»شدند؟!

جایی که درآنجا،هم قاضی،هم دادستان وهم بازجو یکی است وآبشخورهمه ازیکجا سرچشمه می گیرد؟

دکتر شریعتی می گوید:

«بی سوادی وبی شعوری وقتی بابی شرفی مخلوط می شودمعجونی می سازدکه می بینیم این روزهازیادبه خوردمردم می دهند.مردم بیچاره ای که فریب گریم اینهارا می خورند.خدارخم کردکه قرون وسطی نیست واینهاقدرتی ندارنداگرنه چه می کردند!».

بی گمان امروز(یعنی پس از قرون وسطی)ماباقرون وسطایی ازنوع«مدرنیته»شده روبرو هستیم که می تواندبادراختیارگرفتن بهترین تکنولوژی و در اختیارداشتن قدرت،«پُست مدرنیزمی از انگیزاسیون» را برای چند صبا تسلط بیشتر،بر ما مسلط کند!

زندان فضای بسته ای است که زندانی بی خبر می ماند.او بایکوت می شود.در شرایط روانی خاصی قرار می گیرد وبرای خلاصی خود(باتوجه به ظرفیتی که دارد)اندیشه می کند.

طبیعی است چنین اندیشه ای فاقد استحکام است.و با رهایی از رندان فورا فرو می ریزد.

همیشه وهمواره در یک فضای آزاد اندیشه های متنوع متولد می شود.و یا اندیشه ای تغییر می کند و یا اندیش ورز و اندیشمندی گرایش فکری خود را تغییرمی دهد.

حکایت یک زندانی سیاسی و اینگونه مصاحبه های تلویزویونی،حکایت«قصه تاجر و طوطی»درمثنوی مولوی است:

بود بازرگان و او را طوطئی / درقفس محبوس زیبا طوطئی

چونکه بازرگان سفر را سازکرد/ سوی هندوستان شدن آغاز کرد

هرغلام و هرکنیزک را زجود / گفت بهر توچه آرم؟گوی زود

هریکی از وی مرادی خواست / جمله را وعده بداد آن نیک مرد

گفت طوطی را:چه خواهی ارمغان / کآرمت از خِطِّه هندوستان

گفت آن طوطی که: آنجا طوطیان /چون ببینی،کن زحال من بیان

بر شما کرد او سلام و داد خواست / وز شما چاره و رو ارشاد خواست…الخ…(دفتراول).

این مصاحبه ها،به اشاره قرآن یعنی:

..واذا خاطبهم الجاهلون قالوا سلاما(فرقان/63).

والسلام علی من اتبع الهدی

تهران/اول مهرماه 1388

محمد شوری (نویسنده و روزنامه نگار)

بایگانی

دسته‌بندی